هدایت شده از باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
تو که نیستی
من امتداد غمهای عالمم
@bavareparvanegi
رختخوابم به من می خندد
او امشب با من حرف زد
گفت:
من رختخواب تو هستم یا رختبیداری؟!
به او گفتم اصلا تو رخت نیستی
اگر بودی عیبهایم را فریاد نمیزنی
و او الان حیران دست به زیر چانه برده و احساس پوچی می کند
@bavareparvanegi
آنگاه که باران از کالبد آذر میچکد و بر تن خشکیده ی برگها مرهم می شود
آنگاه که میتوان به سرپنجه ی عشق شانه بر زلف یار زد
آنگاه که میتوان با نگاه ،حرف زد و حنجره را در سکوتی عمیق فراخوان کرد
....
@bavareparvanegi
من تو را میانِ هفت رنگِ یک رنگین کمان یافته ام که طولش به اندازه یک عمر خمیده میشد اما هر چه می تابید بیشتر می درخشید
تو نور انکسار یافته از میانِ زلالِ عاطفه بودی و من در پیِ انتشارِ تو بارها بارانِ اشک باریدم....
@bavareparvanegi
به چترهایی که بارانِ تو را بر سرم نمی بارند بگو بسته بمانند
@bavareparvanegi
باران؛ بخش کوچکی از توست
سخاوتِ چشمانِ تو اشک است
و اشک ؛ ملکوتِ باران است
@bavareparvanegi
جهاد اصغر در راه است
آنانکه هنوز در جهاد اکبر نجنگیده اند بپا خیزند
نبرد با اسرائیل جهاد اصغر است و تو باید قبل از آن در جهادی بزرگتر اسرائیل نفست را کشته باشی وگرنه در مصافی نابرابر شکست خواهی خورد!
#نبرد_با_اسرائیل_در_راه_است
@bavareparvanegi