یادم میاید کلاس سوم ابتدایی
شاگرد اول کلاس بودم بین بچه ها حرمت خاصی داشتم اما یک روز معلم به یک دلیل خیلی خیلی پیش پا افتاده غرورم را پیش بچه ها لِه کرد!
همیشه عادت شده بود قبل از ورود معلم به کلاس دفتر حضورغیاب رو من میگذاشتم روی میز و اون روز این کارو نکرده بودم
معلم اومد بالای سرم چنگ زد توی موهام و چند بار سرمو تکون داد و موهامو کشید و گفت دفتر حضورغیاب روی میز نیست و همونجور که موهام توی دستش بود منو کشوند جلوی درِ کلاس و پرتم کرد بیرون و گفت برو دفتر حضور غیاب رو بیار یادمه پام به چارچوب در گیر کرد و توی راهروی مدرسه سکندری خوردم
از هیچ کدوم از رفتارهای معلم اذیت نشدم الا اینکه حرمت منو پیش بچه ها نگه نداشت و منو خجالت زده کرد
هنوزم اون بغض رو یادم نرفته راه گلوم رو بدجوری بسته بود
بی حرمتی شکنجه است مخصوصا اگه بین دیگران وجهه داشته باشی
#یازهرا
💔
@bavareparvanegi