#یک_داستان_یک_پند
✍پادشاهی را غذا آوردند.
آشپز هنگام غذا در کنار پادشاه (باید) بود. به ناگاه شاه لقمه از دهان دور ریخت و آشپز را به باد کتک گرفت.
آشپز ملتمسانه پرسید:
من چه گناهی کردهام ای قبلۀ عالم؟!
🔹شاه گفت:
داخل غذای تو سنگ بزرگی بود که دقت نکرده بودی. دستور داد او را زندانی کنند. ساعتی گذشت، پادشاه دستور آزادی او را داد و از او حلالیت طلبید؛ چون زبان در دهان خویش که گرداند متوجه شد آن شئ سخت، دندان او بود که شکسته بود و سنگ نبود.
🔸گاهی انسان خطایی را که از خود اوست متوجه دیگران میکند و چنین دچار معصیت و حق الناس میشود که در حدیث آمده است:
✍هرگز در مقام خشم تصمیم نگیرید.
┄┅═══❉☀❉═══┅┄
کانال"با ولایت تا شهادت"در پیام رسان"ایتا"
https://eitaa.com/bavelayat