📜📜📜
#یک_جرعه_تاریخ
📜📜📜
✍🏻این مجلس: یک بار برای همیشه،راست بگو!
🖇 ابوبصیر،از یاران نزدیک امام صادق-علیه السلام- همسایه ای شرابخوار و بدکار،عیاش و اهل دربار عباسیان داشت.
ابوبصیر چندین مرتبه به او شکایت کرد و در نهایت مرد با حال مستأصل به او گفت:
«من مردی هستم که به این امور مبتلا شدم،اما تو از این بلاها خلاص شدی.
وقتی محضر صاحبت جعفر بن محمد رسیدی،احوال من رو براش شرح بده.و بگو امید دارم که خدا به واسطه ی شما من رو خلاص کنه.»
دل ابوبصیر لرزید و در دیدار بعدی با امام،از احوالات مرد همسایه به امام شرح داد.
امام گفت،وقتی به کوفه برگردی به دیدار تو میاد،پیغام من رو بهش برسون و بگو:
«جعفر بن محمد گفت:تو اون چیزی که هستی رو رها کن،من ضامن بهشت تو هستم.»
ابوبصیر برگشت و پیغام امام رو به منتظر رسوند.مرد که باورش نمیشد امام،او رو به حساب آورده باشه،وقتی قسم ابوبصیر رو شنید،آرام شد و رفت.
چند روز گذشت و خبر رسید که مرد، برهنه،درب منزلش ایستاده و تمام اموال و خدم و حشم رو بخشیده.
ابوبصیر سراسیمه برای مرد لباسی تهیه کرد و به دستش رسوند.
مدتی نگذشت که مرد بیمار شد و در حال احتضار،ابوبصیر رو طلبید و با نفس های آخرش گفت:
«ابوبصیر ! امامت به عهدش وفا کرد.»
و از دنیا رفت.
ابوبصیر عازم حج شد و در اولین دقایق ملاقات،بدون شنیدن کلامی از ابوبصیر،امام فرمود:
«ابوبصیر!من به عهدم وفا کردم.»
داشتم فکر میکردم که شاید تنها راه عاقبت به خیری، #صدق و راست گفتنه.
اینکه من چقدر به حرفم یقین دارم و چقدر پای اون یقین میمونم و هزینه میکنم.
میدونی رفیق!
امام شاهد غیبه،درسته که هیچ وقت چیزی به روم نیاورده،درسته که همیشه کریمانه ندید میگیره.
اما خیلی ریز و دقیق،حقیقت کلام من رو میدونه و میبینه،
میدونه کِی دارم راست میگم،
کِی جَوگیر و احساساتی شدم،
کِی دستم رو زانوم محکم شده که یا علی بگم و بلند شم،
کِی راست میگم،راست…
این شبها چقدر زمان خوبی برای حلاجی حرف هام هست،
که ببینم راست میگم هستم یا …
که چقدر هزینه ی مسیرم رو میپردازم…
عشق سوزان است،
بسم الله الرحمن الرحیم…