♥️🎉♥️🎉
🎉♥️🎉
♥️🎉
📖 #بی_تو_هرگز (داستان واقعی)
🌹 شهید سیدعلی حسینی
📌 قسمت سوم
با شنیدن این جمله چشماش پرید. می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود.
اون شب وقتی به حال اومدم تمام شب خوابم نبرد. هم درد، هم فکرهای مختلف. روی همه چیز فکر کردم. یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم. برای اولین بار کم آورده بودم. اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم. بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم. به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه. از طرفی این جمله اش درست بود. من هیچ وقت بدون فکری و تصمیم های احساسی نمی گرفتم. حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود. با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره.
اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟ چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم.
یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوست ها، همسایه ها و اقوام زنگ زدم و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم.
وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ ما اون شب شیرینی خوردیم. بله، داماد طلبه است. خیلی پسر خوبیه. کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد. وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم. اما خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد. البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد. فکر کنم نزدیک دو ماه بعد...
پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود. بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگزار کرد. با 10 نفر از بزرگ های فامیل دو طرف، رفتیم محضر. بعد هم که یه عصرانه مختصر، منحصر به چای و شیرینی. هر چند مورد استقبال علی قرار گرفت اما آرزوی هر دختری یه جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور. هم هرگز به ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی. هر کسی خبر ازدواج ما رو می شنید شوکه می شد. همه بهم می گفتن: هانیه تو یه احمقی. خواهرت که زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد، تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟ هم بدبخت میشی هم بی پول. به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی. دیگه رنگ نور خورشید رو هم نمی بینی.
گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته دلم می لرزید. گاهی هم پشیمون می شدم اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده. من جایی برای برگشت نداشتم. از طرفی هم اون روزها طلاق به شدت کم بود. رسم بود با لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی. حتی اگر در فلاکت مطلق زندگی می کردی باید همون جا می مردی. واقعا همین طور بود...
♦️ادامه دارد...
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
شب نشینی به مقام معظم رهبری :. پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت هفته دفاع مقدس و روز تجلیل از شهیدان و ایثارگران
بسم الله الرحمن الرحیم
گذشت زمان نتوانسته و هرگز نخواهد توانست یاد ارجمند شهیدان عزیز را از خاطر ملت ایران بزداید. این لوح درخشان همواره مزیّن به عنوان شهادت و یاد شهیدان خواهد ماند. این ذخیرهی تاریخی همواره به نسلهای ما امید و همت و جرأت خواهد بخشید تا گامها به سمت هدفهای والا را محکم و استوار بردارندو از دشمنی شیاطین خنّاسان عالم نهراسند. جبههی عدل و حق با ی فراین توان و آرایش الهی به پیروزیهای بزرگ دست خواهد یافت انشاالله.
سیّدعلی خامنهای
۳ مهرماه ۱۳۹۹
سلامتی فرمانده صلوات
9.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃کربلا دلم دوباره بیقراره
🍃هوای دیدن تو داره
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
🌷 #شبتون_حسینی
🌷 #التماس_دعا
🏹 دفاع مقدس
🥀 شهید علی #بلورچی
🔰 آدمی باید از صبح که بر می خیزد تا شب هنگام که چشم برهم می گذارد، دقیقا مراقب اعمال و رفتارش باشد، تا مبدا ذره ای در جهت خلاف حرکت کند.
⚠️ مراقبه مراقبه مراقبه
گفتم کجا؟
گفتا بخون
گفتم چرا ؟
گفتا جنون
گفتم که کِی؟
گفتا کنون
گفتم نرو
خندید و رفت.
💚راه حـاج قـاسـ🌹ـم تا ابد ادامه دارد....
💚یڪ سلیمانے رفت و صدها سلیمانے متولد شدند.
#صبجتون_شهدایی
👈🏼از یاران شهید قاسم سلیمانی باشید....
♡♥️✧❥꧁ یازهرا ꧂❥✧♥️♡
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میاد خاطراتم جلوی چشام
من اون خستگی تو راه میخوام
میخواستم مثل اهل بیت حسین
با اهل و عیالم پیاده بیام
آه حسرت تو سینمه
میباره چشام به پای غمت
این غم کم نیست
لیاقتش ندارم آقااا بیام حرمت
جاااده به جاااده پااای پیاده
جاااا موندم امااااا
زائر زیاده😭😭😭
4_5999116976528558107.mp3
14.46M
🎼 نواهنگ _ استودیویی
🎤 کربلایی حسین طاهری
🖤قربون کبوترای حرمت #امام_حسن🖤
◾️شهادت مظلومانه ✨#امام_حسن_علیه_السلام را محضر✨امام زمان (عج)✨و شما عزیزان تسلیت عرض میڪنیم.🌷
#ویژه #پیشنهاد_دانلود👌👌👌