هدایت شده از
#داستان_واقعی
این اتفاق در سال ۱۳۵۹ افتاده... 🔮
____
بعد از این که چهارمین دختر به دنیا اومد مادر شوهرم رفت برای خواستگاری برای شوهرم!
از ناراحتی شیرم خشک شد.
با هق هق گریه دختر هامو بردم تو اتاق خرابه بغلی و شب همون جا خوابیدیم.
نصف شب بود که از خواب پریدم و دیدم دختر نوزاد ام نیست. هراسان رفتم داخل و دیدم شوهرم دختر تازه به دنیا اومده و گرفته و مادرشوهرم داره محکم گردن دخترمو با پارچه می بنده..
با جیغ نزدیک رفتم و تا بچمو بگیرم اما نذاشتن..
دختر نوزاد ام داشت خفه می شد و...
#ادامهی_داستان_سنجاق_شده 👇
https://eitaa.com/joinchat/2711749173C09fb02f5b5
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
#داستان_واقعی
⭕️ دو ماه قبل #دختری ناگهان احساس ناراحتی کرد. چنان درد می کشید و حالات او چنان بود که پزشکان تشخیص دادند که درد #زایمان است. او را به یک بیمارستان منتقل کردند، تحقیق بعمل آمد، معلوم شد که #شوهر ندارد. معاینات هم نشان داد که #باردار نیست، اما او همچنان در تخت بیمارستان بخود می پیچید و #ناله می کرد و سراپای وجودش را نیز عرق سردی پوشانده بود. چند ساعتی وقت پزشکان را گرفت، سرانجام آرام شد، لبخندی زد و گفت: راحت شدم، #نوزاد پسر است!! پزشکان ابتدا گمان می کردند که با یک دیوانه سروکار دارند ولی پس از تحقیق متوجه شدند که😱👇👇
...بیشتر بدانید
...بیشتر بدانید