eitaa logo
🔞همـ👅ـ💋ـ👙ـسرداری🔞
2.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
257 ویدیو
7 فایل
کانال #بایان (بایان در زبان ترکی یعنی بانو) (ویژه متاهلین و دختر و پسرهای در آستانه ازدواج) 💕هدف ما نجات جامعه از فقر دانش جنسی و پیوند بهتربین همسران است💕
مشاهده در ایتا
دانلود
🔞همـ👅ـ💋ـ👙ـسرداری🔞
#رقص_مرگ ۷ به قلم نگار مرادی با صدای تقه‌ی در از فکر بیرون اومدم کمی بعد بابا وارد اتاق شد و باخنده
۸ به قلم نگار مرادی ‌خواستم بگم حالا کو تا فردا اما از ترس مامان زبون به دهن گرفتم گفتم: چشم با رفتن مامان بابا از اتاقم تلفن رو برداشتم و چند بار شماره‌های نگین رو گرفتم اما جواب نداد نگار هم که کلاً خاموش بود مجبور شدم زنگ بزنم خونشون می‌خواستم مطمئن بشم که میان آخه بدون اونا خوش نمی‌گذشت می‌موندیم من و امید که بعد از یک ساعت اول مدام عین سگ و گربه به هم می‌پریدیم با سومین بوق صدای نسیم جون تو گوشی پیچید با خوش‌خلقی سلام علیک کردم و سراغ بچه‌ها رو گرفتم گفت نگار خونه‌ی دوستشه و نگین هم رفته کتاب بخره و تنها فرد در دسترس نوید بود که ازش خواستم گوشی رو بهش بده بعد از احوالپرسی گفتم: نوید فردا شما هم راهید؟ - بله پس چی؟ واقعاً فکر کردی آقاجون بی ما شما رو راه می‌ده؟ در حالی که خنده‌ی مسخره‌ای می‌کردم گفتم: چرا مگه خون شما رنگین‌تره؟ از این‌که تونسته بود لجم رو دربیاره خوشحال بود و با لحنی که سعی می‌کرد خنده‌اش رو مهار کنه گفت: یادت که نرفته تنها نوه‌ی ذکور پسری خاندان ایرانمهرم. همیشه در برابر این یه حرفش خلع سلاح می‌شدم اما با پررویی گفتم: نگران نباش اگه دستم برسه تو یکی رو هم از روی زمین برمی‌دارم تا نسلتون منقرض بشه. نوید در حالی که به قهقهه می‌ خندید گفت: من از همین‌جا پرچم صلح رو بالا می‌برم اصلاً هرچی تو بگی. یه کم دیگه با نوید سروکله زدم و بعد قطع کردم نوید رو هم خیلی دوست داشتم عین یه برادر. واسم مهم نبود چون چهار سال زودتر به دنیا اومده و چند قطره شیرم هم اون صاحب نشده برادرم نباشه. پسر خونگرم و مهربونی بود و خیلی هم باگذشت بود که این خصلت توی اون یه برادرم وجود نداشت هرچی نوید باگذشت و فداکار بود امید کینه‌ای و انتقام‌جو بود به هر حال هردوشون برادرای خوبی واسم بودن و همین بهم اعتمادبه‌نفس می‌داد. بالاخره شب شد ساکم رو جمع کردم و برای آخرین بار وسایلم رو چک کردم به سمت تختم رفتم و خودم رو روش ولو کردم تقریباً زود به خواب رفتم صبح قبل از زنگ ساعت مامان که دیشب قرض گرفته بودم بیدار شدم هیجان مسافرت دسته جمعی و دیدن آقاجون به عادت نه ماهه‌ام دامن زده بود خیلی سریع از جابلند شدم و به سمت حموم رفتم و دوش مختصری گرفتم و موهام رو با سشوار خشک کردم بعد از مرحله‌ی سخت و عذاب‌آور شونه کردن از پله‌ها پایین رفتم که وسط راه به بابا برخوردم با دیدن سر و وضع مرتبم خندید و گفت: داشتم میومدم بیدارت کنم. @bayann
#زمان_طلایی_سکس که در درمان زودانزالی نیز موثر است پس از خواب شبانه وزمان طلوع آفتاب است بدن مرد در این زمان داراى بيشترين ميزان تستوسترون است 💞 @bayann
#مثبت_اندیشی اولین قدم برای #خوشبختی. هر روز درنبود همسرتان دقایقی وقت بگذارید و به نکات مثبت او فکر کنید، باید آنقدر این کار را تکرار کنید تا این کار به یک عادت مثبت در شما تبدیل شود. 💞 @bayann
#آقایان_بدانند زن دوست ندارد عشق را از همسرش درخواست کند این کار برای او سخت است, اگر هم درخواست کند و عشق به او بدهید برایش آن تازگی ناب را ندارد. 💞 @bayann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مدل_مو نحوه کوتاه کردن چتری مو در خانه❤️❤️ حواستون باشه موهاتونوو خراب نکنیداااااااااااا 😁😉😍 💞 @bayann
طبق آمار مردان مجردنسبت به زن ها خودارضایی بیشتری انجام می دهند ولی زنان متاهل بیشتر ازمردان دست به این کارمیزنند که ازدلایل اصلی آن می توان به بی توجهی به خواسته های زن اشاره کرد! 💞 @bayann
#همسرداری ❌فراموش نکنیم هیچ چیز مانند بدبینی در خراب کردن یک رابطه خوب زناشویی و ویران کردن یک کانون گرم خانواده قدرتمند نیست. 💞 @bayann
#تقویت_میل_جنسی ✨🍃نوشیدن یک فنجان چای سبز به عنوان یک روش موثر برای درمان مشکل کمبود میل جنسی در زنان شناخته شده است. سعی کنید در رژیم روزانه تان حتما آنرا بگنجانید 💞 @bayann
🌺🍃ازدواج دارو نیــست!!! اگر از درون دچار مشکل هستیم ابتدا خودمان را درمان، و سپس ازدواج کنیم. شریک زندگی ما، درمانگر ما نیست 💞 @bayann
♨️📛سوتین بستن بیش از 12 ساعت ممنوع بسیاری از زنان جامعه ما نمیدانند که بستن سوتین به مدت طولانی ارمغانی به جز سرطان برای آنها ندارد 💞 @bayann
#عاشقانه اصلا کجا نوشته اند که بوسه💋 شیرین است؟   نه ! بوسه💋 شور است نمک دارد آدم را نمک گیر میکند. عشقم💋 نمک گیرت شدم💋💋 ✨ارسال به همسر جونیا 💞 @bayann
🔞همـ👅ـ💋ـ👙ـسرداری🔞
#رقص_مرگ ۸ به قلم نگار مرادی ‌خواستم بگم حالا کو تا فردا اما از ترس مامان زبون به دهن گرفتم گفتم: چ
۹ به قلم نگار مرادی به چشم‌های مهربونش چشم دوخنم و گفتم: انگار حسابی رو دست خوردی. بابا باخنده از پله‌ها پایین رفت و گفت: نمی‌دونی که نجاتت دادم امید داشت با پارچ آب میومد سروقتت. با فهمیدن این‌که امید این‌جاست از خوشحالی جیغ کوتاهی کشیدم تعداد پله‌ها به نظرم زیاد اومد نگاه بدجنسی به طرف نرده‌ها انداختم با این‌که می‌دونستم مامان بدش میاد اما تو یه حرکت خودم رو انداختم روش و به سرعت به پایین لیز خوردم به ته نرده که رسیدم محکم به تنه‌ی امید برخورد کردم. امید با ضربه‌ی ناگهانی که به دستش خورده بود به سمتم چرخید با دیدنم با صدای بلندی گفت: اوی چته مثل جنگلیا می‌مونی. بعد رو به مامان ادامه داد: زن‌دایی به‌خدا اینو باید با زنجیر ببندین مامان که تا این لحظه با چشم‌غره بهم نگاه می‌کرد با ناراحتی گفت: چندبار گفتم درست بیا پایین؟ به‌خدا این پله‌ها رو واسه تو گذاشتن نه این‌که مثل... (چند لحظه مکث کرد که امید گفت: میمون زن دایی) عمو محمود که با سروصدا از سالن به پایین پله‌ها کشیده شده بود پس‌گردنی به امید زد و گفت: به کی می‌گی میمون پدرسوخته؟ امید پس سرش رو ماساژ داد و گفت: اِ دایی جان چرا می‌زنی من که نگفتم زن دایی کلمه کم آورده بود منم کمکش کردم. وقتی دیدم اوضاع واسه لوس شدن عالیه اخمی تصنعی کردم و رو به عمو گفتم دیدی عمو به من می‌گه میمون. عمو در حالی که دستش رو دور کمرم حلقه می‌کرد گفت: ناراحت نباش عمو تا حالا خودش رو تو آینه ندیده. بعد خطاب به امید گفت: بدو از دل دخترم دربیار. لبخند فاتحانه‌ای به روی امید زدم که از عصبانیت سرخ شد اما ناچار سرش رو جلو آورد و گونه‌ام رو بوسید و در حالی که یه جمله رو بلند و یه جمله رو یواش می‌گفت، گفت: شرمنده که توهین شد... بذار تنها شیم حالیت می‌کنم... اصلاً میمون منم آبجی گلم... میمون خودتی و هفت جد و آبادت... بعد سرش رو جلو آورد و گفت: بیا بزن این گردن من از مو نازک‌تر... خودم دونه دونه‌ی انگشتاتو خورد می‌کنم. من و عمو محمود و مامان از خنده دل‌درد گرفته بودیم در همون حال گفت: خوب دیگه گناه داره بخشیدیش. با ناز به عمو نگاه کردم و گفتم: محض گل روی شما بله. حالا نگین و نگار کجان؟ عمو با دست به حیاط اشاره کرد و گفت: اونجان، منتظر توأن. @bayann