🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨
#افزایش_شانس_بارداری
🌺🍃وقتی میخواهید در بهترین حالت رابطه جنسی باردار شوید،و احتمال باردارشدن خود را پس از انزال افزایش دهید.این نکات را رعایت کنید:
🔆مرد باید آلت تناسلی خود را تا حد امکان بیشتر به عمق واژن فرو برده تا کمترین میزان از مایع انزال شده بیرون از واژن بریزد.
🔆پس از بیرون کشیدن آلت مرد میتواند به ارامی دو لب دستگاه تناسلی زن را به سمت هم فشار دهد تا مایع انزال شده از آن بیرون نریزد
🔆زن باید 20تا30 دقیقه بعدی همانطور به پشت دراز بکشد بهتر است زیر کمر او بالشی قرار گیرد تا لگن او از روی زمین بلند شود
💞 @bayann
🔞همـ👅ـ💋ـ👙ـسرداری🔞
#رقص_مرگ ۱۱ به قلم نگار مرادی امید از پشت با صدای بلندی گفت: آهای خودشیرین تو باز چسبیدی به آقاجون.
#رقص_مرگ ۱۲
به قلم نگار مرادی
و بعد از برداشتن درپوش شامپو محتوای قوطی رو روش خالی کردم و به سرعت پا به فرار گذاشتم. صدای هی که کشید اونقدر بلند بود که به گوشم برسه اونم با تمام سرعتش پشت سرم شروع به دویدن کرد و مدام بهم بد و بیراه میگفت: متأسفانه بخاطر نداشتن نرده مجبور شدم پلهها رو دوتا یکی کنم تا به سالن برسم به محض رسیدن به جمع پشت عمو سعید قایم شدم تازه تونستم برگردم و به پشت سرم نگاه کنم همه با دیدن چهرهی کفآلود، خیس و عصبی امید زدند زیر خنده که همین باعث شد انگشتش رو به حالت تهدید تکون بده و به سمتم بیاد دوباره پشت عمو سعید سنگر گرفتم امید با حرص گفت: بیا اینور دخترهی جنگلی، بیا بذار تلافیشو همین الان سرت دربیارم.
باباخندهاش رو کمی جمع کرد و گفت: آخه این چه کاری بود دختر؟
امید با خشم گفت: آزار داره، دایی جان نگران نباش خودم آدمش میکنم. زبونم رو تا ته درآوردم و با شکلک بهش گفتم تا تو باشی دفعهی دیگه با پارچ نیای سراغ من. عمو سعید با صدای بلند خندید و رو به امید گفت: پس اول تو شروع کردی.
امید با همان خشم گفت: دخترهی بیچشم و رو من که اونو نریختم روت.
با پررویی گفتم: بله چون بابا اجازه نداد و زودتر اومد دنبالم.
نگار حولهای به سمت امید برد و گفت: بهجای بحث کردن بیا برو یه دوش بگیر.
امید حوله رو از دست نگار کشید و به سمت حمام رفت با رفتن او عمو محمود در حالی که میخندید گفت: حسابی مواظب خودت باش مطمئن باش تلافی میکنه.
خندیدم و در حالی که یک پرتقال از ظرف میوه برمیداشتم گفتم: مهم نیست. مهم دلمه که خنک شد.
بعد از صرف ناهار نوید پیشنهاد داد برای بازی به باغ برویم امید که هنوز با من قهر بود مخالفت کرد در حال خروج از در بودیم که نوید گفت: آخه مریضی دختر؟ چرا نیومده حالش رو گرفتی؟
با صدای بلندی که به گوش امید برسه گفتم: حقش بود بهتر که نمیاد میشد یار اضافی. اصلاً هم که بازی بلد نیست.
@bayann
🔞همـ👅ـ💋ـ👙ـسرداری🔞
#رقص_مرگ ۱۲ به قلم نگار مرادی و بعد از برداشتن درپوش شامپو محتوای قوطی رو روش خالی کردم و به سرعت پ
#رقص_مرگ ۱۳
به قلم نگار مرادی
با این حرف امید از جا بلند شد و گفت: منم میام.
جلوی در منتظر شدیم تا بادگیرش رو بپوشه به محض رسیدن به من زیر گوشم گفت: حسابی مواظب خودت باش.
به دو گروه تقسیم شدیم من و نگین و نگار همگروهی و امید و نوید به اصرار خود همگروه شدند و مشغول بازی وسطی شدیم نگار خیلی زود توسط نوید از بازی خارج شد. اما من و نگین کماکان وسط بودیم نگین با اینکه حسابی نفس کم آورده بود اما باز هم مقاومت میکرد تا اینکه برای گرفتن توپ جلو رفت اما توپ با فاصلهی چند سانتیمتر از دستش رد شد و به شونهاش خورد. حالا من تنها وسط بودم با تمام قدرت از زیر توپ در میرفتم و نگار و نگین با هیجان میشمردند یک، دو، سه، چهار.
امید گفت: محاله بذارم دربری و توپ رو محکم به سمتم پرت کرد که از روش پریدم نگار با شعف دست زد و گفت: ایول پنجتا، نصفش رو رد کردی آرزو.
ششمین و هفتمین توپ رو هم به راحتی رد کردم و توپ هشتم با فاصلهی میلیمتری از کنارم گذشت هنوز به خودم نیامده بودم که توپ نهم با قدرتی فوقالعاده به شکمم برخورد کرد دنیا جلوی چشمام تیره و تار شد از دید خم شدم و روی زمین نشستم نوید به سرعت به سمتم اومد و رو به امید گفت: دیوونه چیکار کردی؟
امید با نگرانی کنارم نشست و گفت: نمیخواستم اینقدر محکم بزنم، آرزو خوبی؟ درد عجیبی توی شکمم پیچیده بود اما واسه اینکه روزشون رو خراب نکنم به چهرهی نگران تکتکشون نگاه کردم بالبخندی زورکی گفتم: آره، هنوز زندهام. نگین دستش رو تو بازوم حلقه کرد و گفت: پاشو اینجوری نمیشه باید بریم یه درمانگاهی جایی. واسه اینکه خیالشون رو راحت کنم به سختی از جا بلند شدم و گفتم: مهم نیست، من خوبم.
امید دستهای یخزدهام رو به دست گرفت و گفت: بهخدا نمیخواستم تلافی کنم.
خندیدم و گفتم: مهم نیست، مهم اینه که من تلافی میکنم.
نوید که خیالش راحت شده بود گفت: نه انگار خوبه خوبه، حداقل زبونش که هنوز سه متره. بیشتر از اون نمیتونستم رو پاهام وایستم، نگار که انگار متوجه حالم شده بود پایان بازی رو اعلام کرد و همراهم به سمت ویلا اومد اما نگین همونجا موند میدونستم میخواد امید رو سرزنش کنه اما گفتم: حقشه پسره دیوونه.
@bayann
💝✨
✨
#آداب_زناشویی_اسلامے
⛔️پرهيز در سه وقت
💠امام صادق فرمود:
در اول و وسط و آخر هر ماه جماع مكن، و گرنه آماده سقط فرزند باش! و اگر سقط نشود ممكن است مجنون گردد. مگر نمي بيني فرد ديوانه در اول و وسط و آخر هر ماه جنونش شدت مي گيرد. (غش و صرع هم اين گونه مي باشد)
📚مكارم الاخلاق
💞 @bayann
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
#هر_دو_بخوانیم
#سیاست_همسرداری
تاثیر کلمات رو دست کم نگیر
هر کلمهای یک بار روانی و #عاطفی دارد که در روح و فکر شنونده تاثیر میگذارد
و این #تاثیر به مرور زمان پایدار و ثابت میشود. در طول روز شاید بارها و بارها همسرتان را صدا بزنید، نحوه صدا کردن همسر میتواند وسیلهای برای ابراز #عشق و محبت بین زن و مرد باشد، به شرط آنکه شرایط استفاده از آن را نیز بدانید.
🌸مثلا وقتی آقا/خانم #صدایش میزنید حس مردانگی را به او منتقل میکنید و وقتی میگویید عزیزم و جانم حس محبت منتقل میشود. لازم است بدانید که هر #لحظه چه معنایی را میخواهید به او برسانید!
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼
💞 @bayann
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
#هر_دو_بخوانیم
#سیاست_همسرداری
تاثیر کلمات رو دست کم نگیر
هر کلمهای یک بار روانی و #عاطفی دارد که در روح و فکر شنونده تاثیر میگذارد
و این #تاثیر به مرور زمان پایدار و ثابت میشود. در طول روز شاید بارها و بارها همسرتان را صدا بزنید، نحوه صدا کردن همسر میتواند وسیلهای برای ابراز #عشق و محبت بین زن و مرد باشد، به شرط آنکه شرایط استفاده از آن را نیز بدانید.
🌸مثلا وقتی آقا/خانم #صدایش میزنید حس مردانگی را به او منتقل میکنید و وقتی میگویید عزیزم و جانم حس محبت منتقل میشود. لازم است بدانید که هر #لحظه چه معنایی را میخواهید به او برسانید!
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼
💞 @bayann