سلام سلام صدتاسلام😍👋
صبــــــــــح قشنگت بخیر مہربون جون❤️
امروزم یه روز قشنگے از روزهاے خداست
الهے که سراسر خیر و برکت باشه برامون 🌱
خوشگل خانوم !
میاے امروز یه کار متفاوت انجام بدیم؟ 😍
مثلا امروز رو رنــــــــــگے 🌈کنیم
چطـــــورے؟
با یه کار جـــــدید 🌟
یا داشتن #وضـــــو 🌸
گفتن #ذکـــــرهاے قشنگ🌱
یه #لبخنـــــد خوشگل روے لب 😁
گذشتن از موقعیت هایی که حال خونه رو فلفلے مے کنه👀
رقــــــــــم زدن یه اتفاق جالب ☘
و.....
#انجامیهکارےکهخداروخیـــــلےخوشحالمےکنہ
خلاقیتش دست خودته 😉
ببینم چندبنده حلاجے😅...
#روزترورنگےکن🌈
#الهےشیرینیشبمونهزیردندونت😎
♥⃢ ☘ @bayenatiha
❌ تربیت همراه #غضب ، اصلاً تربیت نیست. چون آن چه که در باب تربیت نقش زیربنایی دارد و برای #تأدیب و تربیت میخواهیم از او استفاده کنیم، حیا و پردهداری است.
☘ اگر بخواهی در آن حال که خشمگین هستی، فرزندت را تربیت کنی،
چون هنوز نتوانستی خودت را کنترل کنی،
ممکن است حرکتی از تو سربزند که این موجب پردهدری شود.
چون عصبانی شده ای، ممکن است یک دفعه یک حرکتی از تو سر بزند – اعم از گفتار و کردار- که موجب پردهدری و بیحیایی شود.
🎤حاج آقا مجتبی تهرانی
♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙پادکست صوتی
من نمیخوام بیکار باشم‼️
📚برشی از کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب»
📌اثر: مهدی آذر یزدی
#یهتیکهقصهخوب
♥⃢ ☘ @bayenatiha
✅ درس هفدهم : آشنایی با اصول تربیت ۶
در این درس به دو اصل مهم، مسئولیت پذیری و آزادی و حریت در زندگی ، پرداخته شده است .
♥⃢ ☘ @bayenatiha
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
17ـ آشنایی با اصول تربیت 6.mp3
8.97M
✅ درس هفدهم : آشنایی با اصول تربیت ۶
در این درس به دو اصل مهم، مسئولیت پذیری و آزادی و حریت در زندگی ، پرداخته شده است .
♥⃢ ☘ @bayenatiha
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
روشـــツــنی خونه [🌙]
<#یڪماحکامدینخدا🌱> 📌🍳🍯 ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯿﮕﻢ : ﻣﺎﺳﺖ ﺗﺮﺵ ﺷﺪﻩ .😕 ﺑﺮﯾﺰﻣﺶ ﺳﻄﻞآﺷﻐﺎﻝ؟❓ ﻣﯿﮕﻪ: ﻧﻪ ﺣﯿﻔﻪ، ﺑﺪﻩ ﺑﺎ
~#یڪماحکامدینخدا🌱~
یه سوال↻🤔
آیا پوشیدن چادࢪرنگے
بیرون از خونہ درستہ؟
#جوابشتوےعکسه😌
♥⃢ ☘ @bayenatiha
روشـــツــنی خونه [🌙]
\#منبـــــࢪمجازے🌱\ بہ دنیـــــا دل نبـــــند 💔 #آیت_الله_مجتهدے #دماذانے ♥⃢ ☘ @bayenatiha
@dars_akhlaq.mp3
4.06M
#منبـــــࢪمجازے🌺
سہ چیز را اگه یاد کنید
غصه ها از وجودت میره بیرون‼️
#آیتاللهمجتهدےتهرانے
♥⃢ ☘ @bayenatiha
روشـــツــنی خونه [🌙]
|#مامان_کدبانو🥐| تاحالا نون ابـــــرے☁️ درست کردے ؟ 😎✌️ ♥⃢ ☘ @bayenatiha
■#مامان_ڪدبانو🥗■
ترشی بامیه 🌱
بامیه ها رو شستم و و گذاشتم آبش رفت
یکم دمشون رو با چاقو بریدم
تو شیشه ریختم
دوحبه سیر و دوتا فلفل 🌶قلمی هم تو شیشه گذاشتم یکمی هم نعنا خشک ریختم
دوتا لیوان آب
دوتا لیوان سرکه طبیعی انگور
و دوتا قاشق نمک رو گذاشتم.
پنج دقیقه جوش بخوره روی گاز
وقتی خنک شد روی بامیهها ریختم.
نوش جان😍👌
♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ عوامل موثر در ارتباط(قسمت دوم)
🎤حجتالاسلام والمسلمین دکتر همتی
#ارتباط
#دکتر_همتی
♥⃢ ☘ @bayenatiha
👦🏻🔫 علی و تفنگ آب پاش🔫👦🏻
توی مدرسه ی علی، طبقه ی بالای بالا، یعنی طبقه ی سوم، یک کلاس خالی بود. توی کلاس پر از میز و نیمکت شکسته و خاک گرفته بود. زنگ های تفریح بعضی وقت ها بچه ها می رفتند توی آن کلاس و از اینکه لابه لای آن میز و نیمکت های شکسته قایم باشک بازی کنند. لذّت می بردند...
آن کلاس خیلی عالی بود. همه دوستش داشتند؛ ولی آن کلاس یک چیز قشنگ دیگر هم داشت، و آن یک پنجره بود. البته همه ی کلاس ها پنجره داشتند؛ ولی پنجره ی آن کلاس یک چیزی بیشتر از آنها داشت. این پنجره جلویش یک بالکن داشت. این بالکن از توی حیاط مدرسه پیدا بود. ولی هیچ کس حق نداشت از آن پنجره وارد بالکن شود. ممکن بود بچه ها دوسه تایی در آنجا بازی گوشی کنند و یک دفعه از آن بالا... خلاصه بابای مدرسه یک قفل محکم به این پنجره زده بود.
زنگ های تفریح که بچه ها روی نیکمت ها بازی و شیطنت می کردند، علی می نشست و از گوشه ی پنجره که شیشه اش شکسته بود، بالکن را نگاه می کرد و حسرت می خورد. بالکن بزرگ بود. جان می داد برای یک دست فوتبال حسابی، و یا روزهایی که هوای کلاس گرم بود، راحت می شد دسته جمعی توی آن بالکن بنشینند و معلم هم درسش را بدهد. در اصل می شد یک کلاس میان زمین و آسمان. چه کلاسی! بالای سرشان پر از ابر بود. علی تو همین فکر و خیال ها بود که یکدفعه نگاهش به یک چیزی افتاد. وسط بالکن، از درز میان موزاییک ها، یک چیز باریک و سبز که سرش هم زرد بود، بیرون زده بود. علی تندی فهمید. یک گل خیلی کوچک و زیبا بود.
آنقدر کوچک بود که علی ترسید. ترسید مبادا این گل کوچولو توی این گرما از حال برود. اصلاً این گل کوچولو احتیاج به آب داشت. آب! آب! کی به فکر آب دادن او بود؟ هیچ کس. اصلاً کی می دانست وسط آن بالکن یک گل کوچولو و ظریف روییده باشد؟ هیچ کس!
علی از پله های سه طبقه پایین دوید. بابای مدرسه سرش شلوغ بود. داشت تند تند از توی پنجره ی بوفه اش به بچه ها خوراکی می داد و پول شان را می گرفت.علی هرچه صدایش زد و خواست با او حرف بزند، او متوجه نشد.
علی منتظر ماند تا سر بابای مدرسه خلوت بشود. زنگ خورد و حیاط کم کم خلوت شد. علی رفت و جلو پنجره ی بوفه ایستاد.
- سلام بابا غفار! آنجا توی آن بالکن که جلو پنجره هست، یک گل خیلی کوچولو روییده. می شود قفلش را باز کنید تا بروم به آن گل آب بدهم؟
بابای مدرسه که سرش خلوت شده بود و خودش داشت یک کیم می خورد، به چشم های مهربان علی نگاه کرد؛ ولی مهربانی آنها را ندید. فکر کرد برق چشم های علی به خاطر شیطنت و بازی گوشی است. به همین خاطر گفت: برو بچه جان! برو که اصلاً حوصله ندارم!
علی یک ذرّه دیگر هم اصرار کرد؛ ولی فایده ای نداشت. علی رفت سرکلاس. معلم شان آمده بود و به علی به خاطر این دیر آمدنش، اخم کرد.
علی ناراحت بود. روی نیمکت نشست. زنگ علوم بود. معلم شکل ریشه و برگ را روی تخته کشید و علی به یاد آن گل کوچولوی روی بالکن می افتاد و غصّه می خورد.
علی لب باغچه توی حیاط خانه ی شان ایستاده بود و داشت به گلدان ها و درخت ها آب می?داد. هر بار که آب را با آب پاش می پاشید، آه می کشید و یاد آن گل کوچولو می افتاد. با خودش می گفت: چه جوری بهش آب برسانم؟
داداش کوچولوی علی توی حیاط بود. تاتی کنان راه می رفت و با اسباب بازی هایش بازی می کرد. او یک تفنگ آب پاش داشت که توی دستش بود و یک دفعه با آن از دور به طرف علی آب پاشید.
علی عصبانی به طرف برادرش نگاه کرد. تفنگ آب پاش را در دست او دید. یک دفعه یک فکر مثل برق از ذهنش گذشت.
لبخندی زد. با خودش گفت: از گوشه ی شکسته ی پنجره با همین تفنگ آب پاش سیرابش می کنم و از این فکر، دوباره خنده اش گرفت.
داداش کوچولو که از نگاه عصبانی و اخم های برادربزرگش ترسیده بود، همین طور ایستاده بود و او را نگاه می کرد. علی از وحشت او، خنده اش گرفت. بلند شد و او را بغل کرد، به اتاق برد و توی گوشش گفت: تو هم مثل همان گل ظریف و کوچولویی. باید مواظبت باشم
#قصه_شب
👦🏻
🔫👦🏻
👦🏻🔫👦🏻
🌸🍂🍃
♥⃢ ☘ @bayenatiha
روشـــツــنی خونه [🌙]
[#خانوادهدرمانے❤️] ❓#سوال نمی دانم چرا شوهرم به خواسته های مادرش جواب می دهد ؛ اما به خواسته من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{#خانوادهدرمانے🌱}
☘هر چیزی به وقتش!
➕چند مثال
از گفتگوهای غلط
بین زنُ شوهر
#همســـــࢪانھ 🌱
♥⃢ ☘ @bayenatiha