eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🇮🇷🍃]
2.8هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
164 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌾 عکس کودکان از خدا بسیار متأثر از تصویری هست که از والدین خود دارند اگر کودکی والدین خود را قابل اعتماد، مهربان و قابل دسترسی بداند، خدا را نیز دارای چنین صفاتی خواهد دانست...💕💕 اما اگر والدین خودرا خشن و بی‌انصاف بداند، درمورد خدا نیز چنین تصوراتی خواهد داشت...☘ 🌸 @mamanogolpooneha
مامان جونی 😊 میتونی با استفاده از چسب های رنگی رنگی🌈 قاشق و چنگال های بچه ها رو باهاش خوشگل کنی😍😍 مامان باید باذوق باشه☘ @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو شهر قم خانمی است که خیلی مهربونه💕 هر کی میاد شهر قم تو خونه اش می مونه🌟 مهمونای آشنا از زن و مرد و دختر🧕👩‍💼 حتی می بینی اونجا مهمونای کبوتر🕊 دور حرم می گردن پرنده های دعا🕊🕊🕊 دعاها رو می بردن بی صدا پیش خدا بانوی مهربون کیست؟ پیش خدا، معلومه حالا سلامی بده به حضرت معصومه(س)☘💕💕 (س) @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
894K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نبینی از دستت رفته ثوابش😍😍😍 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ..💕☘💕 @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐭🐧🐭🐧🐭🐧🐭🐧🐭🐧🐭🐧🐭 یکی بود یکی نبود کپل بچه موشی بود که با برفی برادرش، پدر و مادرش در لانه شان در صحرا زندگی می کردند. کپل خیلی تنبل بود و تمام مدت روی صندلی مخصوصش نشسته بود و از خوراکی هایی که آنها به لانه می آوردند می خورد و ایراد می گرفت: اینها چیه دیگه؟ یه چیز خوشمزه تر بیارید! آن ها از دستش خسته شده بودند و هر چه اعتراض می کردند فایده ای نداشت. تا اینکه یک روز که کپل بیرون لانه در حال استراحت در آفتاب بود و بقیه داخل لانه بودند باد شدیدی وزید و او را به جای دوری برد. وقتی کپل چشمانش را باز کرد خودش را کنار یک برکه دید. او خسته و گرسنه بود و حتی بلد نبود برود و برای خودش غذا پیدا کند. کپل شروع به گریه کرد. کلاغی صدای او راشنید و از روی درخت پرسید: چرا گریه می کنی؟ کپل ماجرا را برای او تعریف کرد. کلاغ گفت: اگر همیشه منتظر باشی تا دیگران کارهایت را انجام دهند هیچ وقت چیزی یاد نخواهی گرفت. کپل گفت: درست است. من قول می دهم تنبلی را کنار بگذارم. کلاغ گفت: من هم تو را پیش خانواده ات می برم. کپل خوشحال شد و به همراه کلاغ به لانه اش برگشت و از آن روز تنبلی را فراموش کرد 💕 @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا