eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
137 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی بود یکی نبود . غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. 🐰🐒🐿 یک روز خرگوش با هوش به همراه دوستش سنجاب کوچولو ومیمون دم دراز از مدرسه به خانه بر می گشتند ودر راه درباره جشن تولدی که می خواستند برای معلم مدرسه ،خانم دارکوب بگیرند،صحبت می کردند. هر یک می خواستند هدیه ای زیبا تهیه کنند تا با این کار از زحمت های معلم تشکر کنند. در خانه، هنگام خوردن غذا، خرگوش با هوش به مادرش گفت: مامان! خواهش می کنم یک کیک خوشمزه برای خانم معلم درست کنید. می خواهم آن را به او هدیه بدهم و با این کار خانم معلم را خوش حال کنم. مامان خرگوش با خوشحالی گفت: البته! حتما برات درست می کنم. همین امروز می روم و هویج تازه و مواد لازم را برای کیک می خرم. صبح روز بعد خرگوش با هوش زود تر از همیشه بیدار شد. چون آن روز برایش یک روز مخصوص بود.روز تولد خانم معلم. وقتی که دست وصورتش را شست وبرای خوردن صبحانه رفت توی آشپز خانه، دید که مادرش مشغول تزئین کیک تولد خانم معلم است. با خوشحالی به طرف مادرش رفت و او را در آغوش گرفت وگفت: مامان عزیزم خیلی از تو ممنون هستم! این طور که معلوم است شما صبح خیلی زود بیدار شدید، مطمئن هستم که خانم معلم از دیدن این کیک خیلی خوشحال می شود. مامان خرگوش گفت: دخترم بهتر است زود آماده بشوی وگرنه مدرسه ات دیر می شود. خرگوش باهوش هم با خوشحالی صبحانه اش را خورد و لباس هایش را پوشید وکیک تولد را از مادر گرفت و خدا حافظی کرد. مامان خرگوش موقع خدا حافظی گفت: امیدوارم به تو خیلی خوش بگذرد عزیزم! مواظب خودت باش. خرگوش با هوش باز هم از زحمت های مادر تشکر کرد و با خوشحالی به طرف مدرسه راه افتاد. همین که کمی از خانه دور شد دوستش آهوی مهربان را دید که با ناراحتی به طرف مدرسه می رفت. با عجله خودش را به او رساند وبه او گفت: سلام دوست من! حالت خوب است؟ چرا این قدر ناراحت هستی؟ آهوی مهربان گفت: من نتوانستم برای خانم معلم هدیه مناسبی تهیه کنم. برای همین هم خیلی غمگین هستم و از خانم معلم خیلی خجالت می کشم. خرگوش با هوش کمی فکر کرد ونا گهان فکری به ذهنش رسید وگفت: فهمیدم. من به تو کمک می کنم تا یک هدیه زیبا برای خانم معلم ببری. وقتی رسیدند زنگ مدرسه به صدا در آمد و بچه ها به ترتیب وارد کلاس شدند وبه خانم معلم سلام کردند وتولدش را به او تبریک گفتند. آهوی مهربان و خرگوش با هوش کمی دیر تر از بقیه ی بچه ها وارد کلاس درس شدند. بعد همگی با هم سرود تولدت مبارک را برای خانم معلم خواندند. خانم معلم خیلی هیجان زده شده بود واز همه ی بچه ها تشکر کرد. سپس نوبت به هدیه ها رسید. سنجاب کوچولو یک سبد گردو وفندق به خانم معلم هدیه داد. میمون دم دراز هم یک سبد بزرگ موز به خانم معلم هدیه داد. خرس تپلی هم یک کوزه عسل آورده بود. خرگوش با هوش کیک هویجی را که مادرش پخته بود به خانم معلم هدیه داد و تولدش را تبریک گفت. بعد هم به آهوی مهربان رسید. آهو یک گردن بند از گل های زیبا و خوش بو را که با کمک خرگوش با هوش درست کرده بود به گردن خانم دارکوب انداخت و تولدش را تبریک گفت. خانم معلم که از دیدن گردن بند خیلی خوشحال به نظر می رسید از آهوی مهربان تشکر کرد آهو گفت: این گردن بند را با کمک خرگوش با هوش درست کردهام. خانم معلم از همه ی بچه ها تشکر کرد و گفت: حالا وقت آن است همه با هم از کیک خوش مزه ای که خرگوش با هوش آورده است، بخوریم. من از همه ی شما بچه های خوب که به یاد من بودید تشکر می کنم. خرگوش باهوش از همه خوشحال تر بود. می دانید چرا؟ چون توانسته بود به دوست خودش آهوی مهربان کمک کند و دیگر این که خانم دارکوب با آن گردن بند گل ها واقعا زیبا تر و دوست داشتنی تر از همیشه شده بود. نتیجه: وقتی به کسی کمک می کنیم، یا هدیه ای می دهیم، خودمان از کاری که کرده ایم بیشتر راضی وخوشحال خواهیم بود. @mamanogolpooneha
یکی بود یکی نبود . غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. 🐰🐒🐿 یک روز خرگوش با هوش به همراه دوستش سنجاب کوچولو ومیمون دم دراز از مدرسه به خانه بر می گشتند ودر راه درباره جشن تولدی که می خواستند برای معلم مدرسه ،خانم دارکوب بگیرند،صحبت می کردند. هر یک می خواستند هدیه ای زیبا تهیه کنند تا با این کار از زحمت های معلم تشکر کنند. در خانه، هنگام خوردن غذا، خرگوش با هوش به مادرش گفت: مامان! خواهش می کنم یک کیک خوشمزه برای خانم معلم درست کنید. می خواهم آن را به او هدیه بدهم و با این کار خانم معلم را خوش حال کنم. مامان خرگوش با خوشحالی گفت: البته! حتما برات درست می کنم. همین امروز می روم و هویج تازه و مواد لازم را برای کیک می خرم. صبح روز بعد خرگوش با هوش زود تر از همیشه بیدار شد. چون آن روز برایش یک روز مخصوص بود.روز تولد خانم معلم. وقتی که دست وصورتش را شست وبرای خوردن صبحانه رفت توی آشپز خانه، دید که مادرش مشغول تزئین کیک تولد خانم معلم است. با خوشحالی به طرف مادرش رفت و او را در آغوش گرفت وگفت: مامان عزیزم خیلی از تو ممنون هستم! این طور که معلوم است شما صبح خیلی زود بیدار شدید، مطمئن هستم که خانم معلم از دیدن این کیک خیلی خوشحال می شود. مامان خرگوش گفت: دخترم بهتر است زود آماده بشوی وگرنه مدرسه ات دیر می شود. خرگوش باهوش هم با خوشحالی صبحانه اش را خورد و لباس هایش را پوشید وکیک تولد را از مادر گرفت و خدا حافظی کرد. مامان خرگوش موقع خدا حافظی گفت: امیدوارم به تو خیلی خوش بگذرد عزیزم! مواظب خودت باش. خرگوش با هوش باز هم از زحمت های مادر تشکر کرد و با خوشحالی به طرف مدرسه راه افتاد. همین که کمی از خانه دور شد دوستش آهوی مهربان را دید که با ناراحتی به طرف مدرسه می رفت. با عجله خودش را به او رساند وبه او گفت: سلام دوست من! حالت خوب است؟ چرا این قدر ناراحت هستی؟ آهوی مهربان گفت: من نتوانستم برای خانم معلم هدیه مناسبی تهیه کنم. برای همین هم خیلی غمگین هستم و از خانم معلم خیلی خجالت می کشم. خرگوش با هوش کمی فکر کرد ونا گهان فکری به ذهنش رسید وگفت: فهمیدم. من به تو کمک می کنم تا یک هدیه زیبا برای خانم معلم ببری. وقتی رسیدند زنگ مدرسه به صدا در آمد و بچه ها به ترتیب وارد کلاس شدند وبه خانم معلم سلام کردند وتولدش را به او تبریک گفتند. آهوی مهربان و خرگوش با هوش کمی دیر تر از بقیه ی بچه ها وارد کلاس درس شدند. بعد همگی با هم سرود تولدت مبارک را برای خانم معلم خواندند. خانم معلم خیلی هیجان زده شده بود واز همه ی بچه ها تشکر کرد. سپس نوبت به هدیه ها رسید. سنجاب کوچولو یک سبد گردو وفندق به خانم معلم هدیه داد. میمون دم دراز هم یک سبد بزرگ موز به خانم معلم هدیه داد. خرس تپلی هم یک کوزه عسل آورده بود. خرگوش با هوش کیک هویجی را که مادرش پخته بود به خانم معلم هدیه داد و تولدش را تبریک گفت. بعد هم به آهوی مهربان رسید. آهو یک گردن بند از گل های زیبا و خوش بو را که با کمک خرگوش با هوش درست کرده بود به گردن خانم دارکوب انداخت و تولدش را تبریک گفت. خانم معلم که از دیدن گردن بند خیلی خوشحال به نظر می رسید از آهوی مهربان تشکر کرد آهو گفت: این گردن بند را با کمک خرگوش با هوش درست کردهام. خانم معلم از همه ی بچه ها تشکر کرد و گفت: حالا وقت آن است همه با هم از کیک خوش مزه ای که خرگوش با هوش آورده است، بخوریم. من از همه ی شما بچه های خوب که به یاد من بودید تشکر می کنم. خرگوش باهوش از همه خوشحال تر بود. می دانید چرا؟ چون توانسته بود به دوست خودش آهوی مهربان کمک کند و دیگر این که خانم دارکوب با آن گردن بند گل ها واقعا زیبا تر و دوست داشتنی تر از همیشه شده بود. نتیجه: وقتی به کسی کمک می کنیم، یا هدیه ای می دهیم، خودمان از کاری که کرده ایم بیشتر راضی وخوشحال خواهیم بود. @mamanogolpooneha
یکی بود یکی نبود . غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. 🐰🐒🐿 یک روز خرگوش با هوش به همراه دوستش سنجاب کوچولو ومیمون دم دراز از مدرسه به خانه بر می گشتند ودر راه درباره جشن تولدی که می خواستند برای معلم مدرسه ،خانم دارکوب بگیرند،صحبت می کردند. هر یک می خواستند هدیه ای زیبا تهیه کنند تا با این کار از زحمت های معلم تشکر کنند. در خانه، هنگام خوردن غذا، خرگوش با هوش به مادرش گفت: مامان! خواهش می کنم یک کیک خوشمزه برای خانم معلم درست کنید. می خواهم آن را به او هدیه بدهم و با این کار خانم معلم را خوش حال کنم. مامان خرگوش با خوشحالی گفت: البته! حتما برات درست می کنم. همین امروز می روم و هویج تازه و مواد لازم را برای کیک می خرم. صبح روز بعد خرگوش با هوش زود تر از همیشه بیدار شد. چون آن روز برایش یک روز مخصوص بود.روز تولد خانم معلم. وقتی که دست وصورتش را شست وبرای خوردن صبحانه رفت توی آشپز خانه، دید که مادرش مشغول تزئین کیک تولد خانم معلم است. با خوشحالی به طرف مادرش رفت و او را در آغوش گرفت وگفت: مامان عزیزم خیلی از تو ممنون هستم! این طور که معلوم است شما صبح خیلی زود بیدار شدید، مطمئن هستم که خانم معلم از دیدن این کیک خیلی خوشحال می شود. مامان خرگوش گفت: دخترم بهتر است زود آماده بشوی وگرنه مدرسه ات دیر می شود. خرگوش باهوش هم با خوشحالی صبحانه اش را خورد و لباس هایش را پوشید وکیک تولد را از مادر گرفت و خدا حافظی کرد. مامان خرگوش موقع خدا حافظی گفت: امیدوارم به تو خیلی خوش بگذرد عزیزم! مواظب خودت باش. خرگوش با هوش باز هم از زحمت های مادر تشکر کرد و با خوشحالی به طرف مدرسه راه افتاد. همین که کمی از خانه دور شد دوستش آهوی مهربان را دید که با ناراحتی به طرف مدرسه می رفت. با عجله خودش را به او رساند وبه او گفت: سلام دوست من! حالت خوب است؟ چرا این قدر ناراحت هستی؟ آهوی مهربان گفت: من نتوانستم برای خانم معلم هدیه مناسبی تهیه کنم. برای همین هم خیلی غمگین هستم و از خانم معلم خیلی خجالت می کشم. خرگوش با هوش کمی فکر کرد ونا گهان فکری به ذهنش رسید وگفت: فهمیدم. من به تو کمک می کنم تا یک هدیه زیبا برای خانم معلم ببری. وقتی رسیدند زنگ مدرسه به صدا در آمد و بچه ها به ترتیب وارد کلاس شدند وبه خانم معلم سلام کردند وتولدش را به او تبریک گفتند. آهوی مهربان و خرگوش با هوش کمی دیر تر از بقیه ی بچه ها وارد کلاس درس شدند. بعد همگی با هم سرود تولدت مبارک را برای خانم معلم خواندند. خانم معلم خیلی هیجان زده شده بود واز همه ی بچه ها تشکر کرد. سپس نوبت به هدیه ها رسید. سنجاب کوچولو یک سبد گردو وفندق به خانم معلم هدیه داد. میمون دم دراز هم یک سبد بزرگ موز به خانم معلم هدیه داد. خرس تپلی هم یک کوزه عسل آورده بود. خرگوش با هوش کیک هویجی را که مادرش پخته بود به خانم معلم هدیه داد و تولدش را تبریک گفت. بعد هم به آهوی مهربان رسید. آهو یک گردن بند از گل های زیبا و خوش بو را که با کمک خرگوش با هوش درست کرده بود به گردن خانم دارکوب انداخت و تولدش را تبریک گفت. خانم معلم که از دیدن گردن بند خیلی خوشحال به نظر می رسید از آهوی مهربان تشکر کرد آهو گفت: این گردن بند را با کمک خرگوش با هوش درست کردهام. خانم معلم از همه ی بچه ها تشکر کرد و گفت: حالا وقت آن است همه با هم از کیک خوش مزه ای که خرگوش با هوش آورده است، بخوریم. من از همه ی شما بچه های خوب که به یاد من بودید تشکر می کنم. خرگوش باهوش از همه خوشحال تر بود. می دانید چرا؟ چون توانسته بود به دوست خودش آهوی مهربان کمک کند و دیگر این که خانم دارکوب با آن گردن بند گل ها واقعا زیبا تر و دوست داشتنی تر از همیشه شده بود. نتیجه: وقتی به کسی کمک می کنیم، یا هدیه ای می دهیم، خودمان از کاری که کرده ایم بیشتر راضی وخوشحال خواهیم بود. @mamanogolpooneha