#پای_درس_دل 🌱
اگر ڪسی گفت من ڪه مے دانم
#خدا مهربان است
بگو دِ نمی دونے اگه میدونستے
از حال رفته بودے
غش کرده بودے
آتش گرفته بودے
پرواز کرده بودے...💜
#استادپناهیان
@mamanogolpooneha☘
#داستان_161
#مامان_جونم_خدا_کجاست
#خدا
بابا امروز راهی مسافرت شد، سحر هم برای اینکه با باباش خداحافظی کنه عروسکش رو از اتاقش برداشت و به سمت در رفت و پرسید: ” بابا کی از سفر بر میگردین؟”
بابا گفت: ” ۱۰ روز دیگه.”
مامان گفت: “بابا! خدا به همراهت.”🚙
سحر از مامانش پرسید: ” خدا میخواد همراه بابا بره؟! مامان مگه خدا کجاست؟!”
مامان گفت: ” خدا همه جا هست دخترم، جایی نمیره.”
سحر پرسید: ” یعنی خدا پیش من هم هست؟ پس کو؟”
مامان جواب داد: ” خدا رو که با چشمای قشنگت نمیتونی ببینی.”
سحر با تعجب گفت: ” پس از کجا بدونم خدا هست؟”
مامان با لبخند جواب داد: ” دور و برت رو نگاه کن. حتما متوجه میشی که خدا هم هست.”
سحر با هیجان گفت: ” مامان جون! پس من میرم دنبال خدا بگردم.” و بعد هم سری تکون داد و رفت تو مزرعه کنار خونه که به جنگل چسبیده بود، تا خدا رو پیدا کنه…
🐥🐥🐥🐥🐥
خانم مرغه با جوجههاش مشغول خوردن دونه بود که سحر از راه رسید و پرسید: ” خانم مرغه! تو میدونی خدا همه جا هست، یعنی چی؟”
خانم مرغه گفت: ” قُد قُد قُدا، نمیدونم سحر جون.”
سحر گفت: ” تو حالا خدا رو دیدی؟”
خانم مرغه گفت: ” قُد قُد قُدا، من؟ نه ندیدم.!!!بیا با هم بگردیم، شاید بقیه حیوانهای مزرعه خدا رو دیده باشند.”
🐐
سحر و خانم مرغه توی مزرعه رفتند تا رسیدند پیش بُزی تُپلی و سحر از اون پرسید: ” بُزی تُپلی تو میدونی خدا کجاست؟”
بزی تُپلی گفت: ” من نمیدونم خدا کجاست.!! شاید اسب سفید بدونه، بیایین بریم پیشش.”
سحر و خانم مرغه و بزی تُپلی رفتند پیش اسب سفید و سحر پرسید: ” اسب سفید مهربون! تو میدونی خدا کجاست؟”
اسب سفید گفت: ” دختر کوچولو! من نمیدونم، ولی شاید خرس مهربون بتونه کمکتون کنه تا خدا رو پیدا کنید.”
🐻
سحر و خانم مرغه و بُزی تُپلی و اسب سفید با هم راه افتادند به سمت جنگل تا برسند پیش خرس مهربون.رفتند و رفتند تا رسیدند به جنگل و خرس مهربون رو دیدند که از ماهیگیری برگشته بود. سحر پرسید: ” خرسی جون! ما دنبال خدا میگردیم، تو میدونی خدا کجاست؟”
خرسی گفت: ” من نمیدونم، اما خورشید خانم هر روز از اون دور دورا مییاد بیرون و همه جا رو روشن میکنه اون باید بدونه. بیایین همگی با هم بریم پیش خورشید خانم.”
🌞🌤
سحر و خانم مرغه و بُزی تُپلی و اسب سفید و خرسی مهربون رفتند پیش خورشید.
سحر پرسید: ” خورشید خانم تو که از اون بالا همه جا رو میبینی میتونی به ما بگی خدا کجاست؟”
خورشید خانم گفت: ” مگه چی شده؟”
خانم مرغه گفت: ” نمیدونیم ولی هر چی میگردیم خدا رو پیدا نمیکنیم، دوست داریم ببینیمش.”
خورشید یک نگاهی به اطرافش کرد و گفت: ” بچهها من از این بالا یک چیزهایی میبینم، بچهها همه با هم داد زدند: ” آخ جون، چی میبینی؟ خوب نگاه کن، شاید خدا باشه.”
خورشید به چپ نگاه کرد و گفت: ” جنگل رو میبینم که پر از درختهای قشنگ هست🌴🌳🌲🌾، دشت رو میبینم که یه عالمه گلهای رنگارنگ داره،🌺🌸🌼🌻🌹🌷 یک دریاچه هم میبینم که ماهیهای زیادی توی اون شنا میکنند.” 🐡🐟🐠بعد خورشید به راست نگاه کرد و گفت: ” تازه مزرعه رو میبینم که کشاورز داره اونجا کار میکنه” به بالا نگه کرد و گفت: ” ابر ها رو هم میبینم که باد داره اونا رو جابجا میکنه.”☁️ بچهها گفتند: ” پس خدا چی؟!!”
خرسی گفت: ” اگر خدا نباشه که خیلی بد میشه.”
خورشید خانم به خرسی گفت: ” مگه این زنبورها نیستند که از توی دشت برای تو عسل جمع میکنن تا وقتی صبح پا میشی واسه صبحانه بخوری!”🍯
خرسی گفت: ” آره درسته.”
خورشید گفت : ” اون عسلها رو خدا به تو هدیه داده تا هر روز بخوری.”
اسب سفید گفت: ” من که عسل نمیخورم، پس خدا به من چی داده که بودنش را بفهمم؟”
خورشید خانم گفت: ” اسب سفید مگه تو هر روز صبح تا غروب توی چمنزار بازی نمیکنی؟”🌿🌱☘🌾
اسب سفید گفت: ” خوب چرا.!”
خورشید خانم گفت: ” اینهمه چمن و علف تازه رو خدا هر روز به تو هدیه میده.”
اسب گفت: ” ای وای! راست میگی، اصلا حواسم نبود.”
بُزی تپلی با ناراحتی پرسید: ” منکه عسل نمیخورم، یعنی خدا به من چیزی نداده!”
خورشید خانم با خنده گفت: ” بُزی تپلی! اون علفهای تر و تازه و خوشمزه توی چمنزارو کی به تو داده!”
بُزی با خوشحالی گفت: ” اصلا حواسم نبود، عجب خدای خوبی! به من هم هدیه داده.”
خانم مرغه گفت: ” قُد قُد قُدا… پس هدیه من کو؟!”
خورشید خانم گفت: ” خانم مرغی اون جوجههای قشنگ که خیلی دوستشون داری از کجا اومدن؟”🐥🐣🐥🐣🐥
خانم مرغی گفت: ” یعنی اونها یک روزی سر از تخم بیرون آوردند رو خدا به من داده؟”
خورشید خانم گفت: ” بله خانم مرغی، همه اونها هدیه خدا هستند که باید خوب مراقبشون باشی.”
سحر توی فکر بود و چیزی نمیگفت تا اینکه خرسی گفت: ” سحر خانم! شما از خدا چی گرفتی؟ خدا رو تونستی ببینی؟!”
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘
#پای_درس_دل 🌱
وقتی کسی را همه طرد کردند،
آن وقت #خدا او را پناه میدهد
و میگوید خودم تو را میخواهم...!
| کُلُّ ذَنبِکَ مَغفُورٌ سِوَی الاِعراضِ عَنِّیاُدنُ مِنِّی،
اُدنُ مِنّی، اُدنُ مِنّی|
همهی گناهانت جز روگرداندن از من
بخشیده شده است؛
بھ من نزدیک شو ...!
#حاجاسماعیلآقادولابی
@mamanogolpooneha☘
【• #رزق_معنوے •】
.
.
+⚠️
.
.
•• حاجآقاماندگاری میگفت:
باید بھ باوری بھ #خدا برسی
کہ اگر لهت هم کرد!!
بگی منو ساخته!
خدایا!
از این باورا بھ ما هم بده! :)
.
.
+⚠️
↫ #التماستفڪر✋🏻
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
@mamanogolpooneha☘
•🍃⇩ #منبر_مجازے ⇩🔑•
.
.
°💠°حاج آقا پناهیان :
°✨°وقتی دستانت را براے دعا
بالا میبری؛یک دست برای تشکر
بالا باشد ،و دست دیگرے براے
تمنا!تشکر از خدا و راضے بودن
به مقدرات الهے شرط اساسے
برای استجابت دعاست . بعد از
تشکر صمیمانه از نعمات خدا ،
درخواست هایت را آغاز کن...
#خدا❤️
@mamanogolpooneha☘
•| #پاےدرسدل |•
🌱هرچھ بیشتر بھ خاطر #خدا صبر کنیم،
خدا بیشتربھ خاطرما عجله خواهد کرد
و هرچه بیشتر در سختیها لبخند بزنیم،
خدا زودتر آسایش را بھ ما میرساند.
🍃«انگار خدا طاقت ندارد صبرِ بندهۍ خودش را ببیند...! :)»
❤️و در آخرت هم هنگام ورود بھ بهشت اول از صبرشان تقدیر میکند:
|سلامعلیکمبماصبرتمفنعمعقبیالدار|
#استادپناهیان
•🌱•
@mamanogolpooneha☘
•°💛🌵’’
[• #حرفای_درگوشی •]
.
سر نماز که میری بگو به #خدا
تا کِی من هیچی از تو نفھمم!!!💔
#استادپناهیان
♥⃢ ☘ @bayenatiha
↻🌥↻
#حرفهاےدࢪگوشے
•[ #خـدا ]•♥️
وقتےخدا مشڪلټ رو حل میڪنہ
بہ تواناییش ایمان دارے...😌
وقتے خدا مشڪلټ رو حل نمیڪنہ
بہ تواناییت ایمان داره...;/😍✌️🏻
♥⃢ ☘ @bayenatiha
•°💛🌵’’
[• #حرفای_درگوشی •]
.
.
سر نماز که میری بگو به #خدا
تا کِی من هیچی از تو نفھمم!!!💔
#استادپناهیان
♥⃢ ☘ @bayenatiha
#معرفےڪتاب
📚مجموعه ۳جلدی خدایا تو خوبی
👫خدای بچه ها کجاست؟ ☀️🌧توی زمین یا آسمان؟ کارش چیست؟ 🏔کوه و دشت آفریدن یا بهشت و جهنم تقسیم کردن؟ 👫 وقتی بچه ها با خدا حرف می زنند چه چیزهایی می گویند؟ خدا برای بچه ها قدرت فرمان دهنده است یا دوست نزدیک؟
📗آقای فریبرز لرستانی برای بچه ها #داستانک هایی نوشته است که خیلی خوب ارتباط آن ها را با #خدا نشان می دهد. این داستانک ها در مجموعه ای سه جلدی تولید شده است.
📕توی هر کتاب شش داستان با عنوانی خاص آمده است و هر کتاب را یکی از هنرمندان خوب تصویرگری کرده است.
❇️عناوین کتابهای این مجموعه:
1⃣#کتاب_مثل_فرشته_ها
2⃣#کتاب_بادکنک_خرگوشی
3⃣#کتاب_گنجشک_و_سیب_شیرین
✍نویسنده: فریبرز لرستانی
📖تعداد صفحات: ۶۰صفحه
▪️ناشر: انتشارات غنچه
⚜مناسب گروه سنی: بالای ۳سال
..........................................
🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/3262500?ref=830y
📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇
🆔@Milad_m25
روشـــــنےخونہ♥️
↻🌥↻
#انرژےمثبت
•[ #خـدا ]•♥️
وقتےخدا مشڪلټ رو حل میڪنہ
بہ تواناییش ایمان دارے...😌
وقتے خدا مشڪلټ رو حل نمیڪنہ
بہ تواناییت ایمان داره...;/😍✌️🏻
♥⃢ ☘ @bayenatiha