eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
141 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلسات سرکار خانم ۱_جلسه۱_قسمت۱۸ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✅ الان ما از نماز ظهر تا مغرب و از نماز مغرب تا موقع خواب رو برنامه ریزی میکنیم. ⭐️بحث رو هم خیلی مهم هستش. این بحث خواب اصلا خودش یه کلاس جداگانه داره🔰 کم کردن خواب تو ذخیره ی وقت مهمه👌👌 🔷 ما یه بحثی داریم تحت عنوان ذخیره ی وقت. 🌸 (ره)ساعت ۳ نیمه شب بیدار میشدن، عبادتشونو میکردن و بعد نماز صبحشونو میخوندن و بعد رسیدگی به کارهای کشور رو انجام میدادن و بعد برای صبحانه آماده میشدن،بعد به ملاقاتهاشون میرسیدن.بعد کار شخصیشون بود.نماز و نهارشون بود و بعد یه استراحتی بود،بعد دوباره گوش دادن به رادیوهای بیگانه و ملاقات بود،رسیدگی بود،امضا و نامه ها و.... بود📃✉️ 🔶یعنی نوه شون میگن که ما دقیقا میدونستیم که امام این ساعت ⏰چیکار میکنه❓و ما وقتی داشتیم که امام برای ما وقت میذاشتن و تمام مشکلهای مارو رسیدگی میکردن. حضرت امام زمانی که در نجف بودن مرد عرب مغازه دار همراه با امام، ساعت مغازه شو درست میکرد🕰کارشو و باز و بسته کردن مغازه‌ش با امام بود🔐 یعنی الان امام داره از اینجا رد میشه ساعت ۹ هستش. داره میره به سمت حرم این ساعت ۹ باید مغازه‌شو باز کنه،انقدر منظم👌 🔷 تو جلساتی که اومده بودن گزارش بدن وقت شده بود،امام دیگه انقدر روحش منظم شده بود موقع نماز حالاتشون تغییر می‌کرد. حالا ما صدای اذان رو میشنویم میگیم الان میرم😕 بذار برنجمو دم کنم، بذار تلفنم با خواهرم تموم بشه📱 الان به شیطون بگو نه❌ چرا به نماز میگی نه❓ 🔷توی خونه هاتون وقتی اسم گذاشتید نماز رو اولویت اول قرار بدید. ⭐️وقت نماز صبح پاشو نمازتو بخون، نه اینکه بهت بگن پاشو دیگه.آفتاب زد🌞اینطوری نه❌ ✅ برای بیدار کردن دیگران؛همسر و فرزندان مهم اینه که با کلام خوب بگید به طرف 😍 🔸مثلا دختر بچه اس👧 میخواهید بیدارش کنید نازش کنید ،بگید عزیزم،شکوفه ی من،نفسم،عشقم،عمرم،امیدم،زندگیم😍😘 و هزار تا از این چیزایی که تو این چت مت ها بلغور میکنن شما با عمق وجود بهش بگید. ⭐️بچه رو با ناز و مهربونی بیدار کنید. ⛔️ نه اینکه بگید پاشووووو دیر شد😡 این بچه میگه وایییییی خل شدم،بذار این نماز رو بخونم راحت شم😩 ❌این نماز نمیخونه.تکلیف سربازیشو داره انجام میده. با مهربونی بگید😊😘 🌸 یکی از بزرگان ما میگن: علامه طباطبایی دخترشو با ناز و نوازش بیدار میکرد👌😊 🌸 آیت الله مطهری با این همه کار،یک شون که مشقهاشونو بنویسن،رسیدگی کنن، می گذاشتند👌👌 @jalasaaat @mamanogolpooneha💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیک بدون تخم مرغ مواد لازم برای۶ نفر آرد ۳ پیمانه شکر 1.5 پیمانه شیر ۲ پیمانه کره (آب شده) ۳/۴ پیمانه وانیل‏ شکری ۱/۴ قاشق چای خوری بیکینگ پودر ۲ قاشق مربا خوری طرز تهیه ۱- ابتدا شیر را جوشانده و آن را كمی سرد میكنیم در حدی كه جوش نباشد ولی گرم باشد. ۲- كره آب شده و شکر را خوب با یکدیگر مخلوط می کنیم و شیر را به آنها اضافه كرده و دوباره هم میزنیم . ۳- سپس آرد را 3بار الک کرده و بکینگ پودر و وانیل را اضافه می کنیم و كم كم به مواد اضافه كرده و فقط در حد مخلوط شدن به هم می زنیم بعد در قالب ریخته و در فر با دمای ١۵٠ درجه به مدت ۴۵ دقیقه قرار می دهیم . سایر نکات این كیك را میتوانید به همراه چای سرو كنید و بهتر است كمی عسل روی آن بزنید بهتر است كمی خامه زده شده به عنوان تزیین روی كیك بریزید. @mamanogolpooneha😋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣مادرم یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظ شناس - البته حافظ شناس که میگویم، نه به معنای علمی و اینها، به معنای مأنوس بودن با دیوان حافظ - و با قرآن کاملاً آشنا بود و صدای خوشی هم داشت. 🌺ما وقتی بچه بودیم، همه می نشستیم و مادرم میخواند؛ خیلی هم قرآن را شیرین و قشنگ میخواند. ما بچه‌ها دورش جمع میشدیم و برایمان به مناسبت، آیه‌هایی را که در مورد زندگی پیامبران است، میگفت. 🌼من خودم اوّلین بار، زندگی حضرت موسی، زندگی حضرت ابراهیم و بعضی پیامبران دیگر را از مادرم - به این مناسبت - شنیدم. قرآن که میخواند، به آیاتی که نام پیامبران در آن است میرسید، بنا میکرد به شرح دادن. بعضی از شعرهای حافظ که هنوز - بعد از سنین نزدیکِ شصت سالگی - یادم است، از شعرهایی است که آن وقت از مادرم شنیدم. از جمله، این دو بیت یادم است: سحر چون خسرو خاور عَلَم در کوهساران زد به دست مرحمت یارم در امّیدواران زد دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند 🌹غرض؛ خانمی بود خیلی مهربان، خیلی فهمیده و فرزندانش را هم - البته مثل همه مادران - دوست میداشت و رعایت آنها را میکرد. ۱۳۷۶/۱۱/۱۴ ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 😍 @mamanogolpooneha💕
. ✔️ مفهوم و اهمیت ارتباط با خویشاوندان(صله رحم) را به فرزندان خود بیاموزید 🌻 به آنها توضیح دهید که صله رحم، موجب طول عمر، نشاط و با برکتی در زندگی می شود @mamanogolpooneha❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقت با شهدا.mp3
614.5K
🎧آنچه خواهید شنید ؛👇 ❣تاحالاعاشق آسمون شدی؟ طعم يه رابطه دونفره آسمونی روتجربه کردی؟ 💓تاعاشق نشی، و با خدا و اهل آسمون،به رفاقت نیفتی؛ تنهاي تنهایی! @mamanogolpooneha💕
"دلنشین ترین عشق بازی" 💐 @mamanogolpooneha💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آتش 🔥💥🔥💥🔥 یک روز مامان موشی به بچه اش گفت: «من امروز جایی نمی رم. می خوام بمونم خونه و برات آش سه گردو بپزم.» موشی گفت: «منم بپزم، من بپزم؟» مامان موشی چوب خشک ها را گوشه ی خانه جمع کرد. موشی نشست و به چوب ها نگاه کرد. مامان موشی کبریت زد و چوب ها آتش گرفتند. موشی جیغ کشید. پرید عقب و به آتش گفت: «وای! تو کجا بودی؟!» مامان موشی خندید و گفت: «موشی! نزدیک آتش نیا تا من بیام.» و رفت گردو بیاورد. 🔥💥🔥💥🔥 موشی همانجا نشست و به آتش نگاه کرد. آتش، جیریک جیریک آواز می خواند. موشی گفت: «آواز هم که بلدی بخونی!» آتش گفت: «بله که بلدم. هم بلدم بخوانم، هم بلدم بچرخم.» و آواز خواند و چرخید. عقب رفت و جلو رفت. رنگ به رنگ شد. قرمز شد. زرد شد. آبی شد. 🔥💥🔥💥🔥 موشی گفت: «چه پیرهن قرمزی! چه دامن زردی! جوراب هات هم که آبیه! خوش به حالت، لباس هات خیلی خوشگله!» بعد رفت جلوتر و گفت: «یه کم پیرهن قرمزت رو به من می دی؟» آتش چرخ خورد و گفت: «موشی کوچولو! تو که نمی توانی به من دست بزنی!» موشی گفت: «اگر تکان نخوری، می تونم.» و رفت خیلی جلو، نزدیک آتش، یکهو دماغش داغ شد. ترسید. پرید عقب و گفت: «وای چه داغی!» آتش گفت: «بله، لباس های من داغِ داغه. لباس داغ که نمی خوای؟» 🔥💥🔥💥🔥 موشی گفت: «نه، نمی خوام.» و پرید توی کاسه قایم شود که پروانه را دید. پروانه داشت می آمد طرف آتش. موشی داد زد: «نرو جلو می سوزی!» اما پروانه رفت جلو. یکهو شاخکش داغ شد. خیلی ترسید. پرید عقب و جیغ کشید: «وای چه داغی!» و رفت پیش موشی. موشی تند و تند شاخک پروانه را فوت کرد. خنک که شد، توی کاسه قایم شدند و به آواز آتش گوش دادند. – جیریک جیریک، جیریک جیریک! 🔥💥🔥💥🔥 کم کم صدای پای مامان موشی هم آمد: تیلیک تولوک… موشی و پروانه از بالای کاسه سرک کشیدند. مامان موشی با سه تا گردو آمد. موشی و پروانه را توی کاسه دید. خندید و گفت: «توی کاسه چه کار دارید؟ مگر شماها آشید؟!» مامان موشی رفت نزدیک قابلمه، ولی موشی پرید دُم او را کشید و گفت: «وای الان می سوزی! بیا پیش ما قایم شو!» آتش گفت: «نترس موشی! مامانت مواظبه.» 🔥💥🔥💥🔥 موشی و پروانه از توی کاسه بیرون آمدند و از دور به آتش نگاه کردند. آتش جیریک جیریک آواز خواند و یواش یواش آش را پخت. @mamanogolpooneha💕