توپناهمی .mp3
9.41M
🎙
#بہوقتنوا
توپناهمے
تویک نیاز مبرمے
@bayenatiha؎✿ฺ
روشـــツــنی خونه [🌙]
🧬ツ #چلہآرامش۴ اگہ همیشه به یادخدا باشیم واقعنے چی میشه؟🤔 هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي ق
🧪ヅ
خوشگل مشگلا
امشب چالش هاے شبونہ نداریم
ولی یه چندتا پیشنهاد دارم ساده!
•قبل از نماز وضو بگیࢪ و بشیݩ توی سجاده
و توسڵ ڪنیم به امام جواد؏
بایه تسبیح صلوات یا ذڪر یاجوادالائمه ادرڪنی یا نماز امام جواد
•زودشام بخوریم همراه با بچه ها و خانواده
طبق سنت آقا رسول اللہ
•حواست بہ ناهار فرداتم باشہ،ازالآن وسایل فردا رو آماده ڪن که بلاتکلیف نمونے
#ماروهمدعاکن
روشـــツــنی خونه [🌙]
📎↻ #حالخوببســـــاز♥️ ماماݩ خونہ یہ حرڪت خوب بزن همین امروز تاقبل از ظہر یه انیمیشݩ خوب دانلو
∑🌡∑
#حالخوببســـــاز♥️
امشب بعداز شام
میتونے یه بازی خانوادگے
راه بندازی
روی یہ ڪاغذ
چندتا بازی پیشنهادی
خودت و بچه هارو بنویس
و میتونین امشب برای انجام هرکدومشون
قرعه ڪشی کنید
و باهمدیگہ بازے ڪنید
#بابچههاوقتبگذرون
@bayenatiha؎✿ฺ
دختران آفتاب 8-5.mp3
37.78M
🎙≈
#ڪتابصوتے
دختــــــــــࢪان آفتاب ☀️
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش ۵ تا ۸
@bayenatiha؎✿ฺ
#قصه_شب
چرا همچینی؟ انگار غمگینی!
کاکلی از توی لانه بیرون پرید. نگاهی به اطراف کرد. صدا زد:«قدقد،قدا آقا خروسه رفتی کجا؟ زودی بیا، دیرمیشهها»
آقا خروسه پشت پرچین داشت دانه میچید. صدای کاکلی را که شنید سریع دوید:«کاکلی جونم، مهربونم، چی دیر میشه؟ رفتن به بیشه؟»
کاکلی خندید. خروسه را دید. آرام پرسید:«کی گفت بیشه؟ امروز عیدهها، کو هفت سینِ ما؟»
کاکلی سرش را پایین انداخت. خروسه روی سرش پر کشید:«نباشی غمگین، زودی میچینم، یه سفره هفتسین!» راه افتاد. این طرف رفت، آن طرف رفت. با خودش گفت:«هفتسین چی میخواد؟ یادم نمیاد!»
چشمش به سبزههایی که تازه از خاک بیرون آمده بودند افتاد. کمی سبزه چید و همانجا نشست.
کلاغه قارقارکنان روی درخت نشست:«چرا همچینی؟ انگار غمگینی!»
خروسه کاکل قرمزش را تکان داد:«داره عید میاد، کاکلی جونم هفتسین میخواد»
کلاغه پر زد و رفت. اما زود برگشت. توی پنجههایش یک سیب داشت. سیب قرمز توی هوا چرخ خورد، جلوی پای خروسه افتاد.
چشمان خروسه برق زد:«ممنون از شما، لطفا بازم پیش ما بیا»
کلاغه که رفت، خروسه با خودش گفت:«این شد دوتا، پنجتاش از کجا؟»
هاپو از خواب بیدار شد. خروسه را دید. جلو رفت و گفت:«چرا همچینی؟ انگار غمگینی؟»
خروسه به هاپو نگاه کرد و گفت:«داره عید میاد، کاکلی جونم هفتسین میخواد»
هاپو به سبزه و سیب نگاه کرد و گفت:«اینا شد دوتا، میمونه پنجتا، دنبالم بیا»
خروسه همراه هاپو رفت. هاپو یکدفعه ایستاد. کنار مزرعه یک سبد روی زمین بود. هاپو گفت:«اینم یه سین، بردار و ببین»
خروسه به سبد نگاه کرد و گفت:« شد سه سین حالا، بقیهش از کجا؟»
هاپو سرش را خاراند و گفت:«بیا زود بریم، خیلی کار داریم»
خروسه سیب و سبزه و سبد را کنار هم گذاشت و دنبال هاپو راه افتاد. کنار پلههای کلبه، یک جعبهی ابزار بود. در جعبه باز بود. تکهای سیم از توی جعبه بیرون زده بود. هاپو جستی زد. سیم را برداشت و گفت:«اینم شد چهار، نزدیک شد بهار»
خروسه سیم را با نوکش برداشت و کنار بقیهی سینها گذاشت.
هاپو هاپ هاپ کرد و گفت:«اقا خروسه نخوری غصه، زودی بیا، یه سین هست اینجا»
خروسه کنار هاپو ایستاد. به سمپاش که جلوی هاپو بود نگاه کرد. لنگهپا عقب پرید و گفت:«وای خطرناکه، خیلی ترسناکه!»
هاپو خندید. راه افتاد و رفت. کمی جلو تر صدا زد:«اینم یه سینِ، فقط سنگینِ»
خروسه به سنگ نگاه کرد. هاپو چشمانش را تیز کرد و گفت:«برو سینها رو زودی بیار، روی سنگ بذار»
خروسه سیب، سبزه، سبد و سیم را روی سنگ گذاشت. او حالا پنج تا سین داشت.
کلاغه قارقار کنان برگشت. روی پرچین نشست. توی نوکش یک سوزن برق میزد. سوزن را همانجا گذاشت و گفت:«اینم یه سین، گذاشتم زمین، وقتی زمستون، اومد یه مهمون، جا گذاشت سوزن، مرغه داد به من»
خروسه سوزن را برداشت و روی سنگ گذاشت. سینها را شمرد:«یک سین کمه، تو دلم غمه»
به اطراف نگاه کرد. سطل آب را کمی دورتر دید. به طرفش دوید و گفت:«هفتسینم جور شد، غصه هم دور شد»
سطل را با کمک هاپو کنار سنگ گذاشت. به لانه برگشت. پر کاکلی را گرفت و پیش هفتسین برد. همه کنار هم نشستند تا سال نو تحویل شد.
#باران
@bayenatiha؎✿ฺ
روشـــツــنی خونه [🌙]
اعماڵ قبل خواب یادت نࢪه مھࢪبون ♥️ ♥⃢ ☘ @bayenatiha
اعماڵ امشبموݩ قبل خواب وصلت میکنہ به انبیا
راستے نماز امام ڪاظم هم فراموشت نشده ڪه
✾🌿
⸤ #حرفاےخودمونے ''❥ ⸣
.
.
جوری باش ڪه هروقت؛
حضرت مهدی'عـج" یادِ تـو افتاد
با لبخند بگه:
خداحفظشڪنه..🙃💙
✿ฺ @bayenatiha✿ฺ
🌟
#قـوےباش
گام هاے کوچیک ڪه بی اهمیت
به نظر مےرسند،
در طوڵ زماݩ با تداوم و پشتڪار
یڪ تغییر مهم ایجاد مےڪند.
مثلا بعداز یه هفته ورزش
یا باخوندن روزی یه صفحه ڪتاب
یا بعد یادگرفتن یه ماهه یه هنر
ولش نڪن ...
استمرار خیلے مهمہ‼️
#اثـࢪمࢪڪب
♥⃢ ☘ @bayenatiha
.
.
حالاکهدستمانرسیدهبهدامنت
مارابهآنهواکهنفسمیکشیببر..🕊❤️
♥⃢ ☘ @bayenatiha
{🍏}
حسیـݩ جاڹ
+ وَلاَخَرَجَحُبُّكَمِنْقَلْبِي
- مگـر میشـود تو را
دوست نداشت..!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ســــــــــــــــــــلام بہ خانوم هاے قوے و پرتواݩ و پرانرژے😌💪
حالـــــتون چطوره؟
سحرخیزا و زرنگا..اونایی ڪه روزےشون رو به خاطر زرنگيشون میگیرن دستا بالا👋
الهے همیشه اولویت زندگےتوݩ ،خوشحالےخدا باشه🌱
پاشید پاشید
اسفنـــــد رو دود کنید
صدقہ برای سلامتے پسر فاطمه و خودتون یادتون نره
وضو بگیرید 🌱
و روزتون رو شرو؏ کنید
با لبخند و حال خوب
و به خدا و لطفش امیدواࢪ باشید😍
از همیݩ اول صبح
نیتت براے امروز خوب باشه
بگو ان شالله به عالے ترین شکل
میگذره ☀️
یه صبحونہ ساده ولے ڪنارش چاے شیرین☕️
و رسیدگے به خونہ با میوه هاے تابستونے
و ورزش و رسیدگے به خودت 🥤چون خیلی مهمے
امام باقࢪ؏ مےفرمایند
هر که خوش نیت باشد،
روزی اش افزایش مییابد♥️
پس همیشه از همین الآن
ما زندگے و اتفاقات رو به فال نیک میگیریم
و میگیم خدا بهترینا رو برامون میخواد😍
خودمونم نسبت به بقیه خوش گمانیما😉
یاعلے پاشو دستتو بده به من😎👋
روشــــــــــنےخونہ♥️
#خوشمزهجاتے
#قنبر_پلو 🍛 😋
🔸پیاز داغ عسلی دستور تو پست بعدی.
کوفته ریزه که میشه
(مخلوط گوشت چرخ شده و پیاز رنده شده
و نمک و زردچوبه و آرد نخودچی)
سرخ شده.گردو و کشمش تفت خورده.
رب انار و شیره انگور تمام مواد مخلوط
کنین و لابلای پلو دم بندازین
اندازه رو هم نزدم چون چشمیه معمولا
برای چهار پیمونه برنج.نیم کیلو گوشت.صدگرم گردو.دویست گرم کشمش
.دوق رب انار.یک ق شیره انگور
♥⃢ ☘ @bayenatiha
سلام
ما درحال درست کردن بسته هدیه برای زوار اربعینی هستیم😍
#حالخوبکاردستهجمعے