کانالداستانشب|معینالدینی@nightstory57(5).mp3
زمان:
حجم:
16.14M
#داستان
#قصه
#داستانزندگیحضرتزهرا
سلاماللهعلیها
رویکرد:
شناخــت شـخـصـیـت حضرتزهراسلاماللهعلیها
@baziham
معینالدینی|کانالداستانشبInShot_۲۰۲۳۰۶۳۰_۱۹۳۹۵۵۴۷۲_۳۰۰۶۲۰۲۳.mp3
زمان:
حجم:
13.7M
#ولایت🤝
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:شناخت واقعه غدیر 🤝
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۲
#قصه
#قصههای_غدیر۵
#گوینده:معین الدینی
༺◍⃟🌴🏜჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🏜🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
کانال بازی بازوی تربیت
@baziham
#داستان🌧️
داستان سخنران کوچک🪴🍃
(امـام حسـن علیـه السـلام)
به نام خدای مهربان
سلام بچه های قشنگم❤️
امروز میخوام یه داستان از زندگی امام حسن مهربونمون براتون تعریف کنم.
سال ها پیش وقتی امام حسن هفت سالشون بود.
بیشتر وقتا به مسجد میرفتن و به صحبتهای پدربزرگشون حضرت محمد صل الله علیه وآله با دقت گوش میدادن و اونها را به خاطر میسپردن.
بعد بدو بدو برمیگشتن خونه و هر چی که شنیده بودن رو برای مادرشان حضرت فاطمه سلام الله علیها تعریف می کردند.
یه روز علی مولا دیدن حضرت فاطمه همهی صحبتهای اون روز پیامبر رو میدونن 🤔
علی مولا خیلی تعجب کردند و از حضرت فاطمه پرسیدن: شما اینا رو از کجا میدانید؟
مادر بزرگوارش ن حضرت فاطمه لبخندی زدند و گفتند: پسرمون حسن برایم گفته است.
یک روز علی مولا در خانه پشت پرده قایم شدند.
دوست داشتند بدونند پسرشون چطوری حرفهای پیامبر رو تعریف می کنه.😍
امام حسن (ع) مثل همیشه با خوشحالی پیش مادرشون اومدن تا چیزهایی رو که شنیده بودن تعریف کنن ولی نتونستن چیزی بگن.
حضرت فاطمه تعحب کردند و پرسیدند: چرا چیزی نمیگی پسرم؟
امام حسن (ع) گفتند: تعجب نکنید مادرجان. یک شخص دانا و بزرگواری به حرفهای من گوش میده که من خجالت می کشم جلوی ایشان حرف بزنم.👌🏼🍃🙂
ناگهان علی مولا از پشت پرده بیرون آمدند و امام حسن رو بغل کردند و بوسیدند.😍😘
📚منبع:کتاب زندگانى حضرت زهرا سلام الله عليها
( ترجمه جلد ۴۳ بحار الأنوار)
ترجمه نجفى ؛ ص۳۸۳
@baziham