eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۸۶۸) «فاجعه نوامیس مسلمین» 🔹بعد از صفّین لشگر شام در یک نقشه ی شوم تصمیم بر انجام سلسله غارتهایی به شهرهای عراقیان گرفت. در یکی از آنها به شهر انبار ریخته و ضمن قتل و غارت، حسّان بن حسّان بکری را به شهادت رساندند. 🔸برای امیر المؤمنین خبر آوردند که برای اوّلین بار در اسلام لشگر معاویه دست به هتک نوامیس هم زده است. به طمع مادّی اشیاء زینتی زنان مسلمان و ذمّی را هم غارت کردند. حضرت در خطبه ای جانسوز از این وقایع ابراز ناراحتی میکنند. 🔹بعد از نقل این هتک نوامیس میفرمایند به من خبر رسیده وقتی غارت و هتک نوامیس کردند بدون اینکه مردم علیه آنها قیام کنند و جراحتی به آنها وارد کنند و یا خونی از آنها بریزند گذاشته اند تا بروند! اینجاست که آن جمله ی معروف را می فرمایند: 📖«فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً فَيَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ» 🔸اشتباه نکنید! آن مصیبتی که باید برای آن جان داد هتک نوامیس نیست! اگر قیامی میکردید هر چند شکست میخوردید باز قابل تحمّل بود! آنچه باید به خاطرش جان داد این بی غیرتی شما به اصطلاح امّت اسلامی است! این اجتماع بی خاصیت شماست! 🔹شما مسلمانید؟! از وقتی دست از طاعت ولیّ الهیتان کشیدید دیگر شما انسانیت هم ندارید! مردانگی و عروبت هم ندارید. و همین عقوبت بزرگ خدا از شما نامردان است: «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ ...»
باسمه تبارک و تعالی (۸۶۹) «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ» 🔹در مسیر قم به سمت مشهد دیدم نیسانی با بار گوجه چپ کرده و این گوجه ها کف خیابان و صحرا ریخته اند! آدم احساس میکرد این همه محصول به گونه ای نابود شده اند! محصولی که این همه آن کشاورز برایش زحمت کشیده و چه انتظارهایی به پایش ریخته شده و با چه دلخوشی چیده شده و بار زده شده بود! ولی یک دفعه همه اش ... . 💭با خودم گفتم این بنده خدا اگر واقعا یک ثروت درونی نداشته باشد و خودش را به این ثروتهای بیرونی خوش کرده باشد چه مصیبت بزرگی میکشد! به قول منازل السائرین: «المصائب علی قدر العلائق». اگر علاقه اش به این بار زیاد بوده واقعا سزاوار ترحّم است. 🔸ای کاش کارمان را بکنیم ولی علاقه ای به آن نداشته باشیم. علاقه مان فقط به آن امور ثابت غیر آفل باشد. همان که هیچ آفت و زیانی در آن راه ندارد. 💡همینکه این گوجه های له شده را میدیدم به یاد مصیبت بزرگتری افتادم! 👈حالا این بار با هر ناراحتی ای جبران پذیر است! بیچاره آنکه عمری پی این اوهام و خیالات دنیا بدود و در نیسان وجودش بار بزند تا با آن به سعادتی موهوم برسد ولی یکباره با مرگ چپ شده و همه را در یک لحظه نابود میبیند! ✋چقدر سخت است! آن قلبی که منزل ادراکات و گرایشات انسانی است یکباره میبیند چپ شد! همه ی بارش هیچ و پوچ بود! کسراب بقیعة بود! 🔹و چه آیه ی تکان دهنده ای است که: «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ» همه ی آنچه در قلبشان مهم بود میبینند سراب بود! اینجاست که آه از نهاد انسان برمیخیزد که: 📖«رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ ...»
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۰) «تا شکم دایر است، دل بایر است» 🔹یکی از تجربه های جالب امسال درک واضحتر تأثیر غذا بر لطافت نفس و میل به عالم قدس بود. شبهای ماه مبارک رمضان تا سحر بیدار میماندم. هر چه به سحر نزدیک میشد حتی قلب قاسی من هم لطافت بیشتر و احساس شدیدتری به عبادت پیدا میکرد. 🔸ولی به محض اینکه سحری میخوردم و دوباره قبل از اذان صبح یا نماز صبح برمیگشتم دیگر آن حال قبلی نبود. گویا انسان قلبش تیر خورده! مخصوصا وقتی این غذا چرب هم باشد که این حالت بیشتر میشد. آنقدر این حالت در ظرف چند دقیقه تأثیرش در میل انسان به عبادت و عالم غیب مشهود بود که آدم را عجیب به فکر فرو میبرد! ✋نکند خیلی از کم توفیقی های ما زیر سر این غذاها و کثرت و کیفیّت آن است؟! عبادت پیشکش یکی این شکم را مهار کند! 👈البته این نکته یک دلگرمی هم دارد. آن هم اینکه خیلی از کم میلی یا بی میلی هایمان به عبادت اصالت ندارد. تأثیر امور جزئی مثل این غذاهای جسمی و یا حرف زدنها و فکر کردنها و دیدن و شنیدنها است که غذای روحی ماست. والّا در جانمان واقعا اتّصال به غیب را دوست داریم. فقط باید مراقب این قلب بیچاره باشیم. 🔹وقتی با همین دید به روایات مراجعه کردم دیدم خیلی دقیق همه ی اینها را گفته اند و ما غافلیم! کسی که به دنبال حال خوش و عبادت است ضروری است که به کیفیت و کمیت غذایی که میخورد توجّه داشته باشد. آخر هر غذایی؟ هر وقتی؟ به هر اندازه ای؟! 🔸چه تعبیر زیبایی است که انسان مؤمن عفّت بطن دارد. البته امور دیگر هم هست ولی همینکه به چشممان بیاید خیلی اهمیت دارد. «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ صَلَاحَ عَبْدٍ أَلْهَمَهُ قِلَّةَ الطعام»
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۱) «التجاره تزید فی العقل» 🔹در مسجد گوهر شاد نشسته بودم. کنارم چند نفر رنگ پریده مثل افراد احتمالا کم سواد و ساده ی شهرستانهای دوردست با لهجه خاصی مشغول حرف زدن بودند. یکی دیگر طرف دیگرم کنار یک عرب نشسته و راحت داشت عربی صحبت میکرد! خودم تعجب کردم چنین شخصی چطور اینقدر عربی مسلط است. 🔸صحبتش که تمام شد گفت کار خدا ایشان در کویت مدتها کفیل من بود. میخواستم بروم کویت برای حل کردن مشکلی که دیدم مثل یک معجزه خودش برای زیارت آمده و اینجا نشسته! بعد آمد سمت این چند نفر و گفت اهل لامرد هستم و آنها هم گفتند اهل گراش اند! بعد دیدم مقداری به هم آشنایی دادند و آشنا درآمدند. 👈همه ی صحبتشان از تجربه کارشان و خاطراتشان در دبی و قطر و کویت و دیگر بنادر بود. یکی میگفت پدرش سال ۴۶ در قطر فوت شده و در قبرستان شیعیان دفن شده. چیزی که برایم جالب بود این بود که این تجارت و سفر به نقاط مختلف و کشورهای مختلف چقدر در اینها بلند نظری و روشنفکری ایجاد کرده. 👈گویا با مؤمنین عادی دیگر فرق دارند. یک پختگی و فرهیختگی در آنها ایجاد شده بود. آن بساطت و خامی که معمولا از اینگونه افراد آدم میدید در اینها دیده نمیشد! حتی اگر دانشگاه هم میرفتند شاید اینگونه به آنها وسعت نظر نمیداد که این تجارت و سفر در آنها ایجاد کرده. 💡به یاد این روایت افتادم که: (التجاره تزید فی العقل) اینها درکهایی داشتند که احساس کردم امثال بنده ندارند. دینداری و تقوای چنین افرادی هم طعم و عمق دیگری دارد. ✋مشکل بسیاری از مسئولان ما این است که پختگی عقل تجارت ندارند. خامند هر چند انبار اصطلاحات و تقوا باشند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۲) «آیا مردم نسبت به دین و نظام دینی دلسرد شده اند؟!» «نقدی بر آمارها» 🔹این روزها در ایّام عید نوروز و ماه مبارک رمضان توفیق نصیب شده به مشهد مقدّس مشرّف شده ایم. شبها که برای زیارت میروم حجاب زائرین در بیرون حرم در موارد زیادی مناسب نیست. ولی روشن است که به محبّت حضرت این راه را آمده اند و این بد حجابی از لوازم سطح فرهنگ دینداری جامعه در زمینه حدود حجاب است. 👈حدود و ثغور دینداری مردم تابع دین محقَّق در سطح جامعه است تا دین معرّفی شده در منابع و سرچشمه ها! دین محقَّق هم عالم خودش را دارد و در آن مثلا گاهی واقعا گمان میشود این سطح از دینداری کافی است و تناقضی ندارد! 👈ولی کسی که از زاویه ی دین معرَّف به این نوع دینداری نگاه میکند ممکن است احساس تناقض و بد گمانی غیر پیدا کند. با یکی از زوّار حرف میزدیم که صفحه ی مجازی خود را نشان داد و انتقادات خودش را از وضعیت کشور و مانند آن عنوان میکرد. 👈ولی با این وجود برای زیارت آمده بود و در اعماق دلش انسان احساس میکرد پیوند خاصی با این نظام برآمده از این معنویّات دارد هر چند فعلا به دلیل موانعی گمان میکند با آن مشکل دارد. 🔹یک مغالطه ای که در تحلیل وضعیت مردم و نسبت آنها با دین و نظام دینی وجود دارد تفکیک نکردن بین حالات اصیل مردم و حالات نشأت گرفته از زنگارها و غفلتها و موانع عارضی است. ممکن است افرادی به دلیل حال عارضی که فعلا پیدا کرده اند در ظاهر میانه شان با دین و نظام دینی ضعیف شده باشد. ⬇
👈ولی آن حال اصیل مخفی شده شان که واقعا در باطن آنها وجود دارد هر چند از خود آنها هم فعلا به دلیل مانع مخفی مانده کاملا طرفدار دین و نظام دینی است. ✔برای داشتن یک قضاوت بهتر باید آن حالات اصیل را هم در نظر گرفت. آن حالت ریشه دار در اعماق فطرت و اعماق حافظه ی تاریخی و فرهنگی ما باید دید چه طلبی دارد؟! آن حالت اصیلی که گاهی هنگام بحرانها یا اضطرارها یا برطرف شدن موانع طلب اصیل خودش را بروز میدهد. ⚪یکی از جاهایی که این حالت ناب و اصیل و باطن شگفت انگیز انسان ایرانی خود را توانست نشان دهد بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی بود. شهادت ایشان طوری بود که همه ی این حجابها و موانعی که بر آن من اصیل ایرانی افتاده بود را طوری یکباره کنار زد که آنان که نگاهی دیگر به جامعه و معانی کامن در آن دارند خوب فهمیدند این ایران عزیز چه حالت اصیل و نابی در سینه اش پنهان کرده است. 👈دو ماه قبلش برخی نادانان فکر میکردند ایرانیان همان غافلان آبان سال ۹۸ هستند! ولی دو ماه بعد در دیماه ۹۸ دیدند اصلا یک ایران دیگری وجود دارند که خیلی اصالت دارد ولی موانع نمیگزارد خوب خودش را نشان دهد. 💭یادم می آید یکی از اقواممان که اصلا میانه ای با نظام و شاید تا حدودی دینداری نداشت آنطور آن روزها برای حاج قاسم گریه میکرد و طرفداری میکرد و یک میل شدیدی به نظام اسلامی و دین پیدا کرده بود که وقتی او را میدیدم متوجّه میشدم هیچ ربطی به آن شخص سابق ندارد. هیچ ربطی به جو گیر شدن هم ندارد. 👈گویا آن من اصیلش از باطنش دارد زبانه میکشد و ظاهر میشود. آن تمایلات واقعی اش که پنهان مانده بود فرصت بروز پیدا کرده است. حقیقت انسان ایرانی نوعا همین است. 👈یکی دیگر از این امور که باز آن حالت اصیل انسان ایرانی را ظهور میدهد عزاداری سیّد الشهدا و همینطور زیارت اربعین در زمان ماست. 🔹به دلیل برخی مشکلات این زمان دیگر مثل قبل انسان وقت نمیکند به فامیلش سر بزند. یا به یاد آنها بیافتد! هر کسی در گوشه ای و شهری هست و شاید حتّی گاهی ناراحتی هایی هم بین آنها پیدا شود. در ظاهر ممکن است کسی بگوید اینها تقریبا ربطی به هم ندارند. رابطه ی شما با دوستتان یا همکارتان خیلی مهمتر از این رابطه ی فامیلی است. در ظاهر هم درست میگوید. ولی آیا اگر آن پیوندهای واقعی زمینه ی بروز پیدا کند واقعیت همینطور است؟! 👈یکی از اقواممان چندی پیش به رحمت خدا رفت. همین باعث شد که همه دور هم جمع شوند. فوت ایشان مانند یک نسیمی بود که آن آتش زیر خاکستر روابط رحمی را جلوه دهد. دیدیم همه دور هم جمع شده بودند و فرصت پیدا کرده بودند به همدیگر توجّه کنند و اینکه از یک ریشه هستند و همدیگر را دوست دارند. 👈محبّتشان خیلی نسبت به هم بیشتر شده بود. شاید خودشان هم نمیدانستند که اینقدر همدیگر را دوست دارند و برای هم مهم هستند. شاید خودشان هم نمیدانستند که اینقدر آن شخص متوفّی را دوست داشتند و فقط به خاطر غفلتها و موانع بود که نمیتوانستند به این حالات اصیلتان توجّه داشته باشید و برای همدیگر وقت بگذارند. 👈نکته ای که هست این است که اگر ما در زمان عادی احساس محبّت خاصی بین برخی از مردم با دین و نظام دینی نمیبینیم نباید در یک قضاوت عجولانه معانی باطلی را نتیجه بگیریم. 👈گاهی به دلیل اینکه برخی موانع و دشمنی ها طوری شده که نمیگذارد انسانها به دین و لازمه ی آن که نظام دینی است فکر کنند آن محبّتهای عمیقشان فرصت بروز پیدا نمیکند. آن اندیشه های واقعی شان ابراز نمیشود! بلکه خلافش را هم بیان میکنند. ✔اگر اینطور است باید چه کنیم؟! این است که مدام سعی کنیم مردم را به آن میل واقعی و اصیلشان توجّه بدهیم. تا بتوانند به آن فکر کنند و محبّت ریشه دارشان فرصت ظهور و بروز پیدا کند. این فکر و این محبّت باعث کنار رفتن شبهات و بیشتر شدن این احساسات و هم بستگی های اجتماعی پیرامون آن گرایشات اصیلش میشود. 👈ادّعا این است که چنین ظرفیّت بزرگی در ضمیر انسان ایرانی نسبت به دین و نظام دینی قابل اثبات است و باید هر گونه قضاوت و تحلیلی مبتنی بر توجّه به این خمیر مایه اساسی باشد. 👈باید برای استحصال این جواهرات مخفی شده در درون بخشی از جامعه ی ایرانی برنامه ای داشت. آنها را متوجّه تمایلات واقعی پنهان شده در ورای تمایلات ظاهری اش مخصوصا در زمانه ی نبرد شناختی نمود. باید خود واقعی شان را به خودشان نشان داد تا برآورد اشتباهی نسبت به خودشان پیدا نکنند! تا خودشان را انکار نکنند! تا ما هم برداشت اشتباهی از جامعه ی خودمان پیدا نکنیم. 🚫ولی بدانیم اگر در این امور تسامح و تساهل کنیم و این زنگارها روز به روز بیشتر شود ممکن است آن خود واقعی واقعا فراموش شود و یا از بین برود. وظیفه ی ما یادآوری آن عوامل پیوند آفرین عمیق بین ما و برطرف کردن موانع توجّه جامعه نسبت به آن و تلاش برای اثاره ی عواطف ایرانیان پیرامون آن است. همان چیزهایی که مایه اتّحاد و پیوند خانواده ی ایرانی است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۳) «احتیاط در تغییر کتب درسی» «یکی از عوامل احساس تفاوت با نسل جدید» 🔹کتاب فارسی اول دبستان را فرزندم را گشودم. دیدم تقریبا هیچ خاطره ی مشترکی با این کتاب ندارم! همه چیزش را تغییر داده اند! احساس غریبه بودن داشت. فقط شاید همان صد دانه یاقوت باقی مانده بود که آن هم شاید بعدا تغییرش بدهند. 💭یک مطلبی از سابق در ذهنم بود که دیگر برایم خیلی پر رنگ شد! آن هم اینکه یکی از دلایل احساس گسست با نسل جدید اساسا به تغییر در خاطرات مشترک و عوامل پیوند دهنده برمیگردد. 👈یکی از ریشه های جدّی آن هم ورای همه ی اختلافاتی که در روند رشد ما ایجاد شد به اختلاف در آموزش و کتابهای درسیمان برمیگردد. ✔ما معمولا یکی از عوامل مهم پیوندمان در خانواده همین تصوّرات و خاطرات مشترکی است که از کودکی با هم تجربه کرده ایم. همانکه دیگران ندارند ولی ما داشته ایم. همینها ما را با یکدیگر نزدیک کرده و یک احساس مشترک بینمان ایجاد میکند. یک انس و الفتی بینمان ایجاد میکند. ✔وقتی اینگونه است میتوان به خوبی درک کرد که یکی از بهترین و مؤثرترین راه های ایجاد گسست و اختلاف و تفرقه نسلی و اجتماعی دست بردن در کتابها و تغییر در آنهاست. آن هم با یک مغالطه ی بزرگ که شأن کتاب درسی را صرفا به صرف ابزار یادگیری تقلیل دهیم و از شئون مهم دیگر آن مانند ایجاد اتّحاد و اشتراک در خاطرات یکسان یادگیری و قدرت ارجاع و پیوند دهندگی آن غافل شویم. ✔کتاب درسی برای یک ملّت خاطرات یکسان میسازد و آنها را به هم نزدیک میکند. مثلا کتاب فارسی و درسهای آن صرفا برای یادگیری زبان نبود. یک عامل قوی پیوند دهنده هم بود. 🔹سابقا کتابی به نام «پژوهش و نگارش کتاب درسی» اثر یکی از پژوهشگران غربی در این عرصه به نام یان میک میخواندم. نکات مهمی در همین زمینه میشد از آن کتاب استفاده کرد. مثل اینکه جایی گفته بود: 📖«نباید از ظرفیت کتاب درسی در انتقال ارزشها و نگرشها غفلت شود که بهترین ظرفیت بوده است» 👈و یا اینکه جایی خاطر نشان میکرد: 📖«برای تحول به جای کارهای دشوار و پر هزینه دوره تربیت و توجیه معلم و متحول سازی شیوه ی تدریس معلم و... باید به فکر تحول در کتاب درسی بود» 👈یا اینکه در موضع دیگری گفته بود: 📖«کتاب درسی از برنامه ریزی آموزشی یا معلم مهمتر است چون همه چیز بر محور آن است و مهمترین ابزار آموزشی و قلب مراکز آموزشی است» 👈در موضع دیگر هم اینگونه گفته بود: 📖«بسیاری در تحلیل ضعف آموزشی انگشت اتهام را به شاگرد یا معلم میگردانند ولی نادرا این تشخیص را میدهند که کتاب درسی نقش بسیار زیادی در این امر میتواند داشته باشد» 👈شاید مهمترین و تکان دهنده ترین فرازی که در این کتاب به یاد دارم این مطلب بود که: 📖«از آنجا که گاهی ۶۰ درصد عمر دانش پژوهان با کتاب درسی میگذرد سرنوشت یک ملت را کتاب درسی او تعیین میکند» 🔹البته لزوما مدّ نظرم نیست که یک دسیسه ای در این زمینه رخ داده است. نه! گاهی حتّی با نیّتهای خوب میشود چنین لطمه های بزرگی زد. اساسا باید یک اصل اساسی را تأسیس کرد. آن هم اینکه در کتب درسی که همه ی انسانها یا یک گروه خاص با آن در مراحل رشدشان ارتباط برقرار میکنند باید اصل را بر عدم تغییر قرار داد مگر ضرورتی رخ دهد. 👈اصلا نباید به تغییر مدام و کوتاه مدّت این کتب خوش بین بود. مخصوصا کتب اصلی که همه به نوعی با آن پیوند عاطفی برقرار کرده و در ظروف تأثیر گذار عمر انسان آنها را فرا میگیرد. 👈ما وقتی دچار گسست فرهنگی و تاریخی با پیشینه ی خود شدیم که یادگیری کتب فاخری مانند گلستان سعدی را از ما گرفتند! نسل نوین با کتبی جدید که خزانه ی تصوّرات آنها را تشکیل میداد پرورش یافت که باز تا حدودی چند دهه باعث اشتراک نسبی میان آنها شد. 👈متأسّفانه در دوران ما با برخی اغراض فاسد یا کم بصیرتی ها یا ... مدام کتابهای درسی مخصوصا در مقاطع حساس تغییر میکند. این امر باعث نوعی گسست اجتماعی بین ما شده است. 👈ما اگر مانند همیم به خاطر همین اشتراکاتمان است. بسیاری از این اشتراکات را از وحدت در متون درسی که عمرمان را با آن گذرانده ایم حاصل میشود. 👈در همین فضای طلبگی هم این را تجربه کرده ایم. وقتی به هم میرسیم عمدتا به خاطر کتبی واحد که آن را آموخته ایم احساس قرابت و پیوند خاصی داریم. کتبی مانند صمدیه و سیوطی و شرح لمعه و... . نمیگویم نباید کتاب درسی را متناسب با ضرورتها تغییر داد، ولی باید بدانیم چقدر مسأله خطیر است. 👈اگر واقعا دیدیم اثری مطلوبتر بعد از مدّتها پیدا شده یا تولید شده، حساب شده آن را وارد گردونه کنیم. در این امر بی باک نباشیم. الآن با طلابی که کتابهای دیگری یاد میگیرند تا حدودی گاهی احساس گسست میکنیم. باید خیلی مراقب بود و نسبت به کتاب درسی سهل انگار نبود.
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۴) «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‏ تَحَبَّبَ‏ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي‏» 🔹یکی از فرازهای دعای ابوحمزه که عجیب آدم را متأثّر میکند این فراز از دعای زین العابدین علیه السلام است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‏ تَحَبَّبَ‏ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي‏» 🔸حمد و ثنا مخصوص آن خدایی است که با وجود اینکه ذرّه ای نیاز و چشم داشتی نداشت به من ابراز محبّت میکند. محبّتی نه از روی لذّت یا منفعت! محبّتی ناب آن هم از غنیّ علی الاطلاق! مالک آسمانها و زمین! قادر متعال! ذو الجلال و الاکرام! 🔹همانکه در ماست و با ماست و محیط بر ماست! محبّت به چه کسی؟! به من گنهکار و غافل و بی مقداری که حتّی به اندازه ی ذرّه ای هم در میان اقیانوس مخلوقات او نیست! 😢این همه کرامت و بزرگواری را وقتی انسان تصوّر میکند حیران میشود! دوست دارد از شرمندگی اصلا نباشد. 😭خدای من! تو کجا و من کجا؟! من پست و بی مقدار کجا و نگاه تو کجا؟! من بیچاره کجا و نظر کریمانه و محبّت آمیز تو کجا؟! 🔸یک ذکری برای قنوت و دیگر حالات هست که خیلی دل انگیز و زیباست. در چند موضع آن انوار پاک به ما یادش داده اند: 📖«الهی حَبِّبْ الِيَّ لِقَاءَكَ وَ أَحْبِبْ‏ لِقَائِي‏ وَ اجْعَلْ لی فِي لِقَائِكَ الرَّاحَةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ الْكَرَامَة وَ أَلْحِقْنِي بِصَالِحِ مَنْ مَضَى وَ اجْعَلْنِي مِنْ صَالِحِ مَنْ بَقِي‏»
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۵) «دندان درد فرزند» «خواب غفلت و سکر طبیعت» 🔹فرزندم دندان درد گرفت! اوّل نق میزد و بعد ناله و دیگر اواخر شب که اشتغالات آدم به پیرامون کمتر شده و توجّهش به درد بیشتر به گریه افتاده بود. دلداری اش دادم و مسکّن دادم ولی با گریه گفت: شما متوجّه نیستید! اینها روی من اثر ندارد! 💭با خود گفتم بهترین مسکّن در این حالت «نیروی اشتغال و غفلت» است! همینکه گفتم بیا با گوشی مادرجون بازی کن –که قبلا اجازه آن را نداشت- دیدم انگار یک دفعه دردها را فراموش کرد!😊 🔸مقداری که بازی کرد دوباره گریه اش شروع شد که دندانم درد میکند و این بازی ها هم تکراری است. دو تا بازی جدید اجازه دادم پیدا کند و نصب کند که واقعا دیگر دردش یادش رفت و ساکت و خوشحال مشغول بازی شد! 🔹رفقا داستان «سکر طبیعت» و «خواب غفلت» که اولیاء الهی مدام به ما تذکّر داده اند همین است! همه مان مبتلا به درد رذائل و مهمتر از آن درد دوری از خداوندیم! ولی فعلا با زنجیرهای تعلّقات و شهوات و آمال و امانی خود را به غفلت کشانده ایم! 🔸همینکه مقداری برخی از اینها تکراری میشود و آن درد واقعی مان اندکی ظاهر میشود تا ما را به فکر معالجه بکشاند سریع دوباره یک بازی جدید و یک آروزی جدید و یک ماجرای جدید در ذهنمان نصب میکنیم! به جای آنکه به فکر معالجه ی درد باشیم به دنبال مسکّنیم! 🔹چرا برخی، از اولیاء الهی بدشان می آید؟! چون وجود آنها و کلام آنها این انسانها را به یاد دردشان انداخته و غفلتها را کنار میزند! آنها را متوجه نواقصشان میکند. همین است که دیدنشان برایشان درد آور میشود. اثر مسکّن غفلتشان را از بین میبرد!
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۶) «شبهای قدر با طعم ولایت مولا علی» 💔ای جانها به فدای سر شکافته ات ای مولا جان! ای آنکه در شهادتت هم به فکر ما بیچارگان بودی! اجازه دادی خون فرق سرت در محراب عبادت جاری شود تا شبهای قدر ما بیچارگان را با یاد و خاطره ات آباد کنی! 💔و چه سرّی است پیوند خوردن شبهای قدر با نام و یاد تو ای مولا! مولا جان! راستی اگر از ابتدای زندگی تا انتهایش سر به سجده آوریم و خداوند را برای توفیق آشنایی با تو و اولاد طاهرینت شکر کنیم باز کم است! 🙏خدایا شکرت که در این سرای فانی ما را با این انوار پاک عرش نشین آشنا کردی! خدایا شکرت که از همان ابتدا محبّت مولایمان را در قلبمان قرار دادی! 💗راستی که توجّه به همین نعمت کافی است که دیگر همه غم و غصه ها را فراموش کنیم. 📖«خَلَقَكُمُ‏ اللَّهُ‏ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ‏ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏ وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا» 🌸خدا رحمت کند جابر بن عبد الله انصاری را که در کوچه های انصار در مدینه راه میرفت و صدا میزد: 📖«عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ يَا مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ أَدِّبُوا أَوْلَادَكُمْ عَلَى حُبِ‏ عَلِيٍ‏ فَمَنْ أَبَى فَانْظُرُوا فِي شَأْنِ أُمِّه»
خلاصه پیرامون اجنّه در حکمت اسلامی.pdf
547.9K
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۷) «خلاصه ای پیرامون جن از منظر حکمت اسلامی» 🔹چندی پیش بدون مناسبت خاصی متنی در مورد اجنّه در کتب فلسفی نگاشتم. الآن به مناسبتی به یادش افتادم و به ذهنم آمد بذلش کنم تا بین نوشته ها از بین نرود. شاید به درد کسی خورد. 👈در این نوشته از راه های اثبات اجنّه و نقدهای آن گزارشی میشود. مثلا از این بحث شده که آیا دلیل عقلی برای اثبات وجود اجنّه تا کنون اقامه شده است؟ 👈همینطور در مورد این نسبت بحث میشود که آیا واقعا ابن سینا و حکمای اسلامی منکر وجود اینها بوده اند یا فقط آنها را موجوداتی خیالی دانسته اند؟ 👈در ادامه از نظریّات چهارگانه حکما در تبیین ماهیت اجنّه صحبت میشود. همینطور از چرایی این نکته بحث شده که چرا اجنّه در اماکن خاص عمدتا دیده میشوند؟ 👈در ادامه از ازدهار بحث از این موجودات با اثبات عقلی عالم مثال مجرّد در فلسفه اشراق سخن گفته شده است. بحثی هم در این زمینه آمده که آیا ارتباط با اجنّه نشانه ی قوّت نفس است؟ 👈همینطور بحث مهمی در این عنوان که چرا اجنّه مانند انسان امکان ترقّی روحی به مدارج بلند را ندارند؟ همچنین توصیفی از نظامات اجنّه در کلام برخی حکما آمده است.