باسمه تبارک و تعالی (۱۳۲۹)
«رابطه پست مدرنیسم و مهدویّت»
🔹در نگاه ابتدایی گویا بشر خیلی بیشتر از قبل در حال سقوط است! رشد الحاد و بی بند و باری و... ولی عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیرٌ لکم! یک روزنه ی نور در دل این ظلمتها دیده میشود! آدم وقتی شخصیت اینها را مطالعه میکند میبیند درد بیشتر اینها بیش از آنکه بی خدایی یا بی بند و باری یا دیگر ناهنجاریها باشد به میلی ساختارشکنانه برمیگردد!
🔸گویا یک زلزله ای در ادراک بشر در عصر پست مدرن در حال وقوع است و در آن در همه ی ساختارها و پندارهای پیشین در حال تشکیک است. شاید بشر به دوران بلوغش نزدیک شده! در روان شناسی رشد میگویند نوجوانان برای اینکه استقلال پیدا کنند به شکل غیر عادی در بازه ای از عمر روی به تمرّد و مخالفت می آورند! تا مسیر آینده شان را خودشان پیدا کنند! این برهه باید با او ساخت!
🔹مگر ندیدیم همینها چطور در دانشگاه ها برای مظلومین غزّه به میدان آمدند؟! آنچه هست این است که علیه گذشته در حال شوریدن اند! فعلا بیشتر در حال بت شکنی و سلب هستند تا اثبات آینده شان! فعلا گویا بشر در حال ورود به یک دوره تاریخی از آنومی اجتماعی است که میتواند منجر به یک خودکشی تاریخی و تولّد دوباره گردد. هر چند در این برهه هزینه های بسیاری بپردازد.
🔸هنوز این بشر در حال صیرورت است و قضاوت پایان مسیرش زود است. هر چه باشد این را میدانم که با آن نظامات سنگین و اختاپوسی افکار ملل و نحل گذشته نمیشد انسانها را از فضای تعصّب بیرون آورد! خدا را چه دیدی؟! شاید این روحیّه یکی از زمینه های لیظهره علی الدّین کلّه و یکی از مقدّمات ظهور باشد لیقضی الله أمرا کان مفعولا!
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۰)
نمایی دیگر از سه مفهوم کانونی «تقوا، ایمان و کفر»
🔹قرآن کریم با پنجره های مفهومی و چشم اندازهای دیگری به روایت هستی و جریان شناسی حوادث آن میپردازد. در نگاه قرآن افقهای بدیع به روی بشر گشوده میشود و از انسان خواسته میشود از زاویه و عالم آنها به تجربه زندگی بپردازد! در رأس این پنجره ها میتوان به تقوا، ایمان و کفر اشاره نمود.
🔸سوره مبارکه نحل را تلاوت میکردم. دیدم ورای همه ی مباحثی که میتوان در باب این مفاهیم کانونی گفت گاهی خود آیات هم با آشنایی زدایی از مفاهیمش اشارات لطیفی در باب عمق و ابعاد آنها دارد. به عنوان نمونه در همین سوره مبارکه سه تعبیر چشمم را گرفت.
🔹یکی این تعبیر بود که: «أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُون» در اینجا مفهوم تقوا طور دیگری مطرح شده! گویا هر انسانی با تقوا و متّقی است. منتها مسأله این است که تقوای خدا را دارد یا تقوای غیر خدا را! و باز مسأله این است که تقوای کدام را باید داشته باشد! یک بُعد دیگری از مفهوم تقوا برایمان باز میشود.
🔸یا مثلا به این آیه ی شریفه رسیدم که: «أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ» در اینجا نیز مفهوم ایمان طور دیگری مطرح شده! هر انسانی با ایمان و مؤمن است. منتها مسأله این است که به چه چیزی ایمان دارد. و جز به دو چیز نمیتوان ایمان داشت! یا به باطل و یا به حقّ! این خدانشناسان مؤمنین به باطل اند!
🔹و اینجای آیه هم لطیف است: «وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُون» اصلا مفهوم کافر نیز طور دیگری شده! کافر کسی است که بر سر سفره ی خدا نشسته و مدام از نعمتهای الهی بهره میبرد و بی چشم و رویی میکند! کافر در برابر شاکر است!
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۱)
«دلیلی دیگر بر معاد»
🔹وقت نماز صبح بود. چند دقیقه ای برای احتیاط دخول وقت نماز منتظرم ماندم. کافی مرحوم کلینی را همینطور گشودم و این روایت آمد که: «لَا يَنْفَعُ اجْتِهَادٌ لَا وَرَعَ فِيه» به یاد یکی از اساتید معنوی که به رحمت خدا رفته افتادم که میفرمود مشکل ما آن است که مراقبه نداریم! نمیدانم چرا ذهنم پیوندی میان ورع و مراقبه در آن معنایی که ایشان میگفت برقرار کرد!
🔸بعد از آن به یاد حکمتهای بسیاری افتادم که امثال ایشان در اثر سالها تحصیل و تفکّر و مجاهدت یافته بودند و به ذهنم آمد: «إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِيهُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْء» بعد به ذهنم آمد راستی حیف از این همه علم و حکمت نبود که در سینه ی خاکها رفت؟!
💡به دلم افتاد همین یکی از نشانه های معاد و زندگی واپسین برای انسان است! سرای طبیعت با این همه حکمت و اتّصال تدبیر و اتقان صنع بسی شریفتر از آن است که گمان کنی اینگونه میوه هایش را اسراف میکند! ابر و باد و مه و خورشید و فلک اینهمه بگردند تا در نهایت در قالب انسان با حکمت و فضیلت میوه دهند و سپس اینگونه تبدیل به خاک شود؟!
🔹قسم به شمس و قمر و برّ و بحر که این هستی شریفتر از آن است که چنین سوء ظنّی به آن برده شود. وقتش که شد دست آفرینش یکی یکی میوه هایش را میچیند و توفّی میکند! هیچ اسرافی در کار نیست. همه اش روی حساب و کتاب است. کاری به استدلال ذهن ندارم! خداوند در این دلها چیزی آفریده که گواهی دارد! به قول آن انسان معنوی در مثنوی معنوی:
دل بیارامد به گفتار ثواب
آنچنان که تشنه آرامد به آب
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۲)
📝«رزومه ات چیست؟!»📝
🎓یکی از عزیزان مدّتی پیش اصرار کرد برای تدریس فلان مادّه درسی برای سطح چهارم و تخصّصی در فلان مؤسّسه بیایید! مسؤولان آنجا علاقمند همکاری هستند! بنده هم گفتم نه وقتش را دارم و نه اولویّتم است. بعد از مدّتی باز این درخواست را مطرح کردند و باز از ما ناز و از آنها نیاز!😀
📂گفتند حالا لطفا رزومه تان را بیاورید!😶گفتم اصلا من رزومه ای هم ندارم!😕 اتّفاقا برای آن سطحی که میخواهید من مدرک آن سطح را هم ندارم! خلاصه تا این مطلب گفته شد گویا تیر خلاص زده شد! ایشان محترمانه خدا حافظی کرد و ماجرا تمام شد!😂
📋حالا من که نه درخواستی داده بودم و نه رغبتی داشتم! ولی انصافا اینکه اینگونه اسیر اعتبارات شویم هم خوب نیست! این مدرکها و رزومه ها آمده تا نشانی از حقیقت باشد نه آنکه حجابی بر حقیقت باشد.
💡به دلم افتاد آن دنیا هم از انسان رزومه میخواهند! وقتی از این عالم برویم اوّلین مواطنی که متوقّفمان کنند از ما رزومه و کارنامه میخواهند! نگهمان میدارند!
📜آنجا تمام وجودمان خود اظهاری میکند! شهادت میدهد! چه به سودمان یا زیانمان! صحیفه ی اعمالمان هم گشوده میشود! دیگر آقای پروفسور و دکتر و مهندس و حجّة الاسلام و ... کنار میرود!
😞میگویند اینها برای دنیا بود! رزومه آخرتت چیست؟! بگو ببینیم کیستی؟! تقی فرزند نقی اهل فلان شهر و فلان شغل و فلان مدرک و... این اعتبارات را کنار بگذار! بگو وزنت در دار حقیقت چقدر است؟! چقدر ایمان و تقوا آورده ای! و در آن روز هر کسی همان است که بوده نه آنکه میگفته یا فکر میکرده که بوده یا فکر میکردند که بوده!
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۳)
«... حَتَّى مَنّ عَلَيْنَا بِكُم»
🔹یکی از جاهایی که میتوان شخص یا جامعه ای را شناخت بررسی نوع تفریح و مسافرتش در زمان استراحت و تعطیلات است. آنجا که آدمی مقداری فراغت پیدا میکند و به آن چیزهایی که از آنها لذّت میبرد و آنها را دوست دارد جذب میشود. پناه میبرد. تفریح انسانها متناسب با افق وجودیشان است. و اینجاست که باطن درکها و میلهای انسانها و جوامع آشکار میشود. فلسفه هایشان هویدا میگردد. آمالشان رخ مینمایاند. دورخیز همتشان روشن میشود.
🙏و خدا را شکر که عامل فرح و شادی شیعیان و آنجا که هنگام استراحت میل به سویش دارند را زیارت خلفاء پروردگار و امینان درگاهش قرار داد. آن اولیاء و اصفیاء درگاهش! آن امناء و احبّائش! آن انصار و خلفائش! آنها که مکانهای معرفت و معدنهای حکمت الهی اند! آنها که مساکن ذکر خدایند! آنها که بندگان گرامی خداوندند! همانها که راهنمایان به سوی پروردگارند!
🔸راستی دیده اید وقتی قصد زیارت این انوار پاک را میکنیم از همان ابتدا ابتهاج و سرور قلبمان را میگیرد! در حین سفر چنینیم! وقتی در محضریم چنینیم! پس از آن هم وقتی برمیگردیم چنینیم! مسرور و راضی و شادمانیم! گویا به زیارت معدنی از وقار و آرامش و اطمینان رفته ایم!
✋این کجا و مسافرتهای دیگرمان کجا! دیگر از آن اضطراب سفرهای لذّت گرایانه و فشار التذاذ حدّاکثری از لذّات فانی زودگذر آن و افسردگی پنهان بعد از آن سفرها در اینجا خبری نیست! همه اش خیر و برکت و نور است.
«سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مَكْرُوبٌ إِلَّا نَفَّسَ اللَّهُ كُرْبَتَهُ»
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۴)
«جایی که سلطان خیمه زد ...»
«موعظه ای از علامه محمّد تقی جعفری»
🔹بعد از نماز صبح به طرف ضریح مطهّر رضوی علیه السلام رفتم. ازدحام بود و به دیواری تکیه زده و نشستم! نمیدانم چرا به دلم افتاد شاید اینجا کسی دفن باشد! گفتم اینجایی که نشستم اگر کسی دفن است خدا رحتمش کند! ولی اگر کسی دفن باشد بنده خدا چه عمر پر فراز و نشیبی داشته و اکنون دیگر فراموش شده! دنیا چقدر پست و فانی است که کنار لابد چنین انسان بزرگی نشستم ولی نمیشناسمش.
🔸خلاصه برای این شخص فرضی مقداری ترحّم کردم. دیدم یکی آمد بالای سرم و شروع به فاتحه خواندن کرد. به همراهی که داشت گفت اینجا قبر مرحوم علامه محمّد تقی جعفری است. خلاصه دیگر معلوم شد این شخصی که اندکی مهمان درس موعظه و اخلاقش شدم کیست.
💭همینطور به فکر رفتم! گفتم خدایا مثل ایشان چه بسیار انسانهایی که هر کدام در امری و برای قشری شناخته شده و یادآور راه پاکی و قداست و خاطره ای از پروردگار هستی بوده اند.
💭هر کدام هر جایی و در هر قبرستانی بودند گاهی حتّی بقعه یا نشانی پیدا میکردند! ولی اینجا چقدر همه بی نشانند! به یاد این شعر سعدی شیرازی افتادم: «جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را ...» اینها همه نورند! ولی مثل نور یک چراغ یا حتّی یک ستاره و ماه که در برابر طلوع خورشید پنهان میشوند!
💡به ذهنم خطور کرد هر چند برای ما افتخاری است که در کنار این اولیاء الهی بیارامیم و در جوار چنین انواری از دیده ها پنهان شویم ولی شاید خوب بود برای آنکه عطر دلنشین معنویت و خاطره ی اولیاء الهی در جامعه پخش شود برخی بین مردم عادی وصیت کنند تا دفن شوند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۵)
«موعظه رجبیه»
🔹در صحن حرم رضوی میرفتم! جوانی از دور صدا زد حاج آقا! رفتم پیشش و گفت در این روز باقیمانده از ماه رجب توصیه ای میخواستم. شما را دیدم یاد شهید سید حسن نصر الله افتادم.😐 عرض کردم آن چیزی که دنبالش هستید را در عالم کثرتها و کمیتها دنبالش نگردید. گمشده مان را سعی کنیم در عالم عمقها و کیفیتها طلب کنیم. بدانیم فرق ما با اولیاء الهی چندان در عرض اعمال نیست در عمق آن است. در معنای پنهان در آن است. در عالم نیت و همت است. آنها کارهای کوچکشان را هم با عشقی بزرگ انجام میدهند!
🔸یک چیزی را هم خدمت شما و خودم عرض میکنم. یک میانبر است. یک اکسیر و کیمیا است. من نمیدانم چه رشته و چه شغلی خواهی داشت. ولی یک چیز را عرض میکنم که اگر انجام دهیم الذین هم فی صلاتهم دائمون میشویم. اینکه برای مال و مقام درس نخوانیم و کار نکنیم. فقط برای خدا و عشق خدا و احسان به بندگان خدا فعالیت کنیم. میپرسی پس معیشت و جایگاه اجتماعی چه میشود؟! میگویم اینها باید نتیجه و فایده کارهایت باشد نه غرض و هدف از آن. بین اینها فرق است.
🚗گفتم ماشینم را پیش یک مکانیکی بردم. بنده خدا با سختی زیر ماشین دراز کشید و با زحمت کار میکرد. با محبتی زیاد میخواستم به او بگویم نکند این تلاشت را برای اندکی دستمزد انجام دهی! به عشق خدا و احسان به بنده خدا انجام بده! تا برایت ایمان و عمل صالح نوشته شود. ای کاش این تلاشها برایت نور و رشد وجودی شود. ذکر الله شود. اینطور که شوی کل زندگیت تقرب و نور و سلوک میشود. دیگر خستگی برایت معنا ندارد! اگر این را بفهمیم نقطه بزرگ تحول زندگی مان است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۶)
⛅«و سلام بر تو ای خورشید پشت ابرها ...»⛅
🔹ظهر صحن انقلاب رو به قبله و گنبد طلایی حضرت شمس الشموس نشسته بودم. یکی از جاهایی که صلوات فرستادن خیلی میچسبد همینجاست. یک تسبیح برداشتم و با حال شکر از نعمت ولایت و با شوق صلوات میفرستادم. از لذّتی که میبردم حالت سرخوشی و سرور دست میداد.
⛅ولی هوا سرد بود. یک دفعه دیدم هوا گرم شد. خیلی حسّ خوبی داشت. ولی دوباره سرد شد. دقّت کردم دیدم خورشید در کنار گنبد حرم گاهی از پشت ابرها هویدا میشود و همان لحظه اشعّه های گرما بخشش محیط را گرم میکند!
⛅ولی در لحظه ای بعد به محض اینکه ابری او را میپوشاند هوا سرد میشود! این نزدیک شدن لحظات سرد و گرم شدن هوا برایم خیلی جالب بود. اینطورش را تجربه نکرده بودم.
☀خورشید وقتی پشت ابر است هرچند گرمایش نیست ولی نورش همه جا هست. وقتی خورشید از غیبتش پشت ابرها ظهور کند هم با نورش ظلمتها را کنار میزند و هم با گرمایش به کالبد سرد موجودات نشاط و گرمی حیات میبخشد!
💭به یاد غیبت مولایمان حضرت بقیّة الله الاعظم عجّل الله تعالی فرجه الشریف افتادم. در روایاتی که مرحوم شیخ صدوق در اکمال الدّین نقل نموده، استفاده از ایشان در عصر غیبت به استفاده از خورشید پشت ابر تشبیه شده!
⛅هم در روایت جابر بن عبد الله انصاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این تشبیه نقل شده و هم در روایت اعمش از امام صادق علیه السلام و از همه مهمتر در توقیع شریف و معروف اسحاق بن یعقوب:
📖«وَ أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ فِي غَيْبَتِي فَكَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَيَّبَتْهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ»
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۷)
«حکمتهایی از شلوار پاره»
🔹در حرم مطهّر امام رضا علیه السلام نشسته بودم. جوانی با شلواری پاره و نو جلویم نشست! ولی واقعا چرا شلوار پاره؟! ممکن است بگوییم بی عقلی است! یا افراط در مُد گرایی است! یا غرب زدگی است! یا تقلید از شخصیتهای پوچ رسانه ای!
🔸ممکن است یک طرّاح لباس بگوید برای تنوّع طلبی است! یک روانشناس بگوید ناشی از عقده حقارت یا برای خودنمایی است. یا یک متدین بگوید به خاطر دوری از خداست!
🔹یا یک مورّخ بگوید سالها پیش فقیری اهل کالیفرنیا به جشنی دعوت شده بود. به دلیل شلوار پاره اش خجالت میکشید! دو تا از دوستانش برای همدردی شلوارشان را پاره کردند و به مرور همین باعث شد این فرهنگ ایجاد شود!
🔸ممکن است یک جامعه شناس بگوید به خاطر فردگرایی و تنهایی عصر مدرن و جلب توجّه است! انسان برای آنکه دیده شود گاهی تلاش بر تمایز میکند تا در تنهایی خودش محو نشود!
🔹اینها ممکن است بخشی یا عمقی از علت را گفته باشند! ولی همگی در فضای نوعی بد بینی رقم خورده اند! منکر زشتی این پدیده نیستم ولی بدبین هم نباشیم!
💡به ذهنم خطور کرد ریشه شیوع شلوار پاره از جهتی به فضای پسا ساختارگرا و قیام علیه پندارها، ارزشها و معیارهایی که برای بشر تبیین نشده برمیگردد.
🔸خود این پسا ساختارگرایی را باید ساختار شکنانه فهمید. بشری است که دیگر میخواهد خودش باشد و سنگین بار از ارجاع مدام به یک اقتدار بیرونی میخواهد طعم اصالت و استقلال را بچشد. میخواهد توجیه شود. خوبی اینها آن است که نگاه سلبی و چالشی جالبی دارند. نقصها را میبینند ولی ضعفشان این است که ایجاب و چیزی برای عرضه ندارند! سردرگمند!
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۸)
«تلاوت قرآن در بین الطلوعین»
🔹در حرم مطهّر رضوی بعد از نماز صبح و تعقیبات مشغول تلاوت قرآن کریم شدم. آنقدر تدبّر در آیات الهی برایم لذّت بخش و آموزنده بود که دوست داشتم به این زوّار عزیز بگویم چرا از کنار این کتابهای نورانی در قفسه ها به این سادگی عبور میکنید؟! قرآن معدن اکتشافات بی پایان عالم حقایق و معانی است.
💖در همین حال محبّت عمیقی نسبت به زبان عربی پیدا کردم! ای کاش همه عربی بلد بودند: «تَعَلَّمُوا الْعَرَبِيَّةَ فَإِنَّهَا كَلَامُ اللَّهِ الَّذِي تَكَلَّمَ بِهِ خَلْقَه»
💡یک چیز به دلم افتاد عرض کنم. اوّلا برای تلاوت قرآن یک برنامه منظّم و ثابت مادام العمری قرار دهیم. ثانیا بهترین وقتمان را برای این برنامه ثابت اختصاص دهیم. ثالثا اینکه با تدبّر تلاوت کنیم. رابعا اینکه حتّی المقدور با صدایی محزون که دل خودمان و محیط را نورانی کند تلاوت کنیم.
🔸بهترین زمان زمانی است که وقت خلوت و سکوت بوده و انسان در آن شادابی داشته و توجّه و حافظه انسان در آن در هشیارترین وضعیّت باشد. تجربه نشان داده سحر و بین الطلوعین این ویژگی را دارد. این ساعات خیلی قوی است! معمولا انسان زودتر و عمیقتر میفهمد و برایش می ماند.
🔹این ساعت را خرج چیزی کنیم که دوست داریم همیشه برایمان بماند! ما بقی روز جز رؤوس مطالبش معمولا فراموش میشود. آن را برای علوم بشری و کار دنیا خرج کنیم! اموری که اصلا باید بسیاری اش فراموش شود! معمولا سحر شاید فرصت کافی نشود ولی بین الطلوعین را سعی کنیم با چلّه قرآنی (۱۰۶۷) آباد کنیم. به این دل بیچاره مان رحم کنیم و سلوک قرآنیمان را آغاز کنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۹)
«معنای مغفرت و استغفار»
🔹فرموده اند زیاد استغفار کنیم؛ خودمان هم گاهی میگوییم: «خدایا ما را ببخش! رحم کن!» ولی وقتی استغفار میکنیم دقیقا چه میخواهیم؟! تلقّی اشتباهی که استغفارمان را تباه و فاسد میکند این است که در بستری از خدا نشناسی و سوء ظن به خداوند بخواهیم:
🚫خداوند با ما آشتی کند! قهر نکند! انتقام نگیرد! کینه نکند! مکر نکند! گویا العیاذ باللّه با یک شخص عقده ای و کینه جو طرفیم! بلکه بالاتر گاهی انسان حالت اعتراض هم پیدا میکند و از آن طرف می افتد و میگوید حالا اصلا یعنی چه برای کمی گناه من را میخواهی بیاندازی به جهنّم؟! اصلا من چنین خدای کینه جویی را قبول ندارم! گاهی هم از این طرف می افتد که بابا خدا آمرزنده است! راحت باش! میبخشد! اینها همه ریشه در ضعف خداشناسی دارد.
1⃣غفّار بودن خدا یعنی خدا مهربان است! با شما پدرکشتگی ندارد! اگر از راه غلطتتان برگشتید او بدون هیچ مانعی بلکه با آغوشی بازِ باز از شما پذیرایی میکند. مشکل از او نیست از شماست!
2⃣غفّار بودن خدا یعنی مبارزه با ضعفها و بدی ها را هم در دل توجّهی توحیدی انجام دهید و از ضعفها شتاب دهنده های تقرّب بسازید.
3⃣غفّار بودن خدا یعنی اگر واقعا اراده ی پاکی کنید خدا توان آن را دارد که بن بستها را برایتان باز کند و به شما توفیق برون رفت از مشکلات بدهد.
🔸حال که چنین است خودتان بگویید! خدا استغفار چه کسانی را میپذیرد؟! آنانی که با امید و ایمان بازگردند و عمل صالح کنند و هدایت بیابند؛ بدون اینها مغفرت معنا ندارد:
📖«وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۴۰)
«حاجی رد دادم ...»
«توبه کاری»
🔹بعد از زیارت جوانی طرفم آمد! با رنگی پریده و حالتی شرمنده و صدایی لرزان گفت: حاجی رد دادم! چه کنم؟! گفت اسمش محمد رضا و اهل تهران و دانشجوست و... گفتم محمد رضا جان سه نصیحت دارم:
1⃣یکی اینکه اگر حتی زمانی صد نفر را هم ظالمانه کشتی هرگز هرگز از خداوند متعال نا امید نشو! خدا بزرگتر از این حرفهاست! این نا امیدی سوء ظن به خداست. به خدا امیدوار باش!
2⃣دیگر اینکه اگر تا آخر عمر توبه کردی و باز خراب کردی باز هم توبه کن! اگر شیطان شماتت کرد بگو اگر تا آخر عمر هم توبه ام شکست باز به کوری چشم تو توبه میکنم. هر چند بدانم میشکنم! اگر گفت تو که دیگر جهنمی هستی بگو باشد جهنمی ام ولی باز به کوری چشم تو توبه میکنم.
🔻اصلا میدانی توبه کاری یعنی چه؟! یعنی اعتراف به گناه! یعنی بدی را بدی دیدن و خوبی را خوبی دیدن! یعنی توجیه نکردن! یعنی وارد حوزه کفر نشدن! یعنی از خود به مرور متنفر شدن و آمادگی برای شتاب به سوی پاکی ها!🔺
3⃣سوم اینکه سعی کن محمد رضای خوبی باشی! تو با خانواده، دوستان، در دانشگاه و... میتوانی محمد رضاهای مختلفی باشی! سعی کن نقشت را خوب بازی کنی! جایزه را انتهای داستان به پولدارترین، زیباترین و قوی ترین ... نمیدهند! گاهی به فقیر مریض بد ترکیبی میدهند که نقشش را بهتر از بقیه بازی کرد! خودت خوب میفهمی خوبی چیست و بدی چیست! خودت را با دیگران قیاس نکن و نقش خودت را خوب بازی کن حتی یک گنهکار خوبی باش!
🍀دلش شاد شد. پیشانیش را بوسیدم و با محبت بغلش کردم و مثل دو دوست صمیمی که گویا دیگر قرار نیست هم را ببینند از هم خداحافظی کردیم!