eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۱) «نظریّه ی شیعیان نخستین» «تأمّلی دیگر در زمینه ارتداد انصار» 🔹در راه قم به مشهد وقتی به نیشابور رسیدم خیلی خسته بودم. همینطور رانندگی میکردم و مطالبی پیرامون تاریخ اسلام گوش میکردم و با خودم فکر میکردم. یک دفعه چیز جدیدی به ذهنم خطور کرد که اسمش هم با خودش آمد و آن هم «نظریّه ی شیعیان نخستین»! معلومات قبلی ام ناگهان آرایش و نظم جدید و اقتران ویژه ای پیدا کرد! درک دیگر و پنجره ی دیگری به تاریخ اسلام و تاریخ تشیع برایم بود. 💡آن هم این بود که اصلا تاریخ اسلام و تاریخ تشیّع را طور دیگری باید ببینی! گمان میکنی تشیّع با سه یا چهار نفر که طرفدار علی علیه السلام ماندند آغاز شد؟! نه اینگونه نبود! 👈اگر این بود که ملامتی نبود چون از همان ابتدا شیعه نبودند تا اینگونه ملامت شوند! مسأله این است که انصار شیعیان نخستین بودند که در امتحان بزرگ مردود شدند! انصار بودند که اساس و هسته ی اصلی اسلام را در پیمان عقبه تشکیل دادند و قرار بود با جان و مال از پیامبر و نسل او دفاع کنند! 👈مهاجرین در نزد انصار گروه اندکی بودند و اصل و اساس شکل گیری حکومت اسلام انصار بودند. وقتی انصار پای کار آمدند اسلام قد راست کرد و حکومت تشکیل داد. اگر قرار بود کاری رخ بدهد به دست انصار بود! ⬇
👈آری انصار در واقع شیعه بودند! محبّت واقعی پیامبر را داشتند و به خاطر همین محبّت به علی و زهرا علیهما السلام داشتند. ظرفیّت آن را داشتند و توقع آن بود که برترین شیعیان مولا علی علیه السلام باشند و نامشان در همیشه ی تاریخ تشیّع بدرخشد! 👈همین است که اینگونه مورد غضب صدّیقه ی طاهره سلام الله علیها قرار گرفتند! این غضب، غضب بر اشخاصی است که حقیقتا محبّت داشتند و چنین انتظاری از آنها نبود! 📖«ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ الْأَنْصَارِ فَقَالَتْ يَا مَعْشَرَ النَّقِيبَةِ وَ أَعْضَادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْإِسْلَامِ مَا هَذِهِ الْغَمِيزَةُ فِي حَقِّي‏ وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِي؟» 👈به خاطر همین بود که انصار توبیخ میشدند چون اگر قرار بود یاری و یاوری برای امیر المؤمنین باشد همینها بودند! اصلا قرار نبود اینها اهل سنّت باشند! اصلا اهل سنّتی وجود نداشت! 👈به مرور انصار در تاریخ اسلام تبدیل به اقلّیت شده و به گونه ای تأثیرشان در تاریخ اسلام منقرض شد! قبائل دیگر عرب آمدند و از آنها و تاریخشان جز نامی در واقع باقی نماند! تاریخ اسلام را باید در واقع اینگونه دید! انصار شیعیان نخستین بودند! 👈حتّی تا مدّتها بعد از آن فریب بزرگی که خوردند هم محبّ امیر المؤمنین بودند ولی دیگر کار از کار گذشته بود! خلافت امیر المؤمنین بعد از کشته شدن عثمان اساسا از تکانه های رفتاری همین شیعیان نخستین بود. تاریخ اسلام را باید عمیقتر فهمید. 👈شروع انحراف انصار در همان عصر پیامبر بود که شرحش برای موضع دیگر است مخصوصا در سر تقسیم غنائم بعد از حنین بود که به تعبیر امام باقر علیه السلام طوری این محبّین قلب نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را شکستند که: «حَطَّ اللَّهُ‏ نُورَهُم‏» ولی در سقیفه تشیّع انصاری دیگر نابود شد و خاکستر آن هم در واقعه حرّه به دست یزید بن معاویه به باد فراموشی سپرده شد. 🔹تاریخ تشیّع را باید از انصار شروع کرد! در مورد این باید تأمّل کرد و عبرت گرفت که چطور این نسل اوّل تشیّع طوری سقوط کردند که ارتدّ النّاس الّا ثلاثة رخ داد. ما یک مغالطه ای که داریم تفکیک بین اصحاب و شیعیان است! تفکیک بین یاران پیامبر و یاران امیرالمؤمنین است! در حالیکه اصحاب واقعی پیامبر یا همان انصار و مهاجرین در واقع اصحاب امیر المؤمنین هم بودند ولی در آن امتحان مردود شدند! نوع نگرش صحیح به آنها نگریستن به آنها از زاویه ی نسل نخستین شیعیان است. تاریخ اسلام را باید اینگونه دید! 👈ثمره ی این نگاه پیدا کردن نگرشی دیگر به تاریخ اهل سنّت و همینطور داستان انحراف است. ثمره ی این نگاه آن است که گمان نکنیم شیعه اقلّیت بود و با چند نفر آغاز شد! آن دور دوّم شکل گیری شیعه با قبول ولایت امیر المؤمنین بود که گاهی در اصطلاح به شکل خاص به آن شیعه گفته شده است. ولی واقعیت همان بود که گذشت. 👈ثمره ی این نگاه آن است که مجاهدت، رشادت، ایثار و خون دلهایی که آن شیعیان نخستین خوردند را ببینیم و انکار نکنیم! بدانیم آنها هم مجاهدات شیعیان بود! فضائل صحابه را به نفع عقیده ی عامّی و اهل سنّت مصادره نکنند! یا با کم توجّهی یا انکار فضائل انصار و صحابه دچار نوعی مکابره نشویم تا اهل سنّت ما را متّهم به بی انصافی در نگریستن به تاریخ اسلام کنند! 👈نه همه ی آنها بود و قرآن کریم هم بارها از مجاهدتهای بسیاری از صحابه تمجید کرد. آنها در واقع شیعیان نخستین بودند. رشادت و جان فشانی انصار و اصحاب را باید در طول تاریخ تشیّع دید. همانها که گاهی امیر المؤمنین علی علیه السلام خاطرات شیرینشان را نقل میکرد. همانها که اصلا برچسبی به نام اهل سنّت نداشتند! اینها بعدا به مرور ساخته و پرداخته شد! آنها شیعه بودند! 👈شیعیانی سقوط کرده که سرنوشتشان آنقدر بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سنگین آمد که در آن روایت صحیح و مشهور بین خود عامّه حضرت مدام صدا میزد: «أصیحابی أصیحابی ...» 👈و حضرت صدّیقه طاهره سلام الله علیها آنگونه از دستشان ناراحت بود و شبها به درب منزلشان میرفت ولی هیهات که زمان تمحیص بزرگ و اقبال فتنی چون قطعه های شب ظلمانی فرا رسیده بود. ناله های زهرا را میشنیدند ولی به گریه و ناراحتی اکتفا میکردند. 🔹شیعه دور به دور چنین پوست اندازی هایی داشته تا در قالب شیعه ی ۱۲ امامی در آمده است. تاریخ اسلام را باید اساسا تاریخ تمحیص شیعه و تخلیص آن دانست. زمانی تمحیص بزرگ رخ داد و انصار و دیگران جدا شدند و بعدها اهل سنّت نامیده شدند! باز کیسانی و زیدی و ناووسی و واقفی و... جدا شدند تا شیعه ی اثنا عشری همانطور که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وعده داده بود ظاهر شود. ✋ولی معنای کامن و مخفی در این پوست اندازی های پی در پی در تاریخ امامیه چیست؟! این را در نوشته ی دیگری ان شاء الله دنبال میکنم.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۲) «مروری بر کتاب الحقائق فیض کاشانی» «تقریری دیگر از فایده ی علم برای آنهایی که اهل عمل نیستند!» «آخرین مناجاتهای فیض کاشانی قبل از رحلت از دنیا» 🔹کتاب «الحقائق» مرحوم ملامحسن فیض کاشانی را میخواندم. وقتی این کتاب تمام میشود میگوید این کتاب را تنها در چند ماه نوشتم و اکنون سال ۱۰۹۰ هجری شده و عمرم از ۸۳ سال گذشته. یعنی دقیقا همان زمان رحلتش است. خودش هم میگوید دیگر امراضی به من روی آورده که خودم هم میدانم دیگر شفایی ندارد! به عبارتی آخرین خطوط فیض در انتهای سفر پر فراز و نشیبش در دنیا است. 🔸«مروری بر کتاب الحقائق فیض کاشانی»🔸 این کتاب در شش مقاله تنظیم شده که هر مقاله ای هم ابواب و فصولی دارد. مقاله اوّلش در باب اصول است که سه باب علم، عقاید و معرفت نفس دارد که هر کدام فصولی دارد. 👈مقاله دوّمش در زمینه تهذیب اخلاق و اخلاقهای زشت است که چهار باب معنی تهذیب اخلاق و سبب خلق زشت و غضب و در نهایت ریا و عجب است. 👈مقاله سوّم در زمینه مذمّت دنیا و فریب آن است که پنج باب دارد. یکی در باب شناخت دنیا و آخرت است و دیگری در ذمّ دنیا و باب سوّم در حبّ مال و باب چهارم در مذمّت حب جاه و فصل پنجم در مذمّت غرور است. 👈مقاله چهارم کتاب در زمینه مکارم الاخلاق و اخلاقهای زیبا است که شش باب دارد. باب اوّل در مورد فضیلت صبر است و باب بعدی در رضا و بعدی در رجاء و خوف و سپس در محبّت و انس و باب پنجم در یقین و توکّل و باب آخر هم در صدق و اداء امانت است. ⬇
👈مقاله پنجم کتاب در اسرار عبادات است که هفت باب دارد. باب نخست در نیت و اخلاص است و باب دوم در طهارت و نظافت و باب سوم در نماز و باب چهارم در تلاوت قرآن و باب بعدی در زکات و سپس در روزه و باب هفتم هم در حج است. 👈مقاله ششم و آخر کتاب هم در دیگر اعمال صالحه است که پنج باب دارد. اوّل از توبه بحث میکند و سپس از محاسبه و مراقبه و در ادامه از تفکّر و تدبّر و سپس از ذکر موت و کوتاه کردن آرزوها و در باب پنجم و آخر کتاب نیز از دوستی و الفت بحث میکند. 🔹این کتاب به گونه ای یادگاری آخر عمر فیض کاشانی به مؤمنین است. به قول خودش در خاتمه کتاب اینها اسرار دینی و معارف یقینی و رموزی در باب اخلاق و اسرار اعمال است که به این شکل منقّح و مهذّب و با این توضیح و ترتیب نیکو جای دیگر پیدا نمیشود. آنهم با تأیید و ابتناء بر قرآن کریم و احادیث اهل بیت علیهم السلام نه آراء این و آن و احوالات این و آن! 👈در ابتدای کتاب هم میگوید خلاصه‌ی کلام علمای دین را هم در این کتاب آوردم به ویژه اینکه به گونه ای خلاصه مبانی و معانی موجود در کتاب عظیم احیاء العلوم غزالی را هم با بیان و تفسیر و تقریر و زیاداتی در این کتاب گنجانده است. هدفش این بوده که زوائد را زده و فرائد را به یادگار گذارد. 👈قبل از این هم به دلیل اهمیت احیاء العلوم غزالی با نگارش کتاب المحجة البیضاء سعی در تهذیب و شیعی کردن این کتاب گرانسنگ با حذف برخی زوائد و افزودن روایات اهل بیت علیهم السلام نموده بود. 👈ولی اکنون دقیقا هنگام رحلتش و در نهایت سفر طولانی عمرش یکبار دیگر این کتاب را خلاصه کرده و نام «الحقائق» را بر آن نهاده است. انصافا هم سلیقه و اختصار خوبی دارد. ارزش خواندن بلکه متن درسی برای حوزه ها را دارد. 👈این کتاب به منزله ی کلیدی برای ورود به دنیای با عظمت احیاء العلوم و استفاده ی واکسینه و هوشمند و بدون آسیب از این کتاب مهم است. هنوز هم برخی ها ملتفت عظمت کتاب احیاء العلوم نیستند. حقیقتا دریایی است. 🔹در انتهای کتاب خاتمه ای دارد که اصلا فائده ی تألیف این کتاب هنگام رفتنش از این دنیا چیست؟! در تواضعی ستودنی میگوید برای سه طیف فائده دارد: 1⃣طایفه ی اوّل آنهایی که اهل همّت و سعی هستند که با عمل به مقتضای این کتاب به سعادتشان میرسند. 2⃣طایفه ی دوّم آنهایی هستند که به اندازه ای هر چند محدود به آن عمل میکنند و به درجاتی از سعادت میرسند. 3⃣طایفه ی سوّم که فیض خود را از آنان میشمارد آنهایی هستند که اهل حرف اند و نه عمل و دیگران را موعظه میکنند و خودشان تکانی نمیخورند! 🔹ولی آیا برای اینهایی که عمل نمیکنند هم فایده دارد؟! دانستن اینها که باعث بیشتر شدن حجابشان میشود! 💭به یاد کلام ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس افتادم! جایی که میگوید این کتاب را برای آنها نوشته ام که میخواهند عمل کنند! اگر عمل نکنی هیچ ارزشی ندارد! ✋ولی اینجا فیض مطلب توحیدی تری میگوید؛ خیلی این فرازهایش برایم دلنشین است. البته همه اش را هم به برکت روایات اهل بیت علیهم السلام درک کرده و اینگونه گُر گرفته و زبان قلبش به حقیقت گویا شده است. ✔فیض میگوید نه! آنها که اهل عمل نیستند هم وقتی اینها را مرور کنند بصیرتشان به میزان دوریشان از سعادت و قصور و تقصیرشان زیاد و زیادتر میشود طوری که مدام از خودشان متنفرتر شده و انکسارشان و انزجارشان از خودشان بیشتر میشود. ✋خب این چه فایده ای دارد؟! چقدر لطافت دارد اینجای کلام ایشان! خدا رحمتش کند! ✔میگوید این بیزار شدن از خود مقتضای ایمان است! ایمان اقتضای آن را دارد که عبد از چیزی که مولایش به او رضایت ندارد او هم رضایت نداشته باشد! 💔حالا که مولا از من بیچاره بدش می آید بگذار خودم هم بدم بیاید! بگذار دائم الحزن و الندم باشم! کثیر الغمّ و الألم باشم!💔 😔اگر اینگونه شدی امید است که تدارک الهی بیاید خداوند با صفت غفور رحیم جلوه کند! ✔چون در روایت آمده است که عبد گناهی میکند و مدام خائف و ناراحت است تا جایی که خدا او را بخشیده و وارد بهشتش میکند. تا اینکه بتواند اقرار کند و با این اقرار کفّاره دهد. اگر کسی گناهی کند و بداند که خدا میداند و اگر بخواهد او را عذاب میکند و اگر بخواهد میبخشد خداوند او را میبخشد حتّی اگر استغفار نکند چه رسد به اینکه استغفار هم بکند که قطعا یجد الله غفورا رحیما! 🔸«توبه و ابتهال فیض کاشانی در انتهای عمر»🔸 حقیقتا این فرازهای فیض قبل از رحلتش خیلی دلنشین و زیباست. سپس در حدود دو صفحه شروع میکند یک مناجات بسیار دلسوزی با خدا و مولای خود میکند! از هر چه تا کنون نوشته و در آن مطلبی بوده که نباید میبوده توبه میکند! شروع به ابتهال و تضرّع عجیبی میکند که خیلی خواندنی است. خودتان رجوع کنید. ✔ببینید پس از عمری سلوک علمی و عملی و غور در فنون و علوم، کسی که در مکتب اسلام و اهل بیت پرورش یافته چه روحیه زیبایی پیدا میکند و با چه حالی میخواهد از این دنیا برود.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۳) «کشف الغطاء عن وجوه مراسم الاهتداء» «کتابی مناسب به عنوان کتاب بالینی اخلاق برای طلاب و فضلا» «آیا کتاب اخلاقی باید دارو باشد؟!» 🔹به مناسبتی بعد از نماز صبح به باب عجب از کتاب اخلاقی کشف الغطاء رجوع کردم. به نظرم رسید برای قدردانی از این کتاب خوب و معرّفی آن به عزیزان مقداری از آن بگویم. ارزش اینکه کتاب بالینی طلاب و فضلا باشد را دارد. راستش چند وقت پیش جایی رفته بودم. از قفسه ها کتاب «کاپلان و سادوک» از کتب معروف مربوط به روان پزشکی را دیدم و شروع کردم تورّق کردن. 😔خودم خجالت کشیدم. اگر این اطبّاء اینگونه تلاش میکنند تا با رجوع به این کتب به معالجه مطلوب دست بزنند آیا ما طلاب برای مشکلات اخلاقی و روحی نباید کتبی اینچنین که به آن گاهی رجوع کنیم و برای خود و دیگران استفاده کنیم داشته باشیم؟! همینطور عوامانه برخورد کنیم؟! 👈طلاب و فضلا قطعا باید اطلاعات عالمانه ای در مباحث اخلاقی داشته و سپس به شکل جزئی آیات و احادیث را هم بدانند. اینطور نیست که مانند روحیه ی اخباری گری افراطی صرفا خود آیات و روایات ما را از اینگونه کتابهای عالمانه و اجتهادی بی نیاز کند! 🚫متأسّفانه یک برخورد عوامانه و روحیه اخباری بین بسیاری از ما در باب مسائل اخلاقی رواج پیدا کرده است! ⚪در فن اخلاق کتابهای گوناگونی نگاشته شده است. اخلاق از منظر فلسفی یا دینی یا طبی یا ... . شاید بزرگترین کتابی که در فنّ اخلاق در تمدّن اسلامی توانسته یک جمع نسبی بین نگاه فلسفی و دینی و عرفانی ایجاد کند احیاء العلوم غزالی باشد. این کتاب بی شک تأثیر عمیقی بر بسیاری از بزرگان تاریخ اسلام گذاشته است. ⬇
👈ولی به دلیل طول و تفصیل آن و همینطور رنگ و بوی عالم اهل سنّت و تصوّف به معنای خاص در آن مشکلاتی را دارد. ولی انصافا برای اهل تحقیق و همینطور اطلاع بیشتر در نوع خودش کتابی بی نظیر است. 👈خود غزالی برای حل مشکل نخست نسخه ی خلاصه و فارسی آن را به نام کیمیای سعادت ارائه کرد. بعدها با توجّه به عظمت این کتاب مرحوم فیض المحجة البیضاء را به عنوان نسخه ی شیعی شده ی این کتاب با روایات اهل بیت علیهم السلام ارائه نمود. 👈ولی شاید جدی ترین کاری که برای تلخیص و بومی سازی این کتاب در فرهنگ شیعه و همینطور به روز رسانی اجمالی آن با معارف نوین انجام شده تلاش فقیه و حکیم بزرگ مرحوم ملا مهدی نراقی در کتاب جامع السعادات است. 👈فرزند ایشان مرحوم ملا احمد نراقی برای استفاده ی توده ی مردم نسخه خلاصه و فارسی آن را به نام معراج السعاده عرضه کرده است. 🔹مرحوم ملا مهدی به یکی از معاصران خود از شاگردان بزرگ مرحوم وحید بهبهانی واعظ و اصولی بزرگ مرحوم علامه محمد حسن قزوینی م۱۲۴۰ کتابش را میدهد و از ایشان خواهش میکند که با دیده ی نقد و انتخاب و تهذیب و اصلاح کتابی را از آن استخراج کند! مرحوم قزوینی در آن زمان تا حدودی از اقران ملا مهدی نراقی و از بزرگان تلامیذ مرحوم وحید بوده و مرحوم سید بحر العلوم نیز اجازه ی بلیغی به ایشان داده بوده است. یک وجاهت خاصی در جامعه ی علمی حوزوی داشته است. 👈جامع معقول و منقول و یکی از ارکان دانش اصول در آن روزگار و قبل از ظهور شیخ انصاری بوده است. مرحوم علامه قزوینی نیز دست به کار میشود و اطناب و تطویل و حشو ممل غیر مناسب با کتاب درسی برای طلاب و متعلّمین و نظام غیر مطلوب و برخی خلط و خبطها را زدوده و در قالب کتابی به نام «کشف الغطاء» عرضه میکند. 👈به تعبیر خودشان کتابی است که شامل بر «خلاصة ما ینتفع به اولو الالباب من کلام اساطین الحکمة و اخبار العترة الاطیاب» است. این کتاب را همانطور که در آخر آن آورده در شوّال ۱۲۱۰ به اتمام رسانده است. یعنی یک سال بعد از رحلت مرحوم ملا مهدی نراقی. 👈انصافا هم اخلاق نیک مرحوم ملا مهدی نراقی را میرساند که بعد از آنکه جامع السعادات را نگاشت آن را خدمت بزرگان در عراق آورد و حتّی از مرحوم علامه قزوینی درخواست کرد که با استفاده از آن کتابی بهتر و منقّحتر بنویسد! 📖«التمس منّی مع بضاعتی المزجاة أن أنظر فیه بعین النقد و الانتخاب و تمییز القشر من اللباب و التبر من التراب و الباطل من الصواب» 👈ویژگی خوب این کتاب آن است که به سبک کتب علمی طلبگی با ایجاز غیر مخل و تقریب مناسب مباحث را تقریر نموده است. واقعا استفاده از مخّ مطالب این کتب را آسان نموده است. تعاریف را روشن و معالجات را آشکارا استخراج نموده است. ✔️انصافا یک کتاب بالینی طلبگی خوبی از آب در آمده است. برای کسی که میخواهد به سرعت به مخّ مباحث اخلاقی رایج در تمدّن اسلامی که از صافی ذهن دقیق و اصولی عبور کرده دسترسی پیدا کند خیلی کتاب خوبی است. 👈اوایل طلبگی معراج السعاده را دست میگرفتم و سپس جامع السعادات و کتب دیگر را. ولی به مرور دیدم برای کسی که به دنبال کار تحقیقی و بررسی دقیقتر نباشد و ذهن طلبگی داشته باشد بهترین کتاب برای ارتباط با تراث این نحله ی اخلاقی فعلا همین کشف الغطاء علامه قزوینی است. سریع و پوست کنده و دقیق انسان را به لبّ مطلب آنها میرساند. ⚪️بعدا دیدم در همان زمان عارف شهیر مرحوم ملا حسینقلی همدانی نیز شاگردانش را به این کتاب توصیه میکرده است. به خاطر همین نسخه های این کتاب در نحله ی عرفانی ایشان و نزد شاگردان ایشان زیاد میشود و به کتاب «الغرّة الغرّاء» مشهور میشود. مرحوم علامه طهرانی نیز در اعلام الشیعة میگوید: «هذا الکتاب من التحف لم یصنّف مثله و قد بلغ من القبول أنّ الاخلاقی الشهیر حجة السالکین المولی حسین قلی الهمدانی کان یستحسنه کثیرا و یأمر تلامیذه بالرجوع الیه و من أجل ذلک کثرت نسخه» 👈همین مطلب را صاحب الذریعة نیز آورده است. در هر حال مطالعه ی این کتاب را به عزیزان و مخصوصا طلاب و فضلای محترم پیشنهاد میکنم. بالاتر از مطالعه این کتاب میتواند به عنوان یک کتاب بالینی برای اخلاق برای آنها باشد. 👈اگر خواستند با توجّه به روحیه ی طلبگی و انسشان با نوع کتب اصولی و فقهی یک کتاب اخلاقی هم ببینند این کتاب را از دست ندهند! بد نبود این کتاب را ولو بخشهایی از آن را به عنوان متن درسی هم قرار میدادند. یا متنی برای مباحثه بین طلاب. 🚫متأسّفانه اخیرا حتّی در فضاهای اخلاقی مقداری فرهنگ استفاده از متون فاخر اخلاقی ضعیف شده است. مقداری حالت عوامانه پیدا کرده اند. این امر ضربه ای به این فنّ شریف است. ⬇⬇
🔸پاسخ به شبهه ای در باب کتب اخلاق🔸 در انتها یک شبهه را دیدم باید پاسخ گفت. مرحوم مظفّر مقدّمه و تحقیقی بر جامع السعادات مرحوم ملامهدی نراقی دارد و در آنجا تصریح میکند که به اعتقاد او اصلا علم اخلاق در تمدّن اسلامی به بلوغ خودش نرسیده و سرّ آن را هم این دانسته که چون علمای اخلاق فهمیده اند اصلا اخلاق چیزی نیست که با این کتابها در نفس انسانها ایجاد شود. راه دیگری دارد! «لیأس العلماء الاخلاقیین من التأثیر علی النّاس بمجرّد التألیف» 👈ولی در ادامه میگوید با این وجود نمیتوان گفت دانش اخلاق علم لا ینفع است!!! مرحوم مظفّر انصاف را آن میداند که برخی از جوانان اهل کرامت و نیکی را ممکن است متأثّر کند! 📖«و هذا التأثّر علی قلته له قیمة معنویة لا توازن بشیء فی الدنیا» 👈البته همین مقدار هم نیازمند آن نفس نویسنده کتاب اخلاقی است! بعد میگوید چون روح مرحوم ملامهدی روح خوبی و ایمانی بوده میتواند در برخی اثر کند! 🔹مرحوم امام خمینی رضوان الله علیه نیز در ابتدای کتاب اخلاقی جنود عقل و جهل ضمن نقادی تاریخ دانش اخلاق سبک نوینی را پیشنهاد میکند. ایشان معتقد است اخلاق علمی و یا اخلاق تاریخی و یا تفسیر ادبی روایات اخلاقی هیچ کدام واقعا باعث تهذیب اخلاق و تأثیر اخلاقی در نفوس نیست. روش صحیح آن است که کتاب اخلاقی با تنذیر و ابشار و موعظه و نصیحت و تذکّر و یاد آوری مقاصدش را در نفوس ایجاد کند. دارو باشد نه نسخه! 👈ایشان هم میگویند کتبی مانند اخلاق مسکویه یا اخلاق ناصری خواجه یا احیاء العلوم غزالی در اصلاح اخلاق و قلع ماده فساد کمک نمیکند! بلکه ایشان میگوید کتابی مانند احیاء العلوم ممکن است انسان را با مباحث اختراعی و طول دادنهای بی جا و... از تهذیب و تطهیر اخلاقی عقب هم بیاندازد. ⚪خلاصه آنکه دو شبهه در مورد شیوع کتاب علمی اخلاق و رشد و پیشرفت این کتب در تاریخ حوزه های علمی بوده است. 1⃣یکی وجود مضامین اخلاقی در قرآن و روایات و توهّم بی نیازی از دانش اخلاق است که پاسخش را گفتیم که این به همان روحیه اخباری گری برمیگردد و باید استنباط و اجتهاد عالمانه در این فرازها داشت. همانطور که روایات و آیات فقهی ما را از دانش فقه بی نیاز نمیکند روایات و آیات اخلاقی نیز از دانش اخلاق بی نیاز نمیکند. 2⃣ولی این شبهه ی دوّم که اساسا دانش اخلاق انسان را با اخلاق نمیکند پاسخش آن است که اساسا دانش اخلاق نیامده ما را با اخلاق کند! از ‌طرفی مشکل اخلاق صرفا در عمل هم نیست. این دانش مانند همان کتاب کاپلان و سادوک که عرض کردم و مانند دیگر کتابهای علمی ما را نسبت به فضائل و رذائل و تعریف آنها و حدود و ثغور آنها بصیر و تیز میکند. عیب شناس میکند. ما را به مرز فضیلت و رذیلت آگاه میکند. 👈به خوبی میتوانیم با دقّت عیب خودمان را درک کنیم و یا به دیگران مشورت دهیم. به ما زبان میدهد. مباحث صغروی را تبدیل به کبروی و قابل بحث و نظر میکند. اصلا کارکرد دیگری دارد. اصلا مگر نسخه دادن کار کمی است؟! 👈اگر این دانش پیشرفت میکرد الآن نسخه های بسیاری کشف و دسته بندی و جایگزینی میشد و استفاده ها میکردیم. 👈به قول ارسطو در اخلاق نیکوماخوس آن شخصی که اهل عمل است ارزش این مباحث را میداند. گاهی دانستن یک نکته ی ظریفی انسان را از یک جهل طولانی بیرون می آورد. می فهمد متکبّر است! یا مشکلش در این است که مغرور است! اینها مراتب ظریفی دارد. 👈اینهمه مطالب مربوط به دانش اخلاق در روایات آمده است. این یعنی در این بیماری ها و میکروبها و ویروسهای معنوی و اخلاقی بیاندیشیم. راه های درمانش را استنباط کنیم. این تیز شدن خودش مقدّمه ای برای درمان و مشورت خوب دادن است. 👈گاهی هم به قول مرحوم فیض کاشانی در الحقائق انسان را طوری از خودش بیزار میکند که غرورش را از بین میبرد. 🔹شغل ما که طلبه هستیم و مورد پرسش در مباحث اخلاقی قرار میگیریم این است که این مباحث را بدانیم. بتوانیم مشورت بدهیم. بتوانیم تشخیص دهیم. همین تشقیق شقوقها و اصطلاحات ما را بصیر و تیز میکند. 👈بله در این مطلب میشود کار کرد که ممکن است نظامهای اخلاقی برتری استنباط کنیم. مثلا به جای چیدن بحث روی قوای نفس از نفس و فطرت استفاده کنیم یا دیگر استعاره ها و حقیقتهای این حوزه. 👈البته در موضع خودش برای اینکه تبلیغ کنیم باید از شیوه ی جعل داعی و انذار و تبشیر استفاده کنیم. از فنّ خطابه و شعر استفاده کنیم. معقولات را مقبول کنیم و حرکتی در نفوس آنها ایجاد کنیم. ولی ای کاش دانش اخلاق هم بیش از اینها رشد و پیشرفت میکرد و الان تراث غنی تری در این حوزه داشتیم. 👈اگر دانش اخلاق و عینک عالمانه در این زمینه داشتن بین ما رشد میکرد تاثیر زیادی در دریافتهای عمیقتر و استنباط بهتر از متون دینی داشت. گاهی برخی معالجات یا اقسام جدیدی از فضائل و رذائل شکار میشد و ثبت میشد که اکنون از آن محرومیم. ساده از کنارش عبور میکنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۴) «کراهت اجیر شدن» «کار خود کن کار بیگانه نکن!» 🔹برای خرید رفته بودم. دیدم کنار میوه فروشی مغازه ی جدیدی باز شده. برای خوش آمد گویی و اینکه حالا روحیه ای بگیرد رفتم مغازه اش خرید کنم. دیدم ماشالله مغازه ی آبادی هم دارد. گفتم سابقا هم این کاره بودید؟ گفت نه در فلان خیابان تعمیرات لوازم برقی برای فلان شخص معروف سالها کار میکردم! گفتم شغل عوض کردی؟! 👈گفت خیلی اذیت میکرد! برای نماز خواندن هنگام اذان میگفت راضی نیستم! گفتم خوب کاری کردی! اصلا حیف بود این همه سال اجیر ماندی و خودت مستقل نشدی: 📖«فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين‏‏» 👈دیگر وارد ماء مدین آزادی شدی و لااقل شخصیت داری و آقای خودت هستی. گفتم مگر نمیدانستی وقتی میتوانی خودت برای خودت کار کنی اجیر دیگر شدن کراهت دارد؟! روزی ات را کم میکند؟! با عمق وجودش تأیید کرد که نجات پیدا کرده! 👈ناراحت بود که چرا سالها کسی او را درست راهنمایی نکرده بود. گفتم تقصیر خودت هم بود. خودت را وابسته به آن حقوق کفری سر برج کردی! رزقت را با دست خودت محدود و شرطی کرده بودی. 👈میگفت الآن همکارانم من را میبینند غبطه میخورند! خلاصه میگفت اصلا آزاد شده و روحش به آرامش رسیده. ذکری برای زیاد شدن روزی میخواست. 👈من هم همان ذکر مجرّب و با سند خوب را که در کافی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برایش نوشتم؛ هر کسی مشکلی در قرض و رزق دارد زیاد این ذکر شریف را بخواند: 📖«تَوَكَّلْتُ‏ عَلَى‏ الْحَيِ‏ الَّذِي لا يَمُوتُ‏ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيرا» 😔اینها را که به این بنده خدا گفتم ولی خودم هم شرمنده شدم. اگر اجیر دیگری شدن کراهت دارد تو خودت چرا سالهای سال است اجیر دیگری هستی؟! مگر نمیدانی تو آن جوهر نورانی و آن امانت الهی است نه این بدن و تمایلات خاکی آن؟! 😔پس چرا روز و شب اجیر امیال اویی؟! تنها به فکر لذّات اویی؟! به دنبال تحقق آمال و آرزوهایی اویی؟! در زمین مردمان خانه مکن کار خود کن کار بیگانه مکن کیست بیگانه تنِ خاکیِ تو کز برای اوست غمناکی تو تا تو تن را چرب و شیرین میدهی جوهر خود را نبینی فربهی ⚪رفقا این اجیر دیگری نشدن دامنه ی وسیعی دارد. برای اهل علم اجیر نشدن در این است که به دنبال علوم ضاله یا علوم غیر نافعه یا غیر اهم و مهم نباشیم. نکند عمری در برخی رشته های بیرون از جانمان متخصص شویم ولی اندک علمی در مورد خود و خدای خود و عاقبت خود نداشته باشیم! در اصل کارمان ابله و نادان و جاهل باشیم! و باز چه نیکو گفت آن حکیم معنوی: صد هزاران فضل داند از علوم جان خود را می‌نداند آن ظلوم داند او خاصیت هر جوهری در بیان جوهر خود چون خری که همی‌دانم یجوز و لایجوز خود ندانی تو یجوزی یا عجوز قیمت هر کاله می‌دانی که چیست قیمت خود را ندانی احمقیست سعدها و نحسها دانسته‌ای ننگری سعدی تو یا ناشسته‌ای جان جمله علمها اینست این که بدانی من کیم در یوم دین 🙏خدایا خودت ببخش! جانی که آن را آزاد آفریدی را اجیر و اسیر این و آن کردیم! تسلیمت نکردیم. دمی طعم شیرین آزادی و آزادگی را نچشیدیم. برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحب‌دلی باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۵) «فوائد مجالست با نیکان و صالحان» «بازیگری نقش صالحان» 🔹مهمانی رفته بودیم و سر سفره شام نشسته بودیم. یکی از بچه ها پشت سر دیگری رفت و میخواست چیزی به او بدهد. او هم با لحن خیلی جدّی و فصیحی بدون اینکه برگردد گفت: «یک قهرمان هیچ وقت پشت سر خودشو نگاه نمیکنه»😳😮 🔸همه یک دفعه جا خوردیم! اصلا کسی انتظارش را نداشت! بعد خودش گفت از کارتون خرس قهرمان یاد گرفتم!😄 💡به دلم افتاد به خاطر همین اینقدر سفارش شده که با خوبان و صالحان مجالست داشته باشیم و احوالشان را مطالعه کنیم. انسان بسیاری از کارهای بزرگ را باید از رفتار و گفتار آنها الگو بگیرد. 🔹در محافلمان ذکر اهل بیت و فضائل آنها را بگوییم. حدیث زیاد بخوانیم. الگوبرداری کنیم. برایشان عزاداری کنیم و روضه بخوانیم. اینها واقعا کلاس درس است. نفس آدم عجیب گرته برداری میکند و الگو میگیرد. هم یاد میگیرد هم باورش میشود که اینها ممکن است و هم از روی محبّت و تأسّی میل به تشبّه پیدا میکند. میانبر تربیت همین الگو برداری از رفتار و گفتار بزرگان است.رفقا بخش زیادی از خوب بودن به نوعی بازیگری و در نقش فرو رفتن برمیگردد. باید فیلمنامه اش را از روی دست بزرگان خواند و حس گرفت و بازی اش کرد. ولی نه از روی ریا و نفاق بلکه به خود بستن و الگو گیری! 🔸گاهی برخی مجاهدات شهدای عزیز را میبینم باورم نمیشود که اینها اثر خودشان است. اینها همه از عاشورا است. الگوهای آن حماسه ی بزرگ است که اینقدر اینها را بزرگ کرده است. تاریخ بشر بعد از واقعه عاشورا الگوی بسیار عمیقتر و برتری از رشادت و جانفشانی و عزم نورانی را پیدا کرده که بی سابقه است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۶) «ثوابی بزرگ در کارنامه اعمال ایرانیان انقلابی» 🔹بامداد بیست و ششم فروردین سال ۱۴۰۳ نگاه جهانیان معطوف به سیلی زدن نظام اسلامی ایران به رژیم غاصب صهیونیستی بود. بعد از نماز صبح به این آیه شریفه رسیدم: 📖«وَ تَرى‏ كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون‏» 💡به دلم افتاد شادمان باش که امشب ثوابی عظیم در نامه ی عملت ثبت کردند. 🔸به خاطر همین در درونت اگر دقت کنی به خود میبالی! شاید یکی از انسانهای آزاده ی دنیا یا مسلمانی از کشوری دیگر یا حتی یک ایرانی وطن دوست غیر انقلابی به تو تماس بگیرد و تبریک بگوید! در ضمیرش میفهمد عمل او نیست و عمل تو است! 🔹در قرآن کریم به صورت کلّی چهار نوع کتاب نام برده شده است. یکی کتابی که بر انبیاء نازل میشود و دیگری کتابی که حوادث عالم در آن به شکل قطعی ثبت شده و سومی کتابی قابل تغییر که حوادث با قابلیت محو و اثبات در آن ثبت است و چهارمی هم کتابی که در آن اعمال بندگان ثبت است. 🔸این کتاب چهارم خودش چند نوع است که یکی از آنها کتابی است که در آن عمل اجتماعی انسانها و عمل امتها ثبت و ضبط شده است. همانکه آیه اش را آوردم. راستی در این فکر کرده ایم که جزء کدام امّت و فرقه و گروهی هستیم؟! اعمال اجتماعیمان چیست؟! 🔹اصلا برخی به خاطر اعمال اجتماعی و این کتاب جمعیشان است که اهل سعادت یا شقاوت میشوند: 📖«لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ‏ عَادِلٍ‏ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَة»
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۷) «تکبّر مؤلّفه ی هویتی تمدّن غرب» «الْعَاقِل لَا يُحَدِّثُ‏ مَنْ‏ يَخَافُ‏ تَكْذِيبَهُ» «حکمت کم دلیل آمدن حکمتهای دینی» 🔹یکی از دوستان مطلب خوبی در زمینه ی مدیریت فرعون اصالت تحقیر جامعه برای حکومت کردن نوشته بود که: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ»؛ بعد وارد امتداد رسانه ای این مقوله شده بودند که انسان غربی برای حکومت بر جهان باید "دیگریِ" خودش را تحقیر و تخفیف کند تا از او اطاعت شود؛ لذاست که در منطق غرب "دیگریِ" غرب نباید در هیچ ساحتی از زندگی خود احساس موفقیت کند. 🔸بنده هم در استقبال از این کلام نوشتم: ✒«اساسا ماهیت تمدنی مادیگرایی غرب نوعی تکبر است و این تکبر سپر و اسلحه ای روانی برای پوشاندن نواقص خود است چون اساس ماهیتش بر این نواقص است. ✒نواقصی مانند نداشتن علم برای انکار غیب و چالش بی معنایی و ... پس تکبر دارد و با آن ذلتهای ذاتی منطق تاریکش را میپوشاند: «لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِه‏» ✒تکبر غربی صرفا یک صفت مذموم اخلاقی نیست بلکه یک عنصر هویتی و ماهیتی است و اگر نداشته باشد فرو میریزد. از همینجا میل عجیبش به استهزاء شیطانی نسبت به رقیب و بی رحمی نسبت به رقیب و مشروع ندانستن رقیب هم روشن میشود» 🔹این را در گروهی که برخی را نمیشناختم و آنها هم من را نمیشناختند قرار دادم و یکی از اعضاء که نمیشناسم بدون مقدمه پاسخ دادند: «مثلا دویست تومن رو یجوری به مردم بده با محاسبات ریاضی کوانتوم که همه بصف بشوند برای گرفتن این هزینه و کلی آزار ببینند»😐😩
💡اینجا بود که به ذهنم خطور کرد تقصیر خودت بود! چرا وقتی مخاطبت را درست نمیشناسی چیزی میگویی که اینگونه استهزاء و تکذیب شوی و آبروی این حرف و حرفهای بعدت در آن جمع بریزد؟! خودش یک جور تقیه آبرویی است. عقل میخواهد. 💭به یاد کلام امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم افتادم که مرحوم کلینی در اصول کافی نقل فرموده اند که: 📖«الْعَاقِل لَا يُحَدِّثُ‏ مَنْ‏ يَخَافُ‏ تَكْذِيبَهُ» 👈یعنی عاقل مادامی که وظیفه ای نداشته باشد برای کسی که میترسد مطلبش را تکذیب کند آن مطلب را نمیگوید! تا هم این شخص با تکذیب بیخود خودش دچار گناه و ظلم نشود و هم انسان عاقل خودش را با دست خودش مبتلا به خواری و خذلان نمیکند! آبرو و شرف خودش را تا جایی که میشود حفظ میکند! گاهی نیز رعایت نکردن چنین امری باعث خصومت و جدل و کم شدن علقه ها میشود. 👈شبیه همین مضمون را مرحوم کلینی با سندی از ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام نقل میکند که یکی از وصیتهای حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام همین بود که: 📖«لَا تُحَدِّثُوا بِالْحِكْمَةِ غَيْرَ أَهْلِهَا فَتَجْهَلُوا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَأْثَمُوا وَ لْيَكُنْ أَحَدُكُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِيبِ الْمُدَاوِي إِنْ رَأَى مَوْضِعاً لِدَوَائِهِ وَ إِلَّا أَمْسَكَ» 🚫حکمت را به غیر اهلش نگویید والّا ضایع میشود و حرمتتان هم از بین میرود! و از اهلش هم منع نکنید که ضایع میشوید و گناهکار! استفاده از کلام حقّ و حکمت باید مانند استفاده ی طبیب از دارو باشد که در موضعش استفاده کنید و همینطور هر جایی رسیدید آن را بیان نکنید! عقل داشته باشید! آبروی خودتان را حفظ کنید و حکمت را هم خراب نکنید! 💭یادم هست به زعم خودم یک مطلب خیلی تحقیقی در زمینه ای نوشته بودم. این مطلب را بدون مقدّمه برای اعضاء یک جلسه ی مهمّی قرار داده بودند. برخی هم خوانده بودند و در جلسه همین متن تحقیقی که میتوانست برای اهلش بسیار جذّاب و شگفت باشد مایه تحقیر و استهزاء و هتک بنده شد! 😳گویا گناهی نابخشودنی است و بزرگترین لکّه ننگ و سند رسوایی علمی بنده! طوری که خودم عذرخواهی کردم و گفتم دیگر تکرار نمیشود! خیلی این آداب را نمیدانستم. 👈چند بار دیگر در آن جلسه مهم باز مطالب علمی و تحقیقی به زعم خودم بیان کردم که باز تکذیب شدم! طوری که دیگر حرمت و آبروی علمی برایم نماند! هنوز خوب یاد نگرفته ام که عاقل لا یحدّث من یخاف تکذیبه! 👈حرمت و جاه علمی که باعث نفوذ و هیمنه ام در آن جلسه بود خیلی ضعیف شد! شکسته شد! دیگر به این سادگی نمیتوانستم مطلبی را برایشان بیان کنم و آنچه باید با حسن ظنّ به شکل اصول موضوعه از من میپذیرفتند همه اش مصادرات شده بود! 🔹از همینجا به مطلب دیگری منتقل شدم. آن هم اینکه شاید وجهی از این روایت شریف همین باشد که: 📖«مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِبَادَ بِكُنْهِ‏ عَقْلِهِ‏ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» 👈واقعا قرآن و روایات چطور همه ی حقائق بیکران را گفته ولی طوری هم نگفته است که تکذیب شود! «أَ تُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ أَمْسِكُوا عَمَّا يُنْكِرُون‏» درس بزرگی است. دقّت که کردم دیدم شاید یکی از دلایلی که در آیات و روایات معمولا استدلالی برای مطالب بیان نمیشود همین باشد. 👈گاهی اگر زیاد دلیل بیان شود ممکن است برخی ساده اندیشان یا مغروران شروع به بحث کنند و نرخ کلام وحی شکسته شود! شائبه ی نوعی تکذیب رخ دهد. همین به ضرر مردم تمام میشود! از همین رو ولیّ برخلاف نبی به سمت مردم نمیرود! 👈البته از آن طرف مردم را دعوت به تأمّل در عقلانیّت عمیق و پنهان ارشادات خودشان میکردند ولی به هیچ رو نرخ کلام خودشان را نمیشکستند! 👈و باز از همین روست که قانون گزاران معمولا مناط جعل قوانین خود را به مردم نگفته و اجازه ی تنقیح مناط هم به آنها نمیدهند! یا رؤسا و حکّام معمولا فلسفه ی اوامر و نواهی خودشان را مخفی میکنند تا کار به بحث و تضعیف دستورات کشیده نشود. ✔️البته این مطلبی که بیان شد مطلبی عقلایی است و نه تعبدی! مراد این نیست که طوری بترسی که دیگر حکمت را به اهلش هم نرسانی! یکی از آسیبهای همین حکمت عقلایی همین شده که بسیاری از انسانهای فاضل به خاطر همین خوف از تکذیب در سخنرانی ها و منبرها حرفهای قابل استفاده تر نزنند! به تعبیری دنبال دردسر نیستند و سری که درد نمیکند را نمیخواهند دستمال ببندند. این هم خودش کاری غیر عاقلانه و باعث ستم و ظلم در حق جویندگان حکمت است. گاهی منبرها را از رونق انداخته!