🔸پاسخ به شبهه ای در باب کتب اخلاق🔸
در انتها یک شبهه را دیدم باید پاسخ گفت. مرحوم مظفّر مقدّمه و تحقیقی بر جامع السعادات مرحوم ملامهدی نراقی دارد و در آنجا تصریح میکند که به اعتقاد او اصلا علم اخلاق در تمدّن اسلامی به بلوغ خودش نرسیده و سرّ آن را هم این دانسته که چون علمای اخلاق فهمیده اند اصلا اخلاق چیزی نیست که با این کتابها در نفس انسانها ایجاد شود. راه دیگری دارد! «لیأس العلماء الاخلاقیین من التأثیر علی النّاس بمجرّد التألیف»
👈ولی در ادامه میگوید با این وجود نمیتوان گفت دانش اخلاق علم لا ینفع است!!! مرحوم مظفّر انصاف را آن میداند که برخی از جوانان اهل کرامت و نیکی را ممکن است متأثّر کند!
📖«و هذا التأثّر علی قلته له قیمة معنویة لا توازن بشیء فی الدنیا»
👈البته همین مقدار هم نیازمند آن نفس نویسنده کتاب اخلاقی است! بعد میگوید چون روح مرحوم ملامهدی روح خوبی و ایمانی بوده میتواند در برخی اثر کند!
🔹مرحوم امام خمینی رضوان الله علیه نیز در ابتدای کتاب اخلاقی جنود عقل و جهل ضمن نقادی تاریخ دانش اخلاق سبک نوینی را پیشنهاد میکند. ایشان معتقد است اخلاق علمی و یا اخلاق تاریخی و یا تفسیر ادبی روایات اخلاقی هیچ کدام واقعا باعث تهذیب اخلاق و تأثیر اخلاقی در نفوس نیست. روش صحیح آن است که کتاب اخلاقی با تنذیر و ابشار و موعظه و نصیحت و تذکّر و یاد آوری مقاصدش را در نفوس ایجاد کند. دارو باشد نه نسخه!
👈ایشان هم میگویند کتبی مانند اخلاق مسکویه یا اخلاق ناصری خواجه یا احیاء العلوم غزالی در اصلاح اخلاق و قلع ماده فساد کمک نمیکند! بلکه ایشان میگوید کتابی مانند احیاء العلوم ممکن است انسان را با مباحث اختراعی و طول دادنهای بی جا و... از تهذیب و تطهیر اخلاقی عقب هم بیاندازد.
⚪خلاصه آنکه دو شبهه در مورد شیوع کتاب علمی اخلاق و رشد و پیشرفت این کتب در تاریخ حوزه های علمی بوده است.
1⃣یکی وجود مضامین اخلاقی در قرآن و روایات و توهّم بی نیازی از دانش اخلاق است که پاسخش را گفتیم که این به همان روحیه اخباری گری برمیگردد و باید استنباط و اجتهاد عالمانه در این فرازها داشت. همانطور که روایات و آیات فقهی ما را از دانش فقه بی نیاز نمیکند روایات و آیات اخلاقی نیز از دانش اخلاق بی نیاز نمیکند.
2⃣ولی این شبهه ی دوّم که اساسا دانش اخلاق انسان را با اخلاق نمیکند پاسخش آن است که اساسا دانش اخلاق نیامده ما را با اخلاق کند! از طرفی مشکل اخلاق صرفا در عمل هم نیست. این دانش مانند همان کتاب کاپلان و سادوک که عرض کردم و مانند دیگر کتابهای علمی ما را نسبت به فضائل و رذائل و تعریف آنها و حدود و ثغور آنها بصیر و تیز میکند. عیب شناس میکند. ما را به مرز فضیلت و رذیلت آگاه میکند.
👈به خوبی میتوانیم با دقّت عیب خودمان را درک کنیم و یا به دیگران مشورت دهیم. به ما زبان میدهد. مباحث صغروی را تبدیل به کبروی و قابل بحث و نظر میکند. اصلا کارکرد دیگری دارد. اصلا مگر نسخه دادن کار کمی است؟!
👈اگر این دانش پیشرفت میکرد الآن نسخه های بسیاری کشف و دسته بندی و جایگزینی میشد و استفاده ها میکردیم.
👈به قول ارسطو در اخلاق نیکوماخوس آن شخصی که اهل عمل است ارزش این مباحث را میداند. گاهی دانستن یک نکته ی ظریفی انسان را از یک جهل طولانی بیرون می آورد. می فهمد متکبّر است! یا مشکلش در این است که مغرور است! اینها مراتب ظریفی دارد.
👈اینهمه مطالب مربوط به دانش اخلاق در روایات آمده است. این یعنی در این بیماری ها و میکروبها و ویروسهای معنوی و اخلاقی بیاندیشیم. راه های درمانش را استنباط کنیم. این تیز شدن خودش مقدّمه ای برای درمان و مشورت خوب دادن است.
👈گاهی هم به قول مرحوم فیض کاشانی در الحقائق انسان را طوری از خودش بیزار میکند که غرورش را از بین میبرد.
🔹شغل ما که طلبه هستیم و مورد پرسش در مباحث اخلاقی قرار میگیریم این است که این مباحث را بدانیم. بتوانیم مشورت بدهیم. بتوانیم تشخیص دهیم. همین تشقیق شقوقها و اصطلاحات ما را بصیر و تیز میکند.
👈بله در این مطلب میشود کار کرد که ممکن است نظامهای اخلاقی برتری استنباط کنیم. مثلا به جای چیدن بحث روی قوای نفس از نفس و فطرت استفاده کنیم یا دیگر استعاره ها و حقیقتهای این حوزه.
👈البته در موضع خودش برای اینکه تبلیغ کنیم باید از شیوه ی جعل داعی و انذار و تبشیر استفاده کنیم. از فنّ خطابه و شعر استفاده کنیم. معقولات را مقبول کنیم و حرکتی در نفوس آنها ایجاد کنیم. ولی ای کاش دانش اخلاق هم بیش از اینها رشد و پیشرفت میکرد و الان تراث غنی تری در این حوزه داشتیم.
👈اگر دانش اخلاق و عینک عالمانه در این زمینه داشتن بین ما رشد میکرد تاثیر زیادی در دریافتهای عمیقتر و استنباط بهتر از متون دینی داشت. گاهی برخی معالجات یا اقسام جدیدی از فضائل و رذائل شکار میشد و ثبت میشد که اکنون از آن محرومیم. ساده از کنارش عبور میکنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۴)
«کراهت اجیر شدن»
«کار خود کن کار بیگانه نکن!»
🔹برای خرید رفته بودم. دیدم کنار میوه فروشی مغازه ی جدیدی باز شده. برای خوش آمد گویی و اینکه حالا روحیه ای بگیرد رفتم مغازه اش خرید کنم. دیدم ماشالله مغازه ی آبادی هم دارد. گفتم سابقا هم این کاره بودید؟ گفت نه در فلان خیابان تعمیرات لوازم برقی برای فلان شخص معروف سالها کار میکردم! گفتم شغل عوض کردی؟!
👈گفت خیلی اذیت میکرد! برای نماز خواندن هنگام اذان میگفت راضی نیستم! گفتم خوب کاری کردی! اصلا حیف بود این همه سال اجیر ماندی و خودت مستقل نشدی:
📖«فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين»
👈دیگر وارد ماء مدین آزادی شدی و لااقل شخصیت داری و آقای خودت هستی. گفتم مگر نمیدانستی وقتی میتوانی خودت برای خودت کار کنی اجیر دیگر شدن کراهت دارد؟! روزی ات را کم میکند؟! با عمق وجودش تأیید کرد که نجات پیدا کرده!
👈ناراحت بود که چرا سالها کسی او را درست راهنمایی نکرده بود. گفتم تقصیر خودت هم بود. خودت را وابسته به آن حقوق کفری سر برج کردی! رزقت را با دست خودت محدود و شرطی کرده بودی.
👈میگفت الآن همکارانم من را میبینند غبطه میخورند! خلاصه میگفت اصلا آزاد شده و روحش به آرامش رسیده. ذکری برای زیاد شدن روزی میخواست.
👈من هم همان ذکر مجرّب و با سند خوب را که در کافی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برایش نوشتم؛ هر کسی مشکلی در قرض و رزق دارد زیاد این ذکر شریف را بخواند:
📖«تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيرا»
😔اینها را که به این بنده خدا گفتم ولی خودم هم شرمنده شدم. اگر اجیر دیگری شدن کراهت دارد تو خودت چرا سالهای سال است اجیر دیگری هستی؟! مگر نمیدانی تو آن جوهر نورانی و آن امانت الهی است نه این بدن و تمایلات خاکی آن؟!
😔پس چرا روز و شب اجیر امیال اویی؟! تنها به فکر لذّات اویی؟! به دنبال تحقق آمال و آرزوهایی اویی؟!
در زمین مردمان خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه تنِ خاکیِ تو
کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
جوهر خود را نبینی فربهی
⚪رفقا این اجیر دیگری نشدن دامنه ی وسیعی دارد. برای اهل علم اجیر نشدن در این است که به دنبال علوم ضاله یا علوم غیر نافعه یا غیر اهم و مهم نباشیم. نکند عمری در برخی رشته های بیرون از جانمان متخصص شویم ولی اندک علمی در مورد خود و خدای خود و عاقبت خود نداشته باشیم! در اصل کارمان ابله و نادان و جاهل باشیم! و باز چه نیکو گفت آن حکیم معنوی:
صد هزاران فضل داند از علوم
جان خود را مینداند آن ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری
در بیان جوهر خود چون خری
که همیدانم یجوز و لایجوز
خود ندانی تو یجوزی یا عجوز
قیمت هر کاله میدانی که چیست
قیمت خود را ندانی احمقیست
سعدها و نحسها دانستهای
ننگری سعدی تو یا ناشستهای
جان جمله علمها اینست این
که بدانی من کیم در یوم دین
🙏خدایا خودت ببخش! جانی که آن را آزاد آفریدی را اجیر و اسیر این و آن کردیم! تسلیمت نکردیم. دمی طعم شیرین آزادی و آزادگی را نچشیدیم.
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرقفام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
هر ساعت از نو قبلهای با بتپرستی میرود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحبدلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۵)
«فوائد مجالست با نیکان و صالحان»
«بازیگری نقش صالحان»
🔹مهمانی رفته بودیم و سر سفره شام نشسته بودیم. یکی از بچه ها پشت سر دیگری رفت و میخواست چیزی به او بدهد. او هم با لحن خیلی جدّی و فصیحی بدون اینکه برگردد گفت: «یک قهرمان هیچ وقت پشت سر خودشو نگاه نمیکنه»😳😮
🔸همه یک دفعه جا خوردیم! اصلا کسی انتظارش را نداشت! بعد خودش گفت از کارتون خرس قهرمان یاد گرفتم!😄
💡به دلم افتاد به خاطر همین اینقدر سفارش شده که با خوبان و صالحان مجالست داشته باشیم و احوالشان را مطالعه کنیم. انسان بسیاری از کارهای بزرگ را باید از رفتار و گفتار آنها الگو بگیرد.
🔹در محافلمان ذکر اهل بیت و فضائل آنها را بگوییم. حدیث زیاد بخوانیم. الگوبرداری کنیم. برایشان عزاداری کنیم و روضه بخوانیم. اینها واقعا کلاس درس است. نفس آدم عجیب گرته برداری میکند و الگو میگیرد. هم یاد میگیرد هم باورش میشود که اینها ممکن است و هم از روی محبّت و تأسّی میل به تشبّه پیدا میکند. میانبر تربیت همین الگو برداری از رفتار و گفتار بزرگان است.
✔رفقا بخش زیادی از خوب بودن به نوعی بازیگری و در نقش فرو رفتن برمیگردد. باید فیلمنامه اش را از روی دست بزرگان خواند و حس گرفت و بازی اش کرد. ولی نه از روی ریا و نفاق بلکه به خود بستن و الگو گیری!
🔸گاهی برخی مجاهدات شهدای عزیز را میبینم باورم نمیشود که اینها اثر خودشان است. اینها همه از عاشورا است. الگوهای آن حماسه ی بزرگ است که اینقدر اینها را بزرگ کرده است. تاریخ بشر بعد از واقعه عاشورا الگوی بسیار عمیقتر و برتری از رشادت و جانفشانی و عزم نورانی را پیدا کرده که بی سابقه است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۶)
«ثوابی بزرگ در کارنامه اعمال ایرانیان انقلابی»
🔹بامداد بیست و ششم فروردین سال ۱۴۰۳ نگاه جهانیان معطوف به سیلی زدن نظام اسلامی ایران به رژیم غاصب صهیونیستی بود. بعد از نماز صبح به این آیه شریفه رسیدم:
📖«وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون»
💡به دلم افتاد شادمان باش که امشب ثوابی عظیم در نامه ی عملت ثبت کردند.
🔸به خاطر همین در درونت اگر دقت کنی به خود میبالی! شاید یکی از انسانهای آزاده ی دنیا یا مسلمانی از کشوری دیگر یا حتی یک ایرانی وطن دوست غیر انقلابی به تو تماس بگیرد و تبریک بگوید! در ضمیرش میفهمد عمل او نیست و عمل تو است!
🔹در قرآن کریم به صورت کلّی چهار نوع کتاب نام برده شده است. یکی کتابی که بر انبیاء نازل میشود و دیگری کتابی که حوادث عالم در آن به شکل قطعی ثبت شده و سومی کتابی قابل تغییر که حوادث با قابلیت محو و اثبات در آن ثبت است و چهارمی هم کتابی که در آن اعمال بندگان ثبت است.
🔸این کتاب چهارم خودش چند نوع است که یکی از آنها کتابی است که در آن عمل اجتماعی انسانها و عمل امتها ثبت و ضبط شده است. همانکه آیه اش را آوردم. راستی در این فکر کرده ایم که جزء کدام امّت و فرقه و گروهی هستیم؟! اعمال اجتماعیمان چیست؟!
🔹اصلا برخی به خاطر اعمال اجتماعی و این کتاب جمعیشان است که اهل سعادت یا شقاوت میشوند:
📖«لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَة»
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۷)
«تکبّر مؤلّفه ی هویتی تمدّن غرب»
«الْعَاقِل لَا يُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ»
«حکمت کم دلیل آمدن حکمتهای دینی»
🔹یکی از دوستان مطلب خوبی در زمینه ی مدیریت فرعون اصالت تحقیر جامعه برای حکومت کردن نوشته بود که: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ»؛ بعد وارد امتداد رسانه ای این مقوله شده بودند که انسان غربی برای حکومت بر جهان باید "دیگریِ" خودش را تحقیر و تخفیف کند تا از او اطاعت شود؛ لذاست که در منطق غرب "دیگریِ" غرب نباید در هیچ ساحتی از زندگی خود احساس موفقیت کند.
🔸بنده هم در استقبال از این کلام نوشتم:
✒«اساسا ماهیت تمدنی مادیگرایی غرب نوعی تکبر است و این تکبر سپر و اسلحه ای روانی برای پوشاندن نواقص خود است چون اساس ماهیتش بر این نواقص است.
✒نواقصی مانند نداشتن علم برای انکار غیب و چالش بی معنایی و ... پس تکبر دارد و با آن ذلتهای ذاتی منطق تاریکش را میپوشاند: «لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِه»
✒تکبر غربی صرفا یک صفت مذموم اخلاقی نیست بلکه یک عنصر هویتی و ماهیتی است و اگر نداشته باشد فرو میریزد. از همینجا میل عجیبش به استهزاء شیطانی نسبت به رقیب و بی رحمی نسبت به رقیب و مشروع ندانستن رقیب هم روشن میشود»
🔹این را در گروهی که برخی را نمیشناختم و آنها هم من را نمیشناختند قرار دادم و یکی از اعضاء که نمیشناسم بدون مقدمه پاسخ دادند:
«مثلا دویست تومن رو یجوری به مردم بده با محاسبات ریاضی کوانتوم که همه بصف بشوند برای گرفتن این هزینه و کلی آزار ببینند»😐😩
💡اینجا بود که به ذهنم خطور کرد تقصیر خودت بود! چرا وقتی مخاطبت را درست نمیشناسی چیزی میگویی که اینگونه استهزاء و تکذیب شوی و آبروی این حرف و حرفهای بعدت در آن جمع بریزد؟! خودش یک جور تقیه آبرویی است. عقل میخواهد.
💭به یاد کلام امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم افتادم که مرحوم کلینی در اصول کافی نقل فرموده اند که:
📖«الْعَاقِل لَا يُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ»
👈یعنی عاقل مادامی که وظیفه ای نداشته باشد برای کسی که میترسد مطلبش را تکذیب کند آن مطلب را نمیگوید! تا هم این شخص با تکذیب بیخود خودش دچار گناه و ظلم نشود و هم انسان عاقل خودش را با دست خودش مبتلا به خواری و خذلان نمیکند! آبرو و شرف خودش را تا جایی که میشود حفظ میکند! گاهی نیز رعایت نکردن چنین امری باعث خصومت و جدل و کم شدن علقه ها میشود.
👈شبیه همین مضمون را مرحوم کلینی با سندی از ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام نقل میکند که یکی از وصیتهای حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام همین بود که:
📖«لَا تُحَدِّثُوا بِالْحِكْمَةِ غَيْرَ أَهْلِهَا فَتَجْهَلُوا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَأْثَمُوا وَ لْيَكُنْ أَحَدُكُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِيبِ الْمُدَاوِي إِنْ رَأَى مَوْضِعاً لِدَوَائِهِ وَ إِلَّا أَمْسَكَ»
🚫حکمت را به غیر اهلش نگویید والّا ضایع میشود و حرمتتان هم از بین میرود! و از اهلش هم منع نکنید که ضایع میشوید و گناهکار! استفاده از کلام حقّ و حکمت باید مانند استفاده ی طبیب از دارو باشد که در موضعش استفاده کنید و همینطور هر جایی رسیدید آن را بیان نکنید! عقل داشته باشید! آبروی خودتان را حفظ کنید و حکمت را هم خراب نکنید!
💭یادم هست به زعم خودم یک مطلب خیلی تحقیقی در زمینه ای نوشته بودم. این مطلب را بدون مقدّمه برای اعضاء یک جلسه ی مهمّی قرار داده بودند. برخی هم خوانده بودند و در جلسه همین متن تحقیقی که میتوانست برای اهلش بسیار جذّاب و شگفت باشد مایه تحقیر و استهزاء و هتک بنده شد!
😳گویا گناهی نابخشودنی است و بزرگترین لکّه ننگ و سند رسوایی علمی بنده! طوری که خودم عذرخواهی کردم و گفتم دیگر تکرار نمیشود! خیلی این آداب را نمیدانستم.
👈چند بار دیگر در آن جلسه مهم باز مطالب علمی و تحقیقی به زعم خودم بیان کردم که باز تکذیب شدم! طوری که دیگر حرمت و آبروی علمی برایم نماند! هنوز خوب یاد نگرفته ام که عاقل لا یحدّث من یخاف تکذیبه!
👈حرمت و جاه علمی که باعث نفوذ و هیمنه ام در آن جلسه بود خیلی ضعیف شد! شکسته شد! دیگر به این سادگی نمیتوانستم مطلبی را برایشان بیان کنم و آنچه باید با حسن ظنّ به شکل اصول موضوعه از من میپذیرفتند همه اش مصادرات شده بود!
🔹از همینجا به مطلب دیگری منتقل شدم. آن هم اینکه شاید وجهی از این روایت شریف همین باشد که:
📖«مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»
👈واقعا قرآن و روایات چطور همه ی حقائق بیکران را گفته ولی طوری هم نگفته است که تکذیب شود! «أَ تُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ أَمْسِكُوا عَمَّا يُنْكِرُون» درس بزرگی است. دقّت که کردم دیدم شاید یکی از دلایلی که در آیات و روایات معمولا استدلالی برای مطالب بیان نمیشود همین باشد.
👈گاهی اگر زیاد دلیل بیان شود ممکن است برخی ساده اندیشان یا مغروران شروع به بحث کنند و نرخ کلام وحی شکسته شود! شائبه ی نوعی تکذیب رخ دهد. همین به ضرر مردم تمام میشود! از همین رو ولیّ برخلاف نبی به سمت مردم نمیرود!
👈البته از آن طرف مردم را دعوت به تأمّل در عقلانیّت عمیق و پنهان ارشادات خودشان میکردند ولی به هیچ رو نرخ کلام خودشان را نمیشکستند!
👈و باز از همین روست که قانون گزاران معمولا مناط جعل قوانین خود را به مردم نگفته و اجازه ی تنقیح مناط هم به آنها نمیدهند! یا رؤسا و حکّام معمولا فلسفه ی اوامر و نواهی خودشان را مخفی میکنند تا کار به بحث و تضعیف دستورات کشیده نشود.
✔️البته این مطلبی که بیان شد مطلبی عقلایی است و نه تعبدی! مراد این نیست که طوری بترسی که دیگر حکمت را به اهلش هم نرسانی! یکی از آسیبهای همین حکمت عقلایی همین شده که بسیاری از انسانهای فاضل به خاطر همین خوف از تکذیب در سخنرانی ها و منبرها حرفهای قابل استفاده تر نزنند! به تعبیری دنبال دردسر نیستند و سری که درد نمیکند را نمیخواهند دستمال ببندند. این هم خودش کاری غیر عاقلانه و باعث ستم و ظلم در حق جویندگان حکمت است. گاهی منبرها را از رونق انداخته!
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۸)
«من عشق و عف و كتم و مات مات شهيدا»💘
«گفتم فراموشم مکن؛ گفتا تو در یادی مگر؟!»💔
«مَوْلَايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي»💖
🔹یکی از اموری که چون تلنگری برای حیات غافلان است شنیدن حکایت عاشقان است! دل آدم را بیدار میکند! گویا انسان را به یاد عشق مرموزی در درون درون درونش می اندازد! آری حکایت عاشقان شنیدن دارد! از دیار دیگری است! از جنس عالم دیگری است!
👈یکی از برادران و عزیزان میگفت به شهرمان رفته بودم. گفتم با خانواده صله رحم برویم. به خانه ی عمّه ام رفتم! پیرزنی فرتوت با همسری فرتوتتر از خودش! دیده اید آنهایی که دیگر آماده ی رفتن از این دنیا شده اند؟!
👈هر روز گویا بخشی از جانشان با دنیا در حال خداحافظی کردن است. شوهر عمّه شاید بیش از ۸۵ سال سن داشت. میگفت همینکه وارد منزلشان شدیم دیدیم این پیرمرد فرتوت گویا جان دیگری گرفت! مثل جوانان شد!
👈گفت الآن سه روز است منتظرم بیایی!😢 بعد مانند طفلی که با صداقت از اسرار درونش بگوید شروع کرد با یک شور و وجدی احوال مادر خانمم را پرسیدن! حالش چطور است؟! کجا زندگی میکند؟! ...
👈ما هم همینطور هاج و واج مانده بودیم اینها دیگر چیست میپرسد؟! خنده مان گرفته بود! گفتیم شاید اختلال مشاعر پیدا کرده است. ولی دیدیم نه! عاشق است! عمری عاشق بوده و کسی خبر نداشته!
پیرانه سَرَم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بِنَهفتم به در افتاد
👈میگفت از همسرم شنیده بودم که در جوانی این پیرمرد خواستگار مادرش بوده ولی پدر بزرگش به مصالحی قبول نکرده و او را به پدر خانمش داده است.
⬇️
👈ولی گویا عشق سوزان این مرد هیچ گاه فروکش نکرده و همیشه در سینه اش مانده و حالا هنگام مفارقت از دنیا دیگر صبر از کفش برفته! هیچ کس نمیدانست این پیرمرد چنین احساسات پر شور و عمیقی را همیشه مخفی میکرده است.
👈این خانم نه اینکه در یادش باشد بلکه از یادش فراموش بوده و همیشه در قلبش بوده! 💔گفتم فراموشم مکن گفتا تو در یادی مگر؟!💔
👈میگفت با یک سوز و اشتیاق و درخواستی میگفت بگذارید من یکبار آن خانم را ببینم! وقتی نا امید شد هنگام رفتن مچ دستم را گرفت و گفت آقا مهدی! لااقل قول بده پیشش رفتی اسمم را جلویش بیاور و به او بگو که فلانی خودش به تو سلام رساند! خیلی اصرار کرد این کار را برایش بکنیم.
👈این دوستمان میگفت همینطور متعجّب مانده بودیم و آنهایی که آنجا بودند حالت بغض و ناراحتی پیدا کرده بودند. از صداقت و طهارت عشق و دلدادگی این پیرمرد که اینچنینش کرده!
👈دوستمان میگفت این پیرمرد میگفت در جوانی طوری عاشق مادرخانمت شدم که سه سال بدون دلیل به مغازه ی پدرش که قصّاب بود میرفتم و بی دلیل گوشت میخریدم! ولی چرا؟! چون این مغازه بوی او را میداد! برایم لذّت بخش بود.
👈این دوستمان میگفت این شخص جمال و مال خوبی هم داشت ولی همیشه دیده بودیم یک بی رغبتی به دنیا دارد و تازه برایم معلوم شد که این به خاطر عشقی است که در سینه پنهانش کرده!
🔹حالا حرف بسیار است. این عشقها را با تمایلات جنسی اشتباه نگیریم! یک بارقه ای از عالم دیگر است. یکبار یکی از این عاشقان را دیدم و گفتم تو فکر میکنی عاشق او شده ای! عاشق چیز دیگری شده ای که او تو را به یاد آن می اندازد! آن هم در این دنیا ظلمت نیست و ریشه در عوالم طهارت و صفا و بها دارد.
👈ولی آنچه برایم جالب بود این بود که چطور عشق پیرمردی را اینگونه جوان میکند! ما جماعت عاقلان اصلا توان درک عاشقان را نداریم. حساب و کتاب عوض میشود.
💖به این دوستمان گفتم وقتی چنین عشقی را کسی به خدا پیدا کند دیگر چه میشود! با ماست ولی دلش جای دیگر است. محبوبش گفته مشغول معاشرت باش و وعده ی دیدار اکنون نیست و به خاطر رضایت او با ماست؛
💖احوال این عاشقان خداوند دیدن دارد! ای کاش با توفیق خدا یکی از آنها را پیدا کنیم و دیدن چنین عاشقی بسیاری از شبهات و مشکلاتمان را حل میکند چه به رسد به چشیدن این عشق! به نظرتان اگر مانعی نبود این پیرمرد عاشق لحظه ای در اتّحاد و وصال معشوقش تردید میکرد و توقّف مینمود؟! هرگز!
💖مگر اینکه در عشقش صادق نباشد. در مورد اولیاء الله و تامّین در محبّة الله هم همین است. چون ملاقات معشوقشان در این عالم به خوبی میسّر نیست و لقاء الله در عالم دیگر است شک نکنید اگر مانعی در میان نبود لحظه ای در میان ما غافلان نمانده و در دَم جان میدادند:
📖«لَولَا الْآجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ»
👈ای کاش این پیرمرد و دیگر عاشقان نیز میفهمیدند که عاشق این و آن نیستند! عاشق خدا شده اند و غافلند! ای کاش از این نیروی کهکشانی که خدا ارزانی شان کرده است در مسیر درستش استفاده میکردند.
💓نیروی عشق کیمیاگری میکند. پیر را جوان؛ تنبل را چابک؛ ضعیف را قوی؛ بیمار را صحیح؛ آتش را گلستان میکند ... عجیب دارویی است.
🔹به خاطر همین بود که در قدیم گاهی تنها راه علاج برخی بیماری های صعب العلاج را عشق میدانستند! عشق! روش عشق عفیف برای کندن محبّت دنیا و نفی خطورات و پیدا کردن سرعت نور برای رشدهای معنوی یکی از روشهای معروف عرفان قدیم بود. به قول شیخ الرئیس در نمط نهم اشارات:
📖«فيعين عليه الفكر اللطيف، و العشق العفيف الذي يأمر فيه شمائل المعشوق ليس سلطان الشهوة»
👈حالا نمیخواستم طولش بدهم. ولی دقّت در این فرازهای شرح خواجه نصیر بر اشارات خیلی شیرین است:
📖و الثاني العشق العفيف و اعلم أن العشق الإنساني ينقسم إلى حقيقي مر ذكره و إلى مجازي و الثاني ينقسم إلى نفساني و إلى حيواني و النفساني هو الذي يكون مبدؤه مشاكلة نفس العاشق لنفس المعشوق في الجوهر و يكون أكثر إعجابه بشمائل المعشوق لأنها آثار صادرة عن نفسه
📖و الحيواني هو الذي يكون مبدؤه شهوة حيوانية و طلب لذة بهيمية و يكون أكثر إعجاب العاشق بصورة المعشوق و خلقته و لونه و تخاطيط أعضائه لأنها أمور بدنية و الشيخ أشار بقوله بالعشق العفيف إلى الأول من المجازين لأن الثاني مما يقتضيه استيلاء النفس الأمارة و هو معين لها على استخدامها القوة العاقلة و يكون في الأكثر مقارنا للفجور و الحرص عليه
📖و الأول بخلاف ذلك و هو يجعل النفس لينة شفيقة ذات وجد و رقة منقطعة عن الشواغل الدنيوية معرضة عما سوى معشوقه جاعلة جميع الهموم هما واحدا و لذلك يكون الإقبال على المعشوق الحقيقي أسهل على صاحبه من غيره فإنه لا يحتاج إلى الإعراض عن أشياء كثيرة و إليه أشار من قال من عشق و عف و كتم و مات مات شهيدا»
⬇⬇
🔹عشق به حقیقی و مجازی تقسیم میشود و مجازی هم به نفسانی و حیوانی! آنچه در مورد عشق این شوهر عمّه به مادر خانم گفته شد عشق نفسانی است. ولی باز مجازی است. اصالت و حقیقتی ندارد. عشق حقیقی که مناط همیشگی عشق را با خود دارد عشق به علّت اولی و آن جواهر عقلی است و دیگر انواع عشق مجازی است.
👈عشق به خدا و امام است. در روایات از نیروی عشق به ائمه علیهم السلام البته با واژه ی محبّت و مودّت خیلی استفاده شده است.
💭سابقا در بذل الخاطر ۲۲۲ با عنوان عشق درمانی و حبّ الحسین و در بذل الخاطر ۴۶۶ با عنوان هیئت درمانی در مورد این نکته ای بیان کردم.
🔹در حکمت قدیم اساسا چنین عشقی که آن را عشق نفسانی در برابر عشق حیوانی میدانستند نوعی فضیلت محسوب میشده است. البته به قول ملاصدرا در جلد هفتم اسفار فضیلتی مطلق نیست بلکه صرفا برای ترقیق نفس و بیداری دل است و اگر انسان بالاتر رفت باید رهایش کند و فقط با خدا باشد.
📖«لكن الذي يجب التنبيه عليه في هذا المقام أن هذا العشق و إن كان معدودا من جملة الفضائل إلا أنه من الفضائل التي يتوسط الموصوف بها بين العقل المفارق المحض و بين النفس الحيوانية و مثل هذا الفضائل لا تكون محمودة شريفة على الإطلاق في كل وقت و على كل حال من الأحوال و من كل أحد من الناس
📖بل ينبغي استعمال هذه المحبة في أواسط السلوك العرفاني و في حال ترقيق النفس و تنبيهها عن نوم الغفلة و رقدة الطبيعة و إخراجها عن بحر الشهوات الحيوانية و أما عند استكمال النفس بالعلوم الإلهية و صيرورتها عقلا بالفعل محيطا بالعلوم الكلية ذا ملكة الاتصال بعالم القدس فلا ينبغي لها عند ذلك الاشتغال بعشق هذه الصور المحسنة اللخمية و الشمائل اللطيفة البشرية لأن مقامها صار أرفع من هذا المقام
📖و لهذا قيل المجاز قنطرة الحقيقة و إذا وقع العبور من القنطرة إلى عالم الحقيقة فالرجوع إلى ما وقع العبور منه تارة أخرى يكون قبيحا معدودا من الرذائل و لا يبعد أن يكون اختلاف الأوائل في مدح العشق و ذمه من هذا السبب الذي ذكرناه أو من جهة أنه يشتبه العشق العفيف النفساني الذي منشؤه لطافة النفس و استحسانها لتناسب الأعضاء و اعتدال المزاج و حسن الأشكال و جودة التركيب بالشهوة البهيمية التي تنشأها أفراد القوة الشهوانية»
🔹حالا کاری ندارم که بسیاری از این عاشقان خود از غافلان اند! نعمت بزرگی که دارند را با ناشکری بزرگی خرج در غفلت از خدا میکنند! ولی باز اصلا به احوال آنها با دید تحقیر نگاه نمیکنم؛ این عشق و خاصیتی که خداوند در انسانها به یادگار نهاده رمزی بزرگ در حکمت دارد. نباید تحقیرش کرد. جذبه ای از جذبات غیبی است. به قول ملاصدرا در اسفار:
📖«و أما الذين ذهبوا إلى أن هذا العشق من فعل البطالين الفارغي الهمم فلأنهم لا خبرة لهم بالأمور الخفية و الأسرار اللطيفة و لا يعرفون من الأمور إلا ما تجلى للحواس و ظهر للمشاعر الظاهرة و لم يعلموا أن الله تعالى لا يخلق شيئا في جبلة النفوس إلا لحكمة جليلة و غاية عظيمة»
👈مخصوصا در بانوان اگر قدر خودشان را بدانند بیشتر سلوکشان عشقی است. خداوند راه عشق را به جای راه عقل بیشتر در وجود آنها فعال کرده! اگر همه اش را به سودای عشق به یک شخص خاص خرج و تلف نکنند و به غفلت کشیده نشوند.
💭سابقا در مورد نیروی عشق مطالبی در بذل الخاطر ۱۲۸ در باب جمیل بُثینة و بذل الخاطر ۸۱۴ در باب عشق عفیف مطالبی نوشته بودم. وقتی حکایت این پیرمرد را برایم گفت بهتر عمق شور و دلداگی این فراز از دعای ابوحمزه من را گرفت:
📖«و عَلَيْكَ يَا وَاحِدِي عَكَفَتْ هِمَّتِي وَ فِيمَا عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِي وَ لَكَ خَالِصُ رَجَائِي وَ خَوْفِي وَ بِكَ أَنِسَتْ مَحَبَّتِي وَ إِلَيْكَ أَلْقَيْتُ بِيَدِي وَ بِحَبْلِ طَاعَتِكَ مَدَدْتُ رَغْبَتِي يَا مَوْلَايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي وَ بِمُنَاجَاتِكَ بَرَّدْتُ أَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّي»
👈 خدا میداند در این جمله چه اقیانوسی از دلدادگی موج میزند که: «يَا مَوْلَايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي». از خدا با تمام وجود بخواهیم ذرّه ای از آن را به ما بیچارگان غفلت زده ی دار ظلمت بچشاند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۹)
«تصحیح تصوّری اشتباه پیرامون احوال برزخی و آخرتی انسان»
«تا عمر باقی است از این گردنه ها زودتر عبور کنیم»
🔹یکی از تصوّرهای اشتباه که گاهی باعث سستی در عمل و غنیمت ندانستن عمر دنیا میشود این است که انسان وقتی از این دنیا میرود مسیرش در عالم برزخ و آخرت آغاز میشود. حالا یا به این صورت که احوالات ناشناخته ای انتظارش را میکشد و یا اینکه مثلا باطن همین زندگی ای که کرده را برایش باز میکنند و آن را تجربه میکند!
👈ریشه ی این پندار غلط در ما توهّم جدایی دنیا از آخرت است. نمیدانیم که آخرت از دنیا جدا نیست. آخرت باطن است و این دنیا ظاهر است. با مرگ قرار است باطن، ظاهر شود. معنای این آیه ی شریفه همین است که: «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون»
👈تصوّر صحیح آن است که بدانیم ما با حصول اوّلین ادراکاتمان حیات برزخی و ابدیمان آغاز شده است. ما مدّتهاست در حال سیر برزخی و آخرتی هستیم و غافلیم! همینک در دل عالم برزخ در حال عبور یا گرفتار گردنه های آخرتی هستیم.
👈منتها به دلیل اشتغالمان به این دنیا متوجّه حضورمان در آنجا نیستیم. مرگ تنها پرده ی این غفلت را کنار میزند که بصرُک الیومَ حدید! یعنی قبلا هم اینجا بودی ولی نمیدیدی! اکنون چیزی رخ نداد جز کنار رفتن پرده! تو همینجا بودی!
👈انسان اگر خدای نکرده مبتلا به کفر است همینکه وسط جهنّم است که: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِين»
یعنی چه؟! یعنی همینک در حال عبور از مواقف برزخی هستیم. منتها تفاوت دنیا با برزخ آن است که تا وقتی در دنیا هستیم توان حرکت کردن و تحوّل در ما بسیار است.
👈ولی وقتی این بدن را از دست دادیم دیگر این خبرها نیست. لابثین فیها احقابا! مسیری که در این دنیا میشود در یک لحظه طی کرد گاهی در آن دنیا صدها و هزارها سال طول خواهد کشید.
👈اگر اکنون با رذیله و گناهی دست به گریبان هستیم شک نکنیم که همینک در صحرای آن گناه یا متوقّفمان کرده اند یا در حال عبور هستیم. نگاهمان به زندگی اینگونه باشد. اگر خدای نکرده مبتلاییم تا دیر نشده چاره کنیم!
👈والّا اگر این بدن را از ما بگیرند یک دفعه خودمان را در آن صحرا رها شده میبینیم و دیگر مرکب سیر را از ما گرفته اند! تا وقت داریم عبور کنیم و برویم. نا امید نشویم. تا عمرمان باقی است میتوانیم از این گردنه ها یکی یکی عبور کنیم.
👈گاهی تا اواخر عمر هم در برخی از این گردنه ها شاید گرفتار باشیم. ولی نا امید نشویم که تا در این دنیا هستیم آخرش به فضل الهی امید است که عبورمان بدهند.
👈حرکت ما در عالم آخرت همه جانبه است. اگر در یک گردنه هنوز درگیریم از گردنه های دیگر وجودمان میتواند عبور کند.
🔹حقیقت آن است که همینک بسیاری از انسانها در وسط آتش جهنّم هستند و یا در درجات بهشتی اند! آنهایی که اهل آخرتند میبینند برخی همینک گرفتارند یا در حال پرواز آخرتی اند!
👈در بسیاری از تجربیات عرفانی افرادی زنده در حیات دنیا را دیده اند که همینک در حال عذاب در برخی عقبه های آخرتی یا در برخی باغهای بهشتی اند.
✔اگر نگاهمان از نسبت دنیا و آخرت اینگونه باشد و بدانیم تا لحظه ی آخری که در دنیا هستیم میتوانیم سیر برزخیمان را تکمیل کنیم بیشتر قدر این دنیا را میدانیم. بیشتر تلاش میکنیم. متوجّه میشویم مرگ چیزی جز مواجه شدن با جایگاه کنونی آخرتی مان و جایی که با این مسافرت دنیایی رسیده ایم نیست.
👈معنای عاقبت به خیری همین است. یعنی نهایت سیری که با این بدن کرده ایم ما را به جایی رسانده باشد که وقتی با مرگ خودمان را در آن جا میبینیم موضع خوبی باشد. گاهی انسان نستجیر بالله عاقبتش دوباره سقوط به برخی درکات و صحراهای دور برزخی است.
⚪رفقا برخیزیم و تا وقتی هست به راه بیافتیم. هنوز راه طولانی در پیش داریم. با مقداری همّت از این گردنه های مخوف هم عبور کنیم. تا وقت هست با این مرکب بدن که به ما شتابی چون سرعت نور میدهد خودمان را از این سرزمینها عبور دهیم.
📖«اعْلَمُوا أَنَّ طَرِيقَكُمْ إِلَى الْمَعَادِ وَ مَمَرَّكُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ الْهَوْلَ الْأَعْظَمَ أَمَامَكُمْ وَ عَلَى طَرِيقِكُمْ عَقَبَةٌ كَئُودٌ وَ مَنَازِلُ مَهُولَةٌ مَخُوفَةٌ لَا بُدَّ لَكُمْ مِنَ الْمَمَرِّ عَلَيْهَا وَ الْوُقُوفِ بِهَا»
باسمه تبارک و تعالی (۹۰۰)
🌸«أَوْصَانِي جَبْرَئِيلُ بِالْمَرْأَةِ»🌸
🔹با ماشین در حال عبور از خیابان و نزدیک شدن به خانه بودم. دیدم بانویی از مقابل ماشین عبور کرد. بدون هیچ مناسبتی احساس کردم موجودی از مقابلم عبور کرد که برخلاف من که همه اش مشغول کار و زندگی و دغدغه های دیگرم او دغدغه اش همسرش است!
👈شاید ما مردها کمتر این حقیقت را درک کنیم. ولی یک زن است و یک تکیه گاه محبّتی همسرش! خداوند اینگونه در حکمتش قرار داده. اگر فکر و ذکر مردان در تعمیر دنیا و اشتغالات است فکر و ذکر زنان هم در تعمیر ارتباطات و گرم کردن روابط خشک این دنیاست.
🔸اگر چنین است واقعا نباید با دیده ی رحمت به آنها نگریست؟! برایشان دل سوزاند؟! مراقبشان بود؟! به آنها احسان کرد؟! خوب فهمید مانند گل چقدر نیاز به تکیه گاهی مهربان دارند! چقدر در درونشان وابسته به همسرانشان آفریده شده اند. چقدر وجود شکننده ای دارند؟!
💡به دلم افتاد اگر چنین است یکی از بزرگترین ثوابها این است که یک مرد همسرش را دوست داشته باشد و با مدارا اکرامش کند. امانت الهی در دست تو است. یکی از بهترین ثوابها ایجاد امنیّت عاطفی برای اوست. دوست داشتن اوست. محبّت کردن به اوست. سزاوار این محبّت اند!
👈«أَحْسِنْ إِلَيْهَا» باش! «لَا يُقَبِّحُ لَهَا وَجْها» باش! به خاطر احساسشان گاهی بدون لحاظ عقلانیّت مردانه کاری میکنند که ناراحتت میکند! «اغْفِرْ ذَنْبَهَا» باش!
👈در حدیث صحیح است که پیغمبر فرمود جبرئیل بسیار در مورد رعایت زن به ایشان توصیه میکرد: «أَوْصَانِي جَبْرَئِيلُ بِالْمَرْأَةِ» با رفق و مدارا با آنها رفتار کن و بدان در این محبت ثواب بزرگی است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۰۱)
«انواع خواب و تعبیر آن»
«وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ»
🌸«هَلْ مِنْ مُبَشِّرَاتٍ»🌸
🔹بنده خدایی خوابی دیده بود. گفت تعبیرش را میدانی؟! گفتم نمیدانم. شخص دیگری هم شبیه همین خوابهای ما را در بیداری دیده بود. میخواست ببیند معنایش چیست. به نظرم رسید خلاصه ای از کلّیات در مورد حق و باطل و تعبیر انواع خواب و کشفهای صوری که در مباحث علمای اسلامی و روایات آمده را بیان کنم. این مقدارش را همه بدانیم خوب است.
👈همه ما بارها و بارها خواب دیده ایم. برخی از آنها در خارج واقع هم شده و از اینجا فهمیده ایم حقیقت داشته و معنای برخی دیگر را هم چندان درک نکرده ایم. قلیلی از انسانها هم هستند که در بیداری هم این صورتها را گاهی میبینند که به آن مکاشفه صوری گفته میشود. اینها هم مانند خواب برخی حق و برخی دیگر باطلند یا باید تعبیر معنا شود.
✔این خوابها و این کشفها روزنه ای از قلب ما به سوی عالم پر اسرار درون و بعدی دیگر از دار هستی است. یکی از نشانه های بزرگ عالم آخرت و روزنه ای به سوی عالم شگفتی ها و عجایب و غرائب یعنی عالم برزخ است: «وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ»
👈عالمی که از طرفی مانند عالم دنیا محسوس و مقداری است و از طرف دیگر برخلاف دنیا و مانند عالم مجرّدات ملکوتی نورانی بوده و مانند دنیا تاریک نیست.
👈به این عالم شگفت انگیز برزخی از دو جهت عالم مثال هم گفته میشود. یکی از آن جهت که مشتمل بر مثل صورتهایی است که در همین دنیا هم یافت میشود و دیگر هم از آن جهت که مشتمل بر صورت آن حقائقی است که در علم الهی وجود دارد.
⬇