💡اینجا بود که به ذهنم خطور کرد تقصیر خودت بود! چرا وقتی مخاطبت را درست نمیشناسی چیزی میگویی که اینگونه استهزاء و تکذیب شوی و آبروی این حرف و حرفهای بعدت در آن جمع بریزد؟! خودش یک جور تقیه آبرویی است. عقل میخواهد.
💭به یاد کلام امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم افتادم که مرحوم کلینی در اصول کافی نقل فرموده اند که:
📖«الْعَاقِل لَا يُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ»
👈یعنی عاقل مادامی که وظیفه ای نداشته باشد برای کسی که میترسد مطلبش را تکذیب کند آن مطلب را نمیگوید! تا هم این شخص با تکذیب بیخود خودش دچار گناه و ظلم نشود و هم انسان عاقل خودش را با دست خودش مبتلا به خواری و خذلان نمیکند! آبرو و شرف خودش را تا جایی که میشود حفظ میکند! گاهی نیز رعایت نکردن چنین امری باعث خصومت و جدل و کم شدن علقه ها میشود.
👈شبیه همین مضمون را مرحوم کلینی با سندی از ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام نقل میکند که یکی از وصیتهای حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام همین بود که:
📖«لَا تُحَدِّثُوا بِالْحِكْمَةِ غَيْرَ أَهْلِهَا فَتَجْهَلُوا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَأْثَمُوا وَ لْيَكُنْ أَحَدُكُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِيبِ الْمُدَاوِي إِنْ رَأَى مَوْضِعاً لِدَوَائِهِ وَ إِلَّا أَمْسَكَ»
🚫حکمت را به غیر اهلش نگویید والّا ضایع میشود و حرمتتان هم از بین میرود! و از اهلش هم منع نکنید که ضایع میشوید و گناهکار! استفاده از کلام حقّ و حکمت باید مانند استفاده ی طبیب از دارو باشد که در موضعش استفاده کنید و همینطور هر جایی رسیدید آن را بیان نکنید! عقل داشته باشید! آبروی خودتان را حفظ کنید و حکمت را هم خراب نکنید!
💭یادم هست به زعم خودم یک مطلب خیلی تحقیقی در زمینه ای نوشته بودم. این مطلب را بدون مقدّمه برای اعضاء یک جلسه ی مهمّی قرار داده بودند. برخی هم خوانده بودند و در جلسه همین متن تحقیقی که میتوانست برای اهلش بسیار جذّاب و شگفت باشد مایه تحقیر و استهزاء و هتک بنده شد!
😳گویا گناهی نابخشودنی است و بزرگترین لکّه ننگ و سند رسوایی علمی بنده! طوری که خودم عذرخواهی کردم و گفتم دیگر تکرار نمیشود! خیلی این آداب را نمیدانستم.
👈چند بار دیگر در آن جلسه مهم باز مطالب علمی و تحقیقی به زعم خودم بیان کردم که باز تکذیب شدم! طوری که دیگر حرمت و آبروی علمی برایم نماند! هنوز خوب یاد نگرفته ام که عاقل لا یحدّث من یخاف تکذیبه!
👈حرمت و جاه علمی که باعث نفوذ و هیمنه ام در آن جلسه بود خیلی ضعیف شد! شکسته شد! دیگر به این سادگی نمیتوانستم مطلبی را برایشان بیان کنم و آنچه باید با حسن ظنّ به شکل اصول موضوعه از من میپذیرفتند همه اش مصادرات شده بود!
🔹از همینجا به مطلب دیگری منتقل شدم. آن هم اینکه شاید وجهی از این روایت شریف همین باشد که:
📖«مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»
👈واقعا قرآن و روایات چطور همه ی حقائق بیکران را گفته ولی طوری هم نگفته است که تکذیب شود! «أَ تُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ أَمْسِكُوا عَمَّا يُنْكِرُون» درس بزرگی است. دقّت که کردم دیدم شاید یکی از دلایلی که در آیات و روایات معمولا استدلالی برای مطالب بیان نمیشود همین باشد.
👈گاهی اگر زیاد دلیل بیان شود ممکن است برخی ساده اندیشان یا مغروران شروع به بحث کنند و نرخ کلام وحی شکسته شود! شائبه ی نوعی تکذیب رخ دهد. همین به ضرر مردم تمام میشود! از همین رو ولیّ برخلاف نبی به سمت مردم نمیرود!
👈البته از آن طرف مردم را دعوت به تأمّل در عقلانیّت عمیق و پنهان ارشادات خودشان میکردند ولی به هیچ رو نرخ کلام خودشان را نمیشکستند!
👈و باز از همین روست که قانون گزاران معمولا مناط جعل قوانین خود را به مردم نگفته و اجازه ی تنقیح مناط هم به آنها نمیدهند! یا رؤسا و حکّام معمولا فلسفه ی اوامر و نواهی خودشان را مخفی میکنند تا کار به بحث و تضعیف دستورات کشیده نشود.
✔️البته این مطلبی که بیان شد مطلبی عقلایی است و نه تعبدی! مراد این نیست که طوری بترسی که دیگر حکمت را به اهلش هم نرسانی! یکی از آسیبهای همین حکمت عقلایی همین شده که بسیاری از انسانهای فاضل به خاطر همین خوف از تکذیب در سخنرانی ها و منبرها حرفهای قابل استفاده تر نزنند! به تعبیری دنبال دردسر نیستند و سری که درد نمیکند را نمیخواهند دستمال ببندند. این هم خودش کاری غیر عاقلانه و باعث ستم و ظلم در حق جویندگان حکمت است. گاهی منبرها را از رونق انداخته!
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۸)
«من عشق و عف و كتم و مات مات شهيدا»💘
«گفتم فراموشم مکن؛ گفتا تو در یادی مگر؟!»💔
«مَوْلَايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي»💖
🔹یکی از اموری که چون تلنگری برای حیات غافلان است شنیدن حکایت عاشقان است! دل آدم را بیدار میکند! گویا انسان را به یاد عشق مرموزی در درون درون درونش می اندازد! آری حکایت عاشقان شنیدن دارد! از دیار دیگری است! از جنس عالم دیگری است!
👈یکی از برادران و عزیزان میگفت به شهرمان رفته بودم. گفتم با خانواده صله رحم برویم. به خانه ی عمّه ام رفتم! پیرزنی فرتوت با همسری فرتوتتر از خودش! دیده اید آنهایی که دیگر آماده ی رفتن از این دنیا شده اند؟!
👈هر روز گویا بخشی از جانشان با دنیا در حال خداحافظی کردن است. شوهر عمّه شاید بیش از ۸۵ سال سن داشت. میگفت همینکه وارد منزلشان شدیم دیدیم این پیرمرد فرتوت گویا جان دیگری گرفت! مثل جوانان شد!
👈گفت الآن سه روز است منتظرم بیایی!😢 بعد مانند طفلی که با صداقت از اسرار درونش بگوید شروع کرد با یک شور و وجدی احوال مادر خانمم را پرسیدن! حالش چطور است؟! کجا زندگی میکند؟! ...
👈ما هم همینطور هاج و واج مانده بودیم اینها دیگر چیست میپرسد؟! خنده مان گرفته بود! گفتیم شاید اختلال مشاعر پیدا کرده است. ولی دیدیم نه! عاشق است! عمری عاشق بوده و کسی خبر نداشته!
پیرانه سَرَم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بِنَهفتم به در افتاد
👈میگفت از همسرم شنیده بودم که در جوانی این پیرمرد خواستگار مادرش بوده ولی پدر بزرگش به مصالحی قبول نکرده و او را به پدر خانمش داده است.
⬇️
👈ولی گویا عشق سوزان این مرد هیچ گاه فروکش نکرده و همیشه در سینه اش مانده و حالا هنگام مفارقت از دنیا دیگر صبر از کفش برفته! هیچ کس نمیدانست این پیرمرد چنین احساسات پر شور و عمیقی را همیشه مخفی میکرده است.
👈این خانم نه اینکه در یادش باشد بلکه از یادش فراموش بوده و همیشه در قلبش بوده! 💔گفتم فراموشم مکن گفتا تو در یادی مگر؟!💔
👈میگفت با یک سوز و اشتیاق و درخواستی میگفت بگذارید من یکبار آن خانم را ببینم! وقتی نا امید شد هنگام رفتن مچ دستم را گرفت و گفت آقا مهدی! لااقل قول بده پیشش رفتی اسمم را جلویش بیاور و به او بگو که فلانی خودش به تو سلام رساند! خیلی اصرار کرد این کار را برایش بکنیم.
👈این دوستمان میگفت همینطور متعجّب مانده بودیم و آنهایی که آنجا بودند حالت بغض و ناراحتی پیدا کرده بودند. از صداقت و طهارت عشق و دلدادگی این پیرمرد که اینچنینش کرده!
👈دوستمان میگفت این پیرمرد میگفت در جوانی طوری عاشق مادرخانمت شدم که سه سال بدون دلیل به مغازه ی پدرش که قصّاب بود میرفتم و بی دلیل گوشت میخریدم! ولی چرا؟! چون این مغازه بوی او را میداد! برایم لذّت بخش بود.
👈این دوستمان میگفت این شخص جمال و مال خوبی هم داشت ولی همیشه دیده بودیم یک بی رغبتی به دنیا دارد و تازه برایم معلوم شد که این به خاطر عشقی است که در سینه پنهانش کرده!
🔹حالا حرف بسیار است. این عشقها را با تمایلات جنسی اشتباه نگیریم! یک بارقه ای از عالم دیگر است. یکبار یکی از این عاشقان را دیدم و گفتم تو فکر میکنی عاشق او شده ای! عاشق چیز دیگری شده ای که او تو را به یاد آن می اندازد! آن هم در این دنیا ظلمت نیست و ریشه در عوالم طهارت و صفا و بها دارد.
👈ولی آنچه برایم جالب بود این بود که چطور عشق پیرمردی را اینگونه جوان میکند! ما جماعت عاقلان اصلا توان درک عاشقان را نداریم. حساب و کتاب عوض میشود.
💖به این دوستمان گفتم وقتی چنین عشقی را کسی به خدا پیدا کند دیگر چه میشود! با ماست ولی دلش جای دیگر است. محبوبش گفته مشغول معاشرت باش و وعده ی دیدار اکنون نیست و به خاطر رضایت او با ماست؛
💖احوال این عاشقان خداوند دیدن دارد! ای کاش با توفیق خدا یکی از آنها را پیدا کنیم و دیدن چنین عاشقی بسیاری از شبهات و مشکلاتمان را حل میکند چه به رسد به چشیدن این عشق! به نظرتان اگر مانعی نبود این پیرمرد عاشق لحظه ای در اتّحاد و وصال معشوقش تردید میکرد و توقّف مینمود؟! هرگز!
💖مگر اینکه در عشقش صادق نباشد. در مورد اولیاء الله و تامّین در محبّة الله هم همین است. چون ملاقات معشوقشان در این عالم به خوبی میسّر نیست و لقاء الله در عالم دیگر است شک نکنید اگر مانعی در میان نبود لحظه ای در میان ما غافلان نمانده و در دَم جان میدادند:
📖«لَولَا الْآجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ»
👈ای کاش این پیرمرد و دیگر عاشقان نیز میفهمیدند که عاشق این و آن نیستند! عاشق خدا شده اند و غافلند! ای کاش از این نیروی کهکشانی که خدا ارزانی شان کرده است در مسیر درستش استفاده میکردند.
💓نیروی عشق کیمیاگری میکند. پیر را جوان؛ تنبل را چابک؛ ضعیف را قوی؛ بیمار را صحیح؛ آتش را گلستان میکند ... عجیب دارویی است.
🔹به خاطر همین بود که در قدیم گاهی تنها راه علاج برخی بیماری های صعب العلاج را عشق میدانستند! عشق! روش عشق عفیف برای کندن محبّت دنیا و نفی خطورات و پیدا کردن سرعت نور برای رشدهای معنوی یکی از روشهای معروف عرفان قدیم بود. به قول شیخ الرئیس در نمط نهم اشارات:
📖«فيعين عليه الفكر اللطيف، و العشق العفيف الذي يأمر فيه شمائل المعشوق ليس سلطان الشهوة»
👈حالا نمیخواستم طولش بدهم. ولی دقّت در این فرازهای شرح خواجه نصیر بر اشارات خیلی شیرین است:
📖و الثاني العشق العفيف و اعلم أن العشق الإنساني ينقسم إلى حقيقي مر ذكره و إلى مجازي و الثاني ينقسم إلى نفساني و إلى حيواني و النفساني هو الذي يكون مبدؤه مشاكلة نفس العاشق لنفس المعشوق في الجوهر و يكون أكثر إعجابه بشمائل المعشوق لأنها آثار صادرة عن نفسه
📖و الحيواني هو الذي يكون مبدؤه شهوة حيوانية و طلب لذة بهيمية و يكون أكثر إعجاب العاشق بصورة المعشوق و خلقته و لونه و تخاطيط أعضائه لأنها أمور بدنية و الشيخ أشار بقوله بالعشق العفيف إلى الأول من المجازين لأن الثاني مما يقتضيه استيلاء النفس الأمارة و هو معين لها على استخدامها القوة العاقلة و يكون في الأكثر مقارنا للفجور و الحرص عليه
📖و الأول بخلاف ذلك و هو يجعل النفس لينة شفيقة ذات وجد و رقة منقطعة عن الشواغل الدنيوية معرضة عما سوى معشوقه جاعلة جميع الهموم هما واحدا و لذلك يكون الإقبال على المعشوق الحقيقي أسهل على صاحبه من غيره فإنه لا يحتاج إلى الإعراض عن أشياء كثيرة و إليه أشار من قال من عشق و عف و كتم و مات مات شهيدا»
⬇⬇
🔹عشق به حقیقی و مجازی تقسیم میشود و مجازی هم به نفسانی و حیوانی! آنچه در مورد عشق این شوهر عمّه به مادر خانم گفته شد عشق نفسانی است. ولی باز مجازی است. اصالت و حقیقتی ندارد. عشق حقیقی که مناط همیشگی عشق را با خود دارد عشق به علّت اولی و آن جواهر عقلی است و دیگر انواع عشق مجازی است.
👈عشق به خدا و امام است. در روایات از نیروی عشق به ائمه علیهم السلام البته با واژه ی محبّت و مودّت خیلی استفاده شده است.
💭سابقا در بذل الخاطر ۲۲۲ با عنوان عشق درمانی و حبّ الحسین و در بذل الخاطر ۴۶۶ با عنوان هیئت درمانی در مورد این نکته ای بیان کردم.
🔹در حکمت قدیم اساسا چنین عشقی که آن را عشق نفسانی در برابر عشق حیوانی میدانستند نوعی فضیلت محسوب میشده است. البته به قول ملاصدرا در جلد هفتم اسفار فضیلتی مطلق نیست بلکه صرفا برای ترقیق نفس و بیداری دل است و اگر انسان بالاتر رفت باید رهایش کند و فقط با خدا باشد.
📖«لكن الذي يجب التنبيه عليه في هذا المقام أن هذا العشق و إن كان معدودا من جملة الفضائل إلا أنه من الفضائل التي يتوسط الموصوف بها بين العقل المفارق المحض و بين النفس الحيوانية و مثل هذا الفضائل لا تكون محمودة شريفة على الإطلاق في كل وقت و على كل حال من الأحوال و من كل أحد من الناس
📖بل ينبغي استعمال هذه المحبة في أواسط السلوك العرفاني و في حال ترقيق النفس و تنبيهها عن نوم الغفلة و رقدة الطبيعة و إخراجها عن بحر الشهوات الحيوانية و أما عند استكمال النفس بالعلوم الإلهية و صيرورتها عقلا بالفعل محيطا بالعلوم الكلية ذا ملكة الاتصال بعالم القدس فلا ينبغي لها عند ذلك الاشتغال بعشق هذه الصور المحسنة اللخمية و الشمائل اللطيفة البشرية لأن مقامها صار أرفع من هذا المقام
📖و لهذا قيل المجاز قنطرة الحقيقة و إذا وقع العبور من القنطرة إلى عالم الحقيقة فالرجوع إلى ما وقع العبور منه تارة أخرى يكون قبيحا معدودا من الرذائل و لا يبعد أن يكون اختلاف الأوائل في مدح العشق و ذمه من هذا السبب الذي ذكرناه أو من جهة أنه يشتبه العشق العفيف النفساني الذي منشؤه لطافة النفس و استحسانها لتناسب الأعضاء و اعتدال المزاج و حسن الأشكال و جودة التركيب بالشهوة البهيمية التي تنشأها أفراد القوة الشهوانية»
🔹حالا کاری ندارم که بسیاری از این عاشقان خود از غافلان اند! نعمت بزرگی که دارند را با ناشکری بزرگی خرج در غفلت از خدا میکنند! ولی باز اصلا به احوال آنها با دید تحقیر نگاه نمیکنم؛ این عشق و خاصیتی که خداوند در انسانها به یادگار نهاده رمزی بزرگ در حکمت دارد. نباید تحقیرش کرد. جذبه ای از جذبات غیبی است. به قول ملاصدرا در اسفار:
📖«و أما الذين ذهبوا إلى أن هذا العشق من فعل البطالين الفارغي الهمم فلأنهم لا خبرة لهم بالأمور الخفية و الأسرار اللطيفة و لا يعرفون من الأمور إلا ما تجلى للحواس و ظهر للمشاعر الظاهرة و لم يعلموا أن الله تعالى لا يخلق شيئا في جبلة النفوس إلا لحكمة جليلة و غاية عظيمة»
👈مخصوصا در بانوان اگر قدر خودشان را بدانند بیشتر سلوکشان عشقی است. خداوند راه عشق را به جای راه عقل بیشتر در وجود آنها فعال کرده! اگر همه اش را به سودای عشق به یک شخص خاص خرج و تلف نکنند و به غفلت کشیده نشوند.
💭سابقا در مورد نیروی عشق مطالبی در بذل الخاطر ۱۲۸ در باب جمیل بُثینة و بذل الخاطر ۸۱۴ در باب عشق عفیف مطالبی نوشته بودم. وقتی حکایت این پیرمرد را برایم گفت بهتر عمق شور و دلداگی این فراز از دعای ابوحمزه من را گرفت:
📖«و عَلَيْكَ يَا وَاحِدِي عَكَفَتْ هِمَّتِي وَ فِيمَا عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِي وَ لَكَ خَالِصُ رَجَائِي وَ خَوْفِي وَ بِكَ أَنِسَتْ مَحَبَّتِي وَ إِلَيْكَ أَلْقَيْتُ بِيَدِي وَ بِحَبْلِ طَاعَتِكَ مَدَدْتُ رَغْبَتِي يَا مَوْلَايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي وَ بِمُنَاجَاتِكَ بَرَّدْتُ أَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّي»
👈 خدا میداند در این جمله چه اقیانوسی از دلدادگی موج میزند که: «يَا مَوْلَايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي». از خدا با تمام وجود بخواهیم ذرّه ای از آن را به ما بیچارگان غفلت زده ی دار ظلمت بچشاند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۹)
«تصحیح تصوّری اشتباه پیرامون احوال برزخی و آخرتی انسان»
«تا عمر باقی است از این گردنه ها زودتر عبور کنیم»
🔹یکی از تصوّرهای اشتباه که گاهی باعث سستی در عمل و غنیمت ندانستن عمر دنیا میشود این است که انسان وقتی از این دنیا میرود مسیرش در عالم برزخ و آخرت آغاز میشود. حالا یا به این صورت که احوالات ناشناخته ای انتظارش را میکشد و یا اینکه مثلا باطن همین زندگی ای که کرده را برایش باز میکنند و آن را تجربه میکند!
👈ریشه ی این پندار غلط در ما توهّم جدایی دنیا از آخرت است. نمیدانیم که آخرت از دنیا جدا نیست. آخرت باطن است و این دنیا ظاهر است. با مرگ قرار است باطن، ظاهر شود. معنای این آیه ی شریفه همین است که: «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون»
👈تصوّر صحیح آن است که بدانیم ما با حصول اوّلین ادراکاتمان حیات برزخی و ابدیمان آغاز شده است. ما مدّتهاست در حال سیر برزخی و آخرتی هستیم و غافلیم! همینک در دل عالم برزخ در حال عبور یا گرفتار گردنه های آخرتی هستیم.
👈منتها به دلیل اشتغالمان به این دنیا متوجّه حضورمان در آنجا نیستیم. مرگ تنها پرده ی این غفلت را کنار میزند که بصرُک الیومَ حدید! یعنی قبلا هم اینجا بودی ولی نمیدیدی! اکنون چیزی رخ نداد جز کنار رفتن پرده! تو همینجا بودی!
👈انسان اگر خدای نکرده مبتلا به کفر است همینکه وسط جهنّم است که: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِين»
یعنی چه؟! یعنی همینک در حال عبور از مواقف برزخی هستیم. منتها تفاوت دنیا با برزخ آن است که تا وقتی در دنیا هستیم توان حرکت کردن و تحوّل در ما بسیار است.
👈ولی وقتی این بدن را از دست دادیم دیگر این خبرها نیست. لابثین فیها احقابا! مسیری که در این دنیا میشود در یک لحظه طی کرد گاهی در آن دنیا صدها و هزارها سال طول خواهد کشید.
👈اگر اکنون با رذیله و گناهی دست به گریبان هستیم شک نکنیم که همینک در صحرای آن گناه یا متوقّفمان کرده اند یا در حال عبور هستیم. نگاهمان به زندگی اینگونه باشد. اگر خدای نکرده مبتلاییم تا دیر نشده چاره کنیم!
👈والّا اگر این بدن را از ما بگیرند یک دفعه خودمان را در آن صحرا رها شده میبینیم و دیگر مرکب سیر را از ما گرفته اند! تا وقت داریم عبور کنیم و برویم. نا امید نشویم. تا عمرمان باقی است میتوانیم از این گردنه ها یکی یکی عبور کنیم.
👈گاهی تا اواخر عمر هم در برخی از این گردنه ها شاید گرفتار باشیم. ولی نا امید نشویم که تا در این دنیا هستیم آخرش به فضل الهی امید است که عبورمان بدهند.
👈حرکت ما در عالم آخرت همه جانبه است. اگر در یک گردنه هنوز درگیریم از گردنه های دیگر وجودمان میتواند عبور کند.
🔹حقیقت آن است که همینک بسیاری از انسانها در وسط آتش جهنّم هستند و یا در درجات بهشتی اند! آنهایی که اهل آخرتند میبینند برخی همینک گرفتارند یا در حال پرواز آخرتی اند!
👈در بسیاری از تجربیات عرفانی افرادی زنده در حیات دنیا را دیده اند که همینک در حال عذاب در برخی عقبه های آخرتی یا در برخی باغهای بهشتی اند.
✔اگر نگاهمان از نسبت دنیا و آخرت اینگونه باشد و بدانیم تا لحظه ی آخری که در دنیا هستیم میتوانیم سیر برزخیمان را تکمیل کنیم بیشتر قدر این دنیا را میدانیم. بیشتر تلاش میکنیم. متوجّه میشویم مرگ چیزی جز مواجه شدن با جایگاه کنونی آخرتی مان و جایی که با این مسافرت دنیایی رسیده ایم نیست.
👈معنای عاقبت به خیری همین است. یعنی نهایت سیری که با این بدن کرده ایم ما را به جایی رسانده باشد که وقتی با مرگ خودمان را در آن جا میبینیم موضع خوبی باشد. گاهی انسان نستجیر بالله عاقبتش دوباره سقوط به برخی درکات و صحراهای دور برزخی است.
⚪رفقا برخیزیم و تا وقتی هست به راه بیافتیم. هنوز راه طولانی در پیش داریم. با مقداری همّت از این گردنه های مخوف هم عبور کنیم. تا وقت هست با این مرکب بدن که به ما شتابی چون سرعت نور میدهد خودمان را از این سرزمینها عبور دهیم.
📖«اعْلَمُوا أَنَّ طَرِيقَكُمْ إِلَى الْمَعَادِ وَ مَمَرَّكُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ الْهَوْلَ الْأَعْظَمَ أَمَامَكُمْ وَ عَلَى طَرِيقِكُمْ عَقَبَةٌ كَئُودٌ وَ مَنَازِلُ مَهُولَةٌ مَخُوفَةٌ لَا بُدَّ لَكُمْ مِنَ الْمَمَرِّ عَلَيْهَا وَ الْوُقُوفِ بِهَا»
باسمه تبارک و تعالی (۹۰۰)
🌸«أَوْصَانِي جَبْرَئِيلُ بِالْمَرْأَةِ»🌸
🔹با ماشین در حال عبور از خیابان و نزدیک شدن به خانه بودم. دیدم بانویی از مقابل ماشین عبور کرد. بدون هیچ مناسبتی احساس کردم موجودی از مقابلم عبور کرد که برخلاف من که همه اش مشغول کار و زندگی و دغدغه های دیگرم او دغدغه اش همسرش است!
👈شاید ما مردها کمتر این حقیقت را درک کنیم. ولی یک زن است و یک تکیه گاه محبّتی همسرش! خداوند اینگونه در حکمتش قرار داده. اگر فکر و ذکر مردان در تعمیر دنیا و اشتغالات است فکر و ذکر زنان هم در تعمیر ارتباطات و گرم کردن روابط خشک این دنیاست.
🔸اگر چنین است واقعا نباید با دیده ی رحمت به آنها نگریست؟! برایشان دل سوزاند؟! مراقبشان بود؟! به آنها احسان کرد؟! خوب فهمید مانند گل چقدر نیاز به تکیه گاهی مهربان دارند! چقدر در درونشان وابسته به همسرانشان آفریده شده اند. چقدر وجود شکننده ای دارند؟!
💡به دلم افتاد اگر چنین است یکی از بزرگترین ثوابها این است که یک مرد همسرش را دوست داشته باشد و با مدارا اکرامش کند. امانت الهی در دست تو است. یکی از بهترین ثوابها ایجاد امنیّت عاطفی برای اوست. دوست داشتن اوست. محبّت کردن به اوست. سزاوار این محبّت اند!
👈«أَحْسِنْ إِلَيْهَا» باش! «لَا يُقَبِّحُ لَهَا وَجْها» باش! به خاطر احساسشان گاهی بدون لحاظ عقلانیّت مردانه کاری میکنند که ناراحتت میکند! «اغْفِرْ ذَنْبَهَا» باش!
👈در حدیث صحیح است که پیغمبر فرمود جبرئیل بسیار در مورد رعایت زن به ایشان توصیه میکرد: «أَوْصَانِي جَبْرَئِيلُ بِالْمَرْأَةِ» با رفق و مدارا با آنها رفتار کن و بدان در این محبت ثواب بزرگی است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۰۱)
«انواع خواب و تعبیر آن»
«وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ»
🌸«هَلْ مِنْ مُبَشِّرَاتٍ»🌸
🔹بنده خدایی خوابی دیده بود. گفت تعبیرش را میدانی؟! گفتم نمیدانم. شخص دیگری هم شبیه همین خوابهای ما را در بیداری دیده بود. میخواست ببیند معنایش چیست. به نظرم رسید خلاصه ای از کلّیات در مورد حق و باطل و تعبیر انواع خواب و کشفهای صوری که در مباحث علمای اسلامی و روایات آمده را بیان کنم. این مقدارش را همه بدانیم خوب است.
👈همه ما بارها و بارها خواب دیده ایم. برخی از آنها در خارج واقع هم شده و از اینجا فهمیده ایم حقیقت داشته و معنای برخی دیگر را هم چندان درک نکرده ایم. قلیلی از انسانها هم هستند که در بیداری هم این صورتها را گاهی میبینند که به آن مکاشفه صوری گفته میشود. اینها هم مانند خواب برخی حق و برخی دیگر باطلند یا باید تعبیر معنا شود.
✔این خوابها و این کشفها روزنه ای از قلب ما به سوی عالم پر اسرار درون و بعدی دیگر از دار هستی است. یکی از نشانه های بزرگ عالم آخرت و روزنه ای به سوی عالم شگفتی ها و عجایب و غرائب یعنی عالم برزخ است: «وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ»
👈عالمی که از طرفی مانند عالم دنیا محسوس و مقداری است و از طرف دیگر برخلاف دنیا و مانند عالم مجرّدات ملکوتی نورانی بوده و مانند دنیا تاریک نیست.
👈به این عالم شگفت انگیز برزخی از دو جهت عالم مثال هم گفته میشود. یکی از آن جهت که مشتمل بر مثل صورتهایی است که در همین دنیا هم یافت میشود و دیگر هم از آن جهت که مشتمل بر صورت آن حقائقی است که در علم الهی وجود دارد.
⬇
👈به این عالم از آن جهت که مادّی نیست و وابسته به خیال ما هم نیست عالم خیال منفصل هم گفته میشود. اجمالا باید بدانیم از آنجا که این عالم مظهر اسم الظاهر خداوندی است هیچ معنایی و هیچ روحی یافت نمیشود مگر اینکه صورتی متناسب با خود در این عالم شگفت انگیز برزخی یا مثالی یا خیال منفصل دارد.
👈این آسمانها و عناصر و نباتات و حیوانات همه صورتی نیز در آن عالم مثالی دارند. هر چیزی که در دنیا وجود دارد یک وجود مثالی هم در عالم برزخ دارد. این خوابهایی که میبینیم یا کشفهایی که در بیداری گاهی میبینیم چیزی جز سایه ها و رقیقه هایی از این عالم برزخ نیست.
👈اینها همه لمحه ای از عالم بسیار پهناورتر از دنیا به نام عالم برزخ است. تا اینکه دلیلی برای وجود چنین عالم روحانی داشته باشیم. مانند جدولها و نهرهایی است که به دریای مثال منفصل ختم میشود.
👈به خاطر همین شدّت اتّصال این امور به آن عالم برزخ است که به آن مثال متّصل هم گفته میشود. ما از طریق همین مثال متّصلی که با خود داریم به گونه ای با عالم مثال منفصل یا همان برزخ ارتباط اجمالی داریم.
👈شاید اگر این ادراک اجمالی را در خواب نداشتیم درک بسیاری از حقایق مربوط به احوالات برزخ و مرگ برایمان بسیار متعسّر یا متعذّر میشد:
📖«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرَادَ أَنْ يَحْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِهَذَا هَكَذَا تَكُونُ أَرْوَاحُكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَ إِنْ بُلِيَتْ أَبْدَانُكُمْ تَصِيرُ الْأَرْوَاحُ إِلَى عِقَابٍ حَتَّى تُبْعَثَ الْأَبْدَانُ»
🔹حالا از کجا تشخیص بدهیم که خواب یا کشفی که برایمان رخ داده حق است یا باطل؟! اجمالا باید بدانیم انسان مادامی که از دریچه ی مثال متّصل با صورتها در ارتباط است امکان خطا و اشتباه دارد. اگر زمانی مانند اموات یا برخی اولیاء از این عالم خیال مقیّد یا همان مثال متّصلش فراتر رفت و خود را واقعا در عالم برزخ و خیال منفصل و مطلق دید دیگر هر چه میبیند عین حق است.
👈چون آن صوری که در عالم برزخ وجود دارد همه صورت آن چیزهایی که در لوح محفوظ و عالم الهی وجود دارد. ولی مادامی که ما در این دنیاییم و با خواب و کشف صورتهایی را میبینیم گاهی خطا میبینیم و گاهی صحیح.
⚪ولی چه کنیم تا خوابهایمان شکارگاه حقایق غیبی شده و بتوانیم در خواب و کشف حقیقت صید کنیم؟! این دیگر بحثی طولانی است. اجمالا باید بدانیم اگر اموری در ما جمع شود خوابها و کشفهایمان روی به حقّانی شدن و نشان دادن حقائق برزخی می آورد.
✅اینکه عادت داشته باشیم که در بیداری توجّه به حق داشته و هیچگاه اهل دروغ و فریب نباشیم. یک میل و عطشی به عالم روحانی داشته باشیم و تا میشود خودمان را از رذائل و نواقص تطهیر کنیم و دل مشغولی های دنیایی را از وجودمان با قطع تعلّقات کم و کمتر کنیم. اینها باعث نورانی شدن نفس ما و قدرت پیدا کردن برای عروج از عالم دنیا و شکار مثالهای نوری برزخی است.
✅هر چقدر در اثر طهارت مناسبتمان با ارواح مجرّد بیشتر شود جذب بیشتری بین خودمان با آنها پیدا کرده و فیض بیشتری کسب میکنیم و این فیض اثرش را در خیال ما به شکل صورتها میریزد.
✅یکی از اموری که برای شکار این صورتها به شکل صحیح و قابل اعتماد در خواب و بیداری کمک میکند این است که سلامتی بدن و اعتدال مزاجمان را حفظ کنیم. بیماری و حالات ناشایست بدنی اینها را کدر و منحرف میکند.
✅همچنین هر چه در انجام عبادات و دوری از گناهان و انجام امور خیر و رعایت طهارت و وضوء و دائم الذکر بودن مخصوصا از اوّل شب تا وقت خواب موفّقتر باشیم اثرش را در خواب و بیداری خواهیم دید.
👈اجمالا رعایت اینها باعث میشود مشاهداتمان در خواب و کشفها حقّانی شود. والّا پر از اشتباه و باطل بوده و معمولا قابل اعتماد نیست.
🔻اساسا باید بدانیم اگر ما درست در بیداری زندگی کرده باشیم و خودمان را اسیر این تعلّقات و زنگارها نکرده باشیم قرار است در خواب به شکل طبیعی حقائق برزخی را ببینیم. مبشّرات ببینیم: «لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» نه اینکه اضغاث احلام ببینیم. معمولا یکی از اموری که اطبّاء معنوی نبض معنوی ما را با آن تشخیص میدهند کیفیت خواب ماست. چون کیفیت خواب ما نتیجه و محصول کیفیت بیداری ماست🔺
👈از همین روست که در روایت صحیحی که مرحوم کلینی در کافی از معمّر بن خلّاد نقل کرده امام رضا علیه السلام میفرماید پیامبر اکرم صلی الله علی و آله عادت داشتند صبح که میشد از اصحابشان میپرسید کسی خواب خوشی ندیده؟!
📖«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ إِذَا أَصْبَحَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ هَلْ مِنْ مُبَشِّرَاتٍ يَعْنِي بِهِ الرُّؤْيَا»
⬇⬇
👈این حدیث را اهل سنّت هم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده اند. این خوابها گاهی حقائق بسیار دارد. نباید بی توجّه نسبت به آنها بود. از همین روست که برای خوابیدن در روایات ما آدابی آمده است.
✔خواب خودش یک کلاس درس و یک شکارگاه حقائق است. نعمت بزرگی است که از دستمان میرود. اگر بیداریمان خوب باشد در خواب حقایق بسیاری میتواند برای انسان کشف شود.
👈لذاست که در روایتی امام صادق علیه السلام به ابوبصیر بیان فرمودند برای اینکه خواب خوشی داشته باشی سعی کن بدون طهارت و وضوء نبوده و با حالت جنابت به خواب نرو! سعی کن قبل از خواب خداوند متعال با به شکل عمیقی یاد کنی و ذکر بگویی:
📖«وَ أَمَّا الصَّادِقَةُ إِذَا رَآهَا بَعْدَ الثُّلُثَيْنِ مِنَ اللَّيْلِ مَعَ حُلُولِ الْمَلَائِكَةِ وَ ذَلِكَ قَبْلَ السَّحَرِ فَهِيَ صَادِقَةٌ لَا تَخَلَّفُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ جُنُباً أَوْ يَنَامَ عَلَى غَيْرِ طَهُورٍ وَ لَمْ يَذْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَقِيقَةَ ذِكْرِهِ فَإِنَّهَا تَخْتَلِفُ وَ تُبْطِئُ عَلَى صَاحِبِهَا»
👈سعی کنیم خودمان را آرام و سالم تحویل خواب بدهیم. اگر مانند مرتاضها و اهل مجاهدات در بیداری حواسمان را نمیتوانیم تعطیل کنیم تا کشفها بیاید لااقل خوابهایمان را نورانی کنیم و اموری صید کنیم. مدتی قبل از خواب خوب است این را تلقین کنیم که باید پاک برویم. هنگام خواب سه بار قل هو الله و تسبیحات حضرت زهرا را بگوییم و با آرامش و ذکر در خواب فرو برویم و منتظر نفحات غیبی باشیم.
👈در هر حال همانطور که خواب، صادق و اضغاث احلام دارد کشفهای بیداری هم همینگونه است.
🔹به صورت کلّی باید بدانیم این صورتهایی که در خیال متّصلمان ظاهر میشود یکی از این پنج حالت را دارد؛
1⃣گاهی دقیقا همان صورتی است که از طریق حواس ظاهری وارد نفس ما شده و الآن در حسّ مشترکمان دیده میشود.
2⃣گاهی نیز حاصل خلاقیت و آفرینش قوّه ی متخیّله و بازی نفس خودمان است.
3⃣گاهی نیز حاصل تمثیل ابلیس و شیاطینی است که از بیرون از وجودمان برایمان به وجود می آورند تا باعث گمراهی یا تاریکی یا اذیت ما بشوند. پیچیدگی این حالت عمدتا وقتی است که عناصری از واقعیّت و حقیقت هم همراه این تمثیل شیطانی باشد که تشخیص را دشوارتر میکند و ضلالت را بیشتر و عمیقتر.
دو مورد هم هست که خواب و کشف اعتبار دارد:
4⃣یکی اینکه این صورتها از باطن باطنمان جوشیده و حاصل تجلی و تمثل از عالم معانی و عقول قدسی باشد.
5⃣دیگر اینکه حاصل انعکاس صور موجود در عالم مثال و خیال منفصل باشد. این دو حالت خوابها و کشفها صادق و حقّانی است. ولی آن سه حالت قبلی اینطور نیست.
👈به صورت کلّی اینها در روایت صحیحی که مرحوم کلینی در کافی از سعد بن ابی خلف از امام صادق علیه السلام نقل کرده اینگونه بیان شده است:
«الرُّؤْيَا عَلَى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ بِشَارَةٍ مِنَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِ وَ تَحْذِيرٍ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ أَضْغَاثِ أَحْلَامٍ»
👈از اینجاست که گاهی تشخیص حق و باطل یا معنای یک خواب یا کشف پیچیده میشود و نیازمند یک استاد خبیر میباشد. گاهی یک خواب و یک کشف یکسان را وقتی دو نفر میبینند هر کدام تعبیر متفاوتی دارد. مرحوم مجلسی پدر در روضة المتّقین میگوید:
📖«لا يعرف تعبير الرؤيا إلا الأنبياء و الأوصياء أو من ألهمه الله من أوليائه، فإنه بحر عميق بل جربنا أن لكل نفس تعبير خاص ليس لغيرها»
⚪خوب است عادت کنیم در مواضع شبهه به این خوابها ترتیب اثر ندهیم و حمل بر خیر کنیم تا اینکه از اهلش بپرسیم. اگر خواب بدی بود و پریشانمان کرد از آن پهلو به طرف دیگر برگردیم و اگر این دعا را بخوانیم خوب است:
📖«أَعُوذُ بِمَا عَاذَتْ بِهِ مَلَائِكَةُ اللَّهِ الْمُقَرَّبُونَ وَ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ الْمُرْسَلُونَ وَ عِبَادُهُ الصَّالِحُونَ مِنْ شَرِّ مَا رَأَيْتُ مِنْ رُؤْيَاي»
👈اگر پریشانیمان زیاد بود بعد از اینکه این را خواندیم یکبار سوره مبارکه حمد را و سپس سوره ی فلق و ناس را هم بخوانیم و به سمت چپمان سه بار حالت بیرون انداختن آب دهان داشته باشیم.
👈گاهی یک معنایی از صورت اصلی اش به خاطر مناسباتی که به شخصیّت یا حالت ما یا برخی امور دیگر برمیگردد خارج میشود و حتّی در صورت ضدّ خودش ظاهر میشود و یا همینطور به صورتهای دیگر سُر میخورد و تعبیر را دشوار میکند.
👈به صورت کلّی عرضه ی این حالات به قرآن و روایات معیاری عام برای تشخیص عمق این امور است. اینکه یک شخص به خاطر شخصیت خاصش چگونه میشود دیگر بحث جزئی تری است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۰۲)
«ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَار؟!»
«پرهیز از ساده اندیشی پیرامون گناه»
🚫یکی از اوهام باطلی که باعث شده گناهان برایمان چندان مهم جلوه نکند این است که فکر میکنیم مانند این دنیا پیوند ما با گناه ربطی اعتباری است. همین است که گمان میکنیم صرف پشیمانی و طلب بخشش و حداکثر جبران کردن کفایت میکند!
✋آری گاهی گمان میکنیم بعد از گناه استغفاری کرده و خدا هم بخشیده و قضیه تمام میشود!
🔸در این پندار خام گویا توپ بخشایش در زمین خدایی مهربان افتاده و اوست که مجبور است ببخشد. اگر نبخشد کار بدی کرده و باید ببخشد! «کأَنَّ لِيَ التَّطَوُّلَ عَلَيْك» اینجاست که باید گفت مادرت به عزایت بنشیند! میدانی استغفار چیست؟! «ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَار»
🔹دریغا که توپ در زمین خود خودمان است! ربط ما با اعمالمان بسی عمیقتر از آن است که گمانش را میکنیم! وقتی گناهی از ما سر میزند واقعیتی تاریک در عالم هستی ایجاد میکنیم که دیگر هست که هست!
🔸ظلمتی که به دست خودمان در عالم وجود متولّد شده و ما را اسیر تبعات خودش خواهد کرد. این گناهان حقیقتا مانند باتلاق و گرداب ما را به درون خود میبلعد. با چنین حالی باید از روی اضطرار استغفار کنیم و به درگاه اولیاء الهی پناه ببریم!
🔹اگر چنین شد تازه حال واقعی استغفار پیدا میکنیم! بر فرض عقوبت هم نشویم، بیرون رفتن واقعی از آثار این گناهان به چیزی مثل معجزه نیاز دارد. رفقا از روی عجز در قنوتهایمان گاهی بگوییم:
📖«رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِين»
باسمه تبارک و تعالی (۹۰۳)
«نظریة ی شیعیان نخستین» (۲)
«رسول آری؛ ولیّ نه!»
«تفاوت امامت و حکومت»
🔻تدبّر در تاریخ صدر اسلام نشان میدهد یک تفکیک معناداری بین مردم در مورد دین و پیامبر وجود داشت. پیامبر را تا اندازه ای جدا از دین میدیدند. ایشان را در متن دینداریشان معنا نمیکردند. حقیقت تکان دهنده تاریخ صحابه آن است که تا آنجا که پیامبر پیامبر بود و رسول و بر ایشان وحی میشد برایشان احترام قائل بودند ولی در بیرون از این حوزه چندان جایگاه بلندی که به مرور در بین مسلمین برای پیامبر میشناسیم قائل نبودند🔺
👈از همینجاست که بارها و بارها بزرگان صحابه به مخالفت با نظر حضرت یا تحمیل نظر خودشان میپرداختند. اساسا این مطلب امری رایج بین آنها بود که میپرسیدند این موضع یا مطلبی که بیان میکنید اگر وحیی نیامده ما هم نظر و رأیی داریم!
👈از همان جنگ بدر که قرآن کریم به نوعی به مسلمین هشدار داد که چرا برخلاف نظر پیامبر به جای اعدام اسیران به دنبال اخذ فدیه رفتید بگیرید تا جنگ احد و تحمیل مبارزه با مشرکین در بیرون از مدینه تا اعتراض به تقسیم غنائم حنین و... .
👈تدبّر در پیامبر شناسی صحابه بیانگر آن است که ورای طیف بندی که میتوان در این زمینه داشت ولی تا حدود زیادی شأن ولایت معنوی و عظمت ذاتی رسول خدا ورای شأن رسالتشان و نزول وحی بر ایشان دیده نمیشد!
👈گمان میکردند ایشان هم انسان بسیار صالح و پارسایی است که بر ایشان وحی میشود و این نزول وحی را ملازم با درجات عظیم ولایی و برتری بی چون و چرای معنوی و امامتی در همه ی عرصه ها نمیدیدند.
⬇
👈همین است که برای خودشان در برابر پیامبر قائل به رأی و اندیشه بودند. البته چون مسلمان شده بودند تنها در آنجا که خدا کلامی را به عنوان وحی فرستاده تمکین میکردند. والا برای خودشان حقّ اظهار نظر و شنیده شدن رأیشان قائل بودند.
🔹ممکن است بگوییم خود پیامبر صلی الله علیه و آله هم مشورت میکردند و این اساسا امر خوبی برای جامعه ی آن زمان است. اینکه رهبر جامعه اینگونه مورد انتقاد قرار میگیرد و مردم با آزادی نظر خود را بیان میکنند.
✋ولی این ظاهر مسأله است. این مطلب محدود به آنجا نمیشد که خود حضرت نظر آنها را بخواهد. تا مثلا رشد عقلی پیدا کنند. بلکه این حالت نوعا کاشف از نوع دیدگاه خاص و ضعیفی بود که نسبت به مقامات بلند رسول خدا داشتند.
👈واقعا انتقاد میکردند طوری که قرآن کریم گاهی آیاتی در مذمّت آنها نازل میکرد. گویا نبوّت را قبول داشتند ولی ولایت حضرت را چندان هضم نکرده بودند.
👈گاهی خود این مشورت کردن با آنها به خاطر جلب حمایت آنها و مدارا و تألیف قلوب آنها هم بوده است. اینها لزوما نشانه های خوبی از جامعه ی مدنی آن زمان نیست تا بخواهیم آن جامعه را الگوی برتر قرار داده و از آنها درس بگیریم!
✋اصلا معلوم نیست در جامعه ی مهدوی نیز این اموری که در جامعه ی نبوی بود باشد. بله پرسش و درخواست بیان حکمت یا مانند این اشکالی ندارد ولی اعتراض و تحمیل نظر و طلبکاری و مانند این چیز دیگری است. اصلا معنای خوبی ندارد.
🔹اساسا تدبّر در احوال صحابه و عمق مکتب اهل سنّت بیانگر نوعی توهین به جایگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. ایشان را چندان جدّی نمیگیرند. البته بعدا به مرور این امر در لایه ها و لفّافه هایی قرار گرفته ولی در عمق عمق این مکتب این روح توهین را میتوان دید.
👈همین جریان خلافت بعد از حضرت برای همین توهین کافی است. اگر بپذیرند که پیامبر، امیر المؤمنین علی علیه السلام را تعیین کرده بود و صحابه نپذیرفتند توهین به پیامبر است.
👈اگر هم نپذیرند و بگویند پیامبر امّت را در حالیکه میدانست دارد از این دنیا میرود و بر اثر مرگ ناگهانی رحلت نکرد بدون تعیین جانشین و یا حتّی تعیین ساز و کاری برای جانشینی رها کرد و اینگونه باعث اختلاف عمیق بین امّت شد باز توهین بزرگی به ساحت پیامبر است. آخر چطور باورپذیر است.
👈پیامبر حقیقتا مظومیّت خاصی دارد. از همینجاست که مرحوم کلینی با سندی صحیح از امام باقر علیه السلام نقل میکند که قسم به خدا پیامبر جز شیعیان با حالت غضب از همه ی امّتش از این دنیا رفت: «وَ اللَّهِ لَقَدْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ عَلَى أُمَّتِهِ سَاخِطٌ إِلَّا الشِّيعَة»
👈از همینجاست که متوجّه عمق مشکل صحابه با ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام میشویم. آن هم اینکه ورای هر عاملی که باعث انحراف امّت شد اساسا در ارتکاز آنها چنین اموری که در قرآن کریم بیان نشده بود و کلام خود پیامبر بود، امری قطعی و غیر قابل صلاحدید مجدّد نبود. مخصوصا در ظرف فتنه میشد از آن تخلّف شود.
👈اساسا از آنجا که در قرآن کریم به صراحت چیزی در مورد خلافت امیر المؤمنین علی علیه السلام نیامده بود پذیرش خلافت امیر المؤمنین از همان جنبه ی ولایت پیامبر میتوانست مقبول شود.
👈در حالیکه چنین سرسپردگی و قبول بی چون و چرایی مخصوصا در چنین مسأله ای در بین صحابه نسبت به پیامبر نهادینه نشده بود. حتی دقت در تاریخ اسلام بیانگر آن است که ولایت و امامت خود پیامبر اکرم نیز ثبات سیاسی کامل نداشت.
👈خلافت امیر المؤمنین در واقع به معنای تداوم شأن ولایت رسول الله بود که اساسا بین آنها چنین جایگاه رفیعی هضم نشده بود. اینکه از اوامر و نواهی شخصی تبعیّت کنند که نه به او وحی میشود و نه در ظاهر فرق بزرگی با آنها دارد!
👈در واقع این ولایت همان عمق معنای تشیّع بود که مدّتها طول کشید که برخی مسلمین به تدریج با آن آشنا شوند که ای دل غافل! اصلا میدانیم این ذوات نورانی چه جایگاه عظیمی در هستی دارند؟! اینها امام مفترض الطاعة هستند و این امر هم ریشه در مقامات بلند معنوی و ولایی آنها دارد.
⬇⬇