باسمه تبارک و تعالی
🍀گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است🍀
🔹بعد از نماز صبح مشغول تلاوت قرآن شدم. آیات سوره مبارکه ی بقره بود. آنجا که طالوت بنی اسرائیل را برای نبردی بزرگ با جالوت حرکت داد. ولی دید با این جماعت مذبذب نمیشود به نبرد دست زد. امتحان نوشیدن از آب نهر رخ داد. تنها قلیلی از مؤمنین در این امتحان پیروز شدند.
🔸همین عده قلیل مؤمنین هم وقتی به سپاه عظیم جالوت رسیدند گفتند ما توان مقابله با این نیروهای عظیم کفر را نداریم. اینجا بود که آن مؤمنان خاص با نیروی قوی معنویشان به جماعت قلیل مؤمنین امید دادند که:
📖(كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصّابِرينَ)
🔹نظام اسلامی ما نیز در حال نبردی بزرگ با جبهه ی کفر و جنود جهل است. گاهی برای ادامه راه لازم است که زنان و کودکان و ضعیفان و اهل شک به نهر آبی مبتلا شده و در همان خانه مشغول شوند و به میدان نیایند. لا اقل کمتر دیگر نق میزنند و بهانه شان برای شلوغ کردن مدتی کم میشود.
🔸نظام ما هم حرکتش را به سمت قله و نبرد با سپاهیان جهل با همین جماعت قلیل مؤمنین پیش خواهد برد و این دولتهای غیر همسو نیز هر چند مزاحمت ایجاد کنند ولی به اذن الهی و رشادت مؤمنان برگزیده گزند نهایی به این مسیری که در حال پیموده شدن است نمیتوانند بزنند.
🔹و شما ای مؤمنین! ای آنانی که با طالوت از نهر آب آزمونها گذر کردید! صبر پیشه کنید و برای نبرد بزرگتان با جبهه ی کفر آماده باشید! با انگیزه ای مضاعف! دیری نیست که داوود، جالوت را از پای در آورد و نظم و هیمنه ی نظام کفر یکباره فرو ریزد!
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۳)
«رنجهای شیرین صعود به قلّه»
«گوارایی چگونگی ها در سایه سار درک چرایی ها»
«آزمون بزرگ آمادگی برای لقاء الله و معنای زندگی دنیا»
🌄نمیدانم تجربه ی کوهنوردی دارید یا نه! آخر کدام آدم عاقلی است که لذّت و راحتی خانه را بر رنج و سختی ترجیح ندهد؟! ولی باز انسان با کمال خرسندی و شادابی رنج و سختی کوهنوردی را ترجیح میدهد. رنجی نشاط آور و لذّت بخش است! وقت انسان گرفته میشود! پای انسان خسته میشود! نفس انسان تند تند میزند! خطر دارد! ولی باز لذّت بخش است.
🚨ولی امان از وقتی که انسان در دل این درد و رنج باشد و یادش برود که در حال کوهنوردی است! در حال امتحان است! آن وقت است که همه چیز عوض میشود! ناراحت و عصبانی میشود! غمگین و پرخاشگر میشود. بد بین و نا امید میشود. همه ی اینها تفاوت ها تنها ریشه در تصوّر چرایی رنجها و سختی ها دارد.
🍀و همین معنای این گفته ی عمیق است که وقتی انسان چرایی را بداند چگونگی ها برایش گوارا میشود. تحمل پذیر میشود. بلکه لذّت بخش میشود
🌿و این همان حقیقتی است که قرآن کریم به انسان تعلیم میدهد. علت غایی و چرایی و معنای زندگی را به ما یاد آوری میکند! معنای زندگی دنیا ابتلاء و امتحان است.
☑ای انسانها! ای هبوط یافتگان به اسفل سافلین! یادتان نرود که معنای اینجا بودنتان امتحان و ابتلاء برای بازگشت و لقاء الله است. درگیر کم و زیادها و خوشی و ناخوشی ها و رنج و لذّتهایش نباشید! به فکر آن باشید که خط پایانتان کجاست! سرور بازگشت به سوی اهل و یارانتان یا پریشان حالی و یدعوا ثبورا!
📖«يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۴)
«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ، وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيد»
«ضرورت حق شناسی و قدردانی از امام عادل»
🔹بیدار که شدم دیدم رئیس جمهورمان آقای فلانی شده! نمیدانم شما چه احساسی داشتید! ولی من احساس آن را داشتم که سایه ی رحمت امامی عادل و پدری مهربان از بالای سرم رفته و دیگر در متن جریان حوادث قرار گرفته ام! این ایران دیگر آن ایران نیست! همان لحظه گردنم طوری گرفت که یک شبانه روز به سادگی نمیتوانستم تکانش دهم! همینطور یک جا افتاده بودم! این هم روز اوّل ما و ایران جدیدمان! گویا رئیسی عزیز آنگونه با پیکری سوخته در دل کوه ها به ما نگاه میکرد و میگفت: «بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي» شما لایق همین بودید!
💭به یاد آخرین جلسه ای که رئیسی عزیز در هیئت دولت بود افتادم... یادتان هست که چطور با دلی شکسته و با یک بغضی از فشارهای روحی و بیرونی که به او می آید حرف میزد؟! از جناح دیگر که انتظاری نبود ولی طرف اصلی شکایتش ظاهرا همین جناح موسوم به انقلاب بود. آنهایی که او را آزار میدهند ولی او کسی نیست که حرفی بزند که زمینه ی اختلاف شود.
💔معلوم بود که در یک فشار روحی بزرگی بود. میگفت چرا با من اینطور میکنید؟! چرا از من چیزهایی را میخواهید که در روحیه من نیست؟!
💭به یاد مولایمان افتادم که نه از دست شامیان بلکه از دست کوفیان طوری شد که نفرینشان کرد! آنجا که طبق نقل الغارات بالای منبر قرآن کریم را بر سر گذاشت و فرمود خدایا اینها حقی که من در این کتاب دارم را منع کردند! تو هم آنچه سزاوارشان است به آنها بده!
😢خدایا من از اینها بدم می آید و آنها هم از من بدشان می آید! من از آنها خسته شده ام و آنها هم از من خسته شده اند. از من میخواهند بر اخلاق دیگری باشم که در من نیست! خدایا به من یاورانی بهتر از آنان بده و به آنها رهبری بدتر از من!
📖«اللَّهُمَّ قَدْ أَبْغَضْتُهُمْ وَ أَبْغَضُونِي وَ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ حَمَلُونِي عَلَى غَيْرِ خُلُقِي وَ طَبِيعَتِي وَ أَخْلَاقٍ لَمْ تَكُنْ تُعْرَفُ لِي اللَّهُمَّ فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي»
🔹رئیسی عزیزمان را که آن همه دویدن شبانه روزی خستهاش نمیکرد اینها خسته کرده بود. حالا من نمیدانم دقیقا چه بود که اینطور شده بود ولی یک حالت را در سیمایش میدیدم و از آن میترسیدم. راستش خیلی دوست ندارم یک آدمی در سطح ایشان و اخلاص و تقوای ایشان رئیس جمهورمان باشد، چون کفران نعمت چنین شخصیتهایی خیلی آثار بدی برایمان دارد: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي»
⛔اینها نعمتهای بزرگی هستند که اگر کفران شوند عذاب شدیدی در پی دارند. گمان نکنیم همیشه نعمت بزرگ خوب است. نعمت بزرگ وقتی خوب است که همراه ظرفیّتی بزرگ باشد والا امتحانی بزرگ است. طرفی از آن قلّه است و طرف دیگر درّه!
👈این اواخر دیگر میدیدیم حتّی مؤمنین انقلابی هم از ایشان مدام انتقاد میکردند! حتی خودمان! در این گروه ها و گفتوگوها. گویا او هم بدتر از قبلی هاست! یکی میگفت برای رأی آوردن و محبوب شدن سراغ مسائل فرهنگی نمیرود! رها کرده! یکی میگفت بلد نیست چطور اداره کند و مدام دارد گران میکند! یکی میگفت فقط بلد است بدود! یکی میگفت همان هاشمی رفسنجانی است یک ذره بهتر! یکی میگفت ...
🔹خدماتش را نمیدیدیم. این حجم عجیب تلاش و اخلاص او را نمیدیدیم! گویا مشکلات فرهنگی و اقتصادی و... تقصیر ایشان است! حرفهایی میشنیدم از آدمهای خوب و انقلابی مان که رویم نمیشود بازگو کنم! برای ما خوب جا نیافتاده که امام عادل چه حقّ بزرگی بر گردن رعیّت و مردمش دارد! راحت غیبت که نه، به ایشان تهمت زده میشد! استهزاء میشد! خیانت میشد و او هم برای حفظ وحدت گردن میگرفت!
😞حقّ ایشان را که تضییع کردیم. قدرش را ندانستیم. طوری بود که حتی دل رهبر عزیزمان هم برای مظلومیتش بین مردم سوخت. قبلا هم به انحاء مختلف برای اهل فهم تذکر داده بود که قدر ایشان را بدانید و خدمات بزرگ این بزرگمرد را بازگو کنید. رئیسی که از دستمان رفت و حالا باید تبعاتش را بچشیم! ولی قدر این رهبر عزیزمان را بدانیم! این حکیم فرزانه را! اینها بزرگترین نعمتهای الهی برای جامعه انسانی بودند که خدا به ملّت ایران هدیه کرد! آیا حواسمان هست؟!
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۵)
«اندر حکایت آبی روان به سوی دریا»
«قالُوا سَلاما و مرّوا کراما»
🔹مؤمن هر چند در عزم ایمانی اش برای رسیدن به مقصد چون کوهی استوار است ولی ابعاد وجودی اش همه نرم نرم است. تا بتواند عبور کند و راهش را ادامه دهد. لین العریکة است. خفض الجناح دارد. سکون الریح دارد. طیب المخالقة دارد.
🚛در خودروهای سنگین دیده اید چطور بادشکن نصب میکنند! تا راحتتر هوا را شکافته و سرعت بگیرند و مصرف سوختشان پایینتر بیاید. تواضع داشتن و مبارزه با انانیّتها بادشکن است. مانع از تحلیل نیرو و خستگی است.
🔸برخی مثل سیم خاردار اند! منتظرند به مشکلی گیر کنند و دست به یقه شوند! با زن و فرزند و همکار و همسایه و بیماری و... بابا ول کن! آب باش! روان و رها باش و عبور کن! عیب موانع در خودشان نیست در درگیر کردن تو است. اگر توان تغییرشان را نداری توان درگیر نشدن و عبور که داری! یاد بگیر که گاهی باید چشم پوشی کنی و رد شوی!
🔻مؤمن مانند آب است. صاف و زلال و روان است. ستیزه جو نیست. با نرمی و بدون هیچ زحمتی هیئتِ موانع هرچند بزرگ را میپذیرد و از دورشان عبور میکند. عجیب انعطاف پذیر است. تنها و تنها به فکر مقصد است و سودای درگیری با این موانع فریبش نمیدهد. حلیم و بردبار است. سنگهای سخت را هم در بستر خود قدرتمندانه ولی به مرور صیقل میدهد. مسافری است که اجازه نمیدهد اینها مانع راهش شوند. با حالت سلام از دل صخره ها هم شده عبور میکند و میرود. مثل آبی روان تنها سودای رسیدن به دریا را دارند🔺
📖«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۶)
«ذاذن، یوگا، مراقبه و مدیتیشن»
«اعصاب سنج و مراقبه تقوای بندگی»
🔹اخیرا فیلمهایی دیدم که در آن انواع مدیتیشن و مراقبه های ادیان شرقی مخصوصا ذاذن و یوگا برجستگی خاصی داشت. این روزها بازار اینها خیلی هم گرم شده! خودش یک ورزش و یک درمان برای کاهش استرس و افسردگی و مشکلات خواب و... شده! انسان مدرن، اینها را که معنایی فلسفی داشته است نیز در خدمت هواهای خود قرار داده!
🔸میخواهد برای تحمل مشکلات و گاهی لذت بردن به نوعی حالت بی فکری و خلسه برسد! ولی باز به خاطر محبّت دنیا و بازگشتی دوباره به آن است نه اینکه برای اصالت دادن به حقیقتی برتر از خود باشد! نوعی غفلت ولی از سنخ معنویت است. غفلتی خطرناک.
🔹ولی قابل کتمان نیست که این خلسه ها و تمرکزها قدرتها و آرامشهایی را برای انسان به ارمغان می آورد. آیا چنین نیاز مهمّی در دین مبین اسلام پیش بینی نشده است؟! شاید دستور تقوا در قرآن کریم را بتوان بدیل توحیدی اینها دانست. مراقبه بر تقوا همان چیزی است که متأسّفانه به خوبی جز در برخی گرایشات عرفان اسلامی استنباط و تبلیغ نشده است؛ همان حالتی که: «جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه»
🔸مراقبه ی اسلامی در یوگا و ذاذن نیست. از سنخ تقوای ابتلائات است. این است که همیشه در متن زندگی عرفی چهارزانو به مراقبه تقوای بندگی بنشینیم. مثل بازی اعصاب سنج است. کسب جمعیت از زلفی پریشان است. اینکه در هر صحنه ای چطور با ظرافت سعی کند خدا را ببیند و با تقوا به سوی او حرکت کند. آرامش و تنوع و هیجان و لذت عجیبی برای انسان می آورد. (بذل الخاطر ۹۹۳)
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۷)
«لذّت تکیه زدن در سایه سار مفهوم رضایت»
«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي رَاضِيَةً بِقَضَائِك»
🔹یکی از مقامات بلند اولیاء الهی مقام رضاست. مقامی که از بصیرت عمیق درک اسرار سرّ القدری هستی نشأت میگیرد و در آن انسان با تمام وجود میفهمد همه چیز همانگونه که باید باشد در جریان است. همین است که همه ی جنگها در درونش به صلحی عمیق تبدیل میشود.
🔸نشانه اش اینکه خوشی و ناخوشی دیگر یکسان میشود و خصومت و درخواستی دیگر در باطن درون باقی نمیماند حَتَّى لَا نُحِبَّ تَأْخِيرَ مَا عَجَّل، وَ لَا تَعْجِيلَ مَا أَخَّر؛ و اساسا آدمی تا به این رضایتها از خدا نرسد توان حرکت به سوی او را نخواهد داشت: «ارجعی الی ربِّکَ راضیةً مرضیةً» مگر با خشم و غضب بر خدا میشود به او نزدیک شد؟!
🔹و اگر ما دستمان از حقیقت این مقام بلند کوتاه است خودمان را که نباید در این آفتاب سوزان ابتلائات از سایه های خنک مفهوم رضا هم محروم کنیم! داشتن چنین رضایتی نیاز زندگی ماست. اینکه در مقابل هستی و تلخی ها و شیرینی هایش سپر بیاندازیم. لااقل در ذهنمان تلاش کنیم اینها را از خدا بدانیم و از خدا راضی باشیم.
🔸این رضایت به هیچ وجه به معنای کاهلی و بی مسئولیّتی و تلاش نکردن برای تغییر نیست. چه این خودش ریشه در عدم رضایت دارد. بلکه به معنای توحید و خدا را دیدن است. به جنگ درونی با خواست خدا نرفتن است. میل ما باید طبق میل حق باشد! مگر خالق و رب ماییم که قرار باشد همه چیز مطابق درک و میل ما باشد؟!
📖«وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِن»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۸)
«سرّ تفاوت مراقبه تقوایی و مراقبه بودایی»
«انسان یا فرشته؟!»
«إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّه»
🔹انسان با مراقبه از ظواهر فاصله گرفته و آرام آرام به باطن هستی نزدیکتر میشود. از آنجا که فاصله ی ظاهر تا بواطن هستی مسیری است که در قلب انسان طی میشود انسان نیازمند مراقبه قلبی و تمرکز بر اعمال قلبی است. ادیان عرفانی شرقی مصداق این مراقبه را در اموری مثل ذاذن و مدیتیشن یوگا یافته اند! برخی از فرق متصوّفه اسلامی نیز مبالغه ای بر انزوا و خلوت گزینی نموده و گاهی از مصادیق مشابهی مانند رقص سماع برای تمرکز و نفوذ به بواطن استفاده میکردند.
🔸در دین اسلام نیز مفهوم خلوت مفهومی آشنا است ولی به شکل آشکاری قرابتی با این نوع مراقبه ها ندارد. خلوت سحری و بین الطلوعینی بیشتر نیرویی برای بازگشت به سَبحِ طویل و صحنه های نبرد تقوامدارانه در زندگی اجتماعی است. برخلاف ادیان شرقی که اشتغالات دنیایی برایشان مزاحمهایی است که باید به حداقل برسد.
✔پیش فرض این نوع مراقبه های شرقی نوعا آن است که فعالیتهای بدنی و همینطور زندگی اجتماعی، اموری غریب و بیگانه از سلوک قلبی انسان است. سلوک تنها با همان اعمال قلبی است که در خلوت و مراقبه خاص رخ میدهد. لذاست که زن و فرزند و شغل و سیاست همه دشمن راه است و باید به آنها به شکل اضطرار نگاه کرد. باید از آنها گریزان بود. این مخ نظریه ی رهبانیت است.
🔸سه اشکال جدی نظریهی رهبانیت شرقی🔸
1⃣یکی اینکه چون رسول الله و شارعی ندارند امکان عادی آن را ندارند که امورات زندگانی را با قصد تقرّب و ابتغاء مرضات الله انجام دهند. امکان آن را ندارند که فعالیتهای مختلف زندگی را با انگیزه الهی تبدیل به یک عمل قربی و قلبی و سلوکی کنند. الگوهای این نوع زیست معنوی را هم ندارند.
2⃣دوم اینکه حکمت آفرینش انسان آزاد و فلسفه هبوط او به دار ابتلاء را درک نکرده اند (بذل الخاطر ۴۵۹). جنّات و انهار و مقعد صدق چنین مقامی از دل انتخابی آزاد در میدان تضادها و کشمکشها و مجاهدتها میجوشد. اینها میخواهند با تنگ و تنگتر کردن بسترهای آزادی دایره ی انتخابگری خود را محدود کنند! همین است که سودای مبارزه ریشه ای با امیال فطری و قطع روابط اجتماعی را دارند تا دایره ی اختیار را محدود کرده و میدان نبرد را بسته و در خلوت عافیت صلح جویانه ای به مراقبه بنشینند! غافل از اینکه با بستن راه های نبرد و تنگ کردن دایره ی مقدورات، خودشان را از راه های متنوّع ترقّی و تکامل انسانی محروم کرده اند.
3⃣سوّم اینکه نفهمیده اند مقام انسانی فوق فرشته صفتی و فرشته خویی است. همین است که گمان کرده اند زندگی اجتماعی انسان تنافی ذاتی با راه سلوک معنوی دارد. گمان کرده اند انسان مانند فرشته ها صرفا موجودی روحانی بوده و فقط مظهر اسم سبحان است. اگر چنین است پس باید تنها به تسبیح و تقدیس مشغول باشد. در حالیکه انسان بُعد مادّی و امکان انتخاب در تضاد امیال هم داشته و به واسطه ی آن قابلیّت آن را پیدا کرده تا مظهر همه ی اسماء الهی باشد. فلسفه ی هبوط به دار دنیا و دار ظلمت اساسا همین بود. ابعاد گوناگون روح انسان ارتباط گسترده ای با اعضاء و جوارح و فعالیت آنها دارد. ارتباط انسان با خداوند از طریق اسماء و صفات دیگر مانند قدرت، علم، حیات و حکمت هم هست. اگر آدمی بخواهد به مقام مظهریت جامع برسد باید به تناسب آن اسماء، ابعاد وجودی خود و به تبع آن گستره ی فعالیتهایش را تنظیم کند. از اینجاست که انسان کامل نمیتواند کسی باشد که در گوشه ی خلوتی صرفا مشغول مراقبه ذاذن یا ذکر و دعا باشد! اگر انسان با خلق الله ارتباط نگیرد و به آنها خدمت نکند چطور میتواند مظهر رحمت الهی شود؟! اگر با دشمنان خدا درگیر نشود چطور میتواند مظهر غضب الهی شود؟! و...
☑از اینجاست که سرّ تفاوت مراقبه ی تقوایی و مراقبه ی بودایی را میفهمیم. اینکه چرا یکی تمرکز بر انجام وظایف بندگی در ساحتهای مختلف زندگی داشته و به استقبال چالشهای گوناگون میرود و دیگری به دنبال تمرکز در تاریکیها و خلوتها و زدودن موضوع ابتلائات دارد! هر دو هم مراقبه است ولی تفاوتش در تعریفی است که از انسان و کمال انسانی دارد. یکی سالک راه سبحان است و دیگری سالک راه الله است. یکی قرار است انسان را به مقام انسانیّتش برساند و دیگری اساسا انسان را نشناخته! یکی میخواهد علی بن ابی طالب و حسین بن علی علیهما السلام تحویل جامعه ی بشری دهد و دیگری راهبی بودایی!
👈اینجا بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عثمان بن مظعون که نماد رهبانیّت و عرفان جویی فرشته صفتانه در امّت اسلامی بود اینگونه فرمود که: «إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّه» و چه زیبا گفت امام راحلمان که:
سالک! در این سلوک به دنبال کیستی؟
من، یار را به کوچه و بازار میکشم
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۹)
شرحی بر آیه شریفه: «ان الشیطان لکم عدوّ فاتّخذوه عدوّا»
🔹آدمی اگر از فقر نترسد! از بی آبرویی نترسد! از مریضی نترسد! از بی امنیتی نترسد! اگر از دشمن نترسد به فکر مبارزه نمی افتد. دشمن برای انسان تولید غایت میکند. معنا و جهتی برای جنگیدن و اجماع قوا میدهد. نشاطی برای حرکت میدهد. انسان را وادار میکند روی دو پای خوف و رجا ایستاده و حرکتش را آغاز کند.
🔸یک جریان هم برای بقایش بیش از نیاز به دوست به دشمن نیاز دارد. در ستیزه گری با چنین دشمنی است که هویّت و ضرورتی مشروعیت بخش پیدا میکند. شرط ماندگاری اش در آن است که مدام در ستیزه باشد و دشمنش نیز هیچگاه نابود نشود. والا اوّل بحران بی معنایی و اضمحلال اوست.
🔻هر زندگی و هر سرزندگی ای عرصه ی جنگی است! جنگی با دشمنی. اما اگر میخواهی معنا و ارزش زندگی ات را بفهمی ببین در جبهه ی کدامین جنگ و با کدامین دشمن در حال نبردی؟! به چه سویی در حرکتی؟!🔺
🔹آری دشمن واقعی داشتن از نان شب و دوست صمیمی داشتن برای انسان ضروری تر است. دشمنان موهوم را رها کن! دشمنی را پیدا کن که حقیقتا دشمنی اش مایه خیر واقعی توست! همانکه جنگ با او خیر محض است. تو را به خود واقعی ات توجه میدهد. همین است که خداوند این نعمت بزرگ و این دشمن بزرگ را آفرید! شیطان و هوای نفس را!
🔸اگر اینها را دشمن نبینیم خود واقعی مان و حرکت به سوی خود برترمان را فراموش میکنیم. دشمن شناسی به انسان خود شناسی و حرکت میدهد. همین است که شیطان و هوای نفس از بزرگترین نعمتهای خدا برای بندگانش است. آدمی به برکت چنین دشمن توانایی است که توان سلوک تا درجات بلند فنا را می یابد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۰)
شرحی بر آیه ی شریفه: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِير»
🔹ما معمولا تا سرمان نیاید یاد نمیگیریم! عقلمان در حسمان است! گاهی هم میگوییم: «بگذار خودش تجربه کند تا بفهمد!» زندگی اکثر انسانها را وقتی میبینی متوجّه میشوی چندی دیگر سرشان به سنگ خواهد خورد! مسیرشان بن بست است! ولی چرا باز میروند؟!
🔸این خصلت راه انسان را طولانی میکند! گاهی او را به هلاکت می اندازد. بگذریم از آنها که حتّی در این مدرسه هم شاگرد تنبل اند! باید چند بار به سرشان بیاید تا درس بگیرند! آیا راه دیگری نیست؟! راهی که دیگر منتظر نباشیم تا چیزی سرمان بیاید تا یادش بگیریم!
1⃣یکی آن است که در کودکی نمونه ای از چیزها سرمان بیاید. سرّ تأکید بر بازی و فراهم کردن آزادی برای کودکان همین است. در بازیها خیلی از حقیقتها و مهارتها را می آموزیم. به بچه ها فرصت بازی بدهیم. بزرگی دیگر وقت بازی و تجربه نیست.
2⃣دیگر اینکه از تاریخ و تجربه و مشورت و نصیحت دیگران بهره ببریم فان السعید من وعظ بغیره. منتظر ننشینیم تا سر خودمان هم بیاید. واقعا برایمان تجربه ی دیگران مهم باشد.
3⃣دیگر اینکه با عقلمان حس کنیم. پیش بینی کنیم. عقل و تربیت عقلی وقتی قوی شد آینده ها را مانند امر محسوس برایمان نشان میدهد. آینده را میبینیم و سرمان به سنگ میخورد و برمیگردیم.
🙏ولی کاش به حرف خدا و اولیاء خدا گوش میکردیم! کاش لااقل دیگر وقتی آثار بد کارهایمان هویدا شد توجیه نمیکردیم! کاش وقتی سرمان به سنگ خورد قبول میکردیم. ضرورت استغفار و توبه برای همین است. تا توجیه نکنیم و برگردیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۱)
🌸کوبیدن درب بهشت با ذکر شریف «لا الهَ الّا اللهُ الملکُ الحقُّ المبین»🌸
🔹ذکر، معجونی معنوی است که معمولا باید با تجویز اطبّاء نفوس استفاده شود. یکی از معجونهای خالص و قطعی که اذن عام از اهل بیت علیهم السلام در موردش آمده ذکر شریف «لا الهَ الّا اللهُ الملکُ الحقُّ المبین» است. به فرموده ی امام صادق علیه السلام اگر کسی صدبار آن را بگوید خداوند او را از فقر و وحشت قبر در پناه خودش قرار داده و نوعی بی نیازی و ثروت برایش به ارمغان می آورد. انسان را از تنگی ها به سوی گشایشها میبرد.
🔸روشن است که این امر مرتبط با مضمون توحیدی عمیق این ذکر شریف است. اثر دیگر این ذکر این است: «استقرعَ بابَ الجنّة» در ملکوت گویا انسان با این توجه و این ذکر در حال کوبیدن درب بهشت است. با همین توجه سعی کنیم این ذکر را در سحرها بگوییم. با توجّه به عمق توحیدی این ذکر شریف مانند کسی که در تاریکی ها محبوس شده بخواهیم درب عالم نور را برایمان باز کنند.
🔹این ذکر از اختصاصات اهل بیت علیهم السلام است. شیخ صدوق در المقنع عدد روزانه ۳۰ بار هم برای این ذکر بیان کرده. ولی در ثواب الاعمال از امام صادق علیه السلام همان عدد صد را نقل کرده است. شیخ طوسی نیز در حدیثی سلسلة الذهب از امام رضا علیه السلام همین مضمون را نقل کرده و به جای «استقرع» تعبیر: «استفتح» آورده است.
🔸در میان اهل سنت نیز دارَقطنی محدّث بزرگ عامّی و معاصر شیخ صدوق در مسأله شماره ۳۰۸ کتاب علل، طرق مختلف این نقل را از مالک بن انس از امام صادق علیه السلام جمع کرده است. خلاصه خنکِ خنک و با اطمینان خاطر این ذکر شریف را نوش جان کنید😊