eitaa logo
بذل الخاطر
1.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
5 ویدیو
14 فایل
صید و بذل خطورات و نکات دینی، علمی و اجتماعی و جستارهایی نکته پردازانه جهت ارتقاء سواد معنوی، تمرین طرز نگاه دیگر و امتداد بخشی و سر سفره آوردن معارف دینی. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین هدف ثبت خطورات است (یک طلبه ساده) راه ارتباطی @ArMhmd_kh
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲۹) «نگاهی گذرا به تاریخ فلسفه از منظر نظریّه ی کلّیات» «چرا کلّیات حقیقی خطّ مقدّم نبرد فلسفه و سفسطه است؟» «بیان اهمیت جایگاه نظریّه کلّی طبیعی ابن سینا در تاریخ فلسفه» 📎در یک نشست دو طرفه مجازی با یکی از اساتید فلسفه مباحثه ای در برخی مباحث فلسفی میکردیم. نکاتی ایشان فرمودند و نکاتی هم از این طرف بیان شد. به ذهنم خطور کرد خلاصه ی رفت و برگشت و جمع بندی که در آن جلسه با این استاد ارجمند داشتیم را با روش بیان دیالکتیکی تاریخی و اضافه کردن برخی نکات افزوده مخصوصا در زمینه ی نقش سقراط در تاریخ اندیشه بذل کنم. شاید به درد کسی خورد. 🔹تاریخ فلسفه را میتوان از پنجره ی مفاهیم مختلفی دید. هر کدام هم منظره ی خاصی را جلوی دیدگانمان میگشاید. مثلا نگاه به فلسفه از افق مفهوم حقیقت یا مفهوم جوهر یا مفهوم اصالت وجود و ماهیّت یا ... . یکی از پنجره های مهم نگریستن به تاریخ فلسفه از منظر نظریّه ی کلّیات است. از جهتی میتوان خطّ مقدّم نبرد میان فلسفه و سفسطه را در انکار یا قبول کلّیات دانست. با توجّه به اهمّیت بحث مناسب است لحظاتی به تماشای تاریخ فلسفه از پنجره ی معنای کلّی بنشینیم. 🔸به منظور پرهیز از اطاله ی بحث خیلی از نکات تاریخی ریز و درشت را فعلا وارد نمیشوم. روش بحث نیز برقرار کردن نوعی دیالکتیک و گفتوگوی تاریخی بین رجال تاریخ اندیشه روی موضوعی حساس است. به دنبال توصیف بوده و از انتقاد و نظر پرهیز میکنیم. مراد اثاره ی مطالب و استنطاق برخی فرآیندهای بنیادی تاریخ فلسفه از این زاویه است. ✔یکی از بهترین روشها برای فهم عمیقتر نظریّات علمی و همینطور پیدا کردن بصیرت پیرامون آنها داشتن افقی اینچنینی در نگریستن به مسائل اساسی است. این امر باعث میشود قدر تلاشهای فکری دیگران را بدانیم. نظریّات علمی را به جای آنکه با استصحابی قهقرایی از افق و بافت اکنون دیده و خوب درک نکنیم در همان گذشته آنها را بفهمیم. آری خوب است عادت کنیم نظریّات علمی مهم را در همان بافت واقعی شان درک کنیم. یعنی آنها را نه از افق حال ببینیم و نه از افق گذشته و زمان بیانشان بلکه از افق گذشته ی گذشته به آنها بنگریم. ابتدا خلاصه ای از محتوای آن را خیلی سریع گزارش میکنم که شمای کلّی مطلب روشن شود. 🔸«خلاصه بحث»🔸 1⃣در این نوشته جلسه ای تشکیل میشود که در آن ابتدا سوفسطاییان طرح بحث میکنند 2⃣و سقراط با طرح نظریّه ی کلّیات عقلی زمینه را برای پاسخ به سوفسطاییان با تاکید بر اشتراک معنوی مفاهیم عقلی و غیر اعتباری بودن آنها و ضرورت تعریف این دسته مفاهیم در بحث، فراهم کرده و فضای فلسفه را در برابر فضای سفسطه میگشاید. 3⃣سپس گرگیاس سوفسطایی اشکالی ریشه ای در زمینه نفس الامر این مفاهیم کلّی مطرح نموده و آنها را اموری اعتباری و متغیر میداند. 4⃣و افلاطون برای دفاع از آن نظریه ی مُثُل را مطرح میکند. 5⃣و ارسطو این پاسخ را به گرگیاس نمیپذیرد و برای دفاع از سقراط در زمینه امکان معرفت ثابت و حقیقی بودن متعلّق آن نظریّه ی جوهر صوری را مطرح میکند. 6⃣و سپس ویلیام اکام اشکال گرگیاس را هنوز بی پاسخ دانسته و کلام سقراط را باطل میداند و قائل به اشتراک لفظی مفاهیم کلّی عقلی و ارجاع آنها به مفاهیم اعتباری میشود؛ امری که ژیلسون متفکّر بزرگ معاصر آن را نقطه ی آغازین فلسفه ی مدرن میداند. 7⃣اینجاست که نظریّه ی کلّی طبیعی ابن سینا را عمیقتر میفهمیم که چند قرن قبل از ویلیام اکام اشکال او را در قالب توجّه دادن به ماهیّت لابشرطی کلّی طبیعی و تحقّق آن در خارج داده است. نظریّه ی کلّی طبیعی آخرین پاسخ فلاسفه در فضای اصالت ماهیّت به اشکال گرگیاس به ابو الفلاسفه یعنی سقراط بود. 8⃣البته تمام این مباحث در فضای اصالت ماهیّت مطرح شده و در آینده ی تاریخ فلسفه این ملاصدراست که نشان میدهد اساسا آن چیزی که فلاسفه میخواهند در پاسخ گرگیاس به خارج ببرند و خود گرگیاس توقّع داشت آن را در خارج به او نشان دهند اساسا در خارج نیست. اینها همه از جهتی در وادی تیه اصالت ماهیّت به دنبال سراب افتاده بوده اند. خارج را وجود پر کرده و مسأله را باید از راه تطابق عوالم حل کرد. ✋به خاطر مقداری طولانی شدن بحث و همینطور بیرون بودن اینگونه مباحث از حوصله و حیطه ی تخصص بیشتر مخاطبین آن را در قالب یک نوشته برای علاقه مندان ضمیمه میکنم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۰) «خطر جهاد اصغری که ریشه در جهاد اکبر ندارد» 🔹اگر روحیه ی جهاد با کفر و ظلمتهای بیرونی در امتداد روحیه ی مبارزه و جهاد با کفر و ظلمتهای درون خودمان نباشد خطرناک است. خودش نوعی شهوت و غضب کور است. ریشه نداشته و بلکه آبستن تبدیل شدن به ضد خودش است. نوعی نفاق است. توقع می آورد. آدمی هر چقدر با ظلمها و زشتیهای دیگران باید مبارزه کند باید بیش و پیش از آن با ظلمها و زشتیهای درون خودش به مبارزه برخیزد. 🔸جهاد بزرگتر جهاد با نفس خودمان است. اگر در جهاد اکبر پیشروی کردیم دیگر جهاد بیرونی برایمان اصغر میشود و باعث نور. جهاد اصغر هم جهاد اکبر میشود. آنهایی که در فرهنگ جهاد سقوط کردند نوعا مبارزاتشان ریشه در جهاد با نفس نداشت. 🔹و از اینجاست که جهاد در روز اگر مبتنی بر خلوتی در شب نباشد سرانجام مطلوبش را نخواهد داشت. و از آن طرف جهاد اکبری که در ظرف جهاد اصغر امتداد نیابد ابتر و اصعب است. مبارزه بیرونی ظرف بسیار خوبی برای جهاد درونی است. 🔸جهاد اصغر چون محسوس است گاهی طوری برایمان تسویل داده میشود که دیگر جهاد اکبر و عبادت و خلوت برایمان کوچک میشود. غافل از اینکه اینها همه مقدمه برای خلوتهای ناب و اتّصالهای درونی قوی است. لذاست که مولایمان امام سجاد علیه السلام در دعای بیست و هفتم صحیفه برای مجاهدان و مرزداران بعد از دعاهای بسیار برای موفّقیت در جهاد بیرونی فرمودند: 📖«وَ فَرِّغْهُمْ عَنْ مُحَارَبَتِهِمْ‏ لِعِبَادَتِكَ‏، وَ عَنْ مُنَابَذَتِهِمْ لِلْخَلْوَةِ بِكَ حَتَّى لَا يُعْبَدَ فِي بِقَاعِ الْأَرْضِ غَيْرُكَ، وَ لَا تُعَفَّرَ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ جَبْهَةٌ دُونَك‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۱) «تفاوت نظر رهبری و تصمیم رهبری» 🔹یکی از مغالطات خلط بین نظر رهبری و تصمیم رهبری است. اینگونه نیست که هر نظر رهبر تبدیل به تصمیم شود و یا هر تصمیم رهبر مبتنی بر نظرشان باشد. رهبر نه معصوم است و نه دیکتاتور! لذا تصمیمات رهبری صرفا برخاسته از نظر خودشان نیست. بلکه بر اساس «و شاوِرهُم فی الأمر» ناظر به نظرات کارشناسان و نهادهای رسمی و همینطور مصالح اجتماعی و افکار عمومی نیز هست. ✋هر چند در مواضع حساسی مثل ماجرای سوریه نظر دقیق خودشان را تبدیل به تصمیم کردند که: «لَوْ يُطيعُكُمْ في‏ كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» 🔸اگر چنین است نسبت دادن هر تصمیمی به نظر رهبری و همینطور منتظر ماندن برای ابلاغ تصمیم رهبر در هر امری کار صحیحی نیست. تصمیم رهبر در ظرف قابلیّتهای ما و کارشناسی ما و کنشگری ما و بلوغ ما سمت و سو پیدا میکند. و گاهی برخی به خاطر غفلت مؤمنین از همین امر راحتتر رهبر را مجبور به تصمیم خاصی کرده یا تصمیم خاصی را به نظر رهبری منتسب میکنند. ✋بر چه کسی مخفی است که رهبر موافق برجام نبود ولی ایشان را مجبور به این تصمیم کردند؟! 🔹در سیره ی اولیاء الهی نیز تفاوت بین نظر و تصمیم شایع بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ بدر نظرشان کشتن اسیران بود ولی به دلیل نظر اصحاب تصمیم دیگر گرفتند. در جنگ احد نظرشان دفاع در شهر بود ولی به خاطر مخالفتها تصمیم دیگری گرفتند. امیر المؤمنین نظرشان ردّ حکمیت بود ولی به دلیل مخالفت اصحاب تصمیم دیگری گرفتند. امام حسن علیه السلام نظرشان جنگ با معاویه بود ولی به دلیل ضعف اصحابشان تصمیم به صلح گرفتند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۲) «محبوبیت در راستای قرار گرفتن در مجرای خیرات» «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ‏ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها» 🔹به دلایلی علاقه نداشتم برای کارهای خیر به این و آن رو بزنم! میگفتم خودشان اگر عقل و شعورشان میکشد کمک کنند. اخیرا متوجّه شدم کار درستی نمیکردم. واسطه در خیر شدن و رو زدن عاقلانه در این امور نه تنها آدم را سبک نمیکند بلکه به انسان آبرو هم میدهد. 🔸اخیرا سر کار خیر قابل توجّهی در یک دو راهی قرار گرفتم. یک دفعه دل به دریا زدم از آن تعلّق گذشتم. در همان لحظه یک لذّت زیادی در خودم احساس کرده و ایمان و علاقه ام به آخرت و مرگ بیشتر شد؛ تازه معنای این آیه ی شریفه را بهتر فهمیدم که: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ‏ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها» 🔹وقتی عاقلانه و در راه خدا از دیگران طلب کمک کنید در واقع آنها را تطهیر و تزکیه میدهید. منت بر سرشان میگذارید. به آنها لذت رهایی میدهید. نه تنها سبک نمیشوید بلکه آبرودارتر هم میشوید. چون به آنها ارزش داده اید. به شما علاقه مند هم میشوند. 🔻آدمی در درون خودش سرمایه ای میبیند که بلا استفاده مانده و در حال تلف شدن است. در باطن باطنش و در فطرتش احساس خسارت میکند. احساس میکند دارد سرمایه اش از دستش میرود. مانند یخ فروشی که آفتاب تموز بر مالش تابیده و التماس میکند یکی از او این یخها را بخرد! وقتی مالش را از عالم فنا گرفتی و به عالم بقا فرستادی احساس آرامش و ثروت میکند. حالت تشکّر از شما پیدا میکند. تا آنجا که اگر احساس اطمینان کرد مالش که هیچ حتّی حاضر است جانش را هم نثار کند. انسان چنین موجودی است!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۳) «حاج آقا چقدر شبیه سید حسن نصر الله هستی!» «فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏» 🔹بعد از شهادت سیّد حسن نصر الله بارها افراد مختلفی با تعجّب به من نگاه کرده و میگویند حاج آقا چقدر شبیه سیّد حسن نصر الله هستید!😳 امروز هم در مسجد مدرسه معصومیه دو نفر همین حرف را به بنده زدند. یکی هم یکی از طلاب بود که آمد پیشم و گفت مدام فکر میکردم که کجا شما را دیده ام و حالا فهمیدم شبیه سیّد حسن هستید! من هم همینطور تعجّب که اینها چه میگویند! ✋ولی نزدیکان اصلا شباهتی درک نمیکردند. ولی اگر هیچ شباهتی نیست چطور بارها افراد مختلفی با تعجّب احساس شباهت زیاد کرده اند؟! 🔸دیدم یکی از دوستان سرّش را گفت. مضمون حرفش این بود که ما که شباهتی درک نمیکنیم چون خیلی شما را میشناسیم! همین شناخت زیاد باعث میشود همه اش متوجّه تفاوت باشیم. دیدم حرف دقیقی است. مثلا فرزندانم که دو قلو هستند برای ما پدر و مادرش شاید شباهتی با هم نداشته باشند ولی برای دیگران قابل تشخیص از هم نیستند! 💡از اینجا مطلبی به ذهنم خطور کرد. آن هم این است که اگر ما پدیده ها را از قبل به خوبی و واضح نشناسیم ممکن است خیلی زود دچار توهّم یکسانی و شباهت شویم. دچار خطا شویم. اموری برای ما مشتبه میشود که برای کسی که در آن زمینه شناخت دارد هیچ شبهه ای نیست. ☑لذا هم آنهایی که اهل شناخت واضح هستند و تفاوتها را میدانند باید اهل شبهه را درک کنند و هم اهل شبهه بدانند که ریشه ی شبهه در کجاست و برای رفع شبهه به اهلش رجوع کنند که: «فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۴) «قتلگاهی به نام شبکه های یله ی اجتماعی» «شبیخون فرهنگی در قالب طنز و سرگرمی» 🔹برای راحتتر شدن ارتباط در ایّام اربعین یکی از پیام رسانهای ایرانی را نصب کرده بودم. قسمتی از آن شبیه برخی شبکه های اجتماعی غربی کلیپهایی بارگذاری میشد. با توجّه به اینکه از این فضاها استفاده نمیکنم خواستم ببینم تجربه ی استفاده از اینها چطور است. دیدم لیس الخبر کالمعاینة! انصافا برایم تکان دهنده بود. قتلگاه اعتقادات و حریمها بود. اگر نسخه ی ایرانی اش اینطور است پس آن غربی هایش دیگر چیست! 🔻آنچه بیشتر نظرم را جلب کرد استفاده از دو اسلحه ی خطرناک بود. یکی سرگرمی و دیگر طنز! رسما دارند با این دو از پشت به عقاید و حریمها خنجر میزنند! ولی چگونه؟! سرگرمی و همینطور طنز وقت استراحت و غفلت ماست. وقتی است که گارد ذهنیمان باز است. دروازه بان نداریم! اینجاست که شیطان اسب تروآ و پیامهای مسموم لایه گزاری شده اش را با لباس طنز و سرگرمی به باطن روح و روانمان تزریق میکند🔺 🔸شبیه همان قورباغه ای در آب که آرام آرام آب را گرم میکنند و متوجّه نمیشود که در حال پخته شدن است. واکنشی نداشته و بلکه خوشش هم می آید. خزنده و منافقانه موریانه ایمانمان شده. با تغییر تدریجی تصاویر ذهنی و در دست گرفتن مدیریت ذهنمان. با ایجاد ذائقه و مدیریت احساساتمان. با ایجاد انس و مدیریت عاداتمان. ✋ولی چه کنیم؟! لااقل سواد رسانه ی خودمان را بالا ببریم. دشمن شناس بوده و از نیّات شوم و خطوات شیطان مطلع شویم. همین در ما احساس خطر ایجاد کرده و لذّت این فضاها را برایمان کمتر نموده و زمینه ی دل کندن یا مدیریتش را مهیا میکند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۵) نکاتی پیرامون فیلم سینمایی «The Wrong Man» مرد عوضی 1956 «إن کان و لابدّ فالهیچکاک!» 🔹برای شرکت در نماز جمعه به امامت رهبر عزیزمان بعد از شهادت سیّد حسن نصر الله عازم تهران شدم. در مسیر رفت و برگشت یکی از شاهکارهای سینمایی آلفرد هیچکاک به نام «مرد عوضی(اشتباهی)» را تماشا کردم. الآن دیگر حدود ۶۸ سال از ساخت آن میگذرد. ولی باز هم مانند دیگر آثار هیچکاک ارزش دیدن دارد. 👈این فیلم بر اساس داستانی واقعی ساخته شده و نمونه ی جالبی از یک سینمای دینی هم هست. یکی از برادران که کنارم نشسته بود گویا دانشگاه صدا و سیما رفته بود. گفت کازابلانکا میبینید؟! گفتم نه یک فیلم از هیچکاک است. با یک حالت استفهام تنقیصی و انکاری گفت واقعا هیچکاک چه نکته یا جذّابیتی دارد؟! 💡به ذهنم خطور کرد در قالب برخی نکات این فیلم مباحثی در زمینه ی سینمای هیچکاک و فوائد انس با آثار او برای علاقه مندان این عرصه بیان کنم. 🔸«خلاصه فیلم»🔸 فیلم در مورد شخصی مهربان، خانواده دوست و بی حاشیه به نام امانوئل بالستررو است. همه چیز سالهاست که معمولی به پیش میرود ولی ناگهان در اثر یک مشابهت ظاهری با یک سارق حرفه ای اشتباه گرفته میشود؛ اینجاست که یکی از شبها که مانند همیشه به خانه برمیگردد پلیس او را از پلّه های منزلش برده و یکباره خود را در وسط امواج طوفانی پر تلاطم میبیند. قسمت زیادی از فیلم پیرامون نقد این گفتگوی اولیه او با پلیس میچرخد: 🎬پلیس: تو تمام مشخصات اون دزده رو داری!!! بالستررو: ولی من بیگناهم! پلیس: آدم بیگناه دلیلی نداره نگران باشه! اونی که کار خلاف کرده باید نگران باشه! ⬇️
🎬ولی برخلاف آنچه پلیس به او وعده داده بود هر چه بیشتر تلاش میکند قرائن و شواهد بیشتر علیه او جمع میشود، تا جایی که حتّی همسرش هم او را طرد کرده و در اثر فشار روحی دیوانه میشود. اوج داستان وقتی است که دیگر از همه نا امید شده و مادرش به او میگوید چرا به درگاه خداوند دعا نمیکنی؟! 🎬همینکه خالصانه شروع به مناجات میکند در همان لحظه دعایش مستجاب شده و سر و کلّه ی سارق واقعی به شکل معجزه آسایی پیدا شده و کابوس تمام میشود. ولی تبعات بزرگ این کابوس بر زندگی اش باقی مانده ... 🔸«جلوه هایی از هنر هیچکاک»🔸 حالا ما که به دنبال تعریف و تمجید و اشتغال به لغو و لهو نیستیم. من اصغی الی ناطق فقد عبده! باید مراقب عمر بود که در چه راهی به فنایش میدهیم. امانتی است که روزی از آن پرسیده میشود. جذابیت اینها برای انسان معاد باور از جهت دیگری است. در آثار هیچکاک میشود امکانات زیادی را برای تأسیس و تولّد یک سینمای جدید دینی استخراج کرد. ☑چرا؟ چون اساسا هنر از سنخ تنزّل دادن معانی به عالم خیال و تصویر معانی است. نوعی تعبیر است. و هیچکاک پادشاه این ماجراست. نمونه ی بارز در خدمت گرفتن ابزارهای هنر برای تصویرگری معانی لطیف است. در این بین حتی گاهی مانند همین فیلم مرد عوضی یا فیلم اعتراف میکنم معانی دقیق دینی را هم توانسته در قالب تصویر سینمایی شکار کند و آن را محسوس و همه فهم نماید. 👈هیچکاک استاد تبدیل کردن بیننده به تجربه گر است. در تعلیق و ایجاد ترس که دیگر سرآمد است. ولی نباید او را صرفا به اینها تقلیل داد. در هر حال آثار او برای آشنا شدن با عظمت دنیای سینما خیلی مفید است. یک کلاس درس واقعی است. میراث سنگینی را از خود به جای گذاشته و امکانات و الگوها و تجربه های غنی ای را تولید نموده است. 👈از این تکنیکهای هنری برای تصویر معانی و نمونه کارهای ناب زیاد میشود از روی دست هیچکاک گرته برداری کرد. اینها معانی ثانوی بلاغی در وادی سینما است. هیچکاک استاد بلاغت سینماست. 1⃣مثلا در همین فیلم مرد عوضی به خوبی نشان داده که چطور میتوان در قالب هنر معانی لطیف دینی مانند «لحظه ی استجابت دعا» را هم به تصویر کشید. به اصطلاح لابراتواری تدوین برای شکار لحظه ی استجابت از تکنیک سوپر ایمپوز استفاده میکند. یعنی نمای قبلی را نیمه محو کرده و نمای اصلی را هم به شکل نیمه محو در دل آن آشکار نموده و دو نما را با هم نشان میدهد. در انتهای فیلم هم برای همسرش به شکلی به دعای بچّه ها و معجزه دل میبندد و به همسرش در بیمارستان روانی میگوید: «معجزه ها اتّفاق می افتن ولی نیاز به زمان دارند» 2⃣مورد دیگر در همین فیلم به خوبی لحظه ی یأس و نا امیدی و عمق تاریکی نهفته در آن را در قالب خنده های زن بالستررو بعد از مطّلع شدن از مرگ شاهدان تصویر کرده! خیلی شاهکار است. آدم در سینمای هیچکاک حتّی معنایی مانند لحظه ی دیوانه شدن و مراحل آن را میتواند ببیند. مورد دیگر اوج اضطراب و سرگیجه را چه هنرمندانه در قالب موسیقی و همینطور حرکت دورانی دوربین در لحظه ی ورود به سلول انفرادی به تصویر میکشد. گویا به شکلی آن احساس را برای بیننده نیز تولید میکند. 3⃣مورد دیگر آنجاست که این معنا را به خوبی با صحنه و لفظ به تصویر کشیده که چطور گاهی زمان کش پیدا میکند. سالها زندگی عادی انسان یک طرف و یکی دو شب درگیر شدن با پلیس و زندان یک طرف! طوری که وقتی میخواهد از پلّه های خانه بالا برود و به پشت سرش جایی که ماشین پلیس را دیده بود مینگرد با لحن تکان دهنده ای میگوید انگار یک میلیون سال قبل بود! به خوبی این مطلب را به تصویر میکشد که از جهتی انسان چقدر میتواند با همین زندگی اکنونش در یک لحظه فاصله ای بسیار زیاد پیدا کند. واقعا نباید به این اکنونها دل خوش کرد. 4⃣یا مثلا به زیبایی معنای تنهایی انسان و انقطاعش از اسباب را در صحنه ی حضور بالستررو در دادگاه به تصویر کشیده! آنجا که تسبیحی گرفته و بی توجّه به دادگاه و وکیل و دیگران در حال ذکر گفتن است! آنجا که هر کس به فکر خودش است. شهود علیه او شهادت میدهند! بینندگان با هم گفتوگو کرده و گاهی میخندند. برخی از هیئت منصفه خمیازه میکشد؛ حتّی زنش که سالها زندگی خوب و با مهربانی با او داشت دیگر به او شک کرده و او را از خودش رانده و... . انگار کسی به فکر او نیست و پشیزی برایشان ارزش ندارد. برایشان اهمّیت ندارد چه بلایی قرار است بدون هیچ گناهی سرش بیاید. ولی در دلش در این طوفان حادثه به یک نکته ی مرموزی در اعماق قلبش توجّه پیدا کرده و فهمیده جز از طریق او هیچ راهی برایش باقی نمانده. همو که وقتی همه ی درها بسته است در او هنوز باز است. ⬇⬇
5⃣یا مثلا چه زیبا معنای حسرت آخرین نگاه و خداحافظی را تصویر کرده است. آنجا که مثل همیشه میخواهد از پلّه های خانه بالا برود که دو پلیس جلویش را میگیرند و میخواهند او را با خودشان ببرند. یک دفعه همه ی عادتها از بین رفته و سرش را به سمت پنجره ی خانه برمیگرداند و میبیند همسرش با همان آرامش همیشگی در آشپزخانه مشغول کار است. آن نگاهی که در آن مفهوم خداحافظی از حجمی از عادتها موج میزند. نگاهی معصومانه و سرشار از نگرانی و پریشانی و انتظار. یک نمای عمیق انسانی است. 💭راستش من این نگاه را میشناختم. شاید به همین دلیل عمیقتر فهمیدم هیچکاک اینجا چه چیزی را میخواهد تصویر کند. یادم هست وقتی نوجوان بودم پدرم یکبار میخواست دوباره در بیمارستان به خاطر بیماری اش بستری شود. ولی طوری رفتار میکرد که کاملا آشکار بود که این بار آخر است. وقتی میخواست برود به این در و دیوار خانه طوری با نگاهی محزون و حاکی از خداحافظی و گاهی توأم با اشک نگاه میکرد که وقتی از خانه رفت و من تنها شدم مدّت طولانی قرآن میخواندم و در خلوت گریه میکردم. مطمئن بودم این نگاه آخر بود. خداوند متعال گذشتگانمان را بیامرزد.🙏 🔹نکات دقیق فیلم مرد عوضی بسیار است. مشت هم نمونه ی خروار است و در دیگر آثار او نیز میتوان دیگر جلوه های برتر هنری او را دید. مثلا در همین فیلم به خوبی نشان داده شده که گاهی انسان بی گناه هم میتواند واقعا مظلوم واقع شود. اینطور نیست که اگر انسان بی گناه باشد دلیلی برای نگرانی نداشته باشد. 👈یا مثلا به زیبایی هر چه تمامتر تفاوت مقام ثبوت و مقام اثبات را به تصویر کشیده. و در قالب همین تفاوت به نقد سیستم قضایی و همینطور قضاوتهای انسانها نشسته! به خوبی نشان داده که چطور احتمال و ظنّ میتواند خطرناک باشد. با اندکی تلقین و کمک شرایط خودش را به شکل یقین به افراد قالب کرده و حتّی شهادتها هم در معرض خطا قرار گیرند. 👈همینطور به خوبی مفهوم اثر وضعی گناهان را به تصویر کشیده! آنجا که وقتی بالستررو سارق واقعی را میبیند و به او میگوید هیچ میدانی با زندگی او و روان همسرش چه کرده؟! او فکر کرده فقط سرقت کرده ولی نمیداند یک زندگی را در جای دیگر که هیچ ربطی هم به سرقت او نداشته نابود کرده و شخص دیگری را روانه ی تیمارستان نموده! چطور میتواند آثار وضعی گناهش را جبران کند؟! اصلا میداند چه آثاری رفتارش از خود باقی گذاشته که بخواهد جبران کند؟! انسان واقعا از آثار گناهان خود میترسد. 👈حالا نمیدانم نیّت هیچکاک چه بوده! ولی این فیلم به خوبی این معنا را هم دارد که ما خیلی بیش از آنچه فکر میکنیم محتاج و بیچاره ایم! خیلی نیازمند عالم غیبیم. هم در خوشی و هم در ناخوشی بسیاری از امور اساسا در دست تدبیر ما نیست. کسی که احساس کند میتواند خودش برنامه ریزی و مدیریّت کند و یا نیازی به دعا و استمداد از نیروهای معنوی ندارد در یک سطحی بینی از امور دنیاست. وقتی طوفان حوادث بیاید چرتش پاره میشود. 👈یا مثلا در این فیلم خیلی زیبا مفهوم خانواده و تعهّد و همینطور محبّت زن و مرد و بچه ها و والدین و نزدیکان تصویر شده. و اینکه گاهی محبّتها چقدر میتواند عجیب شود. همسر بالستررو برای آنکه در ناخودآگاهش از همسرش دفاع کند تقصیر را به گردن خودش می اندازد که من باعث شدم او دزدی کند و در باطنش به شکلی با دیوانه شدنش در حال ابراز محبّت به همسر و دفاع از اوست! ⬇⬇⬇
🔸«إن کان و لا بدّ فالهیچکاک»🔸 دیدم شهید آوینی نیز در منقولات و مقاله ای که در مورد هیچکاک نوشته سینمای هیچکاک را حاوی امکاناتی مهم برای تحقق آن سینمای معیار دینی توصیف کرده بودند. انصافا فیلمهای هیچکاک یک کلاس درس برای یادگرفتن عظمت دنیای سینما است. سابقا به گمانم در کتاب اعجاز القرآن قاضی ابو بکر باقلانی خوانده بودم که نزد عرب معلّقه ی امرئ القیس معیاری برای درک فصاحت و شعر برتر بوده. به همین قیاس در دنیای سینما نیز آثار هیچکاک را میتوان تا حدودی اینگونه دانست. 👈نقل شده روزی از امیر المؤمنین علی علیه السلام پرسیدند به نظر شما برترین شاعر عرب کیست؟! حضرت فرمود شعراء طوائف گوناگونی هستند. نمیشود به شکل مطلق یکی را گفت. مثلا یکی غزل برتر است و دیگری در حماسه و دیگری در هجو و دیگری در ... به خاطر همین از همان قدیم برخی میگفته اند: 📖«أشعر العرب امرء القيس إذا ركب، و الأعشى إذا رغب، و النابغة إذا رهب‏» 👈ولی با قطع نظر از این تفاصیل اگر بخواهم یکی را معرّفی کنم امرئ القیس برتر است: «فَإِنْ كَانَ وَ لَا بُدَّ فَالْمَلِكُ‏ الضِّلِّيل‏» امرئ القیس خودش یکی از پادشاهان عرب بوده. توصیف وی به ضلّیل که صیغه ی مبالغه در ضلالت و گمراهی هم هست جالب است. به قول طریحی در مجمع البحرین: «سماه ضليلا لأنه ضل عن طريق الهداية» یعنی کسی میتواند در اوج گمراهی باشد و این هنر عظیم را در راه باطل مصرف کند ولی هنرش از آن جهت که هنر است برتری خاصی از دیگران دارد. هر چیزی حساب و کتاب خودش را دارد. چون ضلیل است که نمیشود برتری هنری اش را کتمان کرد! 👈این نقل را ابن درید در امالی خود آورده! در ادامه از حضرت در مورد لیلة القدر میپرسند و حضرت میفرمایند شب قدر را خود خداوند متعال نخواسته که بدانید. به خاطر خودتان! اگر بدانید فقط آن را میگیرد و از غیر آن غفلت میکنید. حالا برگردیم به بحث خودمان. 🔹سینما در زمان ما مانند شعر در زمان عرب جاهلی است. رسانه ای قدرتمند است. یک زبان جهانی است. نزد بسیاری از اعاظم اهل سینما امرئ القیس همان آلفرد هیچکاک است. از این جهت دیدن فیلمهای هیچکاک میتواند حاوی نکات زیادی باشد. به انسان ذوق میدهد و طوری میشود که دیدن فیلمهای دیگر بعد از آن دشوار میشود. ✔️ولی چرا؟! یکی به خاطر نبوغ خود هیچکاک است. دیگر هم شاید به دلیل ظهور این نابغه در زمان اوج ورزیدگی سینمای کلاسیک است. سینما در ابتدا به خاطر ضعف امکانات تصویر برداری به شکل صامت و با کیفیت تصویر سیاه و سفید و ضعیفی عرضه میشد. همین باعث میشد که هم بازیگران و هم کارگردانان واقعا هنرمند بار بیایند. ضعفهای خود را با لفاظی نپوشانده و برای ایجاد عمق به فلسفه بافی روی نمی آوردند. دوربین برایشان جای کلمات را میگرفته است. موسیقی سرشار از معنا میشده است. در کادر دوربین معنا اشراب میکردند. بازیگران هم بخشی از معانی را با حرکات طبعی دست و صورت و بدنشان تولید میکردند و کد گزاری مینمودند. لذا آن نسل از بازیگران و کارگردانان ورزیدگی و برتری و هوش دیگری داشته اند. هیچکاک در همین زمان ظهور کرده و از حدّاکثر فضائل این دوره بهره برده است. 👈هیچکاک خودش میگوید هدفش از سینمایی که ساخته سرگرمی است. ولی دقت در سینمای او نشان میدهد که سرگرمی هدف متوسّط او بوده و هدف غایی او نیست. متضمن آگاهی های جالبی هم هست. مخصوصا در زمینه شناخت ابعاد پیچیده ی روانی انسان. از طرفی فیلم خوب برای آنکه مخاطب را درگیر پیام خود کند باید سرگرم کننده باشد. ☑️در هر حال هنر هیچکاک برای ما مهمتر از محتوای فیلمهای اوست. انصافا پادشاه سینماست ولو اهل ضلالت باشد و به تعبیر مولایمان الملک الضلّیل است. حکمت گمشده ی مؤمن است و حکمتهای هنری را هر چند از اهل ضلال و نفاق هم میتوان آموخت.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳۶) قاعده ی «نسخه ی بدتر از مرض» «شخصیتش را خرد میکنی که به او ادب یاد بدهی؟!» 🔹در امثال و حکم رایج عباراتی نظیر «عذر بدتر از گناه» و همینطور «کاسه ی داغتر از آش» و مانند آن داریم. یکی که شاید جایش مقداری خالی باشد مضمونی شبیه: «نسخه بدتر از مرض» باشد. نزدیک به آن کور کردن چشم به خاطر درست کردن ابرو و یا از چاله بیرون آمدن و در چاه افتادن است. 💭یکی از فضلا میگفت اوایل طلبگی یکی از دوستانش ظاهرا مبتلا به کلیه درد شده بود. او هم حسّ طبابتش گرفت و گفت رفتی خانه آب قنبید بگیر و بخور! میگفت چند روزی نیامد و بعد از چند روز که او را دیدم گفت: «فلانی خدا بگم چکارت نکنه! کلیه درد که هیچ این آب قنبید تو داشت منو به کشتن میداد!»😄 🔸یکی از بچه ها حرف نادرستی به دختر خاله اش زد. به او جلوی بقیه بچه ها گفتم عذرخواهی کن! دیدم خیلی سختش است و دارد شکسته میشود. گویا فوق طاقتش بود. مادر بچّه ها تذکّر خوبی داد! گفت: «شخصیتش را خرد میکنی که به او ادب یاد بدهی؟!» واقعا حکمتی گفت. 💡به ذهنم خطور کرد این را باید به شکل یک قاعده ی کلّی در آورد؛ قاعده ی پرهیز از «نسخه ی بدتر از مرض»! نکند این حجم از قوانین برای ایجاد نظم در میان بشر نسخه ی بدتر از مرض باشد! انسانیّت آنها را سلب کند! نکند این بروکراسی ها که برای راحتی امور آمد درمان بدتر از بیماری شود! نکند ... 🔹از این منظر میتوان خیلی از پدیده های پیرامونمان را با یک پرسش جدّی مواجه کنیم. به صورت کلّی باید بدانیم برای درمان هر چیزی اگر به امری خلاف شریعت الهی با هر بهانه ای دعوت شدیم بدانیم مصداق نسخه ی بدتر از مرض است.