eitaa logo
بذل الخاطر
1.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۴) «بیان ملاکی معنوی در ارزش گذاری بر اعمال» «شُرْبُ الْخَمْرِ شَرٌّ أَمْ تَرْكُ الصَّلَاةِ» 🔹روایتی را بزرگان شیعه مانند مرحوم برقی و کلینی و صدوق با اسانید قطعی از ابن ابی عمیر نقل کرده اند. ابن ابی عمیر از شخصی به نام اسماعیل بن بشّار یا سالم یا مسلم حدیثی را از امام صادق علیه السلام نقل میکند که بسیار قابل توجّه است. 👈الآن چندان این شخص را نمیشناسیم ولی با توجّه به نقل عالم جلیل القدری مانند ابن ابی عمیر و همینطور مضمون حدیث نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت. 👈اسماعیل میگوید نزد امام صادق علیه السلام بودم که شخصی از حضرت پرسید شرب خمر بدتر است یا نماز نخواندن؟! حضرت در کمال تعجّب فرمودند شرب خمر بدتر است! در ادامه فرمودند میدانی چرا اینطور است؟! چون وقتی خمر نوشیده میشود انسان به حالتی می افتد که دیگر خدایش را هم نمیشناسد! 📖«سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ شُرْبُ الْخَمْرِ شَرٌّ أَمْ تَرْكُ الصَّلَاةِ فَقَالَ شُرْبُ الْخَمْرِ ثُمَّ قَالَ أَ وَ تَدْرِي لِمَ ذَاكَ قَالَ لَا قَالَ لِأَنَّهُ يَصِيرُ فِي‏ حَالٍ‏ لَا يَعْرِفُ مَعَهَا رَبَّهُ» 👈این مضمون از جهتی خلاف ارتکازات متشرّعه و همینطور ظاهر مضامین دینی است. نماز یکی از بنیانها و ارکان دین است. طوری که در روایات زیادی ترک نماز مساوی کفر دانسته شده! از اینجاست که برخی دست به توجیه زده اند. 👈مثلا مرحوم ملا محمد تقی مجلسی در روضة المتّقین حالت سکر را همان حالت کفر دانسته اند یا وجهش را این بیان کرده اند که انسان در حالت مستی گاهی کفر گویی میکند و نماز هم نمیخواهند و از اینرو سعی در توجیه این مضمون نموده است. 🔹ولی ممکن است روایت را با توجّه به حکمتی که در ذیل آن بیان شده در فضای دیگری معنا کنیم. آن را روایتی سلوکی بدانیم. روایتی که در فضای معنوی و سلوکی بیان شده نه فضای ظاهری و اجتماعی. در این روایت با بیانی خیره کننده ملاک در برتر یا بدتر بودن عمل، میزان آن کفر یا ایمانی دانسته شده که آن را انسان نسبت به خداوند متعال در آن حالت تجربه میکند. همه چیز در دوری و نزدیکی به خداوند است. 👈بر اساس آیات قرآن کریم اگر نماز برترین اعمال است چون بستر ویژه ترین توجّه ها به پروردگار است. از اینجاست که روح نماز ذکر الله اکبر بودن است و همین است که اگر انسان همواره به نوعی مشغول ذکر الله باشد گویا همواره در نماز است: «الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ» 👈و از اینجاست که اگر شخصی ولو در ظاهر مشغول نماز باشد ولی در حالت سکران یا ساهی یا ریاء بودن خودش در قرآن کریم کاری ضدّ نماز و باعث دورتر شدن انسان دانسته شده است. 👈اگر روح نماز بنا بر آنچه بیان شد به نوعی توجّه ویژه به خداوند متعال برمیگردد متوجّه میشویم که ملاک باطنی و عرفانی همان توجّه به خداوند متعال است. از اینجاست که انسان در حال غفلت و دنیا زدگی هر چند نماز هم نخواند ولی به دلیل نور فطرت و همینطور نور عقاید ایمانی باز وجودش آنقدرها از خدا دور نیست. 👈نوعی صلاة فطری و ایمانی ولو ضعیف دارد. همان چیزی که او را از آلوده شدن به بسیاری از فسق و فجورها و امور ناشایست باز میدارد. 🔹ولی وقتی انسان نستجیر باللّه مبتلا به شرب خمر میشود بر اساس این روایت نورانی در همان حالت مستی به درکاتی سقوط میکند که در ظلمات تاریک بی توجّهی محض به خداوند متعال فراموش میشود. خیلی حالت کثیف و زشتی است. مثل این است که انسان با پای خودش یک سری در طبقات زیرین جهنّم بزند و برگردد. اگر صحنه را از این منظر ببینیم متوجّه میشویم از جهتی شرب خمر واقعا انسان را به حالتی میکشاند که آن حالت به مراتب بدتر از ترک نماز است. 👈در ترک نماز اگر از روی تنبلی و فسق باشد که باز منافاتی با درجاتی از توجّه وجودی به خداوند ندارد و اگر از روی کفر و انکار باشد باز منافاتی با درجاتی از صفای فطری که نوعی توجّه مبهم وجودی به خداوند می آورد را ندارد. ولی حالت مستی هم نور عقیده و ایمان را خاموش میکند و هم صفای فطرت را میپوشاند. هر چند کوتاه باشد ولی خیلی تاریک و ظلمانی است. 👈اگر انسان میخواهد عمق شومی بی خدایی را ببیند به انسان مست لا یعقل نگاه کند. از اینجاست که در آیه ی قرآنی بیان شده که شیطان میخواهد با خمر و میسر شما را از ذکر الله و صلاة باز دارد. لطیف است. ✔نکته ی روایت باز کردن پنجره ای سلوکی در توزین اعمال است. ملاک باطنی آن است که اعمال در باطنشان چقدر قرب و بعد به خداوند متعال می آورند. ملاک «مقدار معرفة الربّ»ی است که در اعمال نهفته است. از همینجاست که کفر و شرک اینقدر شوم است. و یأس از رحمت خدا از همه ی گناهان برای مؤمن بدتر است. و از همینجا میتوان نسبت خیلی از حقایق دینی را بهتر درک نمود. انصافا این روایت یکی از سلوکی ترین روایات اهل بیت است. نشان میدهد که چقدر شریعت اسلام خیز معنوی و سلوکی عمیقی برداشته است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۵) «مسأله ی خدمت به خلق» 🔹اهل معرفت معمولا در قبال خدمت به مخلوقات دو رویکرد داشته اند: 1⃣برخی طوری اند که گویا دغدغه ای نسبت به خلق نداشته و میگویند ما برای توجّه به این کثرات نیامده ایم! معمولا گوشه نشینی و خلوت گزینی داشته و در جمع نیز معمولا ساکت و در درون خودشان هستند. چندان دغدغه ی وظایف اجتماعی ندارند. در سیره شان روز و شب نشناختن برای کارگشایی و واسطه ی خیر شدن مشهود نیست. گویا پیامشان به دیگران نوعی تسلیم بودن است. 🚫وقتی انسان به این سنخ از معنویّت مینگرد احساس میکند گویا معتقدند آدمی به دنیا آمده تا دنیا را نبیند؛ دنیا بازی و سرابی است که باید مدام آن را ندید تا اجل برسد و برویم. 2⃣برخی دیگر هم آنچنان غرق خدمت به خلق خدا میشوند که دیگران به اشتباه گمان میکنند آنها هم مثل خودشان اهل دنیایند! انگار برای پرداختن به این کثرات آمده اند. میخواهند فرزند خوب، همسر خوب، پدر خوب، همکار خوب، همسایه خوب و... باشند. 🚫طوری اند که وقتی انسان ظواهر آنها را میبیند احساس میکند خیلی به دنیا اهمیت میدهند و به آن توجّه دارند و چندان دعوتی برای مخاطبینشان برای توجّه به عالم غیب و خلوت ندارند. 🔻ما آمده ایم با تبعیت از اولیاء خدا معرفة الله پیدا کرده و عبد الله شویم. محبّت و بندگی و حتی بخشی از معرفت خداوند هم در محبّت و خدمت و تکریم آثار اوست. خلاصه ی سلوک دو کلمه است: ذکر الله و محبة الخلق. سحر و بین الطلوعین وقت خلوت و توجّه خاص به حق است و روز وقت مجاهدت و خدمت به خلق. سلوک اهل بیتی تهجّد در شب و مجاهدت در روز است. تثبیت و خالص کردن خلوت شب با سبح در روز است🔺
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۶) «رگ یهودی گری» 🔹با یکی از دوستان صحبت میکردیم که بحث به جنایات یهود رسید. عرض کردم یهودی جانی بالفطرة نیست. در درجه ی اوّل یک انسان و در درجه ی دوّم یهودی است. کلُّ مولودٍ یولَد علی الفطرة! اگر این است پس او هم نسخه ی یهودی من و توست! پس همه ی ما هم یک رگ یهودی گری داریم که باید از آن بترسیم. اینها همین ظهورات نفسانیّتهای انسان در تعیّنهای خاصّش است. 💡به ذهنم خطور کرد سرّش به یک عجب و غرور و خود برتر بینی نژادی برمیگردد. غروری حاد و مقدّس شده که از دیگران انسان زدایی کرده و باعث بد دلی و توحشی عجیب شده. 👈اینها برای هزاران سال دینشان دینی قبیلگی بوده و خود را به نوعی فرزند خدا و تافته ی جدا بافته و قوم برگزیده توهّم کرده اند. خدای اسرائیل گویا با خدای دیگر اقوام فرق داشت. دیگران در نظرشان آدم حساب نمیشوند که احترامی داشته باشند. به این استکبار شوم هم رنگ دینی زده و جزء ذاتی فرهنگشان شده. ✔️حال که چنین است میفهمیم رگ یهودی گری همان رگ عجب و نخوت تشدید شده و جبّاریت است. رگ تحقیر دیگران و خود برتر بینی است. رگ استکبار شیطانی و حق ندیدن است. رگ دروغ بستن به خدا و تجویز شیطنت و بد دلی با خلق خداست. 👈دیده اید وقتی نسبت به دیگری خودبرتر بین میشویم و یا به شکلی از او انسان زدایی میکنیم چقدر مستعد بی توجّه و انواع ظلم و بیرحمی نسبت به او میشویم؟! شاید یکی از حکمتهای اینکه فرموده اند حسن ظن داشته و دیگران را برتر از خودتان بدانید همین باشد. آری وقتی جنایات یهودیان را میبینیم از خودمان هم باید بترسیم! بر اساس همین منطق چه گناهانی که از ما هم سر نزده است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۷) «مروری بر کتاب مارتین لوتر در باب خباثتهای یهود به نام: «On the Jews and Their Lie»» یهود ستیزی یا ستیزه گری یهود؟! مساله کدام است؟! «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيل‏» 🔹به شکل اتّفاقی با کتابی از مارتین لوتر در زمینه نقد یهود و دروغهای آنها برخورد کردم. اصل ادّعای لوتر در این کتاب را اگر بخواهم خلاصه کنم این است که یهودیّت یک خطری برای بشریّت است. چون مشتمل بر عقیده و روحیه ای غیر قابل مداواست که خود را نژاد برتر دانسته و برای دیگر انسانها هیچ احترامی قائل نیست. 👈برایم عجیب بود که این کتاب در بین مسلمین و ایرانیان که سردمداران مبارزه با رژیم صهیونیستی در زمان حاضر هستند شناخته شده نیست. ترجمه ای از آن به عربی یا فارسی ندیدم. اصل کتاب آلمانی بود. متن انگلیسی آن را یک دوره مرور کردم. 💡به ذهنم خطور کرد برخی فرازهای قابل توجّه آن را در زمینه ی خباثت این قوم لجوج و خطرناک بودن آن برای بشریّت را بیان کنم. و به دلیل اهمّیت برخی از این فرازها اصل آن را به زبان انگلیسی هم آوردم شاید به درد کسی خورد. 👈در غرب معمولا به دلیل یهود ستیزی مشهود در این کتاب آن را مهجور گذاشته و برخی حتّی معتقدند در جنایات نازی ها در آلمان بی تأثیر نبوده است. هر چند برخی دیگر معتقدند که بسیار پیش از آن دیگر این کتاب در جامعه ی اروپایی مورد توجّه نبود. مدّتها پیش از لوتر قرآن کریم نیز این بیماری خطرناک را در یهودیان تشخیص داده بود. ⬇
👈قرآن کریم در آیات بسیاری یهود را یک خطری برای بشر معرّفی کرده است. خیلی مسأله ی یهود در قرآن کریم پر رنگ است. اگر قرار است سخن از یهود ستیزی گفته شود قرآن کریم اینگونه است. ریشه ی این خطر در آیات قرآنی در صفت استکبار این قوم دانسته شده که منجر به بیماری خطرناک انسانیت زدایی از دیگران در میان آنها گردیده است: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيل‏» (سابقا در بذل الخاطر ۶۵۱ نکاتی در مورد این آیه و عباراتی از رهبر عزیزمان و اسایِل شاهاک و برخی متون دینی یهود ذکر کرده بودم) 👈همینطور منقولات موجود در انجیل نیز پر از مضامین به اصطلاح امروز یهود ستیزانه است. در حالیکه اینها بیان واقعیّاتی در مورد این قوم مستکبر لجوج است. ✋البته این امر منافاتی با آن ندارد که برخی آحادی آنها انسانهایی منصف و نیک سرشت باشند. چون اینها در وهله ی نخست انسان اند و سپس یهودی و افراطی. 🔹تا قبل از هولوکاست تقریبا اجماعی بین طوائف انسانی در پستی و نفرت از یهودیّت به وجود آمده بود. این هم به خاطر درک استکبار و بد دلی این قوم نسبت به دیگران بود. این هولوکاست بود که صحنه را مقلوب کرده و با فراموشی بیماری یهودیان، بشریّت را بیمار معرّفی کرد! «یهود ستیزی» را بیماری بشریّت معرّفی نمود! 👈همان چیزی که باعث فاجعه ی هولوکاست شد و بهایش هم آن شد که بشر باید بار دیگر فلسطین را به آنها برگردانند! اینجای تاریخ از آن چشم بندی های عجیب است. همین است که ماجرای هولوکاست را خیلی مشکوک میکند. 💭در جایی از کتاب دریای ایمان اثر دان کیوپیت دیدم که میگوید: 📖«مسیحیان همواره نوعی تعصب عقیدتی بسیار عمیق علیه یهودیت به عنوان یک دیانت داشته اند. یهودیان را معمولا گروه بسیار یک دنده بی ایمانی میشمردند ... آزار و پیگرد خوفناک یهودیان به دست نازیها بیش از هر چیز مسیحیان را واداشت تا تعصبات دیرین خود را بررسی کنند و این راه را بر شناسایی یهودیت به عنوان دینی زنده و صاحب کتاب گشود ... امروزه مسیحیانی که بخواهند دوستان یهودی خود را مسیحی کنند انگشت شمارند» 🔸«On the Jews and Their Lie»🔸 مارتین لوتر در اواخر عمر کتابی به نام یهودیان و دروغهای آنان: «On the Jews and Their Lie» نگاشته است. ورای رویکرد ضدّ یهودی این کتاب، نوعی توصیف در مورد این قوم و بیان ذهنیّت عمومی در مورد آنها هم در آن یافت میشود که در این زمینه قابل توجّه است. انصافا هم بحّاث و کثیر الاطّلاع است. وقتی آن را میخواندم احساس میکردم ابن تیمیه زنده شده و حالا اینبار به جان یهودیها افتاده است! 👈لوتر به دلیل آنکه خود عالم بزرگ مسیحی است و از نزدیک یهودیان و فضای ذهنی آنها را به خوبی میشناسد افشاگری های جالبی در مورد روحیه ی یهود بیان کرده است. اطلاعات وسیعی هم در این زمینه دارد. 👈لوتر یهودیان را قومی فخر فروش میداند که بویی از خدا پرستی واقعی نبرده اند. کسانی که خود را اشراف زادگان بنی آدم میدانند و به اینکه از نژاد ابراهیم و اسرائیل و پیامبران اند و ختنه میشوند افتخار میکنند! خودشان را تنها انسانها با اهمیّت در دنیا میدانند. دیگران در نگاه آنها از کرم هم بی ارزش ترند! چون به خانواده ی اشرافی آنها تعلّق ندارند. در فرازی از این کتاب میگوید: No one can take away from them their pride concerning their blood and their descent from Israel 👈این در حالیست که به عقیده ی لوتر پیامبران بنی اسرائیل هیچ گاه به آباء خود ننازیده و فخر فروشی نکرده و متواضع و فروتن بودند. از نگاه لوتر یهودیان نگاهی تحقیر آمیز به غیر خود دارند. لوتر می افزاید که یهودیان همواره منتظرند تا یک منجی یهودی تمامی کشورها را مطیع آنها کند. این در حالیست که به اعتقاد لوتر منجی اهل عتیق یک منجی جهانی است نه یک منجی قومی! 👈لوتر میگوید این مسیحایی که اینها منتظرش هستند در واقع یک مسیحای نفسانی است. اگر روزی فرضا ظهور کند و به آنها بگوید باید تکبّرتان را کنار بگذارید و با دیگر انسانها فرقی ندارید آنها او را هفت برابر بدتر از عیسی مسیح به صلیب کشیده و به او توهین میکنند! I hold that if their Messiah, for whom they hope, should come and do away with their boast and its basis they would crucify and blaspheme him seven times worse than they did our Messiah; and they would also say that he was not the true Messiah ⬇⬇
👈در موضع دیگری از کتاب هم میگوید مگر همینها نبودند که آنهمه خداوند و انبیاء الهی در عهد عتیق از آنها گله کرده و هیچگاه نتوانستند پیامبری را تحمل کنند. اگر اشعیا و ارمیا و دیگران دوباره امروز زنده شوند و همان حرفها را بزنند آنها را میکشتند: They were never able to tolerate a prophet, and always persecuted God's word and declined to give ear to God. That is the complaint and lament of all the prophets. And as their fathers did, so they still do today, nor will they ever mend their ways. If Isaiah, Jeremiah, or other prophets went about among them today and proclaimed what they proclaimed in their day… 👈در موضع دیگر لوتر نکته ی جالبی را اشاره میکند. با استدلال به فرازی از مزامیر حضرت داوود میگوید چطور اینها میتوانند در حالیکه به خداوند دروغ میبندند و در حال فخر فروشی و تکبّر نسبت به خلق الله هستند با چنین حالی و با چنین اموری به خداوند در نیایشهایشان تقرّب پیدا میکند؟! اگر قرار است تقرّبی داشته باشند باید دست از این تکبّر شیطانی بردارند در حالیکه حتّی اگر موسی هم دوباره زنده شود و این را از آنها بخواهد اینها قبول نخواهند کرد: If God is to give ear to their prayers and praises and accept them, they must surely first purge their synagogues, mouths and hearts of such blasphemous, shameful, false, and deceitful boasting and arrogance. Otherwise they will only go from bad to worse and arouse God's anger ever more against themselves. For he who would pray before God dare not confront him with haughtiness and lying, he dare not praise only himself, condemn all others, claim to be God's only people, and execrate all the others, as they do. As David says in Psalm… 👈همینطور لوتر در فراز دیگری به عید پوریم اشاره میکند. اینکه عید پوریم یهودیان رسوا کننده ی باطن تاریکشان است. نشان میدهد که آرزویشان آن است که روزی با دیگر انسانها یا همان جنتیلها همان بلایی را بیاورند که در پادشاهی پارس در زمان استر بر سرشان آوردند. تا کنون خورشید به قومی بی رحم تر و خوانخوارتر از این یهودیان نتابیده؛ آروزی مسیح در سینه ی آنها نه برای گسترش عدالت بلکه برای قتل عام غیر یهودیان است: Their heart's most ardent sighing and yearning and hoping is set on the day on which they can deal with us Gentiles as they did with the Gentiles in Persia at the time of Esther. Oh, how fond they are of the book of Esther, which is so beautifully attuned to their bloodthirsty, vengeful, murderous yearning and hope. The sun has never shone on a more bloodthirsty and vengeful people than they are who imagine that they are God's people who have been commissioned and commanded to murder and to slay the Gentiles. In fact, the most important thing that they expect of their Messiah is that he will murder and kill the entire world with their sword. They treated us Christians in this manner at the very beginning through out all the world. They would still like to do this if they had the power, and often enough have made the attempt, for which they have got their snouts boxed lustily. 👈به اعتقاد لوتر، یهودیان نه یک قوم برگزیده بلکه یک قوم لعنت شده و به تعبیر حضرت یحیی افعی زادگان اند؛ به خاطر همین است که اینگونه دیگر کشوری ندارند و در زمین آواره شده و همیشه غریبه باقی میمانند. در ادامه لوتر رباخواری یهود را ادامه ی همان توهّم خودبرتر بینی آنها نسبت به انسانها میداند.میخواهند با رباخواری بر آنها مسلّط شوند. یهودیان سرشار از غرور و بی توجّهی به دیگران اند! 👈در فراز دیگر هم میگوید هر کجا کنیسه ای یهودی دیدید بترسید! اینها وقتی با هم جمع میشوند کاری جز دروغ بستن به خدا و نقشه کشیدن و بد دلی نسبت به خلق خداوند ندارند: Therefore be on your guard against the Jews, knowing that wherever they have their synagogues, nothing is found but a den of devils in-which sheer self-glory, conceit, lies, blasphemy, and defaming of God and men are practiced most maliciously. ⬇⬇⬇
👈در فراز دیگری لوتر به نکته ی جالبی اشاره میکند. میگوید اینها تا حالا دو بار به شدّت برای صدها سال آواره شده اند. یکبار به دست بابلی ها و بار دوّم به دست رومی ها! با وجود اینکه هزار و چند صد سال از این آوارگی نکبت بار و تحقیر کننده میگذرد باز هم اینها میان خودشان آنچنان با فخر و غرور از خودشان و اینکه قوم برگزیده ی خدا هستند صحبت میکنند که تازه میفهمید چه موجودات عجیبی هستند!!! Why, even today they cannot refrain from their nonsensical, insane boasting that they are God's people, although they have been cast out, dispersed, and utterly rejected for almost fifteen hundred years. 👈در موضع دیگری به مسیحیان هشدار میدهد که بعد از شیطان دشمنی خطرناکتر و زهر آگینتر از یهود ندارند. همه شان گویا با ختنه و نسبشان آلوده شده اند. از آنها در امان نباشید. منتظرند که جنایتی بر شما وارد کنند. حتّی اگر دستشان برسد چاه ها را مسموم میکنند و به کودکان آسیب میزنند!!! اگر دیدید خوبی ای کردند بدانید نه از روی محبّت شماست و نه برای رساندن منفعتی به شماست. اینها چون مجبورند با ما زندگی کنند رعایت مصالح را میکنند ولی هرگز با خوش دلی این کار را نمیکنند: If they do perform some good deed, you may rest assured that they are not prompted by love, nor is it done with your benefit in mind. Since they are compelled to live among us, they do this for reasons of expediency; but their heart remains and is as I have described it. 👈لوتر در ادامه در فرازی دیگر میگوید که بر اساس تلمود و همینطور افکار خاخام هایشان غیر یهودیان هیچ احترامی ندارند. لذاست که نزد آنها کشتن انسانها یا ربا گرفتن از آنها و شکستن سوگند و عهد و پیمان با آنها و مانند آن اشکالی ندارد! آنها خود را تقدیس شده و دیگران را ملعون میدانند؛ آنها خودشان را مولا و سایر بشر را برده میدانند؛ بلکه پست تر از برده! بقیه را اساسا حیوانات و چهارپایانی میدانند که انسان هم نیستند: their Talmud and their rabbis record that it is no sin for a Jew to kill a Gentile, but it is only a sin for him to kill a brother Israelite. Nor is it a sin for a Jew to break his oath to a Gentile. Likewise, they say that it is rendering God a service to steal or rob from a Goy, as they in fact do through their usury. For since they believe that they are the noble blood and the circumcised saints and we the accursed Goyim, they cannot treat us too harshly or commit sin against us, for they are the lords of the world and we are their servants, yes, their cattle. 👈در ادامه لوتر میگوید به من اعتراض نکنید که چرا اینقدر یهود ستیزی میکنی! میگوید آخر اینها واقعا در کنیسه ها و دعاهایشان آرزوی بدبختی برای ما دارند. اینها واقعا موجوداتی هستند که از بت پرستان بدترند! بد دل ترند! دلیلش هم این است که این خباثت را علیه انسانها خدمتی به خدا میدانند! خباثت را رنگ تقدّس زده اند! تئوری خباثت دارند. و این یعنی اینها خود شیطان شده اند! یهودیان را شیطان برای اهداف شوم خود تسخیر کرده! در ادامه لوتر نکته ی جالبی میگوید. آن هم این است که اگر اینها اندکی وجدان داشته باشند همین حالتشان را بهترین دلیل برای آن باید بدانند که دیگر قوم برگزیده ی خدا نبوده و دورترین انسانها از خداوندند. 👈البته این کتاب به مباحث متفرقه فراوانی پیرامون برخی ادعاهای یهود و رد آن با استدلال به فرازهای تورات پرداخته که پرداختن به آن ربطی به این بحث نداشت.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۸) «ادبی از بی ادبان» «لَا تَأْسَ عَلَى مَا فَاتَكَ‏ مِنَ‏ الدُّنْيَا» 🔹گاهی درّه ها نشانی از قلّه ها دارند و زشتی ها، تداعی گر زیباییها میشوند و ابتلائات یادآور عافیتها؛ و از اینجاست که یکی از دریچه های تعلیم حکمت در مدرسه ی تواضع و لطافت و انتظار به روی قلب بیدار باز میشود. آنجا که بی ادبان برای اهل حقیقت با زبان بی زبانی اساتید اخلاق و معرفت و ادب میشوند. آنجا که برایمان حکمتهای عمیق میگویند. 🔸دسته ای از این بی ادبان، ابناء الدّنیا اند. از آنها میشود حکمتها و ادبها آموخت و درسها گرفت. راستی حرص و جوششان برای رسیدن به ثروت و قدرت را دیده اید؟! چگونه غرق آرزوهای دنیایی اند؟! چگونه همه ی همّتشان رسیدن به مقصودشان است؟! چگونه آخرت را فراموش کرده و با خیال دنیایشان خوش و خرم اند؟! ناراحتی و تأسّفی برای خسارتی که به آخرتشان میزنند ندارند؟! از آن دردشان نمیگیرد؟! 🔹ای مؤمنان! شما هم ادب را از این اهل دنیا بیاموزید! ببینید با آنچه دوست دارند و در طلبش هستند چگونه معامله میکنند! همانطور که اهل دنیا غصّه ی آنچه از آخرت را از دست داده اند نمیخورند شما اهل دین هم غم و غصّه ی آنچه از دنیا را از دست میدهید، نخورید! همانطور که اهل دنیا با خیال دنیایشان خوش اند شما هم با یاد آخرتتان شادمان باشید: 📖«عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا يَقُولُ‏ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ مِنَ الدُّنْيَا كَمَا لَا يَأْسَى‏ أَهْلُ الدُّنْيَا عَلَى مَا فَاتَهُمْ مِنْ دِينِهِمْ إِذَا أَصَابُوا دُنْيَاهُمْ‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۹) «دو حکایت در بداهه گویی های اهل ظرافت» 🔹استفاده از عبارات گاهی برای آثار لحظه ای آنهاست و الّا دیگر تاریخ مصرفش میگذرد. چنین عباراتی معمولا در شرایط ناگهانی و غیر برنامه ریزی شده و به شکل بداهه گویی ارزش خود را پیدا میکنند. 🔸هنر بداهه گویی به منزله ی ورود به عالم بلاغت حرفه ای است. ورود به عالم سیاست و کیاست است. منطق بداهه گویی صدق و کذب نیست. تعجب و اثر گذاری در لحظه است. بداهه گویی یک مهارت است. باعث اعتماد به نفس و انعطاف در مواجهه با موقعیتهای دشوار است. ارتباطات انسان را مؤثر میکند. 🔹دو مورد از این بداهه گویی ها را در زهر الربیع مرحوم سید نعمة الله جزائری دیدم و حیفم آمد بذلش نکنم: ✔نقل شده منصور عبّاسی بعد از سقوط بنی امیّه به یکی از اهل شام به تعریض گفت: شما شامیان آیا خدا را شکر نمیکنید از وقتی ما بنی عبّاس سر کار آمده ایم خداوند دیگر بلادتان را مبتلا به طاعون نکرده؟! او هم گفت خدا عادلتر از آن است که بین عذاب حکومت شما و طاعون بر ما جمع کند! (الله اعدل من أن یجمعکم و الطاعون علینا)😁 ✔و باز نقل شده روزی شخص موجّهی نزد معاویه بود که ضرطه (باد معده) از او شنیده شد! او هم که خباثت معاویه را میدانست درخواست کرد که یا خلیفة المسلمین لطفا آبرویم را نبر و به کسی نگو! گذشت و زمانی بزرگان نزد معاویه جمع بودند که معاویه گفت راستی خبر ضرطه زدن فلانی به شما هم رسیده؟!😳😀 آن شخص هم وقتی شنید گفت کسی که در حدّ یک ضرطه ای نمیتوان به او اعتماد کرد چگونه بر امر امّت بر او اعتماد کرده اند؟! «من لم یأتمن علی ضرطة فجدیر أن لا یؤتمن علی أمر الأمة فخجل معاویة»😂
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۵۰) «ذکر خیری از سهراب سپهری» «خانه ی دوست کجاست؟!» 🔹سالها پیش در مدرسه ی علمیه حقّانی کتاب جواهر البلاغة را برای طلاب میگفتم. برای آنکه ذوقم بیدار شود با اشعار و دواوین انس میگرفتم و از میان آنها در امروزی ها اشعار سهراب سپهری برایم معنویّت داشت. بعدا که فهمیدم اهل سکوت و بزرگواری بوده برایم محترم تر شد. گاهی هم مشهد اردهال مشرّف شوم حتما سر مزارش میروم. 🔸شنیدم یکی از اهل دل میگفت در مکاشفه ای به او گفته شد به اشعار او عنایت داشته باش! حسابش از بقیه جداست! جایی دیگر هم گفته بود سالها پیش نزد استادی که مرحوم شده خلع بدن آموخت. اوایل در آن حال نزد شخصی کنار یک درخت حاضر میشد. 🔹استاد گفت اگر او را دیدی از او نشانی معرفت را بجو! و گفت شعر «نشانی» سهراب هم مربوط به همین مقام است. زمانی با ادیبی نشسته بودند که خود سهراب یک دفعه در یک مکاشفه ای حاضر شد و این شعر را به همان درخت آسمانی معنا کرد و ناگهان ناپدید شد والله اعلم. «خانه دوست كجاست؟» در فلق بود كه پرسيد سوار آسمان مكثی كرد رهگذر شاخه نوری كه به لب داشت به تاريكی شن ها بخشيد و به انگشت نشان داد سپيداری و گفت نرسيده به درخت كوچه باغی است كه از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است ميروی تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ سر به در می آرد پس به سمت گل تنهايی می پيچی دو قدم مانده به گل پای فواره جاويد اساطير زمين می ماني و تو را ترسی شفاف فرا می گيرد در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی: كودكی می بينی رفته از كاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او می پرسی خانه دوست كجاست?!
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۵۱) «عقل قرآنی» (۱۱) «لطافت و تواضع عقل قرآنی در برابر حقیقت» «مروری بر سوره ی مبارکه ی غافر» 🔹توفیق بود آیات سوره ی مبارکه غافر را تلاوت میکردم. حقیقتی که چشمم را در این سوره ی مبارکه گرفت این بود که یکی از ویژگی های آن عقلی که قرآن با آن ارتباط میگیرد آن است که عقلی پاک و به دور از آلودگی های أنانیّت و استکبار است. ویژگی اش این است که وقتی آیات را دید جدال غیر عادّی که ریشه در استکبار دارد نکرده و ایمان می آورد. 👈گویا در برابر آیات الهی انسان مختار است انتخاب کند! خیلی فکر و اندیشه ای در کار نیست! یک انتخاب است که ریشه در پاکی یا ناپاکی عقل انسان دارد. میتواند ایمان را انتخاب کند یا کفر را! ولی اگر این عقل ناپاک بود آیات که هیچ حتّی زیر بار آیات بیّنات و سلطان مبین نیز نمیرود. 👈تعجّب نکنید چرا اینها ایمان نمی آورند و چرا خدا جهنّم را آفریده! وقتی ماجرای اینها را در این سوره ی مبارکه غافر بشنویم مسأله را بهتر درک میکنیم. و اینجاست که این سوره مبارکه پاسخ بسیاری از شبهاتتان را میدهد. 🔹در سوره ی مبارکه غافر به شکل مکرّر ریشه ی تقابلها در برابر پیام قرآن و راه انبیاء را در نوعی مرموز از استکبار نفسانی عنوان میشود. استکباری که آنها را به نوعی جدل و تسلیم نشدن در برابر حقیقت کشانده! نام سور نوعا تعبّدی و مأثور نیست. لذا اگر میخواستم نامی برای این سوره انتخاب کنم آن را شاید سوره ی «قصّة ضلالة المستکبرین و مجادلاتهم» مینامیدم. 👈دیدم مرحوم علامه ی طباطبایی نیز در المیزان غرض کلّی سوره را همین توصیف استکبار و جدال باطل کافرین برای پوشاندن حقیقت دانسته اند. ⬇
👈بر اساس این سوره ی مبارکه کافر معنای لطیفی پیدا میکند؛ هر کسی که آیات خدا را ببیند و به جای تسلیم روی به جدل بیاورد کافری است که حقیقت را میخواهد بپوشاند: «ما يُجادِلُ في‏ آياتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذينَ كَفَرُوا» 👈در ادامه تذکّر میدهد که کثرت و سرخوشی اینها در شهرها فریبتان ندهد! گمان نکنید پس حتما خبری نیست که اینهمه انسان اینگونه سرخوشانه با غفلت از آن زندگی میکنند! نه! اینها کافرند! اینها تصمیم گرفته اند با نوعی جدل گری تسلیم نشانه های خدا نشوند: «فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلاد» 👈در ادامه میفرماید هر امّتی در برابر رسولش از ابزار شومی به نام جدال با باطل استفاده کرده تا زیر بار حقیقت نرود: «هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَق‏» ✋چیز جدیدی هم نیست! از زمان نوح و بعد از او نیز قصّه از همین قرار بوده! اگر میخواهی بدانی سرانجام اینها چیست سرانجام آنها را ببین! ☑در آیات بعد مسأله را به مفهومی کلیدی از مفاهیم قرآنی به نام «آیات الله» گره میزند. امتحان بزرگ انسانها نحوه ی مواجهه شان با آیات الله است. این آیات است که باطنها را رو میکند؛ خالص و ناخالص را جدا و تمحیص میکند؛ هر کس شیشه خورده ای داشته باشد استکبار ورزیده و روی به جدل و بهانه جویی آورده و کافر میشود؛ ولی هر کس متواضع و حق طلب و اهل حقیقت باشد وقتی این آیات را میبیند ایمان می آورد: «هُوَ الَّذي يُريكُمْ آياتِهِ ... وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلاَّ مَنْ يُنيب‏» ✋گمان هم نکنید وضع همینگونه ادامه خواهد داشت؛ نه! الآن چون دار ابتلاء است آیات الهی طوری طرّاحی شده که انسانهایی که مختار آفریده شده اند را به حدّ الجاء و اجبار نکشاند! طوری است که خودشان آزادانه بتوانند راه پاکی یا ناپاکی را انتخاب کنند؛ ولی روزی حقیقت آن واحد قهّار آنچنان ظاهر شود که دیگر استکبار و جدالها کنار رود. 👈برخی از این آیات مانند معجزات رسولان الهی به شکلی از ظهور میرسد که دیگر بیّنات میشود. ولی باز انسانهای اهل استکبار نسبت به آنها کافر میشوند و اینجاست که عذاب الهی دیگر می آید: «کانَتْ تَأْتيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَديدُ الْعِقاب‏» 👈کسی که خباثتش طوری شود که آیات بیّنات را هم کافر شود دیگر سزاوار عذاب الهی است. هیچ درمان دیگری ندارد. در ادامه میفرماید گمان نکنید مسأله ضعف در دلالت این آیات است. نه! حتّی گاهی که به مصالحی آیات به سطحی برتر از ظهور مانند اژدها شدن عصا و ید بیضاء هم برسد که همان «سلطان بیّن» است باز هم آنهایی که کفر و استکبار در دلشان رسوخ کرده انکار میکنند؛ این انسان چنین موجودی است. 🔹اینجاست که قرآن کریم به داستان حضرت موسی علیه السلام مثال میزند. اینکه حضرت برای فرعون و هامان و قارون آیات و سلطان مبین برد ولی به نظرتان آنها ایمان آوردند و کفر را کنار گذاشتند؟! نه! گفتند «ساحر کذّاب»! گفتند فرزندان آنهایی که با موسی ایمان آورده اند را بکشید و زنانشان را به بردگی بگیرید! و اساسا بدانید؛ ریشه ی انکار معاد هم به همین صفت استکبار برمیگردد؛ باور به معاد بینی اینها را به خاک میمالد! لذاست که در ناخودآگاه و باطن باطنشان نمیتوانند زیر بارش بروند؛ این همان حقیقتی است که در این مرحله حضرت موسی بیان میکند که: «وَ قالَ مُوسى‏ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ» 👈سوره ی مبارکه ی غافر در مرحله ی بعدی پای درس مؤمن آل فرعون قرارمان میدهد. آنجا که شروع میکند قوم فرعون را موعظه کردن! میگوید مشکل شما این است که «مرتاب» اید! این همه شک و تردید درباره ی این مرد خدا برای چیست؟! آیا کسی را که از جانب خدا برایتان آیات بیّنات آورده را به جای آنکه تکریم کنید میخواهید بکشید؟!! 👈میدانید ریشه اش چیست که قانع نمیشوید؟! چون میخواهید در برابر آیات الله جدل کنید! و این هم میدانید زیر سر چیست؟! زیر سر قلبی است که متکبّر جبّار است! نمیخواهد زیر بار حقیقت برود؛ مشکل از موسی نیست؛ مشکل از قلب متکبّر شماست! 👈ایشان مثال میزند به حضرت یوسف؛ به قوم فرعون میگوید مگر یادتان نیست یوسف هم در بین پدران ما فرعونیان آمد؛ آیات بیّنات با خودش آورد؛ ولی با این وجود تا وقتی زنده بود همواره نسبت به او شک و تردید داشتید؛ وقتی هم که مرد گفتید باشد او فرستاده ی خدا بود ولی دیگر خدا بعد از او فرستاده ای نخواهد فرستاد؛ ببینید چقدر نفستان حقّه گر و مکّار است! ✋ولی گمان نکنید این خودتان هستید که اینگونه خودتان را فریب میدهید؛ نه! این خود خداوند است که به دلیل قلب متکبّرتان و اینکه دیده اینگونه مرتاب و اسراف کار هستید شما را به ضلالت کشانده: ⬇⬇
📖«وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ في‏ شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ * الَّذينَ يُجادِلُونَ في‏ آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ» 👈ببینید در گام بعدی چه عجیب استکبار به تصویر کشیده شده؛ آنجا که فرعون بعد از شنیدن حرفهای منطقی و بیدارگر مؤمن آل فرعون به جای آنکه قبول کند میگوید من که میدانم موسی دروغ میگوید؛ ولی باشد؛ به هامان با تکبّر خاصی دستور میدهد یک برج بلندی بسازد تا ببیند خدای موسی را در بالای آن میبیند یا نه! 👈مؤمن آل فرعون هم موعظه اش را ادامه میدهد؛ ای قوم مشکلتان این است که نمیخواهید به آخرت ایمان بیاورید؛ فراموش کرده اید که این دنیا متاعی بیش نیست؛ و اینجاست که دیگر تحمّل نکرده و از روی استکبار حتّی حاضر شدند فامیل خودشان این مؤمن گمنام و غریب را هم به شهادت برسانند. 👈اینجاست که سوره ی مبارکه ی غافر پرده ی دیگری را از روی این مستکبرین کنار میزند؛ میفرماید این مؤمن مظلوم که عاقبت به خیر شد ولی اکنون فرعون و آلش در آن سرا صبح و شام در حال عذاب اند؛ امیدی هم ندارند؛ چون زمانی هم که قیامت برپا شود قرار است عذابشان تبدیل به اشدّ العذاب شود؛ 👈ولی بگذارید پرده ای هم از حال آنها بعد از قیامت و آن اشدّ العذاب این مستکبران بگوییم؛ بدانید اینها دو دسته اند؛ یک عدّه ضعفاء و دیگری هم مستکبران؛ ضعفاء همانهایی هستند که از مستکبران تبعیّت کردند و بازوی استکبار شدند؛ ✔از آیات استشمام میشود که این ضعفاء خودشان هم از مستکبران اند هر چند به دلیل نداشتن زمینه ی بروز این استکبار به شکل تبعیّت از مستکبران دیگر جلوه کرده بودند. ولی چطور؟! این ضعفاء هم مستکبرند! باز هم به جای آنکه خدا را ببینند و کبریایی او را بپذیرند مستکبرین را کبیر میبینند و از آنها میخواهند عذابشان را کم کنند! این خودش نوعی مرموز از استکبار است. 👈ضعفاء به مستکبران میگویند همانطور که ما در دنیا از شما تبعیّت کردیم شما هم بیایید مقداری از آتش ما را برای خودتان بردارید تا اندکی کمتر بسوزیم! مستکبران جواب میدهند این عذاب همه ی ماست؛ مگر نمیدانید خود خداوند حکم کرده! عذاب شما و ما یکسان است! 👈اینجاست که همگی به فرشتگان نگهبان جهنّم رو میکنند که از پروردگارتان بخواهید ولو روزی هم شده عذاب را از ما بردارد! پاسخ چیست؟! خازنان جهنّم میگویند این عذابها باطن همان استکبار در برابر آیات بیّناتی است که رسولان الهی برایتان آورده بودند. اینها باطن جهنّمی استکبارتان است. 👈آیا رسولانتان آیات بیّنات نیاوردند! اینجا خیلی لطیف است: «قالوا بلی» یعنی خودشان اعتراف میکنند که با وجود علم به اینکه آنها بر حقیقت بودند به آنها کفر ورزیدند؛ اینجا باطنشان به نطق می آید؛ ولو در دنیا در ظاهر آن را حتّی از خودشان مخفی میکردند؛ 👈فرشتگان میگویند خودتان دعا کنید ولی بدانید چون کافرید دعایتان به هدف نمیرسد؛ اینجا هم خیلی لطیف است. میخواهد بگوید مشکل از خدا و دعا نیست مشکل از کفر خودتان است که ریشه در صفت استکبارتان دارد؛ 👈آنچنان در قلبتان این تکبّر رسوخ کرده که اصلا نمیتوانید واقعا و به شکل جدّی به درگاه خدا دعا کنید؛ اگر هم دعا کنید از روی خدعه و فرار از عذاب است نه از روی باور به خدا! وبال آن استکبار و انکار در این عالم به صورت صفتی شوم و راسخ اینگونه بر سرتان خراب شده است. 🔹در ادامه در آیه ی ۵۶ دوباره سوره ی مبارکه غافر به این موضوع برمیگردد. میفرماید یک وقت فکر نکنی این ایسم ایسم ها که میبینی به خاطر آن است که واقعا شبهه ای در برابر حقیقت و پیام رسولان الهی وجود داشته باشد! فریب این فلسفه های باطل و شبهات تاریک را نخورید! ریشه ی همه ی اینها به نوعی تکبّر برمیگردد! تکبّر مستکبران و تکبّر ضعفاء پیروان آنها! همین تکبّر است که آنها را به مجادله در برابر آیات الهی میکشاند: «إِنَّ الَّذينَ يُجادِلُونَ في‏ آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ في‏ صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْر» ⬇⬇⬇
👈یعنی بدان اینها از روی حقیقت طلبی و یا یک تردید و شک واقعی به این انکار نرسیده اند. نه! اینها به دنبال حقیقت نیستند. اینها تا از این حالت شیطانی تکبّر بیرون نیایند و قلبشان لطافت و پاکی پیدا نکند لایق آن نمیشوند که به آیات الهی ایمان بیاورند! اینها بیمارند! 👈اگر میخواهند درمان شوند دنبال ادلّه و بحث و جدل نروند! به فکر درمان تکبّرشان باشند! در ادامه یک آیه ی لطیفی می آید. میفرماید اینها متکبّرند! ولی اگر منطقشان کبر و بزرگی است پس چرا این آفرینش با عظمت آسمانها و زمین را نمیبینند؟! کبریایی تنها برای خالق این عظمت است نه برای اینها! 👈بدانید مشکل از این نیست که در آمدن قیامت شک و شبهه ای وجود دارد! مشکل این است که اکثر مردم تصمیم گرفته اند ایمان نیاورند! خدا بخلی ندارد! فرموده من را بخوانید تا شما را اجابت کنم! مشکل این است که انسان تکبّر میکند! نمیخواهد خدا را بخواند: 📖«وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي‏ سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين‏» 👈در ادامه میفرماید ببینید این کافران بد بخت به چه ضلالتهای بعیدی افتاده اند! به عبادت هر چیزی تن داده اند جز پروردگارشان! خدایی که آفریننده ی همه چیز است را انکار میکنند. دلیلش به جحد به آیات الله برمیگردد! یعنی چه؟! یعنی با علم به حقیقت آنها را انکار میکنند. و این هم چیزی جز استکبار نیست. 👈باز دوباره آیات سوره ی مبارکه غافر به این موضوع برمیگردد. میفرماید نمیبینید اینهایی که سر تسلیم در برابر آیات الهی خم نمیکنند و مدام جدل میکنند به چه وادی ای کشیده شده اند؟! مدام از حقیقت به باطل و از هدایت به ضلالت میروند. اصلا دیگر نمیخواهند حقیقت را ببینند. دچار صرف و اعراض شده اند. دیگر کارشان به تکذیب کتاب و رسل کشیده شده است. 🚫دیگر با اینها بحث منطقی نمیشود کرد! ادامه ی بحث زمانی است که غل و زنجیر بر گردنشان انداخته شده و با سلاسل به سوی آتش کشیده شوند. آنجاست که باید از آنها پرسید باز هم انکار میکنید؟! 👈در ادامه در آیه ی ۷۶ نکته ی مهمّی در باب جهنّم شناسی بیان میشود. اینکه جهنّم اساسا جایگاه متکبّران است. خصلت تکبّر هم انکار حقیقت است و در رأس حقیقت خداوند است لذا ماهیّت جهنّم خدا ندیدن است: «ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرين‏» 👈در آیه ی ۸۳ یکی از اموری که باعث تقویت این استکبار شده را بیان میکند. اینکه اینها وقتی با آیات بیّنات مواجه شدند چون استکبار داشتند به جای آنکه تسلیم شوند برای حفظ این تکبّرشان به آن قدرتها و علمهایشان پناه بردند؛ مسأله در اینجا باز این علومشان نبود! مسأله تکبّرشان بود که این علمها را ابزاری برای ارضاء تکبّرشان قرار دادند! اینجاست که حتّی علم هم به ضررشان تمام شد! باعث گمراهی شد! 📖«فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۵۲) «تربیت چیست؟!» «بِكُمْ يُسْلَكُ إلَي الرِّضْوَانِ وَ عَلَی مَنْ جَحَدَ وِلاَيَتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمَنِ» 🔹با یکی از برادران در مورد تربیت صحبت میکردیم. از مکاتب مختلف میگفت. نظریّات گوناگون! اینجا خیلی حرفها میشود زد و زده اند! ولی چیزی هست که از مجموعه ی آیات و روایات و کلام حکما و تجربیّات شاید بشود برداشت کرد. حکما بحثی دارند در این زمینه که خروج از قوّه به فعل نیاز به یک عقل مجرّد دارد. 🔸نیاز به یک واهب الصور دارد. همین عقل فعال، واهب الصور است که به قوابل طبیعی صورتهای محسوس بخشیده و در نفس انسان نیز وقتی قابلیّتش را تحصیل کرد خلق دانش میکند. ما کاری جز زمینه سازی نداریم. علم از عالم غیب می آید. 🔹گویا عمق تربیت هم از همین سنخ است. تربیت ریشه در ولایت دارد. تربیت توجّه صاحب کمال یا همان ولیّ به کسی است که قابلیتش را پیدا کرده. کار ما بندگی کردن و آب و جارو کردن و تضرّع است تا وقتی وقتش رسید نگاهی هم به ما بیاندازند! همان نگاهی که رشد و تربیت را در ما محقّق میکند. تربیت اساسا کار ما نیست. کار ولیّ است. 🔸در بین عرفا مصادیق جزئی این ولایت کاملا شناخته شده است. اینکه در خودشان نیروی ولایت میبینند. میتوانند اگر اذنی داشته باشند و قابلی ببینند از نور خودشان به آنها تملیک کنند. تربیت نوعی تملیک نور در اثر ولایت است. حتی اگر اذنی هم نباشد میتوانند اعمال ولایت کنند ولی برایشان عواقب دارد. 🔹از اینجاست که در رأس تربیت باید امام شناسی و توسل و تضرّع را قرار داد. باید با امام و به عشق امام زندگی کرد و به دستورات امام عمل کرد و منتظر نگاه و توجه امام بود.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۵۳) «ادب گناه؛ چگونه گناه قابل بخشش، غیر قابل بخشش میشود؟» 🚫«خوش رقصی در گناه ممنوع!»🚫 🔹گناه نکنیم! ولی حالا اگر گناه کردیم یا به گناهی مبتلا هستیم چه کنیم؟! اینجا باید گفت گناه که کردید مراقب باشیم گناهمان را شیطان برای خودش مصادره نکند. گناه تا وقتی شیطانی نیست قابل بخشایش است ولی بعد از آن دیگر نه! میخواهم بگویم اگر هم گناه کردیم لااقل مثل این چاقوکشهای حرفه ای باشیم! یک زخمی هم میزنند ولی میدانند چطوری بزنند که زخم کاری نشود. کسی که بلد نیست و آداب نمیداند همان اوّل شاهرگ طرف را میزند! 👈حالا اینها برای تقریب به ذهن است. نه اینکه بخواهیم با شیطنت گناه کنیم و اسیر وبالش نشویم. نه! میخواهیم یاد بگیریم که چکار کنیم تا گناهمان با شیطنت قاطی نشود. اصل ادب گناه را امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه تعلیممان داده: 📖«إِلَهِي لَمْ أَعْصِكَ حِينَ‏ عَصَيْتُكَ‏ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِدٌ وَ لَا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَ لَا لِعُقُوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَ لَا لِوَعِيدِكَ مُتَهَاوِنٌ لَكِنْ خَطِيئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي‏ وَ غَلَبَنِي هَوَايَ وَ أَعَانَتْنِي‏ عَلَيْهَا شِقْوَتِي وَ غَرَّنِي سِتْرُكَ الْمُرْخَى عَلَيّ» 🔹این را خوب است مقداری توضیح بدهم. چه کنیم که گناهانمان در همان محدوده ی قابل بخشایش باقی بمانند و شیطان آنها را مصادره نکند؟ قبلش یک مقدّمه ای بگویم. آدمی آمده تا گناه کند و توبه کند و آمرزیده شود و زمین بخورد و باز بلند شود و به راهش ادامه دهد. ابتلائات کوره هایی است که در آن اراده های ناب فرصت پرورش پیدا میکند. عجیب نیست. ⬇
👈خدا خودش بهتر میداند چه آفریده! مگر وقتی بچه ای که میخواهد راه بیافتد زمین خورد توی سرش میزنند؟! نه! کمکش میکنند بلند شود و دوباره تلاش کند! ☑گناه تا آنجا که ریشه در جهالت یا همان شهوت و غضب دارد می آید و میرود! طبیعی است. هوای نفس است. باید با آن کشتی گرفت. هر وقت زمینمان زد با توبه و استغفار باید بلند شویم و دوباره به نبردش برویم؛ خدا هم میبخشد چون ریشه دار نیست! ریشه در شیطنت ندارد. نشانه اش هم این است که انسان زود پشیمان میشود: 📖«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ ...» ✔حتّی اگر تا آخر عمرمان این مبارزه ادامه پیدا کرد! نا امید نشویم! اینها حساب و کتاب دارد. آخر عبورمان میدهند. گاهی مصالحی در کار است که متوقّفمان میکنند. میخواهند دچار عجب نشویم! میخواهند متوجّه فقر و عجزمان بشویم! میخواهند از خودمان بدمان بیاید! میخواهند اراده و مشیّتمان قوی شود. میخواهند دل شکسته پیدا کنیم. همین توّاب بودن و دست از مبارزه نکشیدن را از ما دوست دارند. حتّی اگر صد سال هم یک گناه را تکرار کردیم باز بلند شویم و مبارزه کنیم! خود این حالت موضوعیّت دارد. ✔عمده در مواجهه با گناهان و خطاها آن است که وقتی فهمیدیم زود پشیمان شویم. توبه کنیم. میدانید خطر گناهان از کجا آغاز میشود؟! آنجا که جهالت تبدیل به شیطنت شود! خدا شیطنت را که ریشه در استکبار و أنانیّت ابلیسی دارد نخواهد بخشید! چون بخشش پذیر نیست. آدمی خودش را با شیطنت به جایی میکشاند که دیگر قابلیّت بخشش ندارد! کارش به انکار میکشد. 🔹مراقب باشیم گناهان ما را شیطان صفت نکند. ولی چگونه؟! 1⃣یکی اینکه گناهان را توجیه نکنیم! اعتراف و استغفار و پشیمانی آمده تا گناه، گناه بماند! توجیه نشود. توجیه یعنی شیطنت! یعنی خطر بزرگ! توجیه یعنی گردن کشی! یعنی رضایت به گناه در بیرون از ظرف گناه و جهالت آن! گناه طبیعی است ولی توجیه آن غیر طبیعی و شیطانی است. علت سقوط، گناه و اشتباه نیست، توجیه گناه و اشتباه است. این توجیه گری عاقبت انسان را به یک شیطان تبدیل میکند. 2⃣دیگر اینکه گناه را کوچک نشماریم! این هم شیطنت است نه جهالت. گناه تا آنجا که جهالت است وقتی حالتش رفع میشود و انسان به یاد خدا می افتد شرمندگی می آورد. ولی کوچک شمردن گناه دیگر در طبیعت گناه نیست. این وسوسه ی شیاطین است. کوچک شمردن گناه به معنای کوچک شمردن محضر خدا و امر خداست و این خیلی بزرگ است. 3⃣دیگر اینکه اصرار بر گناه نداشته باشیم. یعنی چه؟! یعنی نیّت نکنیم دوباره تکرارش کنیم. اصرار بر گناه نداشتن منافاتی با وقوع مکرّر گناه ندارد. گاهی انسان تا آخر عمرش هم درگیر مبارزه با یک گناه است و مدام از او سر میزند ولی اصراری بر آن ندارد. چرا؟! چون در حال مبارزه است. اصرار یعنی اینکه انسان با میل خودش بدون مبارزه و با حالت تسلیم شدن به سراغش برود. این حالت هم یک حالت شیطانی است و ربطی به شهوت و غضب و جهالت گناهان ندارد. 4⃣دیگر اینکه گناه در ما یأس از مبارزه ایجاد نکند. این هم دیگر جهالت نیست و ربطی به گناه ندارد؛ وسوسه ی شیاطین است. یأس بدتر از خود گناه است. چون معنایش محدود کردن قدرت خدا و نوعی أنانیّت مرموز و خود بزرگ بینی است. نه! تو و گناهانت و گناهان همه ی خلائق عددی نیست که خدا نتواند روزی تو را از آن عبور دهد. حتّی اگر تا آخر عمر انسان مدام شکست خورد باز هم با چنان خدایی یأس طبیعی نیست. 5⃣دیگر اینکه گناه را به کارهای خوبمان ربط ندهیم و در انجام آنها سست نگردیم. این هم ربط دادنی شیطانی است. گناه چه ربطی به کارهای خوبمان دارد؟! 6⃣دیگر اینکه در گناه خوش رقصی نکنیم. خداوند گناهان را خرمن خرمن میبخشد ولی خوش رقصی در گناه را نه! یعنی چه؟! یعنی الضرورات تتقدّر بقدرها! همانقدر که جهالت اقتضاء دارد گناه کنید! وقتی لذّت گناه تمام شد و جهالت فرو کشید و عقل انسان برگشت دیگر ادامه ندهید! رهایش کنید. این دیگر طبیعی نیست. این دیگر شیطنت است. این دیگر گردنکشی است. به قول فقها مکرَه اگر بیش از مکرَهٌ علیه انجام دهد دیگر اکراه صدق نمیکند! این دیگر خوش رقصی است. اگر اقتضاء جهالت رقصیدن بود ولی خوش رقصی دیگر اقتضاء شیطنت است. 📚نقل شده زمانی دو طائفه با هم جنگشان شد. رسم آن بود که طائفه ی پیروز برای ختم غائله شرط میگذاشت. اینبار خان ایل پیروز برای شکستن غرور خان رقیب گفت شرطش این است که دخترش همانجا که جنگ رخ داده بود جلوی همه برقصد. 💃💃💃دختر هم شروع به رقصیدن میکند و چیزی هم از عشوه گری و طنازی کم نمیگذارد! بعدا که تنها میشوند خان یک سیلی در گوش دخترش میزند! دختر میگویی مگر خودت نگفتی برقصم و شرطشان این نبود؟! خان هم گفت دختر بی چشم و رو! شرطشان رقصیدن بود نه خوش رقصی! آنها که نمیدانستند تو اینقدر هنر داری؟! با یک تکان دست و سر و کمر تمام بود! یک ساعت خوش رقصی نداشت!😂
باسمه تبارک و تعالی به فرزندان و یاران گفت چنگیز که: گر فرزند باید، باید این‌سان! 🔹وقتی باید مرد پس چه زیبا که زیبا مرد! صحنه های جانبازی و شهادت مجاهد بزرگ سپاه اسلام یحیی السنوار دل هر آزاده ای را پر از غرور حماسه میکند. فرماندهی تنها، در دل آن ویرانی ها، پیشا پیش همه، با دستی مجروح، تا آخرین نفسها ... و باز هم مقاومتی شکست ناپذیر در برابر دشمنی پلید و نامرد. شجاع دل تو بودی و دیگران به دروغ ادایت را برایمان در آورده بودند! در آن باران تیغ و برق پولاد میان شام رستاخیز می‌گشت درآن دریای خون در دشت تاریک به دنبال سر چنگیز می‌گشت 🔸و راستی که باید به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به داشتن چنین فرزندانی در امّت اسلام تبریک گفت. و سلام و درود خدا بر شهیدان راه حق. و چه زیبا اشعار آن شاعر فقید فلسطینی را تعبیر کرد: حاصِرْ حصَارَكَ لا مفرُّ سقطتْ ذراعك فالتقطها واضرب عَدُوَّك لا مفرُّ وسقطتُ قربك فالتقطني واضرب عدوكَ بي فأنت الآن حُرُّ حُرٌّ و حُرُّ ... ذهبَ الذين تحبُّهم ذهبوا فإمَّا أن تكونْ أَو لا تكونْ سقط القناعُ عن القناعِ سقط القناعُ ولا أَحدْ إلاَّك في هذا المدى المفتوح للأعداء والنسيانِ ... محاصره‌ات را محاصره کن دیگر گریزی نمانده! بازویت هم افتاد آن را بردار و دشمنت را بزن که دیگر گریزی نیست من در نزدیکی‌ات افتادم مرا هم بردار و دشمنت را با من بزن که اکنون تو آزادی آزاد آزاد... رفته اند! آنها که دوستشان می‌داشتی رفته‌اند! تو هم یا میمانی یا میروی! نقاب‌ها یکی پس از دیگری فرو افتاد نقاب‌ها افتاده و جز تو هیچ کس نیست در این گسترۀ گشوده به روی دشمنان و فراموشی...
باسمه تبارک و وتعالی (۱۱۵۴) «بشارتی بزرگ به آنهایی که رزقشان اندک است» 🔹ای آنهایی که دستتان تنگ است! کم و کسری ها آزارتان میدهد. قبل از آنکه غصّه بخورید و حرص بزنید و مدام دعا کنید که رزقتان بیشتر شود یک چیزی را بدانید و بعد از آن رزق زیاد بخواهید! 🔸روایتی هست که در آن با طرق اطمینان بخش و قطعی وعده داده شده هر کسی به همین رزق اندکی که به او میرسد از خدایش راضی شود خدا هم با عمل اندکی که انجام میدهد از او راضی میشود.😢 🔹به فرموده ی امام صادق علیه السلام به هیثم بن واقد و عمرو بن ابی المقدام و دیگر اصحابشان: «مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ الرّزق رَضِيَ اللَّهُ مِنْهُ بِالْيَسِيرِ مِنَ‏ الْعَمَلِ‏» 🔸در روایت دیگری نیز در کافی امام رضا علیه السلام میفرماید این حدیث را جدّم امام صادق علیه السلام زیاد به اصحابشان میفرمودند. گویا طوری مشهور بوده که در روایت دیگری در معانی الاخبار شیخ صدوق از معنای این مضمون از امام صادق علیه السلام پرسیده میشود. 🔹حضرت هم ضمن تأیید مجدد آن فرمودند که یعنی راحتتر گناهان آنهایی که دستشان در دنیا تنگ بود و رزقشان کمتر بود بخشیده میشود: «يُطِيعُهُ فِي بَعْضٍ وَ يَعْصِيهِ فِي بَعْضٍ» اعمالشان هم راحتتر از آنها قبول میشود. 🔸در منابع اهل سنّت هم مثلا در شعب الایمان بیهقی این مضمون را از امام سجاد علیه السلام از امیر المؤمنین علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده اند. در فرازی از حدیث معروف اربعمأة نیز آمده است. وعده ای قطعی و هدیه ای بزرگ است. آری گاهی برای اندک بودن رزق نه تنها نباید گلایه نمود بلکه باید خدا را شکر هم کرد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۵۵) «فقیرانی ثروتمند» 🔹با یکی از مؤمنین صحبت میکردم. احساس کردم به خاطر تنگی معاش ناراحت است. این روایت را از امام صادق علیه السلام خواندم که هر چیزی که دوست داشتی بخری و توانش را نداشتی خداوند به جایش ثوابی برایت مینویسد: «أَمَا إِنَّ لَكَ بِكُلِّ مَا تَرَاهُ فَلَا تَقْدِرُ عَلَى شِرَائِهِ‏ حَسَنَةً» 🔸گفتم بنده خدایی که قبلا وضعش بهتر بود در اثر مقداری تنگ دستی یک لطافت روحی جالبی پیدا کرده بود. از اینکه چطور این اهل وسعت در رزق اینقدر ریخت و پاش غیر ضروری دارند، دردش میگرفت؟! نه به خاطر حسادت! نه به خاطر خودش! به خاطر خودشان! 🔹راستی مگر نمیبینند اقوامشان و همسایگانشان و مؤمنین اطرافشان در تنگنا هستند؟! یعنی اینقدر دارایی زمینه قساوت و سنگدلی می آورد که نمیگذارد قبح کارشان را درک کنند؟! حالا برای آنکه کار دنیا نظمی پیدا کند مفهوم مالکیت را جعل کرده اند تا حقّ اولویّتی پیدا شود. انسانیت و معنویت دیگر کجا رفته؟! 🔸چون فعلا دست توست میخواهی هر جوری خرج کنی و به دیگران ندهی؟! مثل این بچه ها که اجازه نمیدهند هیچ کس از اسباب بازی و خوراکی شان استفاده کند! زشت و خجالت آور نیست؟! تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی 🔹این بنده خدا به هیچ قیمتی حاضر نبود به جای آنها ثروت داشته باشد ولی این درک و لطافتش از او گرفته شود! چنین فقری که اینگونه قلب آدم را لطیف و بیدار میکند، پیشانی اش را باید بوسید! ☑اصلا فقر خودش میتواند ثروت باشد. آدم فقیر ولی راضی، عقلش به حکمت و قلبش به لطافت نزدیکتر است. معایب دنیا را بهتر دیده و محبّتش به خلق خدا بیشتر میشود.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۵۶) «آیا اهل سنّت امکان وصول به مراتبی از سعادت را دارند؟!» (۱) «آیا برای مجاهدان اهل سنّت هم میتوان تعبیر شهید به کار برده و آنها را اهل بهشت دانست؟!» «سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا قَوْلُ الْخَوَارِجِ» 🔹با شهادت حماسی یحیی السنوار به عنوان یکی از مرزداران بزرگ سپاه اسلام بحثی دوباره زنده شد که نسبت ما شیعیان با سعادت و شقاوت اهل سنّت باید چگونه باشد؟! در رویکردمان نسبت به آنها خیلی تأثیر دارد. در محفلی یکی از فضلای انقلابی برای اطلاق لفظ شهید و همینطور ابراز ترحّم در مورد ایشان به خاطر برخی محذورات فقهی دچار تردید شده بود. 👈این در حالی بود که رهبر بزرگ انقلاب و مرجع عالی دینی که در نقطه ای ایستاده که معمولا بهتر از دیگران این مسائل را میتواند استنباط کند از اطلاق لفظ شهید و تعظیم و تکریم این مجاهدان شهید دریغ ندارند. 👈ایشان در پیامی که برای یحیی السنوار داشتند از تعابیری مثل مجاهد قهرمان و چهره ی درخشان مقاومت و مجاهدت و دارای عزم پولادین یاد کرد که سرانجام با عزّت و سربلندی در جهاد فی سبیل الله به معراج شهیدان پرواز کرده! ایشان در ادامه وی را ادامه دهنده ی راه شهدای بزرگی مثل شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و هنیّه میداند. 💡به مناسبت نکاتی که در آن جلسه بیان کردم به ذهنم خطور کرد حال که بیش از هر زمان دیگری خون مجاهدان شیعه و سنّی در راه جهاد مقدّس با جنود جهل یهود به هم آمیخته سلسله مطالبی را در این زمینه بنویسم. این را بعون الله و حسن توفیقه بهانه ای برای نگارش سلسله مطالبی در این زمینه مانند آنچه در شبهه استبعاد ارتداد صحابه بیان شد قرار میدهم. ⬇️
🔸«اطلاق لفظ شهید به مجاهدان اهل سنّت در دعای ۲۷ صحیفه»🔸 به این برادر فاضلمان عرض کردم فعلا برای اینکه قلب شما آرام شود همان دعای ۲۷ صحیفه ی سجادیه کافی است. حضرت در این دعا برای مرزداران زمان خودشان در اقصی نقاطی که با اهل شرک و دشمنان اسلام مبارزه میکرده اند دعا میکند: «اللهم اشغل المشرکینَ بالمشرکینَ عن تناولِ اطرافِ المسلمین ...» روشن است که این مجاهدان مسلمان قطعا از شیعیان امام سجّاد نبودند. نوعا همین مسلمانانی بودند که از طریق صحابه با اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آشنا شده بودند. ولی فضای کلّی این دعا به شکل واقعی و به دور از هر گونه تقیه یا تظاهری دعاهای دنیایی و آخرتی برای این عزیزان است: 📖«اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا غَازٍ غَزَاهُمْ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِكَ، أَوْ مُجَاهِدٍ جَاهَدَهُمْ‏ مِنْ أَتْبَاعِ سُنَّتِكَ لِيَكُونَ دِينُكَ الْأَعْلَى وَ حِزْبُكَ الْأَقْوَى وَ حَظُّكَ الْأَوْفَى فَلَقِّهِ الْيُسْرَ، وَ هَيِّئْ لَهُ الْأَمْرَ، وَ تَوَلَّهُ بِالنُّجْحِ ...» 👈حضرت بعد از آنکه برای آنها انواع مختلفی از دعا را میکند در انتها در مورد کشته شدگان از این مرزداران مسلمان اینگونه تعبیر میکنند که اینها همانهایی هستند که کارشان ختم به سعادت شده و به مقام شهادت دست یافته اند: 📖«فَإِنْ خَتَمْتَ لَهُ بِالسَّعَادَةِ، وَ قَضَيْتَ لَهُ بِالشَّهَادَةِ فَبَعْدَ أَنْ يَجْتَاحَ عَدُوَّكَ بِالْقَتْلِ، وَ بَعْدَ أَنْ يَجْهَدَ بِهِمُ الْأَسْرُ، وَ بَعْدَ أَنْ تَأْمَنَ أَطْرَافُ الْمُسْلِمِينَ، وَ بَعْدَ أَنْ يُوَلِّيَ عَدُوُّكَ مُدْبِرِين‏ ...» 👈انصافا این فرازهای دعای ۲۷ صحیفه خیلی از ذهنیتها را فرو میریزد. ممکن است بگوییم این فقط برای شهدای اهل سنّت و مجاهدان مخلص آنان است. ولی حضرت در ادامه میفرماید این دعا برای هر مسلمانی است که دلش واقعا با آن مجاهدان باشد: 👈«اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا مُسْلِمٍ أَهَمَّهُ أَمْرُ الْإِسْلَامِ، وَ أَحْزَنَهُ تَحَزُّبُ أَهْلِ الشِّرْكِ عَلَيْهِمْ فَنَوَى غَزْواً، أَوْ هَمَّ بِجِهَادٍ فَقَعَدَ بِهِ ضَعْفٌ، أَوْ أَبْطَأَتْ بِهِ فَاقَةٌ، أَوْ أَخَّرَهُ عَنْهُ حَادِثٌ، أَوْ عَرَضَ لَهُ دُونَ إِرَادَتِهِ مَانِعٌ فَاكْتُبِ اسْمَهُ فِي الْعَابِدِينَ، وَ أَوْجِبْ لَهُ ثَوَابَ الْمُجَاهِدِينَ، وَ اجْعَلْهُ فِي نِظَامِ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِين‏» ✋اینها دلالتش واضحتر از آن است که قابل خدشه باشد. تنها راهی که میماند آن است که بگوییم صحیفه کلّا یا بعضا مشکل سندی داشته باشد! انصافا ورود در این فضا دیگر خیلی سنگین است. ولی بحث را ادامه دادم. 🔹این برادر فاضلمان گفتند این حالت واقعا طبق وجدان و فطرت است. واقعا هم آیا مسعود رجوی شیعه‌ی منافق نزد خداوند متعال برتر از یحیی السنوار سنّی مخلص مجاهد شهید است؟! ولی فقه این را نمیگوید! اینجا بود که دیگر احساس کردم این بحث سر درازی دارد. به دلم افتاد شاید خدمتی به خون این شهدا و حقیقت و منطق اهل بیت علیهم باشد. این بحث را ولو طول بکشد ادامه میدهم. ☑در ابتدا به این برادر فاضلمان این مضمون را عرض کردم که مشکل این است که شما فقه و شریعت را یکی میگیرید. فقه تلاش ظنّی انسانی برای کشف و استنباط شریعت الهی است. از اینجاست که قابل پیشرفت و تحوّل است. از اینجاست که قابل خطا و اشتباه است و فوقش تا خطایش روشن نشده، مفیدِ ظنّی است که حجیت دارد. وقتی خودت فهمیدی اینجا اینقدر خلاف وجدانت دارد حکم میکند یعنی شاید وقتش رسیده در این زمینه تجدید نظر کنیم. البته منظورم این نیست که لزوما به نظری دیگر برسیم بلکه اینکه دوباره مسأله را بررسی کنیم نکند خللی در آن واقع شده باشد. ✔مخصوصا این مسأله چون ممکن است حب و بغضهای قبلی ما در آن اثر گذاشته باشد نیازمند بررسی بیشتر است. چرا؟! چون طبیعت تحزّب و تفرّق نوعی میل به درون و نفی بیرون است تا به خود هویّت دهیم. این هم یک فعل انسانی است و در همه ی فرقه ها کم و بیش وجود دارد. هم شیعه از سنّی عادتا بدش می آید و هم سنّی از شیعه! هم مسلمان از یهودی بدش می آید و هم یهودی از مسلمان! هم دیندار از بی دین بدش می آید و هم بالعکس! اگر میخواهی درکش برایت آسانتر شود در همین شیعه به خاطر برخی تشعّبات جریانی همدیگر را لعن و حتّی گاهی تکفیر میکردند. مگر نشنیدی که برخی قمی ها یونس بن عبدالرحمن را تکفیر میکردند؟! مگر دعوای غالی و مقصّره راه نیانداختند؟! مگر کار به جایی نکشید که اصولی و اخباری در مرز تکفیر هم پیش رفتند و...؟! از اینجا چندان با حسن ظنّ به مسأله لعن و تکفیر و برائت جوئی از اهل سنّت نگاه نکن! با دقّت بیا بحثش را شروع کنیم. ⬇⬇
👈این مضمون را عرض کردم که اگر حکم اوّلی نفس و تسویل شیطان در اینگونه فرقه فرقه شدنها شکستن وحدت و میل به برائت جویی است حکم فطرت و وجدانت هم همانطور که گفتی این است که شخصی مثل یحیی السنوار که در ظاهر با اعتقاد دینی راسخ در راه اسلام و مبارزه با دشمن اسلام جان داد این است که خدا با او معامله ی ویژه ای دارد. آخر کسی که با تمام موانع و ضلالتها به دنبال پاکی شتافته حکمش با کسی که در ناپاکی ها غوطه ور است یکی است؟! حاشا که عدل الهی اینگونه حکم کند. حال که چنین است بیا ببینیم اینجا مسأله از چه قرار است. 🔹ابتدا از اینجا شروع کردم که به نظرت چرا امیر المؤمنین سکوت کرد؟! چرا ما اهل سنّت را مسلمان میدانیم؟! لابد میگویی اینها ظاهرا مسلمان اند و در دنیا حکم مسلمان بر آنها جاری میشود! برای اینکه پوسته ای باشند برای حفظ مغز اسلام که همان تشیّع است. گفتم حالا به حساب این نظریّه بعدا میرسم. ولی فعلا میخواهم یک تَرَکی به اینجا وارد کنم و آن را مقدمه ای برای مباحث آینده قرار بدهم! 👈در روایتی با سندی معتبر در کافی امام باقر علیه السلام برای زراره همین ذهنیّت سنگین را می‌شکند. حضرت میفرماید به نظرت وقتی مردم با ابوبکر بیعت کردند چرا امیر المؤمنین مردم را برای بیعت با خودش دعوت نکرد؟! آری همان ابتدا مخالفت کرد ولی هیچگاه مردم را به شکل علنی به سوی خودش برای بیعت دعوت نکرد. 👈لابد گمان میکنی برای حفظ جان خودش و حفظ شیعیان خودش بود! نه! به خاطر خود این مردم و این سنّی ها بود! دلش برایشان میسوخت! میترسید از همین مقدار از اسلام هم محروم شده و به دنیای بت پرستی پرتاب شوند! مگر فرق کمی بین این دو دنیا هست؟! 👈اینجا کلام امام باقر علیه السلام خیلی سنگین است. حضرت به زراره فرمودند امیر المؤمنین در واقع مذهب اهل سنّت را با سکوتش امضاء و تقریر کرد! چون چنین مذهبی را برای آنها بهتر از بت پرستی میدانست. شاید بپرسی وقتی قرار است اینها با مذهب اهل سنّت نیز هلاک شوند فرقشان با بت پرستها دیگر چیست؟! 👈اینجاست که امام باقر علیه السلام ادامه میدهند. میفرمایند چه کسی گفته اهل سنّت به سعادت مناسب خودشان نمیرسند؟! اینها نوعا از روی جهل و بدون دشمنی با امیر المؤمنین سنّی شده اند! آنهایی که هلاک شدند آن سردمداران این انحراف بزرگ بودند نه این عموم مردم و اهل سنّت! اهل سنّت واقعا مسلمان اند و با این اسلام دیگر واقعا کافر نیستند. 👈اصلا به خاطر همین بود که امیر المؤمنین وقتی دید یاران کافی ندارد که حقش را بگیرد ولایت خودش را از عموم اهل سنّت پنهان کرد و با کراهت بیعت کرد تا همین مقدار از اسلام باقی بماند و امید برای نجات مردم با ولایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باقی بماند: 📖«إِنَّ النَّاسَ لَمَّا صَنَعُوا مَا صَنَعُوا إِذْ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ لَمْ يُمْنَعْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنْ أَنْ يَدْعُوَ إِلَى نَفْسِهِ إِلَّا نَظَراً لِلنَّاسِ وَ تَخَوُّفاً عَلَيْهِمْ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنِ الْإِسْلَامِ‏ فَيَعْبُدُوا الْأَوْثَانَ وَ لَا يَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ كَانَ الْأَحَبَّ إِلَيْهِ أَنْ يُقِرَّهُمْ عَلَى مَا صَنَعُوا مِنْ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ جَمِيعِ الْإِسْلَامِ وَ إِنَّمَا هَلَكَ الَّذِينَ رَكِبُوا مَا رَكِبُوا فَأَمَّا مَنْ لَمْ يَصْنَعْ ذَلِكَ وَ دَخَلَ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا عَدَاوَةٍ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَإِنَّ ذَلِكَ لَا يُكْفِرُهُ وَ لَا يُخْرِجُهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لِذَلِكَ كَتَمَ عَلِيٌّ ع أَمْرَهُ وَ بَايَعَ‏ مُكْرَهاً حَيْثُ لَمْ يَجِدْ أَعْوَاناً» 👈عرض کردم این روایت همانطور که میبینی نشان میدهد اهل سنّت هم روی به سوی خیر و صلاح دارند هر چند به درجه ی شیعه نرسند. اساسا اهل سنّت طرح امیر المؤمنین علیه السلام برای غیر شیعیانِ خودش برای باقی ماندنشان بر اسلام بود. آنچه در سقیفه رخ داد هدم اساس اسلام بود نه شکل گیری اسلام سنی! حضرت با نجابت و درایتشان از دل این سقوط حتمی، مذهب اهل سنت را استخراج کرده و برایشان تقریر کردند. سابقا این را در بذل الخاطر ۹۴۹ تحت عنوان تحلیل سیاست علوی از منظر قاعده ترتب و رویکرد "فسقی لهما ثم تولّی الی الظلّ" توضیح داده ام. 🔸«سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا قَوْلُ الْخَوَارِجِ»🔸 حالا برگردیم به آن حکمی که گفتی فطرت و وجدان خودت هم میگوید یحیی السنوار را قاعدتا باید مجاهدی شهید و اهل سعادت و بهشت بدانی! گفتم به سادگی دست از این احکام فطری نباید برداشت؛ مگر اینکه بر خلافش دلیل قاطعی اقامه شود. فعلا یک دلیلی بر تأیید این حکم فطرتت بیان میکنم. آن هم روایت نخست باب الضلال کافی است که با سندی صحیح از هاشم صاحب البرید نقل میکند. این روایت یکی از غرر روایات ماست. ⬇⬇⬇