باسمه تبارک و تعالی (۱۲۳۱)
«وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيم»
«امکان سنجی ظهور منجی در عصر علم و خرد»
🔹حالا دیگر در تاریخ نوبت به دولت خرد و تجربه ی بشر رسیده! خیلی علاقه مندم ببینم انتهای این همه علم و فناوری ها چه میشود؟! ببینیم حال که ولایت و سرپرستی انسان را به دست گرفته میتواند او را به سرچشمه برساند یا او هم دارد انسان را به سرابها و خیالات میکشاند. و این دولتهای گوناگون همه مقدّمات ظهور است. دولتُنا آخر الدُّوَل!
💭یادم هست جایی از فرانسیس بیکن پدر دنیای ساینس دیدم که میگفت چند قرن به ما زمان بدهید تا بعد ببینید به کجاها شما را خواهیم رساند! اینها هم باید باشند تا بعدا نگویند اگر ما بودیم فلان میکردیم!
🔹فرعونها و طاغوتها اینبار دانشمندان را به میدان آورده اند تا با سحر عظیمی به نام ساینس و فناوری و پیشرفت آنها را به بندگی خودشان بکشند. سحره در اوج بی دینی و طمع مادّی و غرور از فنونشان به نبرد با موسی آمده بودند، و چه سحر عظیمی به پا کردند!
🔸ولی آخرش چه شد؟! وقتی دیدند عصای موسی شروع به خوردن طنابهای آنها کرد فهمیدند این از تبار دیگری است. همه به سجده افتاده و یکباره از موحّدان بزرگ شده و حاضر شدند آنگونه فجیع به شهادت برسند.
💭گاهی فکر میکنم الآن زمانی است که فعلا سحره طنابهای دانش و فناوری شان را انداخته اند ولی دور نیست که همینها بزرگترین مؤمنان به آن منجی بشر باشند. معجزه که آمد فقط مستکبرین و مکذّبین انکار خواهند کرد و جامعه بشری که اهل دانش است ایمان خواهد آورد.
🌿آری دیر نیست دوران این دولت هم به سر آید و بشر بفهمد مشکلش تنها با ظهور و آمدن امام و خلیفه الله حل میشود.
باسمه تبارک و تعالی (۱۲۳۲)
«برای ارتباط گیری و تربیت از کجا آغاز کنیم؟!»
🔹با یکی از دوستان که قصد رفتن به تبلیغ داشت صحبت میکردیم. بحث بر این بود که چگونه میتوان با انسانها ارتباط گرفت. بنده عرض کردم هر کسی اندیشه یا تجربه ای دارد. ولی یک راه را که از بیان بزرگان آموخته ام عرض میکنم.
👤هر وقت دیدی نمیتوانی با کسی ارتباط بگیری از این نقطه آغاز کن! آن هم انگشت گذاشتن روی أنانیّت و خودیّت انسانهاست!
👈یکی از اسرار هستی تمایل انسانها به أنانیّت و خودنمایی و جلب توجّه است. تمایل به نوعی ستایش و حمد و ثنا دارند. اینکه این حالت ریشه در چه دارد محلّ بحث است. شاید ریشه در همان نفخه ی ربوبی و روح خداوندی و آن کنز خفی دارد.
👈این انسان مسکین با همان یک ذرّه میخواهد خدایی کند! میخواهد پرستیده شود. خودش هم نمیداند این نفخه در همه هست و ریشه در سرچشمه ای دیگر دارد. اصلا مال او نیست. این همان امانتی است که باید به صاحبش برگرداند.
👈ولی انسانها ابتدا چون جهول هستند کفور میشوند و چون کفور میشوند بساط بد مستی و اظهار وجود و أنانیّت و تفرعون راه می اندازند. نمیداند این لمحه و قطره میتواند مدام بیشتر و بیشتر شود تا آنکه به اقیانوس هستی متّصل گردد.
👈وقتی این حقیقت را درک کرد وارد حوزه ی عرفان و معرفت میشود. دیگر میفهمد اگر توجّه همه ی بنی بشر را هم بتواند به قطره ی وجود خودش جلب کند چیز خاصی نصیبش نمیشود.
👈باید کاری کند تا توجّه اقیانوس هستی را به سمت خود جلب کند. کلیدش هم در عبودیّت و غروب از این انانیّتهاست. ولی قبل از آن در ظلمات است. باید در همان ظلمات دستش را گرفت.
⬇
🔹ولی چگونه؟! اینکه بدانیم دردش چیست! تشنه ی توجّه و اظهار وجود و تجلّی و پرستیده شدن است. وقتی این راز را دانستیم کلید باز کردن قفل ارتباط با انسانها را به دست میگیریم. آنها میخواهند با جلب توجّه و اظهار وجود ما را به بندگی خودشان بکشند و از اینکه آنها را بپرستیم نفسشان نیرو میگیرد، لذّت میبرند.
👈فنّ بدل این حالت میدانید چیست؟! این است که از باب المؤلّفة قلوبهم مقداری به آنها پا بدهیم. سخت نگیریم. با رفق و مدارا برای ابراز وجودشان میدان بدهیم. توی ذوقشان نزنیم. در ارتباط با آنها طوری رفتار کنیم که احساس کنند خیلی خوبند! همه اش صفات مثبت آنها را میبینیم. مدام به نقاط برترشان توجّه بدهیم. تحسین و تأییدشان کنیم.
👈اگر خودش از خودش تعریف نمیکند شما شروع به تعریف از خوبی های او کنید. یک دفعه میبینید دارد میشکفد! خیلی حالت عجیبی است. یک دفعه شما را به خودش راه میدهد. ولی برای آنکه مدح من لا یستحقّ المدح نشود سعی کنیم واقعا آن صفات نیکشان را برجسته کنیم. تحسین کنیم. با توجّه خودمان به آنها نشاط وجودی بدهیم. به آنها بها بدهیم.
🚫اگر این حسّشان مخصوصا در حوزه ی صفات خوبشان ارضا نشود خطرناک است. خیلی مستعد جذب شدن توسّط افراد یا گروه هایی میشوند که مقداری این حسّ بها دادن به آنها را تأمین میکنند و در عوض آنها را به انحرافهای بد میکشند. و یا اگر هم جذب اینها نشد معمولا روی به افسردگی یا مواد مخدّر می آورد.
🔹وقتی آدمی خوب أنانیّتش و نیازهایش ارضا شد و از احساس توجّه سیراب شد هم کلید ارتباطش را به دست شما میدهد و هم اینکه آماده برای تربیت واقعی میگردد. آماده برای مهاجرت از این منزل میشود. اگر این حالت ارضاء نشود و انسان احساس شخصیّت نکند تربیت معمولا دشوار است. خیلی وقتها دروغین است. از روی ضعف و کاستی است. خالص نیست. وقت این توجّه معمولا در کودکی است. ولی خب حالا بحثمان برای ارتباط گیری یک مبلّغ است.
👈از اینجا دیگر باید مراقب بود که دچار خودشیفتگی نشود. به خوبی از این مرحله عبور کند. چگونه؟! بعد از اینکه او را سیراب از توجّه کردیم باید سعی کنیم با نیروی معرفت و محبّت او را متوجّه بیرون از خودش کنیم. دستش را بگیریم و او را برای تفرّج از خودش بیرون بیاوریم.
👈اینکه کم کم بفهمد خودهای برتر و حقایق برتری هم هستند. اینکه کم کم از خودش خجالت بکشد! ولی یک خجالتی از روی بی شخصیّتی نیست. با یک اعتماد به نفس است که باعث حرکت به سوی مراتب برتر است. کم کم میفهمد برای اینکه حال خوبی داشته باشد لازم نیست گدایی توجّه این و آن را بکند.
👈اینکه مجبور است چه بخواهد یا نخواهد این توجّه ها را کنار بگذارد. عالم هستی دست از سر او برای تربیت و رشد و حرکت به سمت مبدأ هستی برنخواهد داشت. به او مدّتی فرصت میدهد تا خودش دست به کار شود ولی اگر نکرد یکی یکی بتهایش را خواهد شکست، ولو با صدها سال توقّف در مواقف برزخی! تا عبورش دهند!
👈اینکه اصلا این کمالاتش از همان ابتدا هم برای او نبود. اینکه اگر میخواهد از توجّه دیگران نیرو بگیرد باید به فکر جلب توجّه آن موجودات برتر و آن حقایق پاک ملکوتی باشد! اینکه وجودش از عالمی دیگر است! عالمی در نهایت زلالی و پاکی و خلوص که همه انتظارش را میکشند!
👈آنجایی که همه عشقی حقیقی و توجّهی ناب را به او هدیه میدهند! و رضوانی از سرچشمه ی نور که از همه بالاتر است. باید نگران نگاه و توجّه موجودی دیگر باشد؛ از این مخلوقات فانی دیگر گدایی محبّت نکند؛ اینهای که خود سزاوار ترحّمند. کم کم این حقیقت را بفهمد که:
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروشِ عالَمِ غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهبازِ سِدره نشین
نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست
تو را ز کنگرهٔ عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
🔹و اینجاست که مراحل شکوفایی دانه ی من و أنا آغاز میشود. آری این أنانیّت یک دانه ای است که باید آن را کاشت و وقتی پوستش را بشکند رشد آغاز میشود. ذکر مراحل خودشکفتگی و شروع رشد انسان این است:
📖«مَا شَاءَ اللَّهُ لَا مَا شَاءَ النَّاسُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِنْ كَرِهَ النَّاسُ حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ حَسْبِيَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ حَسْبِي مَنْ هُوَ حَسْبِي حَسْبِي مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي حَسْبِي مَنْ كَانَ مُذ كُنْتُ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ»
باسمه تبارک و تعالی (۱۲۳۳)
«علیکُم أنفسَکم لا یَضُرُّکم مَن ضَلَّ إذا اهتَدَیتُم»
«کمی هم به فکر خودمان باشیم ...»
🔹بنده خدایی نقل میکرد که علامه طباطبایی را در حالی خاص دیده بود. ایشان فرموده بودند اینقدر درگیر این و آن نباشید! خودتان را فراموش نکنید! دیگر کی قرار است به خودتان برسید؟! اینقدر که دغدغه حل شبهات فکری این و آن را دارید به فکر تعالی خودتان هم هستید؟! علم را برای عمل خودتان بیاموزید نه برای یاد دادن به این و آن!
💭به نظرم کشفشان صحیح بود. به یاد عبارات مرحوم علامه ذیل آیه ی شریفه: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُم» افتادم. آنجا هم همین را فرموده اند که خودتان را فراموش نکنید. هر کسی مسئول خودش است. ضلالت انسانها شما را به وحشت نیاندازد! «لا يوحشهم ضلال من ضل من الناس» شما نه مأمور حسابرسی از دیگرانید و نه در قبال آنها مسئولید!
✋اگر بگویید پس هدایت و امر به معروف و نهی از منکر چه؟! ایشان میفرماید به مقدار متعارف بسنده کنید و بعدش را به خدا بسپارید! نه اینکه خودتان را برای انقاذ دیگران به هلاکت بیاندازید!
👈حتّی این امر به معروف و نهی از منکر هم خودش از شئون خلوت با خود و اشتغال مؤمن به خودش است. با این دید باید به آنها پرداخت نه اینکه سبب غفلت انسان شود.
🔹آری! گاهی آدم آنچنان غرق امور اجتماعی و سیاسی و دفع شبهات و تبلیغ و... میشود که خودش را فراموش میکند. دیگر وقت ندارد لحظه ای به این درخت و آن گل زیبا و دریا و آسمان و دیگر آیات الهی توجّه کند! نوری هم چندان گیرش نمی آید.
باسمه تبارک و تعالی (۱۲۳۴)
🍶«حِکمَةٌ فِلاسکِیَّةٌ»🍶
☕یک فلاسک خریدم و همان روزهای اوّل افتاد و دیگر کارایی ندارد. بیشتر ساختار فلاسک نظرم را جلب کرد. دیدم فلاسک یا «دمابان» یکی از اختراعات جالب بشر توسّط فیزیک دانی اسکاتلندی به نام جیمز دوار است. وسیله ای که با آن میتوان چیزی را در همان دمایی که قرار دارد تا مدّتی نگه داشت.
🍵اصل ایده ی فلاسک این بود که چطور از سرایت یک قانون ترمودینامیکی معروف جلوگیری کنیم. قانونی که بر اساس آن اشیاء گرم با انتقال گرمای خودشان به محیط، سرد می شوند و بالعکس.
☕فلاسک ایده ای برای فاصله انداختن میان شیء و محیط پیرامونش با ایجاد یک فضای خلأ است. فضایی که انتقال انرژی را به حداقل رسانده و در درون نیز طوری باشد که با نوعی حالت بازتابندگیِ انرژی مانع از هدر رفت آن باشد.
💡فلاسک از نشتی دما جلوگیری میکند. دمابان است. به ذهنم خطور کرد وجود انسان هم دمابان میخواهد.
🔹مشکل این است که وجودمان خیلی نشتی نیرو و نور دارد. حرارت این حالتهای خوب را نمیتوانیم در درونمان نگه داریم و زیادتر کنیم. چرا؟! چون بین درونمان با بیرون عایق بندی نکرده ایم. نشتی داریم. این نشتی ها چیست؟! زیاد خوردن! زیاد خوابیدن! زیاد حرف زدن! افکار منفی!
🔸ما هم باید با عبادت و توجّهات خوب و خوش دلی به فکر جمع این نورها و حرارتها در وجودمان باشیم مهمتر از آن اینکه با مراقبت، وجودمان را تبدیل به فلاسک کنیم. از دست ندهیم. این نورها و حرارتها را باید خیلی حساب شده و حتّی گاهی با بخل خرج کنیم. به قول مثنوی:
گر نه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست؟!
باسمه تبارک و تعالی (۱۲۳۵)
«حکمتی توحیدی از یک درویش»
🔹بنده خدایی که حالت درویشی داشت نیازی پیدا کرده بود. اسبابش به توفیق الهی مهیّا شد تا به آن چیزی که دوست داشت برسد. برایم این حالت توحیدی اش در نسبت دادن امورات به خداوند متعال جالب بود. این کمک بزرگی که به او شد را هم واقعا از خدا میدید.
🔸از یکی شنیدم این شخص اصلا به طبیب مراجعه نمیکند! عجیب معتقد است خود خدا باید شفایش بدهد. مریض که میشود شب تا صبح گریه میکند و عبادت میکند تا خوب شود!
🚫البته یک عیب بزرگی هم داشت. اینکه حتّی یکبار هم تشکّر نکرد! حالش این بود که اصلا تو که هستی تا از تو تشکّر کنم؟! گویا بدهکار هم بودم!😀 هر چند این عیبش به من درس اخلاص میداد. اینکه «لَا تَلْتَمِسْ مِنْ غَيْرِكَ شُكْرَ مَا أَتَيْتَ إِلَى نَفْسِك» اصلا او کیست که بخواهد تشکر بکند یا نکند! و من کی هستم که بخواهم تشکر بشوم یا نشوم!
🚫ولی نقصی برای این شبه دراویش هم بود. این نظام اسباب هم حساب و کتاب دارد. عدم توجّه به آن یا زیر سر جهل است یا تکبّر! این کجا و آن توحید جامع زین العابدینی کجا که فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِيَ إِلَيَّ فَلَمْ أَشْكُرْهُ»
🔹در هر حال از این حالش خیلی خوشم می آمد. شنیدم در قدیم درویشی با کشکولی بزرگ بر دوشش در شهر راه می افتاد و دائم این را زمزمه میکرد: «سگ کی باشی که بدی؟! سگ کی باشی که ندی؟!»
🔸حالا رکاکت تعبیرش بماند ولی اگر با تشکّر از اسباب همراه شود فهم عمیقی است. سعی کنیم فقط خدا را در این فقر و ثروتها و بیماری و صحّتها و شکست و پیروزیها ببینیم. گویا با خدا تنهای تنهاییم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۲۳۶)
🍳«بی ربطهای پر ربط»🍳
1⃣فرزندانم دیر زبان باز کردند. قدیمی ها طبابتشان این بود که تخم کبوتر بده تا زودتر باز شود. میگفتم چه ربطی دارد؟! پیش فوق تخصّص رفتیم. قرص امگا ۳ نوشت و گفت تخم کبوتر هم امگا ۳ دارد و مفید است. فهمیدم بی ربطی پر ربط بود.
2⃣انتهای اسم مایکل دو جور نوشته میشود. دیده بودند معمولا اسمهایی که (michael) نوشته میشوند آینده ای بهتر و پولدارتر از اسمهایی دارند که به صورت (micheal) نوشته میشوند. ولی آیا ربط وجود دارد؟! دیدند نحوه نوشتن نخست مخصوص آنهایی است که سواد بیشتری دارند و دقّت بیشتری در تلفّظ و نگارش آن اسم به خرج میدهند برخلاف نحوه ی نوشتن دوّم که وقتی والدین این فرزندان هنگام گرفتن شناسنامه نام را مینویسند به آن شکل عوامانه مینویسند. از اینجا به بی ربطی پر ربط رسیدند.
3⃣در چین در مناطق شمالی گندم کاری شایع است و در مناطق جنوبی برنج کاری. و باز دیدند طلاق در مناطق جنوبی کمتر است! ولی آیا گندمکاری باعث بیشتر شدن طلاق است؟! دیدند بخشی از این پدیده به نهادینه شدن کار جمعی در فرهنگ برنجکاری برخلاف کار فردی در فرهنگ گندمکاری برمیگردد که با تحلیلهایی زمینه طلاق را در مناطق برنجکار کمتر میکند.
🔻مغرور علممان نباشیم و «بی ربطهای پر ربط» را جدی بگیریم. این را مقداری ابن سینا در نمط دهم اشارات در زمینه اسرار الآیات در تحلیل چشم زخم و برخی امور غریبه توضیح داده. بسیاری از ربطهایی که در آیات و روایات دینی آمده از همین قبیل است. زود انکار نکنیم. از ربط گناهان با آثار فردی و اجتماعی و تکوینی بگیرید تا ربط دور شدن از پیسی با گرفتن ناخن!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۱۲۳۷)
«این دندونو میگی؟!»
🔹فرزندم آمد و گفت بابا دندانم لق شده! اذیّتم میکنه! گفتم: «بابا دهنت رو باز کن! کدوم رو میگی؟! اینو یا اونو؟! ...» تا به خودش بیاید دندانش را یک دفعه کف دستم دید! خودش هم نفهمید کی کشیدم!
💡به ذهنم خطور کرد گاهی ما را هم همینطور تربیت میکنند.
🔸از کاستی ها و نامهربانی ها و ناملایمات اندوهگین میشویم. با ناراحتی میرویم پیش بزرگی! زیارت امامی و امام زاده ای! درد دل میکنیم. بلند میشویم میانه های شب نماز میخوانیم و دست به دعا برمیداریم. ولی همینکه تمام میشود اصلا میبینیم اندوهی نمانده!
✋شاید حتّی مشکل هم در ظاهر حل نشده ولی ناراحتی و اندوهی دیگر در کار نیست. آرام و شادابیم. گویا وقتی از دردها میگفتیم یک دفعه این دندان را کندند و نفهمیدیم!
🔹ولی اگر عاقل باشیم میفهمیم مشکل ما اصلا اینها نبود! درد دیگری داشتیم! این مشکل بهانه ای بود تا بیاییم عرض حالی کنیم و عرض حال بهانه ای بود تا دمی با خدا و اولیاء خدا خلوت کنیم و مقداری تعالی پیدا کنیم.
🔸رفقا سعی کنیم گوش خوبی برای شنیدن درد و ناراحتی و حرفهای بندگان خدا باشیم. سعی کنیم خوب به آنها توجه کنیم تا خالی شوند. ولی مراقب باشیم متأثّر نشویم و قضاوتی نداشته باشیم. گاهی تعجّب کنیم و گاهی همدردی و گاهی بگوییم خب بعدش چی شد؟!
🔹در همین حال دندان لقّشان را بکنیم. میبینند آرام شده اند. اگر دیدیم ظرفیّتش را دارند گاهی آن دندان لق را نشانشان دهیم و بگوییم مشکل تو اینها نیست. مشکل تو دوری از خدا و اولیاء خداست. حالا مقداری با من آرام شدی ولی تنها با یاد خداست که به آن آرامش ازلی و ابدی خواهی رسید.
باسمه تبارک و تعالی (۱۲۳۸)
«با نام خدا میگیریم وضوء؛
نیّت میکنم از برای او ...»
🔹معلّم فرزندم پیام داده بود که فردا این شعر را روی کاغذ بنویسید تا بچّه ها وضوء گرفتن را یاد بگیرند. آخر شب برگه ای برداشتم و شروع کردم نوشتن:
با نام خدا میگیرم وضوء
نیّت میکنم از برای او
گردی صورت الآن میشویم
بالا به پایین، از زیر مویم ...
🔸شروع که کردم عجیب من را گرفت! با نام و یاد خدا! آن نور ازل و ابد! آن معشوق اوّل و آخر! آن سرچشمه ی هستی و سرور! خدایا با نام و یاد تو میخواهم وضوء بگیرم! مقصودم تویی! فقط تو را میخواهم! خدایا قبولم کن! راهم بده! به این مسکین آلوده هم پناهی بده ...
🔹گفتم ما که اینقدر درک ضعیفی از این حقایق داریم گاهی اینطور میشویم آن اولیاء الهی وقتی قرآن میخواندند و نماز میخواندند چه حالی پیدا میکردند! و راستی برای کدام خدا وضوء میگیریم و با چه نیّتی او را قصد میکنیم؟! این دیگر به مراتب معرفتمان است.
🔸این تمیزی با آب نیّت ما اهل ظاهر است. تمیزی از آلودگی گناهان نیّت اهل ایمان است. تمیزی از آلودگی های معنوی و اخلاق ناشایست نیّت اهل باطن است. تمیزی از خواطر و وساوس و افکار باطل نیّت اهل حقیقت است. تمیزی از تلوینات و تقلّبات و احتجابات نیّت اهل دل است. تمیزی از احتجاب به مشاهدات نیّت اهل سرّ است.
🔹تمیزی از توجّه به غیر نیّت اهل محبّت است. تمیزی از رؤیت مقامات و اغراض و غایات نیت اهل ولایت است. تمیزی از تعیّنات تجلّیات اسمائی و صفاتی نیّت بزرگان اهل ولایت است و تمیزی از تلوین بعد التّمکین و غلبه تجلّیات بعضی بر بعض دیگر نیّت اهل تمکین و مقام رؤیت مظهریّت احدیّت جمعی است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۲۳۹)
«تألیف قلوب و پرهیز از افراط در خرج مفاهیم دینی»
🔹برای اینکه کار واحدی انجام شود لازم نیست همه یک نیّت و انگیزه داشته باشند. انسانها و جوامع انسانی با توجّه به سطوح مختلفی از معرفت و منفعت که دارند میتوانند با گونه های انگیزشی مختلفی به اتّخاذ موضعی یکسان کشیده شوند. نیات تراکم پذیر و طرق اثبات موضعی خاص تکثیر پذیر است.
🔻در اسلام برای تسهیل زمینه های تحقق دین از مفهوم ضرورت تألیف قلوب و مدارا برای همراه کردن سطوح مختلف انسانها استفاده شده است. امام صادق علیه السلام فرمودند بیش از دو سوّم مردم نیاز به چنین تألیف قلبی دارند. اینکه چطور به واهمه افراد و جامعه کمک کنیم تا تصدیقشان در راستای تصدیقات دینی قرار بگیرد. تا راحتتر بتوانند با نیات اسلامی همراهی کنند. و از این روست که قرآن کریم بارها به تعقّل در فلسفه احکام دینی دعوت کرده است🔺
👈مثلا برای فلسفه مبارزه با صهیونیسم و سلطه گری آمریکا لزومی ندارد فقط از مفاهیم دینی مثل ضرورت آزادی قدس و دفاع از حرم و... و یا مفاهیم انسانی عالی مانند ضرورت استقلال و مبارزه با استکبار استفاده کنیم.
✋برخی با این ادبیّات چندان همراه نمیشوند ولی اگر نشان دهیم این مبارزه در راستای منافع اقتصادی یا ملّی یا انسانی است همراهی میکنند. بگوییم اگر دین هم ندارید آزاده باشید! راستی چرا نمیگوییم چه نیّتهای مهم اقتصادی و سیاسی و سهم خواهی هایی از آینده قدرت جهانی هم هست؟!
👈یا مثلا برای مبارزه با بد حجابی چرا فقط از مفاهیم دینی مایه میگذاریم؟! چرا از دسیسه های شوم سیاست جهانی و یا از منظرهای دیگر موضع خود را خوب تبیین نمیکنیم؟!
باسمه تبارک و تعالی (۱۲۴۰)
«ضرورت کارهای تطبیقی، نگاه های بیرونی و اجتهادهای ساختاری»
🔹با برخی از عزیزان که هوش و استعداد خوبی داشت صحبت میکردم. عرض کردم نمیگویم درسهایت را خوب نخوان! ولی گمان نکن با این نوع خواندن خیلی فتوحات علمی پیدا میکنی! فوقش محصّلی فاضل یا مدرّسی خوب یا محقّقی متعارف میشوی! همّتت را بالا ببر! «إِنَّ اللَّهَ جَوَادٌ يُحِبُّ الْجُودَ وَ مَعَالِيَ الْأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا»
🔸با این دورخیز خیلی چیزی گیرت نمی آید. برای پرش ارتفاع یا پرش طول قبلش حسابی دور خیز میگیرند. آدم با کارگری و معلّمی و قصّابی و رانندگی و مغازه داری پولدار نمیشود! اگر دنبال ثروتی، کلیدش در تجارت است که: «تِسْعَةُ أَعْشَارِ الرِّزْقِ فِي التِّجَارَة». آنجا که رقمها به شکل درشت و کلان جابهجا میشود. آنجا که دیگر آدم با بزرگان میپرد و به جلسات سرّی دانش سرک میکشد و لیلة القدر بحثها را درک میکند.
🔹اگر میخواهی دورخیزی بگیری که با آن پرش بلندی زده و فتوحات علمی پیدا کنی و تجارتی بزرگ در وادی دانش داشته باشی به جای کارگری عبارتها و دقتها و کنجکاوی ها و فرع پژوهی ها و حتّی به زعم خودت عمقها و ربطها، زیاد در پیشپنداشته ها، نگاه های کلان، ژرف، فلسفی و تاریخی و همینطور مطالعات تطبیقی کار کن. به جای محتواها در ساختارها بیاندیش!
🔸با این سطح از تفکر مأنوس باش که تفكر ساعة خير من مطالعة سنة! اگر همه دغدغه آخر این علوم را دارند تو به فکر اوّل این علوم باش! بیش از تلاش در خود حرکت، در جهتِ حرکت بیاندیش: فإنّ العامل على غير بصيرة كالسّائر على غير طريق لا يزيده سرعة السّير الّا بُعدا!
باسمه تبارک و تعالی (۱۲۴۱)
«تفسیر ولایی قرآن کریم»
🔹با یکی از برادران فاضل صحبت میکردیم. ایشان فرمودند احساس میکنم این روایات تفسیری اهل بیت علیهم السلام یک معدن و گنجینه ای از حرفهاست که هنوز رویش خوب کار نشده است. برخی که بدون حساب و پالایش مطرح میکنند و مبتلا به برخی مشکلات سندی و دلالی میشوند و برخی دیگر هم کلا از نقل این روایات احتراز میکنند.
🔸مطلبی عرض کردم که محتوایش این بود که به صورت کلّی در زمینه ی این روایات تأویلی در اسناد نباید مسامحه کرد و در دلالت هم باید به فکر استخراج قواعد تأویل و منطق فهم بود. اینکه تلاش کرد تا روابط و قرائنی که بر اساس آن احتمالا چنین دلالتهایی متولّد میشود را استنباط نمود. این روایات گفته نشده تا نقل نشود یا فهمیده نشود.
👈برای این هم باید تلاش کنیم تا دقایق و ظرایف منطق فهم را توسعه و تعمیق داده و ورودی عالمانه به عرصه کشف قواعد تأویل داشته باشیم.
🔹در ادامه عرض کردم اساسا باید در نحوه ی دلالتگری الفاظ و نقش کانونها و میدانهای معنایی که یکباره فضا و ساختار دلالتها را متحوّل میکند تأمّل کنیم. وقتی فرضا انسانی تجربه شهود وحدت یا شهود مقام ولایت داشته باشد و باورش این باشد که قرآن کریم حقایقش را ناظر به این مرتبه بیان کرده لامحالة دیگر مراتب جدیدی از تبادرات پیدا میکند.
🔸این واژه ها و تراکیب مثل براده هایی هستند که بسته به آهنربایی که زیر صفحه ی آنها قرار دهیم یکباره آرایششان تغییر میکند. یکی از این افقهای بسیار عمیق و اصلی که اهل بیت علیهم السلام سعی کرده اند یکدوره معانی تأویلی قرآن کریم را از آن افق اثاره کنند مقام و مرتبه ی ولایت است.