eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۷) «حکمتهایی از شلوار پاره» 🔹در حرم مطهّر امام رضا علیه السلام نشسته بودم. جوانی با شلواری پاره و نو جلویم نشست! ولی واقعا چرا شلوار پاره؟! ممکن است بگوییم بی عقلی است! یا افراط در مُد گرایی است! یا غرب زدگی است! یا تقلید از شخصیتهای پوچ رسانه ای! 🔸ممکن است یک طرّاح لباس بگوید برای تنوّع طلبی است! یک روانشناس بگوید ناشی از عقده حقارت یا برای خودنمایی است. یا یک متدین بگوید به خا‌طر دوری از خداست! 🔹یا یک مورّخ بگوید سالها پیش فقیری اهل کالیفرنیا به جشنی دعوت شده بود. به دلیل شلوار پاره اش خجالت میکشید! دو تا از دوستانش برای همدردی شلوارشان را پاره کردند و به مرور همین باعث شد این فرهنگ ایجاد شود! 🔸ممکن است یک جامعه شناس بگوید به خاطر فردگرایی و تنهایی عصر مدرن و جلب توجّه است! انسان برای آنکه دیده شود گاهی تلاش بر تمایز میکند تا در تنهایی خودش محو نشود! 🔹اینها ممکن است بخشی یا عمقی از علت را گفته باشند! ولی همگی در فضای نوعی بد بینی رقم خورده اند! منکر زشتی این پدیده نیستم ولی بدبین هم نباشیم! 💡به ذهنم خطور کرد ریشه شیوع شلوار پاره از جهتی به فضای پسا ساختارگرا و قیام علیه پندارها، ارزشها و معیارهایی که برای بشر تبیین نشده برمیگردد. 🔸خود این پسا ساختارگرایی را باید ساختار شکنانه فهمید. بشری است که دیگر میخواهد خودش باشد و سنگین بار از ارجاع مدام به یک اقتدار بیرونی میخواهد طعم اصالت و استقلال را بچشد. میخواهد توجیه شود. خوبی اینها آن است که نگاه سلبی و چالشی جالبی دارند. نقصها را میبینند ولی ضعفشان این است که ایجاب و چیزی برای عرضه ندارند! سردرگمند!
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۸) «تلاوت قرآن در بین الطلوعین» 🔹در حرم مطهّر رضوی بعد از نماز صبح و تعقیبات مشغول تلاوت قرآن کریم شدم. آنقدر تدبّر در آیات الهی برایم لذّت بخش و آموزنده بود که دوست داشتم به این زوّار عزیز بگویم چرا از کنار این کتابهای نورانی در قفسه ها به این سادگی عبور میکنید؟! قرآن معدن اکتشافات بی پایان عالم حقایق و معانی است. 💖در همین حال محبّت عمیقی نسبت به زبان عربی پیدا کردم! ای کاش همه عربی بلد بودند: «تَعَلَّمُوا الْعَرَبِيَّةَ فَإِنَّهَا كَلَامُ اللَّهِ الَّذِي تَكَلَّمَ بِهِ خَلْقَه‏» 💡یک چیز به دلم افتاد عرض کنم. اوّلا برای تلاوت قرآن یک برنامه منظّم و ثابت مادام العمری قرار دهیم. ثانیا بهترین وقتمان را برای این برنامه ثابت اختصاص دهیم. ثالثا اینکه با تدبّر تلاوت کنیم. رابعا اینکه حتّی المقدور با صدایی محزون که دل خودمان و محیط را نورانی کند تلاوت کنیم. 🔸بهترین زمان زمانی است که وقت خلوت و سکوت بوده و انسان در آن شادابی داشته و توجّه و حافظه انسان در آن در هشیارترین وضعیّت باشد. تجربه نشان داده سحر و بین الطلوعین این ویژگی را دارد. این ساعات خیلی قوی است! معمولا انسان زودتر و عمیقتر میفهمد و برایش می ماند. 🔹این ساعت را خرج چیزی کنیم که دوست داریم همیشه برایمان بماند! ما بقی روز جز رؤوس مطالبش معمولا فراموش میشود. آن را برای علوم بشری و کار دنیا خرج کنیم! اموری که اصلا باید بسیاری اش فراموش شود! معمولا سحر شاید فرصت کافی نشود ولی بین الطلوعین را سعی کنیم با چلّه قرآنی (۱۰۶۷) آباد کنیم. به این دل بیچاره مان رحم کنیم و سلوک قرآنیمان را آغاز کنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۹) «معنای مغفرت و استغفار» 🔹فرموده اند زیاد استغفار کنیم؛ خودمان هم گاهی میگوییم: «خدایا ما را ببخش! رحم کن!» ولی وقتی استغفار میکنیم دقیقا چه میخواهیم؟! تلقّی اشتباهی که استغفارمان را تباه و فاسد میکند این است که در بستری از خدا نشناسی و سوء ظن به خداوند بخواهیم: 🚫خداوند با ما آشتی کند! قهر نکند! انتقام نگیرد! کینه نکند! مکر نکند! گویا العیاذ باللّه با یک شخص عقده ای و کینه جو طرفیم! بلکه بالاتر گاهی انسان حالت اعتراض هم پیدا میکند و از آن طرف می افتد و میگوید حالا اصلا یعنی چه برای کمی گناه من را میخواهی بیاندازی به جهنّم؟! اصلا من چنین خدای کینه جویی را قبول ندارم! گاهی هم از این طرف می افتد که بابا خدا آمرزنده است! راحت باش! میبخشد! اینها همه ریشه در ضعف خداشناسی دارد. 1⃣غفّار بودن خدا یعنی خدا مهربان است! با شما پدرکشتگی ندارد! اگر از راه غلطتتان برگشتید او بدون هیچ مانعی بلکه با آغوشی بازِ باز از شما پذیرایی میکند. مشکل از او نیست از شماست! 2⃣غفّار بودن خدا یعنی مبارزه با ضعفها و بدی ها را هم در دل توجّهی توحیدی انجام دهید و از ضعفها شتاب دهنده های تقرّب بسازید. 3⃣غفّار بودن خدا یعنی اگر واقعا اراده ی پاکی کنید خدا توان آن را دارد که بن بستها را برایتان باز کند و به شما توفیق برون رفت از مشکلات بدهد. 🔸حال که چنین است خودتان بگویید! خدا استغفار چه کسانی را میپذیرد؟! آنانی که با امید و ایمان بازگردند و عمل صالح کنند و هدایت بیابند؛ بدون اینها مغفرت معنا ندارد: 📖«وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۴۰) «حاجی رد دادم ...» «توبه کاری» 🔹بعد از زیارت جوانی طرفم آمد! با رنگی پریده و حالتی شرمنده و صدایی لرزان گفت: حاجی رد دادم! چه کنم؟! گفت اسمش محمد رضا و اهل تهران و دانشجوست و... گفتم محمد رضا جان سه نصیحت دارم: 1⃣یکی اینکه اگر حتی زمانی صد نفر را هم ظالمانه کشتی هرگز هرگز از خداوند متعال نا امید نشو! خدا بزرگتر از این حرفهاست! این نا امیدی سوء ظن به خداست. به خدا امیدوار باش! 2⃣دیگر اینکه اگر تا آخر عمر توبه کردی و باز خراب کردی باز هم توبه کن! اگر شیطان شماتت کرد بگو اگر تا آخر عمر هم توبه ام شکست باز به کوری چشم تو توبه میکنم. هر چند بدانم میشکنم! اگر گفت تو که دیگر جهنمی هستی بگو باشد جهنمی ام ولی باز به کوری چشم تو توبه میکنم. 🔻اصلا میدانی توبه کاری یعنی چه؟! یعنی اعتراف به گناه! یعنی بدی را بدی دیدن و خوبی را خوبی دیدن! یعنی توجیه نکردن! یعنی وارد حوزه کفر نشدن! یعنی از خود به مرور متنفر شدن و آمادگی برای شتاب به سوی پاکی ها!🔺 3⃣سوم اینکه سعی کن محمد رضای خوبی باشی! تو با خانواده، دوستان، در دانشگاه و... میتوانی محمد رضاهای مختلفی باشی! سعی کن نقشت را خوب بازی کنی! جایزه را انتهای داستان به پولدارترین، زیباترین و قوی ترین ... نمیدهند! گاهی به فقیر مریض بد ترکیبی میدهند که نقشش را بهتر از بقیه بازی کرد! خودت خوب میفهمی خوبی چیست و بدی چیست! خودت را با دیگران قیاس نکن و نقش خودت را خوب بازی کن حتی یک گنهکار خوبی باش! 🍀دلش شاد شد. پیشانیش را بوسیدم و با محبت بغلش کردم و مثل دو دوست صمیمی که گویا دیگر قرار نیست هم را ببینند از هم خداحافظی کردیم!
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۴۱) «ارادتی دیگر به رهبری عزیزتر از جان» 💡به دلم افتاد هنگام رفت و برگشت از سفر مشهد مقدس سخنرانی موسوم به طرح کلّی اندیشه اسلامی رهبر عزیز را گوش کنم. در مسیر برگشت نزدیکی قم تمام شد. در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۳ و در ۳۵ سالگی در مسجد امام حسن مجتبی مشهد مقدّس بیان کرده اند. تازه انسان میفهمد امام جماعت یعنی چه؟! اصول انقلاب اسلامی را به پختگی و زیبایی هر چه تمامتر بیان کرده اند. 🔹ابتدا گوش دادن این سخنرانی ها بهتر از مطالعه کتاب است. بسیاری از دلالتها و عمق دلالتها و روحیه ها و القاء گری ها در دلالتهای تنغیمی در قالب شنیدار منتقل میشود. روح شجاعت و صلابت و جدّیت و ایمان و حرکت را در انسان برمیانگیزد! 🔸بدون تعصّب و بی مبالغه میگویم! یک ارادت قلبی دیگری به ایشان پیدا کردم. قبلا هم ایشان را دوست داشتم و ورای بحثهای دیگر به چشم یک فرزانه و یک متفکّر بزرگ اسلامی و یک پارسای مجاهد به ایشان مینگریستم ولی اینبار فهمیدم مسأله بالاتر از این حرفهاست. 🔹گاهی زیاد تعریف شنیدن باعث به حجاب رفتن میشود! در یک کلمه میگویم. به گمانم ایشان نظر کرده اند. شخصی که حالتی از بعث و برانگیختگی آسمانی برای رهبری امت اسلام در ایشان به ودیعه نهاده شده. 🔸همین است که مجمع صفاتی چون فهم عمیق، انصاف، حرّیت، شفافیت و اصالت اندیشه، عقل، صلابت، شجاعت، سخنوری، کلّی نگری و پرهیز از علوم غیر نافع هستند که خبر از خبرها دارد. سلسله جنبان این صفات عالی در وجود این شخصیّت نورانی ایمان عمیق ایشان به قرآن کریم و تدبّر در آن است. عیار دیگری از فهم قرآنی و انبعاث از مضامین آن در ایشان عیان شده است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۴۲) «حال ندارم نماز بخوانم!» 🔹جوانی در حرم مطهّر امام رضا علیه السلام گفت حاج آقا گاهی حال نماز ندارم! از خودم بدم می آید! ولی ریا نشود! بچه که بودم و پنج سالم بود پیش پدرم نماز میخواندم! حالا که بزرگ شدم اینطورم! 🔸عرض کردم اوّلا نماز خواندن را مقیّد به حال نکن! اصلا یک وظیفه ای بدان که در آن مزد و معامله ای نیست! گاهی این حال خوب را میگیرند تا ببینند برای بندگی آمده ای یا دنبال حال خوشی! آمده ای که بمانی یا دنبال آنی که حسّ خودت را ارضاء کنی و بروی پی ادامه ی دنیایت! 👈ولی اینکه میگویی از کودکی میخواندی بدان که کودک به شکل طبیعی تمایل به تقلید دارد! اصلا هنری نمیکردی که حالا آن هنر را از دست داده باشی! یک میل طبیعی بود که به مرور جای خودش را به میل استقلال داد. ✋گفت نه واقعا حال ندارم نماز بخوانم! گفتم این به خاطر این است که از بچگی عادتت نداده اند که بدون حال و از روی ادب و عادت بخوانی! گفت بله! 🔹گفتم پس خودت را سرزنش نکن! مشکل این است که باید والدینت عادتت میدادند! الآن عقلت و دلت میخواهد ولی تنبلی ات نمیخواهد! به خاطر همین است که میگویند بچه هایتان را از کودکی عادت بدهید! 🔸حال که ریشه را فهمیدی پس خودت را با این دید قضاوت کن! اینکه نماز را دوست داری ولی به آن عادتت نداده اند! اراده ات ضعیف بار آمده! با چنین نگاهی درمانش کن! از خودت متنفّر نباش! مسأله ساده است! سعی کن به هر زوری شده عادت کنی! مدّتی بدون حال بخوان و به خدا بگو ببین! من نه عادت دارم و نه حال ولی به خاطر تو آمدم! آمدم تا بدانی من هم با همه مشکلاتم هستم! نگاهم کن!
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۴۳) «حکمتی از نور بالای ماشین» «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ‏ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون‏» 🚗در مسیر طولانی قم-مشهد در تاریکی شب رانندگی میکردم. قسمتهایی از جادّه خیلی تاریک میشد! ماشینها کم بود و نور های دیگر نبود تا علامتها را ببینم. 🚘گاهی نور بالا میزدم! یک دفعه صحنه ی جادّه عوض میشود! جادّه پر از علائم و دلالتهای آشکار و نشانه های گویا میشد! انسان دیگر راهش را به سادگی میتوانست تشخیص بدهد! علائمی که با نور پایین هر چند بودند ولی چندان به چشم نمی آمدند حالا وقتی نور بالا میزدم همگی در جادّه زنده میشدند! گویا این جادّه آن جادّه ی قبل نبود! 💡به دلم افتاد آیات و نشانه های راه های آسمانی هم همینطور است. اینها هستند و خیلی آشکار هم هستند ولی برای کسی که نور بالا بزند! سرش را بالا بگیرد! کسی که نگاهش را به پایین و به دنیا دوخته اینها را نمیبیند! دلالتی ندارد! گویا اصلا نیست! 🌅ولی برای کسی که دلی بیدار و خدا جو پیدا کرده گویا گردی از یک شبرنگ بر روی همه ی موجودات عالم پاشیده اند که در نگاه او همه چیز آیه و نشانه میشود! کوه و دشت و دریا و درخت و آسمان و زمین همه اش دلالتها دارد! اینها هست ولی نور بالا زدن میخواهد! لب و مغز بینی میخواهد! عقل رها شده از غل و زنجیرهای دنیا میخواهد! 📖«إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ* الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...»
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۴۴) «مراقب آسیب اندیشه های تجزیه ناپذیر در تاریخ تفکر دینی باشیم» 🔹در عالم رؤیا دیدم با عدّه ای بحث میکنم. درباره ی تاریخ علم و اندیشه بود. به مباحث دینی کشیده شد. گفتم دیده اید برخی چیزها تجزیه پذیر و برخی تجزیه ناپذیرند؟! در طبیعت که میرویم آنچه از زمین است به زمین برمیگردد و خاک میشود! ولی اشیاء پلاستیکی و آن چیزهایی که تجزیه نمیشوند اینها به مرور ایّام تجزیه نمیشوند! باعث آلودگی و خرابی محیط زیست میشوند! حال آدم را میگیرند! 🔸در وادی اندیشه هم قصّه همین است. بسیاری از افکار به شکل طبیعی ظهور میکنند و غروب میکنند و به غنای عالم اندیشه ی بشری می افزایند! ولی در این بین باید مراقب آن اندیشه های تجزیه ناپذیر باشیم! آنهایی که به دلایلی همان صورت اوّلشان را حفظ میکنند و نوعی آلودگی و نازیبایی ایجاد میکنند! 🔹بعد مثال زدم در فضای علوم دینی بستری برای رشد چنین اندیشه هایی هست. اندیشه های بشری برخی دانشوران دینی که برخاسته از موقعیّتهای تاریخی ظهور میکنند ولی به دلایلی رنگی از قداست روی آنها پاشیده میشود و در ادامه در تاریخ اندیشه دینی تجزیه نشده و نه تنها به رشد و حرکت اندیشه ی دینی کمک نمیکنند بلکه عاملی برای عقب ماندگی و توجیه و تأویل و پس رفت هستند! 🔸نوعی تحجّر و عقب گردند! ولی در دل دشت و صحرای زیبای علوم دینی با عناوین مختلفی پنهان شده اند! اینها را باید از منابع اصیل دینی و اندیشه های متقن برخاسته از آنها به شکل دقیقی جدا سازی نموده و از صحرای وسیع تاریخ اندیشه اسلامی پاکسازی کرد! دیدم حکمت مهمّی است. برای آنها که اهل اشاره هستند همین قدر کافی است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۴۵) «حکومت اسلامی در نگاه امام خمینی و امام خامنه ای» 🔹کتاب حکومت اسلامی مرحوم امام خمینی و طرح کلّی اندیشه اسلامی امام خامنه ای پشتوانه های فکری انقلاب اسلامی اند. در اثر نخست سعی شده اصالت این اندیشه از دل فقه شیعه در فضایی حوزه پسند در قالب ولایت فقیه استنباط شود و در اثر دوّم سعی شده اصالت این اندیشه از دل قرآن و پیام انبیاء الهی در فضایی دینی و مؤمن پسند استنباط گردد. 🔸اوّلی از سنخ حکم شرعی و دوّمی از سنخ فلسفه این حکم است. اگر دوّمی به اوّلی ضمیمه نشود گاهی درک ناقصی از ولایت فقیه ایجاد شده و اجتهادی در کنار اجتهادهای ممکن دیگر جلوه میکند! 🔹قلّه ی بیان امام خامنه ای هم آنجاست که مفهوم بعثت و انقلاب انبیاء الهی تبیین میشود. اینکه چطور ابتدا انقلابی در روح پیامبر ایجاد میشود و سپس این انقلاب قرار است در متن جامعه قدرتهای غیر خدایی را نفی کند! سپس پاسخی بدیع، متقن و اصیل به این پرسش داده میشود که طرح انبیاء برای تکامل انسانها چیست؟! آیا مانند عرفا به دنبال صومعه نشینی و ارشاد مریدان خاص بودند یا مانند فلاسفه به دنبال مدرسه نشینی و تدریس برای شاگردان تیز هوش و خوش فهم بودند؟! هرگز! 🔸طرح کلّی انبیاء الهی برای رشد انسانها این بود که به جای پرداختن به رشد آحاد به رشد محیط بپردازند! با تشکیل حکومت و نفی قدرتهای غیر الهی یک کارخانه ی طبیعی انسان سازی و یک محیط خرما پزان رشد استعدادهای انسانی ایجاد کنند. به تعبیر ایشان: «انبیاء معتقد به تربیت فردی و انسان سازی دانه دانه و کارهای اتو کشیده و نظیف نیستند! مدرسه بازی و موعظه کاری و تربیت فردی کار انبیاء نیست»
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۴۶) «تکبّر حقیرانه» (۲) «مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي‏ نَفْسِهِ‏» 🔹سابقا این حدیث شریف را با استناد به کلامی از متفکّر آلمانی نیچه (بذل الخاطر ۴۳۰) توضیح دادم. اکنون آن را با استناد به کلامی درخشان از فردوسی توضیح میدهم که: ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی دروغ آید و کاستی 🔸انسانی که در درونش احساس ذلّت، حقارت و ضعف میکند معمولا نمیتواند در ارتباطش با دیگران مهربان و مصلح و خوشبین باشد. در ناخودآگاهش به دلیل شعوری که به این نقطه ضعف و آسیب پذیری خودش دارد با حالتی از تقابل غیر عادی با پدیده ها مواجه میشود! 🔹گمان میکند اگر گارد خود را نبندد ممکن است دیگران به او آسیب بزنند!گمان میکنند هر لحظه ممکن است به او صدمه ای وارد شود! هر کسی در پی لطمه زدن به اوست! مبتلا به حالتی از نفاق و یحسبون کلّ صیحة علیهم میشود! وقتی انسان در درونش عزّت را تجربه نکرد دنیا بر او تنگ میشود! گویا همه لشگری از مخالفانش میشوند! 🔸ولی روحی که سالم است و احساس قوّت و عزّت میکند به یک حالتی از تعادل در ارتباطاتش با بیرون میرسد. همین است که زمینه برای واقع بینی و خوش بینی و محبّت پیدا میکند. با خلائق مهربان میشود. بلکه چنین انسان قدرتمندی از تواضع لذّت میبرد. در تواضع لمحه ای از شعورش به قدرت و عزّتش وجود دارد. 🔹اساسا کسی که خوبی هایش از روی تجربه ی درونی قدرت نیست در آنها باید با دیده ی تردید بنگرد! گاهی انسان برای پوشاندن ضعفها روی به خوبی ها می آورد! همانطور که تکبّر نشان از ضعفی درونی است گاهی تواضع هم حیله ای نفسانی برای پوشاندن ضعف است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۴۷) «اسلام را با فلسفه چه کار؟!» «نقدی بر مکتب تفکیک» توضیحی پیرامون: «طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لإنکارنا» 📢(این بحث مقداری تخصصی است) 👈سفری که اخیرا به مشهد مقدّس داشتم با برخی از عزیزان که تمایلاتی به مکتب معارف خراسان یا همان مکتب تفکیک داشتند صحبت میکردم. به نظرم رسید از زاویه ی نگاه کسی که سعی بر انصاف داشته و نسبت به کلام دو طیف هم آشنایی به زعم خودش کافی دارد نکاتی نگاشته و قضاوتی بیان نماید. شاید برای عدّه ای سودمند یا تأمّل برانگیز باشد. 🔹برخی گمان میکنند قرآن و دین اسلام هیچ ربطی به فلسفه ندارند! نه مدینه ربطی به آتن دارد و نه مسجد ربطی به آکادمی و لوکیوم! اینکه بعدا آمدند و اسلام را از زاویه ی فلسفه فهمیدند و معنا کردند و تأویل بردند کار اشتباهی بود! اصالتش را خراب کردند! باید میان تعالیم این دو تفکیک نمود! ✋البته این اندیشه منحصر در اسلام هم نیست و در یهودیّت و مسیحیت قدیم هم مناسبت اورشلیم با آتن مطرح بوده و برخی قائل به مکتب تفکیک شده بودند. 👈از آن طرف هم برخی معتقد بودند که زبان باطنی دین همان زبان فلسفه و عرفان است. زیرا اینها هر کدام راه های گوناگونی برای شناخت یک واقعیّت هستند. در هر حال این امر روشن و مفروغ عنه است که فضای عرفی مفاهیم دینی در ظاهر با فضای مباحث فلسفی متفاوت است. ادبیّاتشان متفاوت است. 👈ولی اینکه بگوییم ورای ادبیّات در باطن و در فرهنگ نهانی هم فضای اسلامی کاملا متفاوت از فضای فلسفی است امری است که دلیل بیشتری میخواهد و برای اثبات آن به صرف تفاوت ظاهری ادبیّاتی نمیتوان اکتفا نمود. ⬇
👈به عبارتی مکتب تفکیک اصلا قبول ندارند قرآن، برهان و عرفان یک خروجی دارند! برهان و عرفان اگر هم چیزی داشته باشند جزء معارف بشری قدیم است که در برابر معارف الهی حدیث و جدید که با قرآن آمد قابل قیاس نیست و اصلا حقیقت دیگری در اسلام بیان شده است! با چنین دیدی باید اسلام و روایات را درک کرد! 👈از اینجاست که برای فهم اسلام نباید سراغ علوم بشری اعم از علم و فلسفه رفت. به تعبیر مرحوم میرزا مهدی در ابواب الهدی باید میان العلوم الجدیدة الحدیثة الالهیة و العلوم البشریة فرق قائل شد. ایشان اساسا اعجاز قرآن را در همین امر میداند. ✋دلیل روشنی هم ندیدم مرحوم میرزای اصفهانی برای این ادعای بسیار سنگین اقامه کند جز تحلیل لغوی واژه حدیث یا استدلال به مثل روایت ان حدیثنا صعب مستصعب که روشن است چنین دلالتی ندارد. البته احتمال میدهم ایشان در این زمینه به شکلی از مفهوم عهد قدیم و عهد جدید در فضای شرایع سابقه نیز الهام گرفته باشد. 👈در هر حال این رویّه دقیقا مخالف رویّه ی مشهور است که برهان و عرفان را همانند نقل روایی، معلّمی برای درک عمیقتر وحی میداند. از این رو نه تنها بدون پیش فرض و با ذهن خالی رفتن سراغ منقولات را تحسین نمیکند بلکه گاهی آن را باعث آسیب و یا دور شدن از مطلوب با محروم شدن از معلّم یا رفیق راه میداند. ♦نسبت تفکیکی با اخباری♦ مکتب تفکیک آن روی سکّه ی اخباری گری است که اینبار در حوزه ی معارف جلوه کرده است. اگر زمانی مرحوم ملا امین استرآبادی با نگارش فوائد مدنیة بر ضرورت تفکیک میان فقه شیعه و فقه عامّه و نقّادی اصول فقاهت در فروعات تأکید نمود، چند قرن بعد مرحوم میرزا مهدی اصفهانی دقیقا همین کار را با نگارش آثاری مانند ابواب الهدی در ضرورت تفکیک میان معارف الهی و معارف بشری دنبال نمود. 👈البته تفاوت این دو این است که مرحوم ملا امین دیدِ مثبتی به منطق و معارف بشری داشت و دید منفی به اصول فقه، ولی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی نگاهی مثبتی به اصول فقه داشت بلکه خود از مروجان بزرگ اصول مرحوم علامه نائینی در مشهد بود و از آن طرف دید منفی به منطق و معارف بشری! ولی در باطن -همانطور که گذشت- یک روح دارند. 👈بنده شخصا نگارش این کتب تحولی مانند فوائد مدنیه ملا امین استرآبادی و ابواب الهدی میرزا مهدی اصفهانی را خیلی میپسندم و اینها را تلاشهایی مبارک و کتبی مهم میدانم به شرط آنکه در همان فضای اجتهاد کلان ساختاری فهمیده شده و خودشان تبدیل به بت نشده و بسان نمونه هایی از طرز تفکرهای کلان دیگر و قابل تأمل و پیگیری لحاظ شوند. ♦برکات مکتب تفکیک♦ انصافا مکتب تفکیک از جهاتی برکاتی را به همراه دارد که البته نباید به عنوان برهانی بر حقّانیت کامل آن و بطلان رقیبش استدلال شود زیرا عمدتا جهاتی عارضی است: 1⃣یکی تأکید مضاعف بر توجّه اصیل به فضای دین و پردازش و توصیف آن است؛ اینکه واقعا با دغدغه ی ویژه ببینیم خود دین چه میگوید. از اینجاست که نگاه توصیفی در این مکتب زمینه ی مهیّایی پیدا کرده و بستر مناسبی برای تمرکز بیشتر به قرآن و روایات در باب معارف ایجاد میکند. پشتوانه ی صحیح این امر هم این انگاره است که دین در بیان مقاصدش گنگ نیست! محتاج امر بیرون از خود نیست! شاید چیزهایی گفته که واقعا با آنچه فیلسوفان و عارفان میگویند متفاوت است. نباید طوری باب این امر را بست که همواره برخوردی تأویلی با متن دین داشته و همواره زمام فهم دین را به دست فیلسوفان و عارفان داد! نباید دین را سفره ای تهی از مائده ی آسمانی در نظر گرفت که عارفان و فلاسفه سر آن نشسته و بر سر آن طعام حاضر میکنند بلکه باید آن را مأدبه ای پر از طعامهای آسمانی دانست که باید در برابرش متواضعانه زانو زده و با انصات سخنش را شنید! همواره باید انتظار این را داشت که شاید دین دارد حقیقت جدید و برتری را مطرح میکند. نباید مثلا تعریف دین از قلب و نفس و روح و... را همواره به مباحث فلسفی تأویل برد! 👈البته در این راستا باید انصاف داد و میان افراطیّون و معتدلین در وادی فلسفه و عرفان تفکیک نمود. این اتّهام که مرحوم میرزا مهدی در ابواب الهدی بیان داشته که: «زعموا أنّ فهم مراداتهم متوقّف علی تعلّم العلوم الیونانیة» انصافا به بیشتر فلاسفه و عرفا وارد نیست هر چند به شکل یک آسیب شناسی قابل مطرح شدن است. در واقع هم هیچ عالمی تا کنون یکی از مقدّمات فقاهت یا تفسیر را یادگیری فلسفه و عرفان ندانسته است. 👈شاید بتوان گفت بستر و بافت و فضای حرکت مرحوم میرزا مهدی تغییر یافته! ایشان در فضایی این مکتب معارف را عنوان کرده که از طرفی امثال شیخیّه کرّ و فرّ بسیار داشتند و از طرف دیگر هنوز تفکّرات اصیلی مانند المیزان ها در فضای شیعی ظاهر نشده بود. 2⃣برکت دیگر فضای تفکیک در این است که با زهد در تعلیمات فلسفی و مانند آن به خوبی مانند آن کودکی که لختی پادشاه را دید عمق رکاکت برخی تأویلات ناصواب را بهتر متوجّه میشود. ⬇⬇