eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۹) شرحی بر آیه شریفه: «ان الشیطان لکم عدوّ فاتّخذوه عدوّا» 🔹آدمی اگر از فقر نترسد! از بی آبرویی نترسد! از مریضی نترسد! از بی امنیتی نترسد! اگر از دشمن نترسد به فکر مبارزه نمی افتد. دشمن برای انسان تولید غایت میکند. معنا و جهتی برای جنگیدن و اجماع قوا میدهد. نشاطی برای حرکت میدهد. انسان را وادار میکند روی دو پای خوف و رجا ایستاده و حرکتش را آغاز کند. 🔸یک جریان هم برای بقایش بیش از نیاز به دوست به دشمن نیاز دارد. در ستیزه گری با چنین دشمنی است که هویّت و ضرورتی مشروعیت بخش پیدا میکند. شرط ماندگاری اش در آن است که مدام در ستیزه باشد و دشمنش نیز هیچگاه نابود نشود. والا اوّل بحران بی معنایی و اضمحلال اوست. 🔻هر زندگی و هر سرزندگی ای عرصه ی جنگی است! جنگی با دشمنی. اما اگر میخواهی معنا و ارزش زندگی ات را بفهمی ببین در جبهه ی کدامین جنگ و با کدامین دشمن در حال نبردی؟! به چه سویی در حرکتی؟!🔺 🔹آری دشمن واقعی داشتن از نان شب و دوست صمیمی داشتن برای انسان ضروری تر است. دشمنان موهوم را رها کن! دشمنی را پیدا کن که حقیقتا دشمنی اش مایه خیر واقعی توست! همانکه جنگ با او خیر محض است. تو را به خود واقعی ات توجه میدهد. همین است که خداوند این نعمت بزرگ و این دشمن بزرگ را آفرید! شیطان و هوای نفس را! 🔸اگر اینها را دشمن نبینیم خود واقعی مان و حرکت به سوی خود برترمان را فراموش میکنیم. دشمن شناسی به انسان خود شناسی و حرکت میدهد. همین است که شیطان و هوای نفس از بزرگترین نعمتهای خدا برای بندگانش است. آدمی به برکت چنین دشمن توانایی است که توان سلوک تا درجات بلند فنا را می یابد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۰) شرحی بر آیه ی شریفه: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِير» 🔹ما معمولا تا سرمان نیاید یاد نمیگیریم! عقلمان در حسمان است! گاهی هم میگوییم: «بگذار خودش تجربه کند تا بفهمد!» زندگی اکثر انسانها را وقتی میبینی متوجّه میشوی چندی دیگر سرشان به سنگ خواهد خورد! مسیرشان بن بست است! ولی چرا باز میروند؟! 🔸این خصلت راه انسان را طولانی میکند! گاهی او را به هلاکت می اندازد. بگذریم از آنها که حتّی در این مدرسه هم شاگرد تنبل اند! باید چند بار به سرشان بیاید تا درس بگیرند! آیا راه دیگری نیست؟! راهی که دیگر منتظر نباشیم تا چیزی سرمان بیاید تا یادش بگیریم! 1⃣یکی آن است که در کودکی نمونه ای از چیزها سرمان بیاید. سرّ تأکید بر بازی و فراهم کردن آزادی برای کودکان همین است. در بازیها خیلی از حقیقتها و مهارتها را می آموزیم. به بچه ها فرصت بازی بدهیم. بزرگی دیگر وقت بازی و تجربه نیست. 2⃣دیگر اینکه از تاریخ و تجربه و مشورت و نصیحت دیگران بهره ببریم فان السعید من وعظ بغیره. منتظر ننشینیم تا سر خودمان هم بیاید. واقعا برایمان تجربه ی دیگران مهم باشد. 3⃣دیگر اینکه با عقلمان حس کنیم. پیش بینی کنیم. عقل و تربیت عقلی وقتی قوی شد آینده ها را مانند امر محسوس برایمان نشان میدهد. آینده را میبینیم و سرمان به سنگ میخورد و برمیگردیم. 🙏ولی کاش به حرف خدا و اولیاء خدا گوش میکردیم! کاش لااقل دیگر وقتی آثار بد کارهایمان هویدا شد توجیه نمیکردیم! کاش وقتی سرمان به سنگ خورد قبول میکردیم. ضرورت استغفار و توبه برای همین است. تا توجیه نکنیم و برگردیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۱) 🌸کوبیدن درب بهشت با ذکر شریف «لا الهَ الّا اللهُ الملکُ الحقُّ المبین»🌸 🔹ذکر، معجونی معنوی است که معمولا باید با تجویز اطبّاء نفوس استفاده شود. یکی از معجونهای خالص و قطعی که اذن عام از اهل بیت علیهم السلام در موردش آمده ذکر شریف «لا الهَ الّا اللهُ الملکُ الحقُّ المبین» است. به فرموده ی امام صادق علیه السلام اگر کسی صدبار آن را بگوید خداوند او را از فقر و وحشت قبر در پناه خودش قرار داده و نوعی بی نیازی و ثروت برایش به ارمغان می آورد. انسان را از تنگی ها به سوی گشایشها میبرد. 🔸روشن است که این امر مرتبط با مضمون توحیدی عمیق این ذکر شریف است. اثر دیگر این ذکر این است: «استقرعَ بابَ الجنّة» در ملکوت گویا انسان با این توجه و این ذکر در حال کوبیدن درب بهشت است. با همین توجه سعی کنیم این ذکر را در سحرها بگوییم. با توجّه به عمق توحیدی این ذکر شریف مانند کسی که در تاریکی ها محبوس شده بخواهیم درب عالم نور را برایمان باز کنند. 🔹این ذکر از اختصاصات اهل بیت علیهم السلام است. شیخ صدوق در المقنع عدد روزانه ۳۰ بار هم برای این ذکر بیان کرده. ولی در ثواب الاعمال از امام صادق علیه السلام همان عدد صد را نقل کرده است. شیخ طوسی نیز در حدیثی سلسلة الذهب از امام رضا علیه السلام همین مضمون را نقل کرده و به جای «استقرع» تعبیر: «استفتح» آورده است. 🔸در میان اهل سنت نیز دارَقطنی محدّث بزرگ عامّی و معاصر شیخ صدوق در مسأله شماره ۳۰۸ کتاب علل، طرق مختلف این نقل را از مالک بن انس از امام صادق علیه السلام جمع کرده است. خلاصه خنکِ خنک و با اطمینان خاطر این ذکر شریف را نوش جان کنید😊
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۲) «ضرورت معالجه ی ساختارهای تبلیغی حوزه های علمیه» «معضلاتی در راستای جهاد تبیین و جهاد تبلیغ» ✔بر اساس برخی آمارها در ابتدای قرن بیستم یعنی تقریبا آغاز عصر مشروطیّت و دوران مرحوم آخوند صاحب کفایه از جمعیت حدودا ۱۲ میلیونی ایرانیان تنها ۵ درصد آنها سواد داشتند. عمده ی این ۵ درصد هم حوزوی بودند و اندکی هم در مکتب خانه های قرآنی و یا مراکز وابسته به میسیونرهای خارجی آموزشهایی دیده بودند. و باز در ابتدای قرن بیستم بر اساس برخی آمارها ۶۰ درصد جمعیت روستایی و حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد ایلاتی و عشایر و کمتر از ۱۵ درصد نیز شهر نشین بودند. 🔹با احیاء مجدّد حکومت مقتدر ایرانی با تکیه زدن بر اساس مذهب ممتاز تشیّع امامی در عصر صفوی یکی از عوامل هویت بخش و احیا کننده ی ایران زمین در برابر هویتهای دیگر نظیر ترکان عثمانی و ازبکها و پشتوها و مرزهای بیرونی تشویق اجمالی تبلیغ شیعی توسّط حاکمان برای پیدا کردن استحکام درونی جامعه بوده است. این تدبیر حکومتهای نوین ایران زمین از عصر صفوی به بعد به نوعی برای پر کردن شکاف میان پادشاهان و رعایایشان و همینطور هم عاملی استحکام بخش در برابر مرزهای خارجی بوده است. 👈از اینجاست که در عصر نوین تاریخ ایران شیعی با توجّه به ظرفیتهای مهم مذهب تشیّع امر تبلیغ دینی توسّط حکومتها تشویق و توسط نهاد روحانیّت به مرور سامان دهی شد. ظرفیتهایی نظیر مسجد، حسینیه، امام زاده و حرم، هیئات مذهبی و ماه رمضان و ایّام مناسبتی فرهنگ شیعه و در رأس آنها عزاداری های محرّم حسینی. ⬇
👈شکل طبیعی و گسترده ی این تبلیغ هم اعزام مبلّغین همزمان با ایّام عزاداری حسینی به روستاها و شهرها با محوریّت منبر و حسینیه ها بود. 🔹آنچه تسهیلگر فرآیند تبلیغ مفاهیم دینی به کالبد انسان ایرانی میشد پنج امر: عظمت، جذّابیت، معنویّت، آخرتگرایی و بی رقیب بودن بود. 1⃣یکی عظمت مبلّغین در نگاه توده ی ایرانی. این هم ریشه در بی سوادی توده و با سوادی مبلّغین داشت. رجوع آنها به مبلّغین از باب رجوع جاهل به عالم مینمود و توده از مبلّغین درک عظمت میکردند. هنوز هم یکی از یادگاران این فضا در ادبیّات رایج بین ما تعبیر «عالم و عوامّ الناس» است. یعنی غیر از عالم دینی و حوزوی نوعا بی سوادهای عمدتا روستایی و عشایر و بعضا شهرنشین بودند. 2⃣عامل دیگر هم جذّابیت بود. بخش مهمتر این جذّابیت امری بیرونی بود و بخش دیگری هم به هنرهای بیانی و علمی و معنوی خود مبلّغ مربوط بود. عامل جذابیت بیرونی همین بود که مبلّغین مخصوصا در ایّام محرّم زندگی یکنواخت آنها را از حالت طبیعی بیرون آورده و باعث گردهم آیی های دلنشین و معنوی و جذّابی میشدند. عزاداری ها و تبلیغ در این ایّام ورای همه ی نکات دیگرش یک تنوّع دوست داشتنی برای زندگی آنها بود. 3⃣عامل دیگر هم نیازهای معنوی انسان ایرانی بود. روشن بود که مجرای مشروع و شناخته شده مهمّی برای ارضاء نیازهای معنوی جز در قالب همین تبلیغهای دینی توسّط مبلّغین نبود. 4⃣در کنار این عامل هم میتوان نقش ترس و آخرت گرایی را در تمدّنهای سنّتی قدیم برجسته دانست. انسان و جامعه ای که هنوز به شکل جدّی درگیر مقوله های نوینی مثل انسان گرایی و فردگرایی و مادّی گرایی نشده و فهم روشنتری از مفهوم بندگی و ترس از عقاب اخروی و شوق به ثواب آن دنیا دارد. 5⃣عامل آخر که به نوعی تسهیلگر تبلیغ مفاهیم دینی در جامعه ی ایرانی شده بود بی رقیب بودن تبلیغ روحانیان بود. به دلیل بی سوادی مردم و همینطور در دسترس نبودن افکار مختلف و کتابها و رسانه ها و آشنا نبودن با تفکّرهای رقیب زمینه ی بهتری برای تبلیغ و ترویج مفاهیم دینی وجود داشت. 👈ولی در ابتدای قرن بیست و یکم و قرن پانزدهم هجری در ایران، دیگر با ایرانی مدرن شده مواجه هستیم که گویا زلزله ای همه ی مناسبتهایش را تغییر داده است. توده ی ایرانی با سواد شده! طوری که اخیرا سواد حوزوی را چندان سواد حساب نکرده و از آنها به عنوان شش کلاسه ها یاد میکنند! با رشد امکانات ارتباطی و رسانه ای با افکار متنوّع و افکار رقیب آشنا شده و با رشد فرهنگ شهر نشینی و مناسبات نوین شغلی جذابیتهایش تغییر نموده است. 👈با گسترش هنرها، موسیقی، ادبیات و مانند آن احساسات معنوی به اشکال دیگری نیز امکان برآورده شدن پیدا کرده و افراد با پناه بردن به تفریحات و روان شناسان و بیمارستانها امکانات نوینی برای تسکین پیدا کرده اند. نگاه ها نیز به خودشان و لذّتهای زندگی غلیظ‌تر شده و راحت‌تر از مفاهیمی مانند آخرت و ترس از آن دچار غفلت میشوند. ⛔مبلّغین دینی در زمان ما نسبت به یک قرن قبل دیگر نه آن عظمت را در نگاه مخاطبین دارند و نه آن جذابیت را و نه آن راه انحصاری معنویّت را و نه آن تأمیین کنندگی برای نیاز قطعی آخرت گرایانه را و نه آن بی رقیبی را! 👈علاوه بر این موارد، ساختارهای تبلیغی هم دیگر آن پوشش مطلوب را نسبت به همه ی ایرانیان ندارد. الآن بخش زیادی از جامعه ی ایرانی این امکان طبیعی را دارند که هیچگاه خود را مخاطب جدّی تبلیغ دینی قرار ندهند؛ چون نه در مسجد و حسینیه و حرمها حاضر میشوند و نه خود را مخاطب صدا و سیمای رسمی حکومت دینی قرار میدهند و نه تعلیمات دینی مدارس به آنها تبلیغ میشود. 👈با ظهور عصر رسانه و ارتباطات نیز بیشترین لطمه های دینی را همین قشر متحمّل شده اند. اینها که بخش قابل توجّه و تأثیرگذاری از جامعه ی ایرانی را در زمان ما تشکیل میدهند متأسّفانه هیچگاه مواجهه تأثیرگذاری با مبلّغین دینی پیدا نکرده و مجراهای ساختار تبلیغ دینی نسبت به آنها در زمان ما دچار نوعی انسداد شده است. مبلّغین هیچگاه این طیف را پیدا نمیکنند تا بتوانند با آنها صحبت کنند. 👈متأسّفانه باید اذعان کرد که دستگاه تبلیغی شیعه برای جامعه ی ایرانی علی رغم همه ی امکانات بی نظیرش مانند ایّام عزاداری سیّد و سالار شهیدان، کهنه و کم‌کارآمد است. عمدتا در سطح مناسبات زندگی روستایی ایرانیان در ابتدای قرن پیش باقی مانده و هنوز به شکل مطلوبی نتوانسته راهکارهای مناسب و کارآمدی برای ورود به مناسبات زندگی انسان مدرن شهر نشین و انسان متولّد شده در فضای دیجیتال پیدا کند. 👈بنده که خود چند بار موفّق به تبلیغ در محیط روستایی بودم باید بگویم حتّی دیگر در چنان جمعهای روستایی نیز نمیتوان مخاطب خود را به سادگی به پای منبر کشاند! ممکن است برخی با تکیه بر برخی قابلیّتها و هنرهای فردی بتوانند جمعی را پیرامون خود جذب کنند ولی اینها دیگر استثناء است. ⬇⬇
🔹البته مهمترین عامل در این زمینه تحوّل دفعی جامعه ی ایرانی به شکل برون زا و با نیروی دولتها و حکومتها و پرتاب شدن از زندگی سنّتی به مدرن است. ولی دیگر به جای آنکه مقصّر و عامل این کاستی را دنبال کنیم و همه ی تقصیر را به گردن آن بیاندازیم باید به فکر چاره باشیم. حتّی نمیتوان منکر دشواری های نبرد بین جنود عقل و جهل در دنیای نوین هم شد. 👈شاید یکی از بزرگترین چاره اندیشی ها در مسیر دفاع از دین و تبلیغ آن تشکیل حکومت دینی توسّط معمار کبیر انقلاب اسلامی بود. معلوم نیست با تحولات جهانی و تغییرات دفعی در جامعه ی ایرانی و آن راهی که توسّط پهلوی شروع شده بود امروز وضعیّت دینی جامعه ی ایرانی به چه سطحی کشیده شده بود. ✋اگر نظریّه ی ولایت فقیه استنباط نمی‌شد و فرهنگ شیعی با تکیه بر مفهوم عاشورا حالت فعالیّت و تهاجمی خود را پیدا نمیکرد وضعیت امروز به مراتب بدتر بود. اگر فرهنگ جهاد و شهادت، روحی دینی در بین ما نمی‌دمید وضعیت ما به مراتب بدتر بود. 🔹امروزه برای تبلیغ دینی باید مطالعات عمیقی در مناسبات نوین زندگی شهری و انسان امروزین داشت. سهم حاکمیّت و قانون گذاری و برنامه ها و ساختارهای آموزشی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را در عرصه ی تبلیغ مفاهیم دینی به جامعه ی ایرانی روشن نمود. سهم علوم انسانی نوین و تعالیم ایرانیان را در مشکلات دینی آنها بررسی مجدد کرد. در تأیید قوانین صرفا به اهرم عدم مخالفت قطعیه فقهای محترم شورای نگهبان اکتفا نکرد! فقه را پیشرفت داد. 👈حوزه های ما باید دست به جرّاحی بزرگی در علوم حوزوی بزنند. باید باور کنند که حوزه ی امروزی تنها یکی از حوزه های مفروض و متعهّدی است که از باب نصح لله و للرسول پیرامون قرآن و سنّت شکل گرفته است. فرصت تحوّل و شکل گیری سفره های دیگری را پیرامون معارف دینی بدهند. سبک و محتوای تبلیغی را بهینه کنند. دستشان به جای صرفا فقه و اصول از قرآن و حدیث و تاریخ و موعظه پر باشد. مشکل در اینجا این بود که به جای تربیت عالم ربانی به دنبال تربیت مجتهد افتادیم. 👈طلاب قطعا باید با علوم نوین آشنا شوند تا زبان و فکر مخاطب خود را بفهمند و بشناسند. انسان مخاطب خود را بشناسند. مجاری ارتباط خود را با آنها باز کنند. یکی از مهمترین ظرفیّتهای تبلیغی طلّاب باید مدارس و دانشگاه ها باشد. بهترین فرصت ارتباط گیری مؤثّر با همه ی اقشار ایرانی مواجهه ی مستقیم با آنها در این ظرفیّتهای آموزشی نوین است. 👈نباید به کتابهای تعلیمات اسلامی که نه به شکل تبلیغی بلکه به شکل استخوان درگلو و تستی فراگرفته میشود دلخوش کرد. ساختارهای تبلیغ را نباید منحصر در منبر کرد. باید به فکر طرح های ابتکاری مانند طرح ولایت و مانند آن بود، و البته از طرف دیگر فرهنگ مسجد را دوباره زنده کرده و در مهندسی فرهنگی جامعه، محوریت مسجد را بازطراحی نمود. 👈فعلا غرضم بیان راهکارهای بهبود ساختارهای تبلیغی نیست. این امر نیازمند اندیشه ی بسیار است. غرضم صرفا طرح مسأله بود. باید روی اینها عمیقا اندیشید. به این دلخوش نبود که به شهر یا روستایی رفته و در مسجد یا هیئت یا اداره ای چند کلمه ای سخن گفت. باید به فکر ایجاد ساختاری برای توزیع و تبلیغ مویرگی مفاهیم دینی به همه ی اقشار جامعه ی ایرانی بود. 👈نباید گمان کرد صرفا خدمت به مردم با کارهای عمرانی و آبادانی های دنیایی و رفاه آنها به تقویت و تبلیغ مفاهیم دینی کمک میکند! نخیر! باید جهاد تبلیغ داشت. باید نهضت عمران دینی داشت. آن هم با نوعی از طرّاحی که حداقل انسداد را در مواجهه با اقشار مختلف ایرانی داشته باشد. وقتی چنین تبلیغی رخ ندهد نمیتوان انتظار داشت در بزنگاه های انتخاب در فرهنگ دموکراسی، مردم به انتخابهای متناسب با اهداف دینی و جامعه ی ایمانی احترام بگذارند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۳) «مغالطه ای به نام (چماق نوع ایده آل)» «نقدی بر درکمان از حقیقت امر سیاسی در آقایان پزشکیان، قالیباف و جلیلی» 🔹انسان برای آنکه پیچیدگی مواجهه ی خود با پیرامونش را کاسته و بتواند به اشیاء پیرامونش معنا داده و معنای آنها را درک کند از پنجره ی مفاهیم برای نگریستن به بیرون استفاده میکند. ولی در امور سیاسی و جریانات اجتماعی واقعیّت خارجی پیچیده‌تر و متکثّرتر و تشکیکی‌تر از آن است که بتوان آن را در قالب مفاهیم رایج، ساده سازی کرده و درک کرد. اینجا دیگر با مقولات ماهوی مواجه نیستیم و باید حقیقت را در دل پیچیدگی هایش درک کنیم. در اینجا باید سعی در تکثیر مفاهیم و ترکیب آنها و همینطور تجربه‌ی مستقیم‌تر حقائق داشته باشیم تا از واقعیّت امر خارجی درک بهتری پیدا کنیم. ✋وقتی در یک خانواده‌ی ۵ نفری می‌بینیم که هر کدام در امور سیاسی نوع مواجهه و درجه ی خاصی از حساسیت و فعالیت دارند و نمیتوان حقیقت میزان درک و کنش سیاسی آنها را در قالب دو مفهوم اصلاح طلب و اصول گرا درک کرد، چگونه انتظار داشته باشیم در یک ملّت تکیه‌ی صرف بر این دو مفهوم بتواند ما را به واقعیّت متکثر و سیال امر سیاسی رهنمون کند؟! ⛔آیا چنین عینکهای ضعیف و پنجره های کدر و ترمینولوژی های ناکارآمدی آنقدر قدرت دارند که اینگونه قُضاتی بی رحم برای ارزش گذاری روی جریانها و اشخاص واقعی باشند؟! 🔹باید همواره متوجّه این نکته باشیم که این مفاهیم صرفا مفاهیمی هستند که خودمان با توجه به برخی ملاکها برای درک تمایزها به شکل کلّی ساخته ایم. اینها قابلیّت پیشرفت دارند. اینها برای آنکه به چشم بیایند و متمایز شوند حاصل نوعی فعالیت ذهنی در تجرید و لیسیده و خالص‌سازی ماهیّت مفهومی با نوعی افراط و غلو هستند. دنبال مصادیق تامشان نباشیم. به قول ماکس وبر این عناوین چیزی جز تیپ آرمانی و نوع ایده آل (ideal type) نیستند. 👈اینها خودشان در خارج وجود ندارند. لذا اوّلا نباید در میزان کارآیی این مفاهیم مبالغه کرد و ثانیا نباید به دنبال صدق صفر و صدی این عناوین بر مصادیق خارجی بود. نباید در صفات افراط و غلو کرد! نباید به دنبال نوع ایده آل در خارج باشیم. در هر انسانی رگه هایی از آنچه در این مفاهیم میدانیم وجود دارد. 👈نباید دچار مغالطه ی به نام «چماق نوع ایده آل» شد. باید امر خارجی را دقیقتر مورد مطالعه قرار داد. فریب این مفاهیم کلّی و ضعیف را در توصیف امر خارجی نخوریم. اگر هم از این مفاهیم استفاده میکنیم به شکل ترکیبی و با منطق نمره دادن وارد شویم. صفر و صدی مبالغه نکنیم. اینها از تبعات ذهن زدگی در عرصه ی سیاست و ابتلا به مغالطه ی چماق نوع آرمانی است. ✋نباید با چماق نوع ایده آل بر سر افراد کوبید! هر کدام خوبی هایی دارند و احیانا ضعفهایی. به راحتی با ساده سازی های ناشی از مقایسه ی مفاهیم ماهوی با مفاهیم انسانی دچار مغالطه ی چماق تیپ آرمانی نشویم. 👈با چماقهای مفهومی مانند اصولگرایی و جبهه ی انقلاب بودن دیگران را بیرون از حیطه ی اصول و انقلاب تعریف نکنیم. به سادگی با برچسبی مانند پدرخواندگی و چنار و... چوب حراج به ثروتها و سرمایه های اصول گرایی نزنیم. اینها چیزی جز دوری از واقعیّت و ایجاد اختلاف و تشتت و سلب قدرت اجماع نیست. ✋مگر میشود افراد را به خاطر یک یا چند اشتباه خود یا اطرافیان از اصولگرایی ساقط کرد و دیگری را بر مسند رب النوع و حالت ایده آل اصولگرایی نشاند! یا چطور میشود یکی را به سادگی با تهمت تحجّر و خشکی کنار زد و آن یکی را به بهانه ی دیگر بر مسند نشاند! 👈نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟! نقدها را باید متعادل و ملایم و منصفانه کرد! به دنبال نمونه ی لیسیده و مفهوم آرمانی از اصلاح طلبی و اصولگرایی و انقلابی و کارآمد و برنامه دار و مانند آن نباشیم. 🔹حقیقت آن است که نه آقای پزشکیان کاملا و دقیقا آن شخصی بود که بسیاری به خاطر آن به او رأی دادند یا ندادند و نه آقای قالیباف و جلیلی آنگونه بودند که بر اساس آن به آنها رأی داده شد یا نشد. بر اثر افراط در کاربست این مفاهیم ضعیف نکند دچار تنازع شویم و به نوعی فشل شده و آن ریح اقتدار ایمانیمان را از دست بدهیم. بدانیم وحدت بالاترین مصلحت ملزمه را در جامعه ی ایمانی دارد. قال الصادق علیه السلام: 📖«مَا أَنْتُمْ وَ الْبَرَاءَةَ يَبْرَأُ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ؟! إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ بَعْضُهُمْ أَفْضَلُ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ أَكْثَرُ صَلَاةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ أَنْفَذُ بَصِيرَةً مِنْ بَعْضٍ وَ هِيَ الدَّرَجَات‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۴) «شغلهای آسمانی» «مَنْ عَمِلَ‏ لِلَّهِ‏ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّه‏» 🔹برخی گمان میکنند برای کسب نور و تقرّب به خداوند متعال تنها باید از راه خلوت و ذکر و عبادت و علم اندوزی پیش رفت! ولی میتوان گفت انسان هر شغلی که دارد میتواند آن را نردبانی برای ذکر و عبادت و حضور و ترقی و عروج قرار دهد. هر کاری راهی برای خدایی شدن و آسمانی شدن و تقرّب الی اللّه است. چه معلّمی یا صنعت یا کشاورزی یا ریاست یا خانه داری و... . 🔸از هر شغلی میتوان به خدا رسید. در اینها اسمی از اسماء الهی جلوه کرده است. انسان میتواند مظهر آن شود. اینها طرقی به سوی سرچشمه ی نور اند. اگر کسی این حقیقت را نفهمد و از شغلش نردبانی برای سلوک الی الله نسازد خسارت بزرگی به خود زده! 🔹ولی چگونه شغلمان را آسمانی کنیم؟! با آن عبادت کنیم؟! اینطور که در آن شغل به جای خودخواهی نیّت خلیفة اللهی کند! به فکر سود و معامله گری و ثروت نباشد. به فکر خدمت باشد. خدمت به خدا و بندگان خدا. با شغلش کار خدایی کند و حین اشتغال به شغلش مشغول خدا باشد. اینطور میشود وسیله ی جاری شدن معروف و خیرات در عالم. میشود دست خدا. 🔸این شغلها صرفا برای رفع نیازمندی های ما و جامعه نیست. برای ریاء و جاه طلبی و ثروت اندوزی نیست! کار کردن برای این و آن نیست! برای خدایی شدن است؛ برای خلیفة الله شدن است. خودش راه تقرب است. اینکه انسان از شغلش کسب نور کند و خودش را در آن خلیفه الله قرار دهد توفیق بزرگی است. 📖«مَنْ عَمِلَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى مَا عَمِلَ لَهُ وَ مَنْ عَمِلَ‏ لِلَّهِ‏ مُخْلِصاً تَوَلَّى اللَّهُ أَجْرَه‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۵) مولا جان «ما را به سخت جانی خود این گمان نبود ...» 💘«السَّلَامُ عَلَى الرَّضِيعِ‏ الصَّغِير‏»💘 🔹شبها برای آنکه من هم نامم در میان روضه خوانهای مولایمان ثبت شود مجلسی که میروم دقایقی عرض ارادت میکنم. امشب شب علی اصغر است! ای اهل کوفه رحمی، این طفل جان ندارد خواهد که آب گوید، امّا زبان ندارد شمشیر اوست آهش، فریاد او تلظّی جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد ای حرمله مکش تیر، یک سر فکن کمان را یک برگ گل که تاب، تیر و کمان ندارد 💔خدایا! اینها واقعا رخ داده؟! حسین جان! واقعا قلب مهربانت اینگونه مصیبت دیده از دنیا رفت؟! آقا جان! یعنی این همه جراحت بر قلب نازنینت وارد کردند؟! چطور مقتلت را میخوانم و اما باز زنده میمانم! «ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود ...»😭 💔حسین جان میخواستی بروی خب میرفتی؟! دیگر وداعت با علی اصغر برای چه بود؟! مولا جان! ای کشته ی اشکها! به گمانم دیگر میخواستی باب رحمتت را برای دلهای سنگی مانند من هم بگشایی! ✋رفقا مهم نیست نامش چه بود! علی بود! عبد الله بود! عبید الله بود! آنقدر عمر نکرد که روشن شود! مهم هم نیست شش ماهش بود! سه سالش بود! هر چه بود طفل بود! 💔ولی خدا کند آنچه یعقوبی نقل کرده نباشد! میگوید اصحاب حضرت همگی شهید شده بودند و حسین تنها روی اسب مانده بود. در همان زمان بود که فرزند رباب به دنیا آمد! او را نزد بابایش آوردند که در گوشش اذان بگوید که ...! 📖«إنه لواقف على فرسه إذ أتي بمولود قد ولد له في تلك الساعة، فأذن في أذنه، و جعل يحنكه، إذ أتاه سهم، فوقع في حلق الصبي، فذبحه، فنزع الحسين السهم من حلقه، و جعل يلطخه بدمه ...»😭
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۶) «نخستین شیره ...» «ورع آزادگی» 🔹بعد از روضه سفره ی حلیم پهن شد. روی حلیم شیره انگور میریختند. یک بطری شیره دادند با خودم ببرم. با شوخی و محبت گفتند حاج آقا از اون شیره ها هم داریم! منظورشان شیره ی ... بود. برادری که کنارم نشسته بود گفت حاج آقا نمیخاد!: «اوّل اونا دنبالت می افتن و بعد از دوبار دیگه شما باید دنبالشون بیافتی!» 🔹از کلام این برادرمان دو تا حکمت را بهتر درک کردم: 1⃣یکی اینکه گناه بزرگ برخی چیزها در آغاز آن است. اصلا نباید لب زد! و الّا بعدش دیگر انسان کالممتنع بالاختیار میشود. معتادش میشود. بهتر فهمیدم چرا در قرآن کریم خود خمر، رجس نامیده شده. یعنی اصلا دورش را خط قرمز بکشید. اصلا لب نزنید! چه کم یا زیادش! چه مستی بیاورد یا نه! کلاً ممنوع! بسیاری که معتاد شدند به خاطر همین بود که گمان میکردند حالا با چند پُک چیزی نمیشود! باید به اینها میگفتیم اتّفاقا بزرگترین گناه و خطا همان چند پُک اوّل است. 2⃣دیگر اینکه گناه بزرگ برخی چیزها این است که آن آزادی را از انسان میگیرد. آدم را اسیر میکند. آزادی و آزادگی آنقدر مهم است که آدم باید نسبت به آن غیرت و ورع داشته باشد. حتّی نزدیک چیزهایی که ممکن است آن را به خطر بیاندازند هم نشود. تعلّقات و تمتّعات و رفاه و شهوات هم اگر مراقب نباشیم انسان را اسیر میکند. 💖جانم به فدای آن پیامبر آزادگان که وقتی دید همسرش پرده ای منقّش و رنگارنگ آویزان کرده فرمود: «يَا فُلَانَةُ غَيِّبِيهِ‏ عَنِّي‏» برای چه؟! برای اینکه آزاد آزاد باشد: «فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ»