هدایت شده از جَزیرِھِ_مَجنون
.
میترا نامش و زینب راهش . .
با دوستش خیلی تلاش کردند که جبهه ای
شوند اما نشد که نشد و دست تقدیر او را
به شاهین شهر اصفهان کشاند . برادر و
خواهرانش و آن دوست همه در منطقه جنگی
میمانند . اما زینب همراه خانواده جنگ زده ،
مجبور به هجرت شدند ..
دوستش نقل میکند :
وقتی در بیمارستان شوش در حال کمک به
رزمندگان و مجروحین بودیم ، قاصدی آمد
و خبر شهادت زینب را به خواهرانش رساند.
بُهت زده شدم!
من اینجا با غرور تمام وسرخوش ازحضور
آنجا زینب فرسنگ ها دور تر از جبهه ، به
شهادت رسیده به همان آرزویش . .
و من ..
دیوارهای برافراشته از منیتم فروریخت
-
جملهی «نظام اسلامی نمی ماند و اینها رفتنی هستند.. » از کجا آب می خورد؟!
📔سایهٔ شوم
#در_لابه_لایِ_اوراقِ
دور از دسترس در پهنهی بلند آسمان، پرواز کن در اوج ، که زمین از آن تو نیست.
|سایهٔ شوم -صفحه- ۲۲|