eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه برنده‌ی عشق از #میم‌دال 🌱 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
داشتم حساب و کتاب می کردم ! که مثلا از آن روزی که به سن تکلیف رسیده ام تا امروز ! ... سالهایش را می شمارم ! اگر،اگر فقط روزی انجام داده باشم ! - چه بر سر خودم آوردم؟! و حال با امید به کدام ، باید راه آخرت در پیش گیرم؟! چشم برهم زدنی آمد و رفت ! و چقدر بودم ،چقدر و چقدر ... چقدر دارد از دست می رود ... و ما سرخوش از حوادث دنیا ، روزی متوجه خواهیم شد که دگر نه نایی برای حرکت و نه حالی برای خواندن خدا داریم ... . 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۞﴾﷽﴿۞ 🕊💌 عید امسال مرا لایق دیدار کنید یا مرا گریه کن صحن علمدار کنید بهترین عیدی ما دیدن شاه شهداست کاش یک گوشه چشمی به من زار کنید @mojaradan ‌‎‌
. لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ! » سوگند به این شهر که تو در آن ساکنی... بلد 1-2 . . . سوگند به کربلا ... که عشق تو ... ما را ... کُشت ... . . ...
خوب یا بدیم اما این را می دانیم که : 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🌸🌹💐🌸🌹 متن وصیت نامه بسم الله الرحمن الرحیم ! راه را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای وجود ندارد . همانطوری که می دانی واجب است . اگر انسان کوچکترین داشته باشد اولین کسی که سخت می شود است که همیشه به فکر یعنی می باشد . اگر می خواهی راجع به موضوعی حتما از و سخنان و استفاده کن و بگیر ، نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول . هر چه که بخواهی در هست . مبادا باشی ، همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب . مثلا وقتی یک نفر به تو می زند زود نشو ، درباره اش ببین آیا واقعا این حرف یا نه ، البته بوسیله که به داری. به قسم مسلمان بودن تنها فقط به و نیست ، البته انسان باید بخواند و هم بگیرد اما برگردیم سرحرف اول ، اگر تو را ناراحت کرد بعد شد و به تو کرد و از تو خواست حتما به او کن . تا می تونی به کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی کن. نگذار کسی از تو بشه و . هر کسی که به تو می کند حتما از او بگیر و اگر روزی از کار خودش شد از او نشو. هرگز بخاطر از کسی نشو. 🌸👇🌺👇🌸
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 2⃣6⃣1⃣ کمی بعد آمدم توی اتاق. دیدم صمد یک آینه دستش گرفته و روبه روی آینه توی هال ایستاده و با سنجاق دارد زخم پشتش را می شکافد. ابروهایش درهم بود و لبش را می گزید. معلوم بود درد می کشد. یک دفعه ناله ای کرد و گفت: «فکر کنم درآمد. قدم! بیا ببین.» خون از زخم پایین می چکید. چرک و عفونت دور زخم را گرفته بود. یک سیاهی کوچک زده بود بیرون. دستمال را از دستش گرفتم و آن را برداشتم. گفتم: «ایناهاش.» گفت: «خودش است. لعنتی!» دلم ریش ریش شد. آب جوش درست کردم و با آن دور زخم را خوب تمیز کردم. اما دلم نیامد به زخم نگاه کنم. چشم هایم را بسته بودم و گاهی یکی از چشم هایم را نیمه باز می کردم، تا اطراف زخم را تمیز کنم. جای ترکش اندازه یک پنج تومانی گود شده و فرو رفته بود و از آن خون می آمد. دیدم این طوری نمی شود. رفتم ساولن آوردم و زخم را شستم. فقط آن موقع بود که صمد ناله ای کرد و از درد از جایش بلند شد. زخم را بستم. دست هایم می لرزید. نگاهم کرد و گفت: «چرا رنگ و رویت پریده؟!» بلوزش را پایین کشیدم. خندید و گفت: «خانم ما را ببین. من درد می کشم، او ضعف می کند.» کمکش کردم بخوابد. یک وری روی دست راستش خوابید. ادامه دارد...✒️
ألا وَ إنّ اليَوْمَ المِضْمارَ وَ غَداً السِبَاقَ، وَالسّبَقَةُ الجَنّة وَالغَايَة النّار... امروز روز تمرین و آمادگی و فردا زمان است... برنده ی این مسابقه و نهایت کار ی آن آتش است ! . /خطبه۲۸ ! 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
💖🍃💖🍃💖🍃💖 اولین بار برای صحبت کردن زمان خواستگاری و آخرین بار هم برای صحبت کردن قبل از اعزام به سوریه به گلزار شهدای قصر فیروزه تهران محل رفتیم. محل دلداگے ما همین امامزاده بود با نسبت فامیلے داشتیم پسر عموم بودن که ۲۹ دی ماه سال ۱۳۹۴ پیشنهاد ازدواج دادند و ماهم روی پیشنهادشون فکر کردیم. اصلا انتظار نداشتم تو این سن ازدواج کنم ولے وقتی به خواستگاریم اومدن، متعجب شدم اما خصوصیاتے که تو ذهن من بود، همه اون رو داشت و مهمترین شرطم این بود که همسر آینده ام تهران باشه که اینطور بود. تو روز خواستگاری به زندگے ساده و کالای ایرانے خیلی تاکید داشت ما ۲۸ بهمن ماه سال ۱۳۹۴ صیغه محرمیت رو خوندیم و قرار بود تابستون عقد کنیم من خیلے مخالف رفتن به بودم و اصلا اجازه ندادم که بره! ولے با حرف هاش منو راضی کرد... روزی که مےخواست به بره من مدرسه بودم و از روزهای قبل هم امتحان داشتم ، نتونستیم زیاد باهم صحبت کنیم و فقط برام یه نامه برایم نوشته بود وقتی اونو خوندم خیلے مضطرب شدم ، چون نوشته هاش طوری بود که مشخص می شد آخرین نوشته هاشه خیلی عارفانه نوشته بود نوشته بود رفتم تا وابسته نشوم ، چون مےترسید به عشق دنیویش زیاد وابسته بشه و نتونه دل بکنه و فراموش کنه که در اون طرف مرزها چه اتفاقاتی دارد میافته! در تلگرام هم با هم در ارتباط بودیم وقتے یک هفته گذشته بود ، تو تلگرام بهم گفت: "یک هفته به اندازه یک ماه برایم گذشت" 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹