eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه برنده‌ی عشق از #میم‌دال 🌱 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
joze10.mp3
3.65M
صوتی🎧 📜 به روش (تندخوانی)✨ 🍃 باهدف انس با قران درماه 🌷
ٺوعاشقے‌یا ؟ حاج‌آقاما‌عاشق‌شهیداییم ... بابا!!! عاشق‌رو‌معشوق‌بھ‌خونھ‌دعوٺ میڪنه؟ یا‌معشوق،عاشق‌روبھ‌خونھ‌دعوٺ میڪنه؟ اصلاًفهمیدےشهیداعاشقٺ‌شدن؟ حاج‌اقا‌این‌حرف‌ونزن این‌حرف‌خیلےگندس‌بھ‌دهن‌ما ما،یعنے‌اونا‌ما‌رو ... آقا‌از بےڪسےعاشقٺ‌شدن ... امام‌زمان‌بھ‌شهیدا‌گفٺ‌بچھ‌ها شما میٺونید‌بریدچندٺاجوون‌برامن‌پیدا ڪنین؟ ... ما‌میخونیم‌شهیدھ‌ٺو بغل جون‌داد! بچھ‌ها‌میدونیدامام‌زمان‌دارھ‌برا بغلش‌ادم‌امادھ‌میڪنھ؟! حیفھ‌هابمیرےهاااا خاڪ‌عالم‌برسر‌بچھ‌هاے‌این‌دور‌و زمونھ‌ڪھ‌بمیرن بایدشهیدبشن ... اونم‌مستشهدین‌بین‌یدیھ‌بشن بچھ‌هاحیفھ!!! 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.mp3
4.72M
💫☀️یک مسأله شرعی به همراه شرح دعای ماه مبارک رمضان حضرت آیت الله (ره)☀️💫 🔴 😍 ☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣0⃣2⃣ هر لحظه برایمان هزار سال می گذشت؛ تا اینکه دیدیم خانم ها از دور دارند می آیند. می دویدند و زیگزاکی می آمدند. بالاخره رسیدند؛ با کلی خوردنی و آب و نان و میوه. بچه ها که گرسنه بودند، با خوردن خوراکی ها سیر شدند و کمی بعد روی پاهایمان خوابشان برد. هر چه به عصر نزدیک تر می شدیم، نگرانی ما هم بیشتر می شد. نمی دانستیم چه عاقبتی در انتظارمان است. با آبی که خانم ها آورده بودند، وضو گرفتیم و نماز خواندیم. لحظات به کندی می گذشت و بمباران پادگان همچنان ادامه داشت. دیگر غروب شده بود و دلهره و نگرانی ما هم بیشتر. نمی دانستیم باید چه کار کنیم. به خانه برگردیم، یا همان جا بمانیم. چاره ای نداشتیم. به این نتیجه رسیدیم، برگردیم. در آن لحظات تنها چیزی که آراممان می کرد، صدای نرم و حزن انگیز خانمی بود که خوب دعا می خواند و این بار ختم «اَمّن یجیب» گرفته بود. نزدیکی خانه های سازمانی که رسیدیم، دیدیم چند مرد نگران و مضطرب آن دور و بر قدم می زنند. ما را که دیدند، به طرفمان دویدند. یکی از آن ها صمد بود؛ با چهره ای خسته و خاک آلوده. بدون هیچ حرف دیگری از اوضاع پادگان پرسیدیم. آنچه معلوم بود این بود که پادگان تقریباً با خاک یکسان شده و خیلی ها شهید و مجروح شده بودند. چند ماشین جلوی در پارک شده بود. صمد اشاره کرد سوار شویم. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴سلیمانی چگونه سلیمانی شد... مدال ذوالفقار ‏روزی که بابا مدال ذوالفقار را از حضرت آقا گرفتند، به ایشان تبریک گفتم. گفتند: اینها همه دنیوی‌است، دعا کن یک روز مدال اخروی‌ام را از خدا بگیرم. گفتند: مبادا مغرور شوید پدرتان فلان مقام و مدال را دارد! در ذهنتان باشد پدرتان فقط یک سرباز و خادم مردم است و شما هم از مردم و خادم مردمید 💬زینب سلیمانی ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🌹 . تنها یہ آرزو تو دنیا داشت و... واسہ رسیدن ݧ بهش خیلے تلاش میڪرد... قبل عقد..💍 بهم گفت: "حاجتے دارم ڪہ لحظہ جارے شدن خطبه… برام از خدا بخواہ..."💫 روز عقد...💐 با فاصلہ از هم نشستیم... اون لحظہ تموم دغدغه‌ م این بود... ڪہ با این فاصلہ...😕 چطور بهش بگم ڪہ چہ دعایے باس براش بڪنم...⁉️ حتمـاً اونم نمیتونست با صداے بلند خواسته‌ شو بہ گوشم برسونہ... چیزے بہ جارے شدن خطبہ عقد...💕 نموندہ بود ڪہ... خواهرش اومد و... یہ دستمال ڪاغذے تاشدہ داد دستم و گفت... "اینو داداش فرستادہ...😊" دستمالو ڪہ وا ڪردم… دیدم... روش برام خواستہ شو نوشتہ بود... "دعا ڪن ݧ ڪہ من شهید شم..."😔 یادمہ قرآݧن دستم بود... از تہ دل دعا ڪردم ڪہ خدا...✨ شهادتو نصیبش ڪنہ و... عاقبتش ختم بہ شهادت شہ...🙂 اما... واقعاً تصور نمیڪردم این خواستہ قلبے من... بہ این سرعت بہ اجابت برسہ...🙏🏻 . ... . من گفتہ بودم عاقبتش... ڪہ بہ حساب ذهن خودم... تا این عاقبت... سالهاے سال فرصت داشتم... فڪرشم نمیڪردم ڪہ بہ این زودیا... داشتنش بہ آخر برسہ...💚😔 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
و من همان بنده کوچک و ضعیف توام در تلاطم رودخانه ای دهشتناک و خروشانی به نام دنیا که در صندوقچه ای قدیمی اما محکم ایمان دارد که تو روزی نجاتش خواهی داد، حتی به دست دشمنانش . و این همان اعجاز داستان های کودکی ام است که مادرم در گوشم زمزمه کرده . ایمان دارم، تو اگر بخواهی تمام ناممکن های دنیا، در پیشگاهت سرتعظیم فرود می‌آورند. و من ترجیح می‌دهم از سرزمین ناامیدی دور شوم از تاریکی ها، نشدن ها، نمی‌توانم ها.. و قدم به حکومت تو بگذارم جایی که آتش، گلستان و رودخانه ای برای طفلی کوچک از گاهواره خوشتر می‌شود حکومت تو همان جاست که چاقویی نمی‌برد... و غلامی عزیز مصر می‌شود و از چاه به ماه می‌رسد. ای انتهای امیدواری 💗🌿 🍃🌺خوب میدانم که هر کاستی و کمی و نقص از من است و تو هیچ گاه برایم بد نخواستی و نمی‌خواهی با تو هر زشتی، زیبا می‌شود. و هر ناممکن، ممکن است. 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ شعری که حاج قاسم با بغض و تمنا در ماه رمضان دو سال پیش در بیت الزهرا(س) کرمان خواند و حاجتش را از خدایش گرفت... رقص جولان بر سرِ میدان کنند رقص اندرخون خود،مردان کنند ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹