eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
آیه همسر شهید است که به خواست خانوادش با همکار همسرش میکنه.... تا جایی که دخترک آیه به ، بابا میگه و این با اصرار های فراوان سر میگیره. تا اینکه تو سر سفره عقد....😳👇 https://eitaa.com/joinchat/3040935979C079269de37 قبل اینکه بره برای شدن بخونید📚😍
حواسمان باشد این شهدا برگردنمان حق دارن🤔🤔 وفقط این نیست که به نامشان کردن کافی باشد... آنها از جانشان گذشتند، اما ما از هیچ چیز نمیگذریم... شادی روح شهدا صلوات 🌴رمــ شــهــادت ــز 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
😌با این کانال به آقام چادری شدم♥️👆🏻👆🏻👆🏻 از وقتی این‌کانال رو پیدا کردم فامیل شدم🌸🙆🏻‍♀ 💥حجاب و عفاف الزهرا💥 👌انواع چادر و و... برای تمام سنین💕 🚛ارسال به سراسر کشور🚛 💯تضمین و 🤩 🔻 از همه جــــــا 👌 https://eitaa.com/joinchat/3519086613C7dae38f0e7
🎊سورپرایز برای خاص 👑 📍👇لطفا همه و همه👇📍 😍بزنن رو ببینن چی براشون میاره👇 🔴 🔴 🔴 🔴 🔴 🔴🔴 🔴 🔴 🔴 🔴 🔴 🔴 🔴 🔴🔴 🔴🔴 🔴🔴🔴🔴🔴 ⬛️ ⬛️ ⬛️ ➕کلی ویژه و نفیس🎁
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣6⃣2⃣ دیدم تابوت آن جلو بود و منتظر نماز. ایستادم توی صف. بعد از نماز، صمد دوباره روی دست ها به حرکت درآمد. همیشه مال مردم بود. داشتند می بردندش؛ بدون غسل و کفن، با همان لباس سبز و قشنگ. گفتم: «بچه هایم را بیاورید. این ها از فردا بهانه می گیرند و بابایشان را از من می خواهند. بگذارید ببینند بابایشان رفته و دیگر برنمی گردد.» صدای گریه و ناله باغ بهشت را پر کرده بود. تابوت را زمین گذاشتند. صمد من آرام توی تابوت خوابیده بود. جلو رفتم. خدیجه و معصومه را هم با خودم بردم. من که این قدر بی تاب بودم، یک دفعه آرام شدم. یاد حرف پدرشوهرم افتادم که گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید بعد از من زینب وار زندگی کند.» کنارش نشستم. یک گلوله خورده بود روی گونه سمت چپش. ریش هایش خونی شده بود. بقیه بدنش سالم سالم بود. با همان لباس سبز پاسداری اش آرام و آسوده خوابیده بود. صورتش مثل آن روز که از حمام آمده بود و آن پیراهن چهارخانه سفید و آبی را پوشیده بود، قشنگ و نورانی شده بود.» می خندید و دندان های سفیدش برق می زد. کاش کسی نبود. کاش آن جمعیت گریان و سیاه پوش دور و برمان نبودند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
🔴دریافت دستورحکیم ضیایی برای نابودی شکم➕پهلو ➕ران➕بازو👇 http://eitaa.com/joinchat/4237623322C446661627d 🔴نابودی افتادگی شکم و چربیهای کهنه ویژه افراد تیروییدی و کم تحرک👇 http://eitaa.com/joinchat/4237623322C446661627d 🔲بهتـــــــریــــن چـــربی ســوز دنیـــــــا💪 بـــــدون ورزش ❌ بــــــدون رژیــــم بــدون داروشیمیایی ❌ بــــدون دمنوش ⛔️با این کانال از پزشک و بیمارستان و داروهای شیمیایی بی نیاز میشوید⛔️ زیرنظر کارشناس بین المللی طب سنتی 🅾اگه میخوای ماهی ۵تا۸کیلوکم کنی⁉️ 🚺مشاوره👈 خانم ها(اینجارا لمس کن) 🚹مشاوره👈 آقایان(اینجارا لمس کن)
✅❌فوری🔥 هر مردی آرزو داره همسرش اندامی مناسب داشته باشه ولی ما خانوما خیلی‌هامون کوتاهی میکنیم.قبول دارم که شاید به نظرمون لاغر شدن سخته، ولی غیرممکن نیست.کسایی که به دلیل مشغله زیاد وقت ورزش ندارند⭕️ دوستان این کانال برای رژیم چاقی و لاغری خیلی خوبه برای یکی از دوستان هست و کارشون علمی و حساب شده‌ست. دارو شیمیایی و دمنوش های بی نتیجه نیستن.بیا و نتایج عجیب اعضای کانالشون ببین👇 http://eitaa.com/joinchat/4237623322C446661627d 🔥تست شده روی ۳۰ هزار نفرزیر نظر مستقیم کارشناس بین المللی گیاهان دارویی☝️🍀
🇮🇷شهیدی که بر سر مزار حاج قاسم آرزوی شهادت کرد 🇮🇷شهید خلبان امیر اسلامی در نخستین ماموریتش به کرمان بر سر مزار شهید حاج قاسم سلیمانی حاضر می شود و آرزوی شهادت می کند و حالا یادگاری از خود بجا گذاشته به نام" آرش" نوزاد پسر یک ساله ای که روز اربعین پدر شهیدش با سالروز تولد او در پانزدهم خرداد مصادف شده است. 🇮🇷مراسم چهلمین روز شهید خلبان امیر اسلامی پنج شنبه ۱۵ خرداد از ساعت ۱۶:۳۰ تا ۱۸:۳۰ در هیئت علی اکبری تربت حیدریه برگزار می شود. 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
❌بورس تولید و فروش های مردانه دستساز و بینظیر❌ انواع نگین های اصل همراه با همه نوع 💍 بروز زنانه ( های لوکس ) 👌 خانم های باکلاس به فروشگاه ما علاقمند هستن❤️ بهشت جواهرات اینجاست👇 http://eitaa.com/joinchat/3718184982C4f8f4f7cd5
توجه📣📣📣 ارزانتر از همه جا😳😳😳😳😳😳😳 کاملترین😍 همراه با قرائت ۴رکعت نماز مخصوص حرز ✅ بعلاوه بازوبند و یا گردنبند هدیه ارسال رایگان به سراسر ایران✅ اینجا یک پک همه چی تمام منتظرتونه👇 http://eitaa.com/joinchat/3718184982C4f8f4f7cd5 به بهشت خوش آمدید🌸 09153042803صباغ(مشهد بازار امام الرضا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز و شب به یاد عشقت ای یار هم صدای گریه و بارانم رفته ام ز یادت اما ای عشق تا ابد به تو می مانم ویدئو کلیپ زیبا تقدیم به شهید مدافع حرم، ☘☘☘ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
😳پوستمو ببینید☝️☝️ 😍چقدر زیبا شده😱😱 🙊همین چند ماه پیش بود مادر شوهرم زشتی صورتم رو به همه میگفت 💃من توی ایتا میگشتم که کانال زیبایی رو پیدا کردم کارشون عالیههههه😋 😜🙋‍♀تمام و لک ها و جوش های صورتم نابود شد. ☺️😘چون خیلی دوستتون دارم ادرسش رو میزارم واستون👇👇 http://eitaa.com/joinchat/697040916C56da0205d0 ✅🤩تحت نظارت پزشکان متخـصص
♥️ توی حال و هوای خودم بودم که یهو گفت چه صدای قشنگی داره شوهرت..!! یه چیزی بگم؟! نگاش کردم. گفت:دیشب بهت حق دادم عاشقش شی! خیلی خشگله شوهرت! ! چه چشمای نازی..چه هیکلی!! شانس آورد آخوند..ببخشید روحانی شد..وگرنه دخترا قورتش میدادن.. ازتعریفش حس بدی بهم دست داد.دل و روده م به هم پیچید🤮که یکدفعه........😨😱 ادامه رمان در کانال زیر👇🏼👇🏼👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/394592272C0f28b37dfb 🔞🔞زیر 15 سال ورود نکنن🔞🔞
🔻دلتنگ عطر پیراهن پسرش بود شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات ☘☘☘
🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯 سلام من رضا تیموری هستم،مشاور فروش چادر مشکی زنونه توی فضای مجازی،با عنایت پرودگار برای اولین بار تونستیم و کانال فروش چادر مشکی در فضای مجازی رو راه اندازی کنیم.به کل کشور حتی نقاط صفر مرزی و روستاهاهم ارسال داریم تا بانوی محجبه امروز دغدغه ی حجاب نداشته باشه. از شما دعوت میکنم بازدیدی از این فروشگاه بزرگ داشته باشید 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت پنجم: می خواهم درس بخوانم 🍃اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم ... بی حال افتاده بودم کف خونه ... مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت ... نعره می کشید و من رو می زد ... اصلا یادم نمیاد چی می گفت ... 🍃چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت ... اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم ... دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه ... مادر علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود ... شرمنده، نظر دخترم عوض شده ... 🍃چند روز بعد دوباره زنگ زد ... من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم ... علی گفت: دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه ... تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره ... 🍃بالاخره مادرم کم آورد ... اون شب با ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت ... اون هم عین همیشه عصبانی شد ... 🍃بیخود کردن ... چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ ... بعد هم بلند داد زد ... هانیه ... این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی ... 🍃ادب؟ احترام؟ ... تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی... این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم ... به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال ... 🍃یه شرط دارم ... باید بزاری برگردم مدرسه ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane  بدون لینک جایزنیست⛔️
هدایت شده از پست رمان
{برای زندگیمان رژیم بگیریم رژیم کمترحرص خوردن🙂 رژیم بی اندازه مهربان بودن🌈 بی ریا کمک کردن🤝 بی توقع دوست داشتن❤️ و رژیم دوری از افکار و آدمای منفی💖 ؟!🙃 ...❤️🍃 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ 🌺 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
🌸صدای پای زندگی است 🌺در خلوت کوچه های صبح 🌸می شنوی؟ 🌺تو نیز ز کلبهٔ شب بیرون آی 🌸و بر روشنایی سر فرود آر 🌺بگذار شعاع لبخند تو 🌸سلامی 🌺بر این رسیده ز راه باشد 🌸همچون چراغانی 🌺صدها نگاه باشد
- Haj Meysam Motiee.mp3
2.9M
(رهبر من طلایه دارلاله هایی ....)حاج میثم مطیعی 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣6⃣2⃣ دلم می خواست خم شوم و به یاد آخرین دیدارمان پیشانی اش را ببوسم. زیر لب گفتم: «خداحافظ» همین. دیگر فرصت حرف بیشتری نبود. چند نفر آمدند و صمدم را بردند. صمدی که عاشقش بودم. او را بردند و از من جدایش کردند. سنگ لحد را که گذاشتند و خاک ها را رویش ریختند، یک دفعه یخ کردم. آن پاره آتشی که از دیشب توی قلبم گر گرفته بود، خاموش شد. پاهایم بی حس شد. قلبم یخ کرد. امیدم ناامید شد. احساس کردم بین آن همه آدم، تنهای تنها هستم؛ بی یار و یاور، بی همدم و هم نفس. حس کردم یک دفعه پرت شدم توی یک دنیای دیگر، بین یک عده غریبه، بی تکیه گاه و بی اتکا. پشتم خالی شده بود. داشتم از یک بلندی می افتادم ته یک دره عمیق. کمی بعد با پنج تا بچه قد و نیم قد نشسته بودم سر خاکش. باورم نمی شد صمد آن زیر باشد؛ زیر یک خروار خاک. هر کاری کردم بگذارند کمی کنارش بنشینم، نگذاشتند. دستم را گرفتند و سوار ماشین کردند. وقتی برگشتیم، خانه پر از مهمان بود. دوستانش می آمدند. از خاطراتشان با صمد می گفتند. هیچ کس را نمی دیدم. هیچ صدایی نمی شنیدم. باورم نمی شد صمد من آن کسی باشد که آن ها می گفتند. دلم می خواست زودتر همه بروند. خانه خالی بشود. من بمانم و بچه ها. مهدی را بغل کنم. زهرا را ببوسم. موهای خدیجه را ببافم. معصومه را روی پاهایم بنشانم. در گوش سمیه لالایی بخوانم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
🔹"جمعه"ها باید یک قلم برداشت آغشته كرد به تمامِ رنگ‌هاى پُر از امید پُر از دوست داشتن و كشید روى هفته‌اى كه براى خودمان خواسته یا ناخواسته، "سیاه و سفید" كردیم "جمعه" ها را باید رنگى سر كرد رنگِ دوست داشتن رنگِ امید رنگِ زندگى رنگِ خانواده پاک كنید تمامِ آن‌هایى كه رفتند و رنگ بپاشید روى دل‌تان كه اگر ذره‌اى دل‌شان با شما بود، هیچ وقت رفتن را ترجیح نمی‌دادند! بی‌خیالِ تمامِ آن‌هایى كه گوشه‌ى ذهنتان را اِشغال كردند! ما، مسئولِ رفتارِ آدم‌ها نیستیم، خوبى اگر می‌كنیم، باید براىِ دلِ خودمان باشد... حالا یا قدر می‌دانند، یا بى‌لیاقتىِ شان را فریاد می‌زنند!
🔊 ســـلام بوی صبحانه مےآید , عطرچایے☕️ صفای سفره صبح چندلقمه زندگے کافیست تاانرژی جاودانگے در وجودمان شکوفا شود و برای خلق ثانیه‌های آفتاب , طلوع کنیم🍳 💛بفرمایید صبحانه عزیزان💛
🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت ششم: داماد طلبه 🍃با شنیدن این جمله چشماش پرید ... می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود ... 🍃اون شب وقتی به حال اومدم ... تمام شب خوابم نبرد ... هم درد، هم فکرهای مختلف ... روی همه چیز فکر کردم ... یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم ... برای اولین بار کم آورده بودم ... اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم ... 🍃بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم ... به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه ... از طرفی این جمله اش درست بود ... من هیچ وقت بدون فکری و تصمیم های احساسی نمی گرفتم ... حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود ... و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود ... با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره ... 🍃اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟ ... چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم ... 🍃یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوست ها، همسایه ها و اقوام زنگ زدم ... و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت ... 🍃وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ ... ما اون شب شیرینی خوردیم ... بله، داماد طلبه است ... خیلی پسر خوبیه ... 🍃کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد ... وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم ... اما خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد ... 🍃البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد... فکر کنم نزدیک دو ماه بعد ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane
🌹 یڪی از اخلاق حسنه ڪه در اقا جواد دیده می شد زبان نرم و لین بود ڪه باعث ایجاد جاذبہ بیشتر ایشون می شد 💓 مثلا وقتی می خواست انسان را تشویق به ڪار خیر و معروف ڪند ، و از منکر دور ڪند ؛ گاهی با پرسش ڪردن و ایجاد سؤال ڪردن ، انگیزش و ترغیب ایجاد می ڪرد🤔 😍 آقا جواد به اسراف نڪردن توجه می‌ڪردند ؛ و غیر مستقیم بهم تذڪر می‌داد ... روزی چند تا ظرف خریدم و رفتم خونه به آقا جواد نشون دادم ، گفتند : ظرف های قبلی قابل استفاده نبود ؟🙂 گفتم : چرا ولی به خاطر جدید بودنش خریدم ... آقا جواد گفتند : به نظرت اسراف نڪردی؟☺️ حرفشون تلنگری شد برای من 👌🤔 از اون به بعد در مورد خریدم بیشتر دقت می‌ڪردم ڪه اونچه واقعا نیاز هست را بخرم ... ... إِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسْرِفین ...(اعراف/۳۱) 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹