eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
YEKNET.IR - zamineh - 2 esfand 97 - narimani.mp3
5.57M
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 خبر چه سنگینه خبر پر از درده😭😭😭 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣2⃣ بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض کردم و دویدم. می دانستم صمد الان توی کوچه ها دنبالم می گردد. می خواستم تا پیدایم نکرده، یک جوری گم و گور شوم. بین راه دایی ام را دیدم. اشاره کردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: «چی شده قدم؟! چرا رنگت پریده؟!» گفتم: «چیزی نیست. عجله دارم، می خواهم بروم خانه.» دایی خم شد و در ماشین را باز کرد و گفت: «پس بیا برسانمت.» از خدا خواسته ام شد و سوار شدم. از پیچ کوچه که گذشتیم، از توی آینه بغل ماشین، صمد را دیدم که سر کوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه می کرد. مهمان بازی های بین دو خانواده شروع شده بود. چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت که می خواست ادا کند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرد. صبح زود سوار مینی بوسی شدیم، که پدرم کرایه کرده بود، گوسفند را توی صندوق عقب مینی بوس گذاشتیم تا برویم امامزاده ای که کمی دورتر، بالای کوه بود. ماشین به کندی از سینه کش کوه بالا می رفت. راننده گفت: «ماشین نمی کشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند.» من و خواهرها و زن برادر هایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سر ما دوید. خیلی دوست داشت در این فرصت با من حرف بزند، اما من یا جلو می افتادم و یا می رفتم وسط خواهرهایم می ایستادم و با زن برادرهایم صحبت می کردم. ادامه دارد...✒️ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 🎥 تصاویر محل برخورد راکت به کاروان سردار سلیمانی 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 وقتی پدرشون توی سوریه شهید شد حاج قاسم براشون عروسک و اسباب بازی میخرید تا جای خالی باباشون احساس نشه بچها؛ دوباره پدرتون شهید شد. 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 ❌ روایت زیبای #حاج_قاسم_سلیمانی از زن خواننده لبنانی ، و رزمنده ی کم سنی که باید از جبهه می رفت وقتی جنگ های ۳۳روزه انجام می گرفت ، یک خانم مسیحی که خواننده هم بود! _ ولی زن منصفی بود _ خیلی متأثر شد از آنچه در لبنان اتفاق افتاد؛ یک جمله ای گفت جمله اش خیلی تکان دهنده بود ... ❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🍁✨🍁 🍁✨🍁 ✨🍁 🍁 من چیزی نمیگم خودتون ببینید 😔 دلهای سوخته از داغ تـــــ💔ـــو #حاج_قاسم_سلیمانی #قاسم_سليماني #انتقام_سخت ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁 ✨🍁✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 🔴تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل...🏴🏴🏴 #انتقام_سخت #حاج_قاسم_سلیمانی #قاسم_سليماني ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ٖ:🎥 پیش بینی سردار سلیمانی از نحوه ی شهادت خود، از زبان فرزند شهید مدافع حرم حسین محرابی 💚 حتما دانلود شود🌐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸وصیت 🔺همسرم من جای قبرم را در مزار شهدای کرمان مشخص کرده ام. محمود می داند. قبر من ساده باشد مثل دوستان شهیدم. بر آن کلمه سرباز بنویسید نه عبارت های عنوان دار 😔😭😔😔😭
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ۶.خانم اسدی لطفا از تشکیل هییت حسین جان توسط آقا حجت بزرگوار بفرمایید هیئت حسین جان ع از یک تشکل کوچک تو پایگاه بسیج صیاد شیرازی که اقا حجت فرماندش بود شروع به فعالیت کرد اوایل مراسم تو پایگاه برگزار میشد بعد مدتی چون تو مینودر هیئت نبود تو فلکه داربست میزدند تا اینکه سال۸۸ فعالیتهای هیئت به مسجد جامع المهدی منتقل شد شهید هدفشون جذب جوانان و نوجوانان و نگه داشتن اونها زیر بیرق اهل بیت ع بود به خاطر دارم اقا حجت برای انتخاب اسم خیلی دغدغه داشتن با انتخاب این اسم آروم شدند انتخاب اسم این هییت چگونه رقم خورد؟ با مشورت بچهای پایگاه و اینکه اقا حجت تو نوجوانی به هیئت حسین جان ع حاج منصور زیاد میرفتن یادم هست که گفتن نام حسین جان ع رو خیلی دوست دارن ۷.خانم اسدی تو زندگی نامه شهید حجت بزرگوار امده است که آقاحجت برات شهادتشون در آخرین زیارت کربلا گرفتن میشه دراین مورد بفرمایید شهادت آرزوی همیشگی اقا حجت بود اربعین ۹۴ اخرین سفر ایشون به کربلا که ۳۸ روز مشغول موکب زنی بودند از کربلا که برگشتند حال و هواشون عوض شده بود دائم به محمد حسین نگاه میکرد و میگفت خانم دل کندن از محمد حسین خیلی سخته چند خواب دیدند که اهلش نبودن که تعریف کنند فقط خنده از عمق جانش رو هرگز یادم نمیره که گفت یه خوابی دیدم اگه بشه چی میشه شهادت اقا حجت صله ای بود که از دست مادرشون گرفتن اقا حجت بابت مداحی هرگز هدیه ای رو قبول نکردند معتقد بودند باید صله از دست مادرشون بگیرن 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 📍دو چیز شما را تعریف می کند: ۱ـ بردباریتان وقتی هیچ چیزی ندارید ۲ـ ونحوه رفتارتان وقتی همه چیز دارید. 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ‍ ‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣2⃣ آه از نهاد صمد درآمده بود. بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی کردند و چندنفری گوشتش را جدا و بین مردمی که آن حوالی بودند تقسیم کردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند. نزدیک امامزاده، باغ کوچکی بود که وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت ها با خوشحالی گفتم: «آخ جون، آلبالو!» صمد رفت و مشغول چیدن آلبالو شد. چند بار صدایم کرد بروم کمکش؛ اما هر بار خودم را سرگرم کاری کردم. خواهر و زن برادرم که این وضع را دیدند، رفتند به کمکش. صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: «این ها را بده به قدم. او که از من فرار می کند. این ها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد.» تا عصر یک بار هم خودم را نزدیک صمد آفتابی نکردم. بعد از آن، صمد کمتر به مرخصی می آمد. مادرش می گفت: «مرخصی هایش تمام شده.» گاهی پنج شنبه و جمعه می آمد و سری هم به خانه ما می زد. اما برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما می آمد. هر بار هم چیزی هدیه می آورد. یک بار یک جفت گوشواره طلا برایم آورد. خیلی قشنگ بود و بعدها معلوم شد پول زیادی بابتش داده. یک بار هم یک ساعت مچی آورد. پدرم وقتی ساعت را دید، گفت: «دستش درد نکند. مواظبش باش. ساعت گران قیمتی است. اصل ژاپن است.» 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 ✅پیکرهای شهید سلیمانی و المهندس در حرم مطهر سیدالشهدا 😭😭😭😭 👌خوشا به سعادتتون #حاج_قاسم_سلیمانی #قاسم_سليماني #انتقام_سخت ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣2⃣ کم کم حرف عقد و عروسی پیش آمد. شب ها بزرگ ترهای دو خانواده می نشستند و تصمیم می گرفتند چطور مراسم را برگزار کنند؛ اما من و صمد هنوز دو کلمه درست و حسابی با هم حرف نزده بودیم. یک شب خدیجه من را به خانه شان دعوت کرد. زن برادرهای دیگرم هم بودند. برادرهایم به آبیاری رفته بودند و زن ها هم فرصت را غنیمت شمرده بودند برای شب نشینی. موقع خواب یکی از زن برادرهایم گفت: «قدم! برو رختخواب ها را بیاور.» رختخواب ها توی اتاق تاریکی بود که چراغ نداشت؛ اما نور ضعیف اتاقِ کناری کمی آن را روشن می کرد. وارد اتاق شدم و چادرشب را از روی رختخواب کنار زدم. حس کردم یک نفر توی اتاق است. می خواستم همان جا سکته کنم؛ از بس که ترسیده بودم. با خودم فکر کردم: «حتماً خیالاتی شده ام.» چادرشب را برداشتم که صدای حرکتی را شنیدم. قلبم می خواست بایستد. گفتم: «کیه؟!» اتاق تاریک بود و هر چه می گشتم، چیزی نمی دیدم. ـ منم. نترس، بگیر بنشین، می خواهم باهات حرف بزنم. صمد بود. می خواستم دوباره دربروم که با عصبانیت گفت: «باز می خواهی فرار کنی، گفتم بنشین.» اولین باری بود که عصبانیتش را می دیدم. گفتم: «تو را به خدا برو. خوب نیست. الان آبرویم می رود.» ادامه دارد...✒️ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
♦️ آخرین دست نوشته شهید سردار حاج قاسم سلیمانی در فرودگاه سوریه قبل از پرواز 🔹الهی لا تکلنی خداوندا مرا بپذیر خداوندا عاشق دیدارتم همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نموند. خداوندا مرا پاکیزه بپذیر #حاج_قاسم_سلیمانی #قاسم_سليماني #انتقام_سخت
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 وَ صَلِّ عَلَیهِم اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُم _ آنان را دعا کن ؛ زیرا دعای تو مایه ی آرامش آنهاست . توبه/١۰٣ #حاج_قاسم_سلیمانی #انتقام_سخت #قاسم_سليماني 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
@ostad_aali110.mp3
1.26M
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 🎥 کمک به در بندگی خدا 🔴 🔰 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 #قسمت_سوم ۶.خانم اسدی لطفا از تشکیل هییت حسین جان توسط آقا حجت بزرگوار بفرمایید هیئ
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ۸.خانم اسدی در طول زندگی مشترک جاهای بود که حس کنید آقاحجت عزیز ماندگار نیستن؟ بله هر وقت با هم صحبت میکردیم و من از آینده میگفتم که نوهامون دختر میشن و ... اقا حجت میگفت شرمندم خانم من اون موقع نیستم و این رو اینقدر با یقین میگفت که من گریه میکردم خوشون میگفتن من به شما مشق صبر دادم مطمئنم بعد من میتونی 😔 ۹.لطفا بفرمایید آقاحجت بزرگوار چگونه ب مدافعین حرم پیوستن اقا حجت خیلی پیگیر شدند که از طریق سپاه قزوین اعزام بشن ولی هر دفعه بهانه ای پیش میامد اقا حجت یک روز بعد شنیدن اخبار سوریه خیلی ناراحت شد و گفت شما راضی هستی من برم برای دفاع ار حرم خندیدم و گفتم شما نیازی نداری به اجازه من شما مختار هستی گفت نه میخوام راضی باشی گفتم اگه خودت هم نخوای بری من تشویقت میکنم تا پیش بی بی دو عالم سرافکنده نباشیم اقا حجت خیالش راحت شد و گفت منتظر باشم با سپاه برم دوباره باب شهادت بسته میشه پیگیری کردند از طریق دوستانشون که تهران بودند بلیط گرفتند و از مسیر لبنان عازم دمشق شدند ۱۰.آقا حجت بزرگوار چند اعزام ب سوریه داشتن ؟ اولین اعزام ایشون بود ۱۹ بهمن از خونه رفتند و ۲ اسفند به شهادت رسیدند 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 #قاسم_سلیمانی هزاران 🇮🇷« #سردارسلیمانی» 🇮🇷 #تربیت_کرد.👌🏴
🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 📷 برنامه تشییع پیکر شهید #قاسم_سلیمانی 🌀 سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 سلام آقااااااا...... آمدم ای شاه پناهم بده .... 😭😭😭😭😭 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜