#نامه_ای_برای_خدا
سلام خُدایِ عزیزِ من
این بار برخلاف تمام بارهای دیگر نیامده م که برایت غُر بزنم و بگویم که خیلی وقت است منتظرم و تو یادت نمی آید کسی را منتظر گذاشته ای!
.
این بار آمده م همه ش یعنی درواقع از اول تا اخر نامه ام را برایت پُر کنم از شکرگزاری.
.
میخواهم بنویسم که ممنون انقدر درد به جانم انداختی،ممنون که مسیر زندگی ام را به جای مسیری با رودها ودرخت های زیبا و زمینی هموار ، پُرکردی از خار و سنگلاخ و خشکی و درد.
من از تو بابت تمام لحظاتی که مجبورم کردی بلند شوم و روی پای خودم بایستم ممنونم. شاید اگر مجبور نمیشدم و اگر تو زیادی همه ش هوایم را داشتی تا همین حالا یاد نمیگرفتم که بایستم، چه برسد بر اینکه با پای لُخت مسیر سنگی زندگی را بگذرانم و جلو بروم.
.
حقیقتش امشب که از ناراحتیِ زیاد تپش قلب داشتم و سَر و چَشم هایم داشت از درد منفجر میشد یک آن به این فکر کردم که بهتر است تو را هم در ناراحتی ام دخیل کنم. تو قطعا بهتر از قُرص مسکن و فلان دوست و رفیق میدانی که چطور میشود حال آدم خوب شود. تو با تمام آن اندوه های بی پایان گذشته ، به من فهماندی که لازم نیست خودم تنهایی جلوی هر مشکلی بایستم و برای هرچیزی کمر خم کنم.
خدایا راستش میخواهم بگویم یک وقتها فکر میکنم اگر نگذاشته بودی تا اشتباه کنم ، هیچوقت لذت اشک های از سر پشیمانی را نچشیده بودم. بعد ممکن بود هیچوقت با مناجات پشیمانان خمس عشر اشکم نیاید. حتی دیگر بلد نبودم از عمق جانم حس کنم مقابلت ضعیفم و نیاز دارم به بخشایش بزرگ تو.
.
شاید غیر معمول باشد برای هر ادم دیگری اما ما آدم هایی که همه چیز زندگیمان را در کلمات زندگی میکنیم و میگذرانیم برای مناجات سحرهای رمضانمان هم مینویسیم. نه در پای سجاده، بلکه در مقابلِ کلیدهای لپ تاپمان. اصلا خداجان ممنون که به من کلمه را دادی که برای تو بنویسم. ممنون که به من توان دادی تا تندتند روی این کلیدها فشار دهم و کمی متفاوت تر از بقیه موارد با تو مناجات کنم.
اصلا خداجان ممنون که هستی. همین که وجود داری خیالم را تخت میکند. و حتی ممنون که بی آنکه من بگویم هم تا اخرش میمانی...حتی اگر رفیق نیمه راه این راه من باشم...!
|سحرِ دهم رمضان المبارک|
@be_vaghte_del313