eitaa logo
بچا‌‌نجباد(شهرستان‌ نجف آباد)
11.3هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
15.2هزار ویدیو
71 فایل
روبیکا https://rubika.ir/becha_nejebad ادمین کانال @salehe_saber ادمین تبلیغات @Roze_seffid کانال سدرة‌المنتهی https://eitaa.com/joinchat/4122804534C045091838b کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/3697410320C54660e1e4f
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
«صورتش همه خونی بود» مادر این جمله را که می‌گوید و مکث می‌کند، احساس می‌کنم جانش دارد از بدنش بیرون می‌رود... همه توانش را جمع می‌کند و تقلا می‌کند برای سوگ عمیقش کلمه‌ پیدا کند: « تا الان ندیدمش»... هنوز جوان رشیدش را ندیده و سه‌روز از آن لحظه‌های سخت که اولین بار صحنه‌های جان‌دادنِ پسر رشیدش زیر مشت و لگد و ضربه چاقوی آن جماعت گذشته. بغضش می‌شکند و توی‌گریه‌هایی تلخ، گم می‌شود: «من سه‌روز پیش رفتم دادگاه و‌ آنجا دیدم چطوری زدنش» بعد مظلومانه‌ترین و غریبانه‌ترین لحظه‌های روح‌الله زیر مشت و لگد جانی‌ها جلوی چشمش می‌آید: «یک دستش رو تنش بود و یک دست دیگر را...» دستش را مثل آن لحظه‌های روح‌الله بالا می‌برد و انگار آن لحظه با همه وجودش آرزو می‌کند خودش آنجا جای پسرش بود: « یک دست دیگرش را اینجوری کرده که نزننش... هزار نفر زدنش» جمله آخر توی سرم می‌پیچد؛ «هزار نفر زدنش»... غریب گیرآورده بودنش. امروز دو تا از قاتل‌هایش را ق.صاص کردند؛ حالا جانی‌ها دوره افتاده‌اند برای مرثیه‌خوانی برایشان. کاش مادر روح‌الله هیچ‌وقت نیاید و نبیند؛ مگر یک زن، چندبار باید بمیرد و زنده شود؟ 🆔@becha_nejebad