#کلام_استاد
☑️ ذکر مصیبت امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)
🔹ایام از یک طرف ایام و لیالی احیاء است، ایام و لیالی دعاست، ایام و لیالی عبودیت و بندگی کردن است و از طرف دیگر ایام شهادت مولای متقیان علی(ع) است، ایام شهادت آن مردی که یکی از بزرگترین بندگان خداست. بعد از پیغمبر اکرم(ص) ما بندهای به این بندگی سراغ نداریم.
🔹رسول اکرم به قاتل امیرالمؤمنین علی (ع) لقب «اَشْقَی الاْخِرین» داده بود. رسول خدا(ص) سخن به گزاف نمیگفت. برای آن این لقب را داده بود که با شهادت علی (ع) لطمه بزرگی به عالم اسلام وارد شد که غیر قابل جبران بود. اشخاص بزرگ همه وقت وجودشان مفید است، ولی گاهی از نظر اجتماعی در یک موقع خاصی قرار میگیرند که وجود آنها در آن موقع خیلی حساسیت پیدا میکند.
🔹یک شخصیت اجتماعی گاهی در یک موقعیت قرار میگیرد که سرنوشت یک ملت عظیم را در دست میگیرد و لحظات خاصی پیش میآید که اگر در آن لحظات از بین برود، از بین رفتنش از بین رفتن فرد نیست، از بین رفتن حق است، از بین رفتن یک رژیم و یک مسلک است.
🔹نتیجه طبیعی از میان رفتن علی (ع) روی کار آمدن خطرناکترین حزبی{خوارج} بود که تاریخ اسلام به خود دیده است. این است که فاجعه شهادت علی(ع)، قطع نظر از مقام قدس و قربی که علی(ع) در نزد خدا دارد، زیان بزرگی برای ملت مسلمان بود که اثرش برای همیشه در تاریخ باقی ماند.
🔹تخمین زدهاند در حدود چهل و پنج ساعت از ضربت خوردن علی(ع) تا وفات و شهادتش یعنی تا آن لحظهای که مرغ روحش به عالم ملکوت پرواز کرد فاصله شد و به نظر من این مدت چهل و پنج ساعت از حیرتانگیزترین دورههای زندگی علی(ع) است. شخصیت علی را در این چهل و پنج ساعت انسان میبیند. یقین و ایمان علی در این چهل و پنج ساعت بر دیگران نمایان میشود. از نظر خود او لحظات و ساعاتی است که جایزه خودش را گرفته است، مسابقه را به نهایت رسانده است، با کمال افتخار میخواهد نزد پروردگارش برود. علی(ع) چیز دیگری است.
🔹وقتی که در احد شهید نشد ناراحت شد. رفت خدمت رسول اکرم(ص): یا رسول الله شما به من اینطور فرموده بودید که خداوند شهادت را روزی من میکند، پس چطور من در احد شهید نشدم؟ فرمود: علی جان دیر نمیشود، تو حتماً شهید این امت خواهی بود. بعد پیغمبر(ص) یک سؤال مانندی از علی(ع) کرد: علی جانم! بگو آن وقتی که در بستر شهادت افتاده باشی چگونه صبر خواهی کرد؟ چه جوابی میدهد! یا رسولَ الله! آنجا که جای صبر نیست، آنجا جای بُشری است و جای شکر و سپاسگزاری است.
🔹همیشه علی(ع) به دنبال این گم گشته خودش میرفت. اجمالاً میدانست که این فرق او در راه خدا شکافته خواهد شد. میگفت خدایا آن لحظه نازنین، آن لحظه زیبا، آن لحظه پرلذّت و پربهجت چه لحظهای خواهد بود؟ پیغمبر(ص) به علی(ع) فرموده بود که شهادت تو در ماه رمضان است، در آن ماه رمضان سال 41 هجری علی(ع) مثل اینکه قلبش احساس کرده بود که دیگر هرچه میخواهد واقع بشود در این ماه رمضان واقع میشود. بچههای علی(ع) احساس کرده بودند که در این ماه رمضان علی(ع) یک حالت انتظار و اضطراب و دلهرهای دارد، مثل اینکه انتظار یک امر بزرگی را میکشد.
🔹یکی از آن جملههای بسیار زیبای امیر المؤمنین(ع) که در خلال همین چهل و پنج ساعت ایراد کرده این است؛ دیگران خیلی مضطرب و ناراحت بودند، اشک میریختند و گریه میکردند ولی خودش اظهار بشاشت میکرد، فرمود: به خدا قسم که اگر مُردم من هیچ کراهتی ندارم، یک ذرّه کراهت ندارم. این برای من یک امر نشناختهای نبود، یک مهمان ناشناختهای نبود، یک مهمان شناخته شده بود. بعد فرمود: میدانید مَثَل من مَثَل کیست؟ مَثَل آن عاشقی است که به دنبال مطلوب و معشوق خودش میرود و او را مییابد. مَثَل من مَثَل آن تشنهای است که در یک شب تاریک دنبال آب میرود ناگهان آب را پیدا میکند، چقدر خوشحال میشود!
(این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.)
📚 آزادی معنوی، صفحه 53 و بیست گفتار، صفحه 220
🇮🇷بدون مرز
@bedonemarz
@bedonemarz
#کلام_استاد
✅ مسأله فلسطین
🔹اگر میخواهیم به خودمان ارزش بدهیم، اگر میخواهیم در نزد خدا و پیغمبر خدا(ص) محترم باشیم، باید این اصل را زنده کنیم. اگر پیغمبر اسلام زنده میبود، امروز درباره چه مسئلهای میاندیشید؟ واللهِ و باللهِ قسم میخورم که پیغمبر اکرم(ص) در قبر مقدسش امروز از یهود میلرزد. این یک مسئله دودوتا چهارتاست. اگر کسی نگوید، گناه کرده است. من اگر نگویم واللهِ مرتکب گناه شدهام، و هر خطیب و واعظی اگر نگوید مرتکب گناه شده است.
🔹گذشته از جنبه اسلامی، قضیه فلسطین مربوط به دولتی از دولتهای اسلامی هم نیست؛ مربوط به یک ملت است، ملتی که او را به زور از خانهاش بیرون کردهاند. تاریخچه فلسطین چیست؟ مدعی هستند که در سه هزار سال پیش دو نفر از ما (داود و سلیمان) برای مدت موقتی در آنجا سلطنت کردهاند. تاریخ را بخوانید؛ در تمام این مدت دو سه هزار ساله، کی بوده است که سرزمین فلسطین به یهود تعلق داشته است؟ کی بوده است که بیشتر سرزمین فلسطین مال ملت یهود باشد؟ قبل از اسلام هم مال آنها نبود، بعد از اسلام هم مال آنها نبود. روزی که مسلمین فلسطین را فتح کردند، فلسطین دراختیار مسیحیها بود، چطور شد که یکدفعه نام وطن یهودی به خود گرفت؟ یکی از قضایایی که کارنامه قرن ما را تاریک میکند همین قضیه است.
🔹واللهِ و باللهِ ما در برابر این قضیه مسئولیم. به خدا قسم مسئولیت داریم. به خدا قسم ما غافل هستیم. واللهِ قضیهای که دل پیغمبر اکرم(ص) را امروز خون کرده است، این قضیه است. داستانی که دل حسین بن علی(ع) را خون کرده، این قضیه است. اگر میخواهیم به خودمان ارزش بدهیم، اگر میخواهیم به عزاداری حسین بن علی(ع) ارزش بدهیم، باید فکر کنیم که اگر حسین بن علی(ع) امروز بود و خودش میگفت برای من عزاداری کنید، میگفت چه شعاری بدهید؟ اگر حسین بن علی(ع) بود میگفت: اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد.
🔹ما چه جوابی در مقابل اسلام و پیغمبر خدا(ص) داریم؟ به خدا خجالت دارد ما خودمان را مسلمان بدانیم، خودمان را شیعه علی بن ابیطالب(ع) بخوانیم. اصلاً من باید بگویم بعد از این، داستانی را که ما از علی بن ابیطالب(ع) نقل میکنیم، حرام است که دیگر در منابر نقل کنیم که روزی علی بن ابیطالب(ع) شنید دشمن به کشور اسلامی حمله کرده است. فرمود: "شنیدهام زینت یک زن مسلمان را یا زنی که در حمایت مسلمانان است گرفتهاند؛ شنیدهام دشمن سرزمین مسلمین را غارت کرده است، مردانشان را کشته یا اسیر کرده است، متعرّض زنان آنها شده است، زیورها را از گوش و دست زنها جدا کرده است، اگر یک مرد مسلمان با شنیدن این خبر دق کند و بمیرد، سزاوار است و مورد ملامت نیست".
🔹آیا ما وظیفه نداریم که کمک مالی به آنها بکنیم؟ آیا اینها مسلمان نیستند، عزیزان ندارند؟ آیا اینها برای حق مشروع بشری قیام نمیکنند؟ واللهِ این انفاق واجب است، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است. اولین سؤالی که بعد از مردن از ما میکنند همین است که در زمینه همبستگی اسلامی چه کردید؟ پیغمبر(ص) فرمود: «هرکس بشنود صدای مسلمانی را که فریاد میکند: مسلمانان به فریاد من برسید، و او را کمک نکند، دیگر مسلمان نیست». چه مانعی دارد که ما برای اینها حساب باز کنیم؟ چه مانعی دارد که مقدار کمی از درآمد خودمان را اختصاص به اینها بدهیم؟ چرا یهودیان دنیا کمک بکنند و ملتهای دیگر آنها را تحسین کنند، بارک الله بگویند، ملتِ بیدار بگویند، ولی ما نکنیم؟ مردم بیدار آن مردمی هستند که فرصت شناس باشند، دردشناس باشند، حقایق شناس باشند. پس بیاییم به خودمان ارزش بدهیم، به کار و فکر خودمان ارزش بدهیم، به کتابهای خودمان ارزش بدهیم، به پولهای خودمان ارزش بدهیم، خودمان را در میان ملل دنیا آبرومند کنیم.
(این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.)
📚 حماسه حسینی، جلد 1،صفحه 270
🇮🇷بدون مرز
@bedonemarz
@bedonemarz
#کلام_استاد
⛔️خصوصیات فتنه
🔹جمله ای در نهج البلاغه هست؛ امیرالمؤمنین(ع) راجع به فتنه ها بیان می کنند که فتنه چهرهاش یک جور است، پشت سرش جور دیگر. می فرماید: «انَّ الْفِتَنَ اذا اقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ اذا ادْبَرَتْ نَبَّهَتْ». جمله های عجیبی است: فتنه وقتی که پدید می آید حکم غبارهایی را دارد که در فضا پیدا می شود، یا حکم تاریکی را دارد که در تاریکی انسان نمی بیند: دروغها پیدا می شود، شایعات پیدا می شود، هیجانها و احساسات زیاد پیدا می شود، لَه پیدا می شود، علیه پیدا می شود. اصلًا آدم در می ماند که چگونه قضاوت کند، و در فتنه واقع می شود. ولی همینکه فتنه خوابید، مثل این است که ظلمت از بین رفت و غبارها نشست. آن وقت انسان نگاه می کند، چیز دیگری می بیند؛ می بیند آنچه که در تاریکی می دید، غیر از این است که اکنون در روشنایی می بیند.
🔹خطبه 51 نهج البلاغه استفاده باطل از حق را به خوبی نشان می دهد. حضرت علی (ع) در این خطبه می فرماید:
🔸«انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتّبع»؛همانا آغاز فتنه ها و نابسامانی ها هواهای نفسانی است که متتبّع واقع می شوند (یعنی انسانهایی تحت تأثیر هواهای نفسانی خودشان قرار می گیرند و بعد به جای اینکه خدا را پرستش کنند هواهای نفسانی را پرستش می کنند و دنبال خواسته هایشان می روند).
🔸«و احکام تبتدع»؛ و بعد احکامی است که بدعت گزارده می شوند. یعنی کسی که می خواهد دنبال هوای نفسش برود از چه استفاده می کند؟ از نیروی حق. بدعتی را در لباس دین وارد می کند؛ چون می داند نیرو از آن دین و مذهب است. اگر بگوید من چنین حرفی میزنم کسی حرفش را قبول نمی کند؛ لذا شروع می کند چیزی را به نام دین بیان کردن و می گوید فلان آیه قرآن این مطلب را بیان کرده است و مقصودش این است، یا حدیثی جعل می کند که پیامبر(ص) چنین فرمود، امام جعفر صادق(ع) چنین فرمود، یعنی از نیروی قرآن و پیغمبر و امام استفاده می کند و روی چیزی که حقیقت نیست مارک حقیقت می زند. «یخالف فیها کتاب اللّه»؛ کتاب خدا در آن احکام مورد مخالفت قرار می گیرد.
🔸«و یتولّی علیها رجال رجالا علی غیر دین اللّه»؛ آنگاه افرادی با هم متّحد و متّفق می شوند و حزب و جمعیتی تشکیل می دهند ولی به غیر دین خدا، بر اساس همان بدعت؛ و به عنوان دفاع از این بدعت آن را به صورت دین بین مردم تبلیغ می کنند.
🔸بعد حضرت فلسفه مطلب را ذکر می کند و چه عالی می فرماید:«فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف علی المرتادین»؛ پس اگر باطل از امتزاج و آمیختگی با حق جدا باشد و با حق مخلوط نباشد، مردم حق جو منحرف نمی شوند(چون اغلب مردم، «مرتاد» یا حقگرا هستند، ولی می آیند حق را با باطل مخلوط و ممزوج می کنند و امر بر مردم مشتبه می شود؛ یعنی مردم حق را با باطل اشتباه می گیرند و باطل را با مارک حق میخرند. اگر باطل از حق جدا شود و با آن در نیامیزد بر مرتادان و طالبان حق مخفی نمی ماند، و اکثریت مردم طالب حق هستند نه طالب باطل).
🔸«و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین»؛ و اگر حق از پوشش باطل جدا شد و آزاد گردید، زبان بد خواهان از آن قطع می گردد (چون اگر حقّ و باطل مخلوط شوند عدّهای آن را حقّ محض می بینند، بعد به آثارش نگاه می کنند می بینند آثار بد دارد؛ معاندها زبانشان دراز می شود که این دین و مذهب شما هم خراب از آب در آمد؛ دیگر نمی دانند که این خرابی ها و آثار سوء مال باطل است نه مال حق. حق هرگز طوری رفتار نمی کند که زبان معاندین بر او دراز شود).
📚تعلیم و تربیت در اسلام، صفحه 258
📚نبرد حق و باطل، صفحه 51
🇮🇷 بدون مرز
https://eitaa.com/joinchat/1644822562C2eae0dcc44
#کلام_استاد
❇️شخصیت حضرت زینب کبری(س)
🔹یکی از زنان اسلام که مایه افتخار جهان است زینب کبری (س) است. تاریخ نشان میدهد که حوادث خونین و مصائب بینظیر کربلا زینب را به صورت پولاد آبدیده درآورد. زینبی که از مدینه خارج شد با زینبی که از شام به مدینه برگشت یکی نبود. زینبی که از شام برگشت رشد یافتهتر و خالصتر بود. حتی آنچه در خلال حوادث اسارت ظهور کرده با آنچه در خلال ایام کربلا در زمانی که هنوز برادر بزرگوارش زنده بود و مسئولیت به عهده زینب گذاشته نشده بود از زینب ظهور کرد فرق دارد.
🔹یکی از زنان فاضله مسلمان عرب در زمان ما به نام دکتر عایشه بنتالشاطی کتابی درباره زینب نوشته به نام بَطَلَةُ کربلا یعنی بانوی قهرمان کربلا. این بطولت و قهرمانی قسمت زیادش معلول همان حوادث و شداید کربلاست. حوادث کربلا بود که زبان زینب کبری را به آنچنان خطابه غرّا و آتشینی در مجلس یزید جاری کرد که همه شنیدهاید.
🔹ابوتمام میگوید: لَوْلاَ اشْتِعالُ النّارِ فی ما جاوَرَتْ ما کانَ یعْرَفُ طیبُ عَرْفِ الْعودِ؛ اگر آتش در کنار چوب عود مشتعل نشود و داغی و سوزندگی آن عود را نگیرد بوی خوش عود ظاهر نمیگردد. تا آتش نباشد، تا درد و سوزش نباشد، هنر چوب عود ظاهر نمیگردد. سعدی در همین مضمون میگوید: قول مطبوع از درون سوزناک آید که عود چون همی سوزد جهان از وی معطر میشود. رودکی میگوید: اندر بلای سخت پدید آید فضل و بزرگواری و سالاری.
📚بیست گفتار، صفحه 139
🌹 سالروز ولادت عقیله بنیهاشم حضرت زینب کبری سلامالله علیها مبارک باد!
🇮🇷 بدون مرز
https://eitaa.com/joinchat/1644822562C2eae0dcc44
#کلام_استاد
✅شناخت حق و باطل
🔸طه حسین، ادیب و نویسنده معروف مصری معاصر، در کتاب «علی و بنوه» داستان مردی را نقل میکند که در جریان جنگ جمل دچار تردید میشود، با خود میگوید چطور ممکن است شخصیتهایی از طراز طلحه و زبیر برخطا باشند؟! درد دل خود را با خود علی(ع) در میان میگذارد و از خود علی(ع) میپرسد که مگر ممکن است چنین شخصیتهای عظیم بیسابقهای بر خطا روند؟ علی(ع) به او میفرماید: «انَّک لَمَلْبوسٌ عَلَیک. انَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لایعْرَفانِ بِاقْدارَ الرِّجالِ، اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اهْلَهُ، وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ اهْلَهُ».
🔸یعنی تو سخت در اشتباهی، تو کار واژگونه کردهای. تو به جای اینکه حق و باطل را مقیاس عظمت و حقارت شخصیتها قرار دهی، عظمتها و حقارتها را که قبلاً با پندار خود فرض کردهای، مقیاس حق و باطل قراردادهای. تو میخواهی حق را با مقیاس افراد بشناسی! برعکس رفتار کن. اول خود حق را بشناس، آن وقت اهل حق را خواهی شناخت؛ خود باطل را بشناس، آن وقت اهل باطل را خواهی شناخت. آن وقت دیگر اهمیت نمیدهی که چه کسی طرفدار حق است و چه کسی طرفدار باطل، و از خطا بودن آن شخصیتها در شگفت و تردید نخواهی بود.
🔸طه حسین پس از نقل جملههای بالا میگوید: «من پس از وحی و سخن خدا، جوابی پرجلالتر و شیواتر از این جواب ندیده و نمیشناسم».
📚سیری در نهج البلاغه، صفحه 35
🇮🇷 بدون مرز
https://eitaa.com/joinchat/1644822562C2eae0dcc44
#کلام_استاد
❇️ مهدویت، یک فلسفه بزرگ جهانی
🔹کوشش کنید فکر خودتان را در مسئله حضرت حجت با آنچه که در متن اسلام آمده تطبیق بدهید. غالب ما این مسئله را به صورت یک آرزوی کودکانه یک آدمی که دچار عقده و انتقام است درآورده ایم. گویی حضرت حجت فقط انتظار دارند که کی خداوند تبارک و تعالی به ایشان اجازه بدهند که مثلا بیایند ما مردم ایران را غرق در سعادت کنند یا شیعه را غرق در سعادت کنند، آنهم شیعه هایی که ما هستیم که شیعه نیستیم. نه، این یک فلسفه بزرگ جهانی است، چون اسلام یک دین جهانی است، چون تشیع به معنی واقعی اش یک امر جهانی است. این را ما باید به صورت یک فلسفه بزرگ جهانی تلقی کنیم.
🔹وقتی قرآن میگوید: وَلَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ انَّ الْارْضَ یرِثُها عِبادِی الصّالِحونَ، صحبت از زمین است، نه صحبت از این منطقه و آن منطقه و این قوم و آن نژاد.
1⃣اولًا امیدواری به آینده است که دنیا در آینده نابود نمیشود. اصول دین و مذهب به ما میگوید: زندگی سعادتمندانه بشر آن است که در آینده است.
2⃣دوم: آن دوره، دوره عقل و عدالت است. شما میبینید یک فرد سه دوره کلی دارد: دوره کودکی که دوره بازی و افکار کودکانه است، دوره جوانی که دوره خشم و شهوت است، و دوره پیری که دوره پختگی و استفاده از تجربیات و دوره حکومت عقل است. اجتماع بشری هم همینطور است. اجتماع بشری سه دوره را باید طی کند. یک دوره، دوره اساطیر و افسانهها و به تعبیر قرآن دوره جاهلیت است. دوره دوم دوره علم است، ولی علم و جوانی، یعنی دوره حکومت خشم و شهوت. آیا دورهای نخواهد آمد که آن دوره، حکومت، نه حکومت اساطیر باشد و نه حکومت خشم و شهوت؟! دورهای که واقعاً در آن دوره معرفت و عدالت و صلح و انسانیت و معنویت حکومت کند؟ چگونه میشود که چنین دورهای نیاید؟! مگر میشود که خداوند این عالم را خلق کرده باشد و بشر را به عنوان اشرف مخلوقات آفریده باشد، بعد بشر به دوره بلوغ خودش نرسیده یکمرتبه تمام بشر را زیرورو کند؟!
🔹پس مهدویت یک فلسفه بسیار بزرگ است. ببینید مضامینی که ما در اسلام داریم چقدر عالی است! نزدیک ماه مبارک رمضان است، دعای افتتاح را موفق خواهید بود و در شبهای ماه مبارک رمضان خواهید خواند. قسمت زیادی از آخر این دعا اختصاص به وجود مقدس حضرت حجت دارد که من همانها را میخوانم و دعای من هم همانها خواهد بود: «اللهُمَّ انّا نَرْغَبُ الَیک فی دَوْلَةٍ کریمَةٍ تُعِزُّبِهَا الْاسْلامَ وَ اهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اهْلَهُ وَ تَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ الی طاعَتِک وَالْقادَةِ الی سَبیلِک»
🤲 خدایا تو را به ذات مقدست و به حقیقت اولیاء کرامت قسم میدهیم که ما را از کسانی قرار بده که شایسته این آرزوی بزرگ بوده باشیم.
📚سیری در سیره ائمه اطهار، صفحه 259
🇮🇷 بدون مرز
https://eitaa.com/joinchat/1644822562C2eae0dcc44
#کلام_استاد
❇️شب قدر بهتر است از هزار ماه
🔸قرآن به طور اجمال و سربسته این مطلب را برای ما بیان کرده: «قرآن را در شب قدر نازل کردیم و تو چه میدانی شب قدر چیست!». این «تو چه میدانی!» البته خطاب به پیغمبر است، ولی مثل خیلی از خطابهای دیگر مقصود، مردم است. یعنی انسان چه میداند که شب قدر چیست! حال، چه چیزی از این یک شب بهتر است از هزار ماه؟ ارزش عبادتش. برای ما هم ارزش عبادتش بیشتر است از هزار ماهی که در آن، شب قدر نباشد. ما در نماز میخوانیم: «اِیاک نَعْبُدُ وَ اِیاک نَسْتَعینُ». عبادت وقتی با حالت جمعی باشد بیشتر بالا میرود. وقتی روحهای دیگر حالت عِلوی پیدا کردهاند، بر روحهای تاریک مثل روحهای ما هم اثر میگذارد. اینکه سحرها برای عبادت بهتر است و روح انسان در سحر برای عبادت آمادهتر است و بیشتر حضور قلب دارد، یک مقدار برای این است که در آن وقت پاکانی و روحهای بزرگ و قویی هستند (قدر متیقّنش وجود مقدس حضرت حجت) که در حال عبادتند. امروز درباره عالم ماده ثابت شده که وقتی کسی فکر میکند موج فکریاش به آن سر دنیا میرسد، تا چه رسد به امواج روحی، که ما نمیتوانیم درک کنیم. شعاع روح آنها بر دیگران هم اثر میگذارد.
🔸حال اگر شب شب قدر باشد، شبی باشد که امام در چنین هیجانی و در چنین حالت قربی است و جوّ روحی عالم به گونهای است که درهای زمین و آسمان به روی یکدیگر باز شده، در آن شب افرادی مثل ما هم اگر ولو ذرهای هماهنگی نشان بدهیم، فیضی که میتوانیم ببریم برابر است با هزار سال شب دیگر که بخواهیم عبادت کنیم؛ یعنی آن جوّ روحی که در آن شب به وجود میآید آنقدر بالابرنده است و برای احیاء و زنده داشتن شب مناسب است که برتری دارد بر هزار ماهی که شبهای سادهای داشته باشد و این وضع در آن شبها وجود نداشته باشد.
📚آشنایی با قرآن، جلد 14، صفحه 86
🇮🇷 بدون مرز
https://eitaa.com/joinchat/1644822562C2eae0dcc44
#کلام_استاد
❇️اِنّا اَعْطَیناک الْکوْثَرَ
🔸پیغمبر اکرم از خدیجه سه دختر پیدا کردند: زینب، امّ کلثوم و کوچکترین آنها فاطمه سلام الله علیها، و دو پسر (و به قولی سه یا چهار پسر): قاسم و عبدالله یا عبیدالله. پسرهای خدیجه مُردند و دخترها ماندند. هنوز دوران مکه است. دشمن ها خوشحال شدند، گفتند که او بکلی منقطع الآخِر شد؛ آدمی که پسر ندارد بچه ندارد و آدمی هم که بچه ندارد دیگر کسی بعد از او نیست که نام او را حفظ کند و دینش را نگهداری کند. چون قبیلهای فکر میکردند میگفتند «این اگر اولادی داشته باشد بعد آنها میآیند فکر و نام و کتاب و دینش را نگهداری میکنند. اولاد که از این نماند، پس این ابتر است.» ابتر یعنی ناقص.
🔸این است که قرآن فرمود: اِنّا اَعْطَیناک الْکوْثَرَ ما به تو کوثر دادیم. مسلّم در «کوثر» خیر کثیر نهفته است. ولی آیا مقصود از «کوثر» خیر کثیر است یا چیزی که منشأ خیر کثیر است؟ ظاهرا دومی است. البته منشأ خیر کثیر هم خیر کثیر است. یعنی ما به تو چیزی دادیم که از او خیر کثیر برمیخیزد، یک منبع خیری به تو دادهایم که هرگز منقطع نخواهد شد. حال مقصود چیست، بعد عرض میکنم. چیزی ما به تو دادهایم که هرگز منقطع نخواهد شد، منبعی که برای همیشه جوشان است. قرآن هیچ تفسیر نمیکند که آن چشمه فزاینده چیست.
🔸مقصود از آن منبع جوشان چیست؟ بعضی گفتهاند مقصود این است که ما به تو نبوت و وحی و قرآن دادیم و در واقع ما چیزی به تو دادیم که صدها هزار برابرِ فرزند ذکور، آن اثری که باید داشته باشد دارد. در واقع ما کاری برای تو کردیم که تو را پدر بشر قرار دادیم. بعض دیگر گفتهاند مقصود همان نهر کوثری است که در قیامت است. و بعضی گفتهاند مقصود ذریه کثیر است و در واقع مقصود شخص حضرت زهراست؛ یعنی دختری ما به تو دادیم که از این دختر، تو آنقدر فرزند پیدا کنی ـ آنهم چه فرزندانی! و ائمه از ذریه او پیدا بشوند ـ که هیچ صاحبْ پسری این طور نیست. قرینه اینکه مقصود از کوثر چنین چیزی است این است که بعد میفرماید: اِنَّ شانِئَک هُوَ الاَْبْتَرُ دشمن تو خودش یک آدم بیدنباله است؛ یعنی: پس تو دنبالهدار هستی، دنباله تو از ناحیه فرزندان قطع نمیشود. چون قرآن تصریح نکرده، شامل همه اینها میشود. خدا یک منبع خیری به پیغمبر داد که از آن منبع خیر همه اینها پیدا شد. حضرت زهرا هم اگر پیدا شد، از آن پیدا شد؛ آن نهری هم که در قیامت هست از این پیدا شد، و آن منبع خیر ـ همان طور که بسیاری از مفسرین گفتهاند ـ همان چشمه فیاض وحی و نبوت است.
📚آشنایی با قرآن، جلد14،صفحه225
🇮🇷 بدون مرز
https://eitaa.com/joinchat/1644822562C2eae0dcc44
#کلام_استاد
☑️امام باقر(علیه السلام) و مرد مسیحی
🔸امام باقر، محمدبن علی بن الحسین(علیه السلام)، لقبش «باقر» است. باقر یعنی شکافنده. به آن حضرت «باقرالعلوم» میگفتند، یعنی شکافنده دانشها.
مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء، کلمه «باقر» را تصحیف کرد به کلمه «بقر»، به آن حضرت گفت: «انت بقر». امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی گفت: «نه، من بقر نیستم، من باقرم.».
🔹مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود.
🔸شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمیشود.
🔹مادرت سیاه و بیشرم و بدزبان بود.
🔸اگر این نسبتها که به مادرم میدهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی.
مشاهده این همه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند. مرد مسیحی بعداً مسلمان شد.
📚داستان راستان، جلد1، صفحه 48
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
#کلام_استاد
🔸امشب و فردا تعلق دارد به حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه؛ سوم شعبان و ولادت آن بزرگوار است. اهل ایمان به چنین ولادتی خوشحال و مسرور میشوند، چون میدانیم که- گذشته از هر امر دیگر- پیغمبر اکرم با این ولادت فوقالعاده خوشحال و مسرور شد. شَیعَتُنا مِنّا، خُلِقوا مِنْ فاضِلِ طینَتِنا، یحْزَنونَ لِحُزْنِنا وَ یفْرَحونَ لِفَرَحِنا. خلاصهاش این است که شیعیان ما در حزن ما محزون و در سرور ما خوشحال و مسرور هستند. بنابراین روزی است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام و صدّیقه طاهره سلام الله علیها همه در مثل چنین روزی خوشحال و مسرورند. ما شیعیان که ادعای تشیع میکنیم، در این اعیاد بیش از اینها [باید اظهار سرور کنیم] اگرچه شیعیان در ولادت حضرت سیدالشهداء به نسبت اعیاد دیگر- نه به نسبت شایستگی وقت و زمان- بیشتر اظهار سرور و شادمانی میکنند. ولی بیش از اینها لازم است که علائم و آثار و نشانههای این شادمانی در چهره همه ما پیدا باشد و در زندگی ما این علائم و نشانهها ظاهر و بارز باشد.
🔸در آن حدیث فرمود: «انَّ لِلْحُسَینِ مَحَبَّةً مَکنونَةً فی قُلوبِ الْمُؤْمِنینَ» یک محبت پوشیدهای [نسبت به حسین علیه السلام در دلهای مؤمنین هست] (مکنون یعنی در آن سرّ ضمیر، در آن ضمیر باطن و ناآشکار)؛ در آن ضمیر ناآشکار هر مؤمنی محبت حسین بن علی علیه السلام هست. البته در ضمیر ناآشکار و آشکار هر مؤمنی محبت پیغمبر خدا هم هست و باید باشد، همینطور محبت امیرالمؤمنین، حضرت زهرا و سایر ائمه هدی؛ ولی قضیه این است که برای بعضی از ائمه جریانهایی پیش آمده است که آن جریانها توانسته لااقل قسمتی از واقعیت آنها را نشان دهد و بارز و ظاهر کند. والّا فرق نمیکند، همه آنها نور واحد هستند. امام حسین علیه السلام در قضایا و مسائل عاشورا از وجود مقدسش آنقدر فضائل ظهور و بروز کرد که امکان ندارد کسی واقعاً مؤمن باشد و در عمق دل و روحش امام حسین علیه السلام را دوست نداشته باشد.
🔸روزی پیغمبر اکرم به خانه علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها آمدند. در آن وقت امام حسن و امام حسین دو طفل کوچک بودند. حضرت رسول در آن روز مدتی نشستند و جلسه خیلی خوب و خوشی بود و غذایی تناول فرمودند و خیلی مسرور و خوشحال بودند و همه چنین بودند. بعد رفتند در کنار آن اتاق، ایستادند به نماز خواندن و مقداری نماز خواندند. بعد از نماز حالت دگرگونی برای ایشان پیدا شد که بعد شروع کردند به گریه کردن و گریه زیادی کردند. این امر قهراً سبب بهت و تعجب همه شد که چه شد، جلسهای که این همه توأم با سرور و خوشحالی بود، پیغمبر اکرم بعد از نماز یکمرتبه به گریه افتادند، علت قضیه چیست؟
🔸ظاهراً ناقل حضرت امیر هستند. تعبیر عجیبی است. آن طور که یادم میآید فرمود: هیچ کدام از ما به خود جرأت نداد که از پیغمبر اکرم علت گریه را سؤال کند.فهمیدیم یک امر تازهای است، پیغمبر است و خبر از آسمان و وحی و اینگونه مسائل. روایت میگوید یک وقت امام حسین، همین طفل کوچک، از جا حرکت کرد رفت مقابل جدش که نشسته بود، اول دو پای کوچکش را یکی روی این زانوی جدش و یکی روی آن زانوی دیگر گذاشت. بعد سر جدش را محکم به سینهاش گرفت و چسباند. میدانید در این حال، وقتی که بدنها با یکدیگر تماس میگیرد، یک بچه کوچک، طفل بسیار بسیار عزیز پیغمبر و آن علائقی که پیغمبر دارد، چگونه آن محبتهای پیامبر به جوش میآید. دستهایش را هم به سر پیامبر قلاب کرد و چسباند. همین که خوب پیامبر را محکم در بغل گرفت و مطمئن شد که تمام عواطف او را به جوش آورده است، یکمرتبه گفت: «یا جَدّاه! ما یبْکیک» پدر جانم چرا گریه میکنی؟ علتش را به ما بگو. آنگاه پیغمبر اکرم شرح داد، فرمود: جبرائیل بر من نازل شد و در این حال آینده فرزندان مرا برای من شرح داد و از آن جمله اینکه بر حسین من چه خواهد گذشت و در کجا دفن خواهد شد و بعد قبرش چگونه مطاف زوّار خواهد بود! اینها نشانههای زیادی است از محبت پیغمبر اکرم نسبت به حسین بن علی علیه السلام؛ لهذا فرمود: «حُسَینٌ مِنّی وَ أَ نَا مِنْ حُسَینٍ، احَبَّ اللهُ مَنْ احَبَّ حُسَیناً» حسین از من است و من از حسینم؛ خدا دوست میدارد هر کسی را که حسین من را دوست بدارد.
📚 آشنایی با قرآن، جلد 8، صفحه 313
🇮🇷 بدون مرز
https://eitaa.com/joinchat/1644822562C2eae0dcc44
#کلام_استاد
✅ مقام حضرت ابوالفضل العبّاس(علیه السلام)
🔹مقام جناب ابوالفضل(ع) بسیار بالاست. ائمّه ما فرمودهاند: «انَّ لِلْعَبّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللهِ یغْبَطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهَداءِ یوم القیامة»، عباس(ع) مقامی نزد خدا دارد که همه شهداء غبطه مقام او را میبرند.
🔹متأسفانه تاریخ از زندگی آن بزرگوار اطلاعات زیادی نشان نداده؛ یعنی اگر کسی بخواهد کتابی در مورد زندگی ایشان بنویسد مطلب زیادی پیدا نمیکند.
🔹 ولی مطلب زیاد به چه درد میخورد؟ گاهی یک زندگی یک روزه یا دو روزه یا پنج روزه یک نفر که ممکن است شرح آن بیش از پنج صفحه نباشد، آنچنان درخشان است که امکان دارد به اندازه دهها کتاب ارزش آن شخص را ثابت کند، و جناب ابوالفضل العبّاس(ع) چنین شخصی بود.
📚 کتاب حماسه حسینی، جلد 1، صفحه 339
🇮🇷 بدون مرز
https://eitaa.com/joinchat/1644822562C2eae0dcc44
#کلام_استاد
بررسی مسأله ولایتعهدی امام رضا علیه السلام(۱)
✅چرا مأمون، حضرت امام رضا(ع)را به عنوان ولی عهد خویش منصوب کرد؟
🔹بسيارى از فرنگيها معتقدند كه مأمون واقعاً شيعه بود، واقعاً معتقد و علاقهمند به آل على بود. مأمون روی عقیده و خلوص نیت ولایتعهد را به حضرت رضا تسلیم کرد و حوادث روزگار مانع شد، زیرا حضرت رضا به اجل طبیعی از دنیا رفت و موضوع منتفی شد. از نظر علماى شيعه اين فكر كه مأمون از اول حسن نيت داشت و تا آخر هم بر حسن نيت خود باقى بود مورد قبول نيست. قرائن هم برخلاف آن است. اگر مطلب تا اين مقدار صميمى و جدى مىبود عكس العمل حضرت رضا در مسأله قبول ولايتعهد به اين شكل نبود. ما مىبينيم حضرت رضا قضيه را به شكلى كه جدى باشد تلقى نكردهاند.
🔹فرض ديگر اين است كه مأمون در ابتداى امر صميميت داشت ولى بعد پشيمان شد. در تاريخ هست كه مأمون وقتى كه خودش اين پيشنهاد را كرد گفت: زمانى برادرم امين مرا احضار كرد. من نرفتم و بعد لشكرى فرستاد كه مرا دست بسته ببرند. ديدم روحيه سران سپاه من بسيار ضعيف است؛ براى من ديگر تقريباً جريان قطعى بود كه قدرت مقاومت با برادرم را ندارم و مرا خواهند گرفت وسرنوشت بسيار شومى خواهم داشت. روزى بين خود و خداى خود توبه كردم. دستور دادم كه آب آوردند، بدن خودم را شستشو دادم. سپس دستور دادم لباسهاى پاكيزه سفيد آوردند و در همين جا آنچه از قرآن حفظ بودم خواندم و چهار ركعت نماز بجا آوردم و بين خود و خداى خود عهد كردم (نذر كردم) كه اگر خداوند مرا حفظ و نگهدارى كند و بر برادرم پيروز گرداند، خلافت را به كسانى بدهم كه حق آنهاست؛ و اين كار را با كمال خلوص قلب كردم. و من چون از خدا اين استجابت دعا را ديدم، مىخواهم به نذرى كه كردم و به عهدى كه كردم وفا كنم.
شیخ صدوق و ظاهراً شیخ مفید هم [بر این عقیده بوده اند.] شيخ صدوق در كتاب «عيون اخبار الرضا» عقيدهاش اين است كه مأمون در ابتدا حسن نيت داشت، واقعاً نذرى كرده بود، در آن گرفتار شديدى كه با برادرش امين پيدا كرد نذر كرد كه اگر خدا او را بر برادرش امين پيروز كند خلافت را به اهلش برگرداند، و اينكه حضرت رضا از قبول ولايتعهد امتناع كرد، از اين جهت بود كه مىدانست كه او تحت تأثير احساسات آنى قرار گرفته و بعد پشيمان مىشود، شديد هم پشيمان مىشود. البته بيشتر علما با اين نظر شيخ صدوق و ديگران موافق نيستند و معتقدند كه مأمون از اول حسن نيت نداشت و يك نيرنگ سياسى در كار بود.
🔹احتمال ديگر اين است كه ابتكار از خود مأمون بود و مأمون از اول صميميت نداشت و به خاطر يك سياست مُلكدارى اين موضوع را درنظر گرفت. آن سياست چيست؟ بعضى گفتهاند جلب نظر ايرانيها، چون ايرانيها عموماً تمايلى به تشيع و خاندان على داشتند. بعضى[براى اين سياست مأمون] علت ديگرى گفتهاند و آن فرونشاندن قيامهاى علويين است. مأمون براى اينكه علويين را راضى كند و آرام نگاه دارد و يا لااقل در مقابل مردم خلع سلاح كرده باشد، دست به اين كار زد. در واقع خواست يك سهم به علويين در خلافت بدهد كه آنها آرام شوند. يعنى علويين را به اين وسيله خلع سلاح نمايد كه ديگر هرجا بخواهند بروند دعوت كنند كه ما مىخواهيم عليه خليفه قيام كنيم، مردم بگويند شما كه الان خودتان هم در خلافت سهيم هستيد، حضرت رضا كه الان وليعهد است، پس شما عليه حضرت رضا مىخواهيد قيام كنيد؟! احتمال ديگر در باب سياست مأمون كه ابتكار از خودش بوده و سياستى در كار بوده، مسأله خلع سلاح كردن خود حضرت رضا است و اين در روايات ما هست كه حضرت رضا روزى به خود مأمون فرمود هدف تو اين است. مىدانيد وقتى افرادى كه نقش منفى و نقش انتقاد را دارند، به يك دستگاه انتقاد مىكنند، يك راه براى اينكه آنها را خلع سلاح كنند اين است كه به خودشان پُست بدهند؛ بعد اوضاع و احوال هرچه كه باشد، وقتى كه مردم ناراضى باشند آنها ديگر نمىتوانند از نارضايتى مردم استفاده كنند و برعكس، مردم ناراضى عليه خود آنها تحريك مىشوند.
🔹احتمال ديگر اين است كه اساساً مأمون در اين قضيه اختيارى نداشته، ابتكار از مأمون نبوده، ابتكار از فضل بن سهل ذوالرياستين[ فرمانده کل قوا] و وزير مأمون بوده است كه آمد به مأمون گفت: پدران تو با آل على بدرفتار كردند، چنين كردند چنان كردند، حالا سزاوار است كه تو افضل آل على را كه امروز على بن موسى الرضا است بياورى و ولايتعهد را به او واگذار كنى، و مأمون قلباً حاضر نبود اما چون فضل اين را خواسته بود چارهاى نديد.