مهشید :)
رفیق تبریزیم
جور شدن اربعینش از معجزات امام حسین بود
هرجا فرصت میکرد تنها باشه میدیدم داره ریز ریز گریه میکنه میگف باور نمیکنم ، باور نمیکنم الان اینجام ، راستش حالشو خیلی دوس داشتم
وقتی ماجرای اومدنش رو تعریف میکرد ناخودآگاه پا به پاش اشک ریختم... تموم ک شد گف مرسی که گوش دادی داشتم میترکیدم به ترکی گفتم سبک شدم!)
هر دوتا پاشتو مسیر پیاده روی آسیب دیده بود
یکی پارسال ، اونیکی ام امسال
ما که پیاده میرفتیم حسرت میخورد میگف خوشبحالتون ، بخاطر پاش مجبور بود کل مسیر رو با ستوته ها بیاد
میگف همیشه تو رویاهام تصور میکردم مسیر بین الحرمین رو به آرومی برم با آقام درد و دل کنم ولی پارسال تا جلوی حرم رفتم ولی از همونجا برگشتم ، کل سالو لَهلَه میزدم ؛ مث تشنه ای که تا لبکوه برده باشی ابو که دید برش گردونی
••••
اون بهتر از من قدر قدم به قدم این مسیرو میدونست ، اون خوب میدونست کجاست ، برا چی داره میره ، به حالش غبطه میخوردم
••••
وسایلش سنگین بود در حد توان کمکش میکردم با اینکه خودمم درد داشتم .
به زبون شیرین مادریمون گف خدا فرشته ای مث تورو برام فرستاده. راستش خیلی چسبید تونسته بودم به زائر امام حسین کمک کنم!:))
خیلی چیزا ازش یاد گرفتم...ادب ..تواضع..مهربونی..دلسوزی..
درسته همش ۱۰ روز کنار هم بودیم ولی بدجور مهرش به دلم نشست طوری که انگار خواهر چندساله هم بودیم
#اربعین #دختران_حاجقاسم #روایت_راه
@begalmgalbam