❤️ #دخترپیامبر ـ بخش ۱۵
▪️ داستان رحلت #دختر پیامبر در مصادر رسمی تاریخ اسلام بسیار کوتاه، سرد و ساده نقل شده است. این مورخان نقل می کنند:
ایشان در روز آخر عمر مبارکش، سلمی، زن ابورافع (صحابی پیامبر) را خواسته و به او فرمود:
➖برای من آب مهیّا کن.
سلمی می گوید:
من از ایشان در آن ایام که دوران سختي #بیماری بود، پرستاری می کردم. آن روز حال دختر پیامبر بسیار بهتر شده بود و ایشان از همه ی روزها آرام تر بودند. اتفاقاً امیرالمؤمنین #على، به دنبال کاری به خارج از خانه رفته بود. آب را آماده کردم. دختر پیامبر بدن خود را به بهترین صورت شست وشو داد. آن گاه جامه ای تازه خواست و پوشید.
▫️سپس به من فرمود:
«در وسط اتاق برای من #بستری آماده ساز»
ایشان در آن بستر دراز کشیده، رو به قبله خوابیدند.
▪️ بعد به من فرمود:
مادر! من همین الآن جان خواهم سپرد. اگر از دنیا رفتم و شما خواستید بدن مرا #غسل بدهید، هرگز بدنم را برهنه نکنید.
این را گفت و جان سپرد. پس از مرگ #فاطمه، علی به خانه آمد. من ماجرا را به او خبردادم. در ادامه نقل می کنند:
امیرالمؤمنین #علی خود غسل ایشان را برعهده گرفت ایشان نماز خواند و آنگاه او را #شبانه دفن کرد. مآخذ مکتب #خلافت بیش از این چیزی ندارند. اما در مداری شیعی مسأله کمی توضیح داده شده است.
◾️ محدث بزرگ شیعی قرن هفتم، «علی بن عیسی اربلی» از صدوق نقل می کند: آنگاه که وفات آن حضرت نزدیک شد، به اسما فرمود:
جبرئیل هنگامی که وفات رسول خدا رسید، کافوری از بهشت برای ایشان آورد...برو بقیه ی حنوط پدرم را از فلان محل بیاور و آن را
در کنار سر من قرار بده. من به آنچه فرموده بود، عمل کردم و حنوط را در کنار ایشان قرار دادم. آن گاه روی خود را با لباس پوشانید و فرمود:
ساعتی منتظر من باش. آن گاه صدایم بزن. اگر جواب گفتم
که خب! وگرنه بدان که من به نزد پدرم #رحلت کرده ام.
▫️ اسما مدتی انتظار کشید. آنگاه دختر پیامبر را صدا کرد، اما جوابی نیامد. بار دیگر صدا زد:
ای دختر محمد مصطفی!
ای دختر بهترین کسی که زنان او را حمل کرده اند! ای دختر بهترین کسی که بر روی سنگ ریزه ی بیابان ها راه رفته است! ای دختر کسی که به مقام قاب قوسين راه یافت هیچ جوابی نبود. پارچه را از روی صورت دختر پیامبر از برداشت او از دنیا #مفارقت کرده بود. خود را بر روی ایشان انداخت و می بوسید و می گفت:
فاطمه! آنگاه که به محضر پدرت وارد شدی، سلام مرا
هم برسان.
🏴طولی نکشید که #حسن و #حسین علیهما السلام به خانه آمدند...
#ادامه_دارد
📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۸۷ - ۸۹
@beha_togham_alfaraez
❤️ #دخترپیامبر ـ بخش ۲۹
🔹... ابوبکر گفت: پیامبر فرموده است که ما ارث به جای
نمیگذاریم. آنچه از ما باقی می ماند، #صدقه است.
🔸لذا ابوبکر از اینکه به فاطمه(سلاماللهعلیها) چیزی بدهد، امتناع ورزید. فاطمه (سلاماللهعلیها)از رفتار او خشمگین شد و تا روزی که از دنیا رفت، از او دوری گزید و با او سخن نگفت.
🔹او شش ماه بعد از پیامبر زندگی کرد و آنگاه که وفات یافت، شوهرش على ایشان را #شبانه دفن کرد و ابوبکر را از آن خبردار نساخت.
🔹دوران #مبارزه دختر پیامبر با مسأله فدک یا میراث پدر و #عدمموفقیت ظاهری ایشان پایان نیافت. از این به بعد ایشان به همراهی شوهر بزرگوارش راه طولانی دیگری برای مقابله با وضع وجود در پیش گرفتند.
🔹امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، حضرت صدیقه را بر مرکبی سوار
می نمود و همراه حسنین چندین شب به خانه ها یا مجالس انصار می رفت و بر در هر خانه، دختر پیامبر صاحب خانه را مخاطب قرار داده، می فرمود:
➖ای گروه انصار! خداوند و دختر پیامبرتان را یاری کنید...
اما همت و شجاعت انصار با #تفرقه شکست خورده بود و هیچکس جواب درستی نمیداد. تنها می گفتند:
❌ دیگر کار از کار گذشته است و ما با این مرد #بیعت کرده ایم و نمیتوانیم با او
مخالفت کنیم.
❌آخرین کسی که دختر پیامبر به ملاقات او رفت معاذ بود؛ اما اونیز به دختر پیامبر پاسخ منفی دادو گفت:
تنها با یاری من چه کار می توان انجام داد؟
🔹 بعدازاین، در تاریخ روشن نیست چه حوادثی پیش آمد، اما می دانیم دختر پیامبر به شدت کوشید تا به همه ی اشکال ممکن نشان دهد و اثبات کند که وضع موجود مشروع نیست و خدا و پیامبر از آنچه پیش آمده است، راضی نیستند...
#ادامه_دارد
📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان
@beha_togham_alfaraez