eitaa logo
به دخت
59 دنبال‌کننده
759 عکس
98 ویدیو
3 فایل
"به دخت"، پایگاه زنان و دختران ارتباط با ادمین: @behdokht
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان ستاره 🔸 یکی بود، یکی نبود، زیر این طاق کبود، جایی که خدا تو ظلمت آسمان، ستاره‌ ها را مثل ریسه‌ های عروسی نشانمان می ‌داد که نکند دل کوچکمان از غصه‌ ی سیاهی بلرزد، یکی از دخترهای آفتاب که اسمش ستاره بود و الان 35 سالش می‌ شد و نزدیک 15 سال بود که با شوهرش احمد، عهد و پیمان ابدی بسته بودند که تا آخر عمر کنار هم بمانند و هیچ‌وقت همدیگر رو ترک نکنند، تنها با چشم ‌های سرخ‌شده از فرط اشک و آه توی ایوان کوچک به پشتی تکیه کرده بود. چشمش گاهی به ستاره‌ ها بود و می‌ خواست ستاره بخت خودش را پیدا کند و بپرسد چرا؟ و گاهی هم به صفحه ‌ی گوشی که شاید احمد وقت کند و حداقل جواب دهد این وقت شب کجاست. خبری نبود. دلش به قول قدیمی ‌ها مثل سیر و سرکه می ‌جوشید. «یعنی کجا مانده، تصادف کرده، چرا خبر نداده، نکند بلایی سرش آمده باشد. خدای من...» تمام این حرف ‌ها را از سرشب هزار بار در ذهنش تکرار کرده بود و گویا خیال هم نداشت که از فکر و خیال دست بردارد. نزدیکی‌ های سه بود که سرو کله ‌ی احمد پیدا شد. آرام کلید را داخل قفل انداخت که سرو صدایش ستاره را از خواب بیدار نکند. متن کامل را درسایت بخوانید. https://behdokht.ir/64555/%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d8%b1%d9%87/ #behdokht.ir