#دلنوشته #تعطیلات
🌼🌼🌼🌼🌼
صبح ها که ازماشین پیاده میشدم دانش آموز مدرسه را از دور میدیدم که دارد با نیش خندی پیشنهاد مسابقه تا مدرسه را میدهد و من هم مسابقه را آغاز میکردم و تا دم مدرسه با خنده از هم سبقت میگرفتیم
وارد مدرسه میشدیم و کم کم مدرسه شلوغ میشد و بچه ها وارد مدرسه میشدند
و ثانیه به ثانیه در دفتر باز میشد و میدیدی گل پسری سلام و صبح بخیر میگوید و میرود
این سلام ها بر جان و دل آدم مینشست
صدای زنگ که بلند میشد از کلاس بیرون می آمدند و مشغول بازی و شیطنت های بچه گانه میشدند و تازه ظهر هزار اتفاق بد و خوب را رقم میزدند
صدای همخوانی هایشان از کلاس بلند بود
اما....
چند روزیست که از رقیب مسابقه ی دو تا دم مدرسه خبری نیست ، خبری از باز شدن های دفتر مدرسه نیست
،خبری از گل پسرهای من و شیطنت های آنها و شلوغی های حیاط نیست
خبری از نماز خانه شلوغ و پرسر و صدای بچه ها موقع نماز جماعت نیست
من چند روز است که فقط به تماشای کلاس های بی روح و حیاط بی سر و صدا نی پردازم
نماز را در نماز خانه سوت و کور و بدون پسرانم میخوانم
و چقدر من دلتنگ گل پسرهای بهشتی هستم
و بدتر از آن خبرهایی که از گوشه و کنارمبنی بر تعطیلی مدرسه تا عید به گوشم میرسد و تحمل ندیدن پسرانم را سخت تر میکند
لعنت به کرونا ، لعنت به غرب و استعمار و رسانه های معاند
به امید دیدن هرچه زودتر پسران بهشتی ام
🌼🌼🌼🌼🌼
@beheshtedu_p