🌸خاطرات خادمان امام رضایی 🌸
🌷(قسمت اول)، آسمانی ترین مهربانی
نیمه مرداد ماه، سال ۸۷ مصادف شد با اعیاد شعبانیه، ویژه برنامه داشتیم و قرار بود همه کارها رو ویژه ویژه انجام بدیم. اولین سال تاسیس کانون رضوان الرضا (اولین کانون دانش آموزی خواهران موسسه بهشت ثامن الائمه) بود. خادم های کانون با هم قرار گذاشتند یه جشن باشکوه برا ولادت امام حسین، حضرت عباس و امام سجاد برگزار کنند، مدرسه منتظرقائم فردیس از صبح محل رفت و آمد خادم هایی بود که با شوق و ذوق وصف نشدنی مشغول درست کردن، سن و پذیرایی، نشریه و... بودند. حتی ریسه های جشن رو هم خادم ها با پول تو جیبی خودشون درست کرده بودند.
منم در اون زمان خادم واحد نشریه بودم، برای اولین بار داستان فطرس رو از زبان سردبیر شنیدم. خیلی دلم می خواست. منم یه سهم خادمی در جشن تولد ارباب داشته باشم. روز سوم جشن شد. هر شب تعداد زیادی دختر دانش آموز برای شرکت در جشن به نماز خانه مدرسه منتظر قائم می آمدند. روز سوم که آخرین روز برنامه هم بود، سردبیر نشریه ها رو داد دستم که آخر هیات بدم به بچه ها، یکی از نشریه ها رو باز کردم، صفحه دوم این مطلب نوشته شده بود:
آسمانی ترین مهربانی
مهتاب با تمام وجود می تابید و ستارگان با شادی به روی هم لبخند می زدند و چشمک زنان می درخشیدند.
هفت طبقه آسمان نور باران بود. بوی گل های بهشتی تمام عرش را پر کرده بود. فرشتگان با شادی به این سو و آن سو پر می کشیدند. اما فطرس حالش خوب نبود. یاد روزهایی افتاد که او نیز بال داشت و پرواز می کرد ولی حالا....
ناگهان صدایی در عرش پیچید. خداوند بود که با آن صدای آسمانی فرمود: امشب می خواهم بهترین بنده ام را به زمین بفرستم تا راه و رسم عاشقی را به همه بیاموزد. یادتان هست آن روز که آدم را آفریدم همه گفتید آیا می خواهی انسانی بیافرینی که در زمین خون ریزی کند و من گفتم (انی اعلم ما لاتعلمون) من چیزی می دانم که شما نمی دانید.
به خانه رسول مهربانی بروید و آمدنش را تبریک بگوید، شور و شادی در صورت فرشتگان نمایان شد، فرشتگان آماده رفتن شدند در حالی که در دست هر کدام سبدی از گل های بهشتی بود، اما فطرس هنوز ناراحت بود، خداوند با مهربانی فرمود: فطرس چرا ناراحتی؟ فطرس گفت: بال هایم به خاطر کوتاهی که کرده بودم، سوخته و نمی توانم پرواز کنم،
خداوند با لبخندی آسمانی فرمود: تو راهم به حسین بخشیدم، راه بیفت.
خدایا ما را امشب به حسین ببخش....
آخر هیات وقتی نشریه ها را پخش کردم، دیدم اشک مهمان صورت تمام خادم ها ست. ارباب در شب تولدش به خادم های کانون رضوان الرضا هدیه داده بود. خادم ها برات کرب و بلا یشان را از امام حسین گرفته بودند و سحر نیمه شعبان آن سال را در کربلا احیا گرفتند.
منبع: نشریه دخیل، شماره ۲۶، مرداد ماه ۸۷
💢همراهان عزیز کانال شما نیز می توانید خاطرات خود را از هیات های امام رضایی برای خادم کانال ارسال نمایید.
#باز_نشر_به_علت_حضور_در_پیام_رسان_ایرانی
❇ @asemanharam8
🆔 @beheshtesamen