دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک شهید👇
#کاری_که_در_شب_عروسی_کردیم!
🌷شب عروسیمان در آن گیرودار پذیرایی
از مهمانها، به من گفت: « *بیا نماز جماعت* ..» گفتم: «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی میگن!» 😒
گفت: «چی میخوان بگن؟»
گفتم: «میخندن به ما!»
گفت: «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.»
اذان که گفته شد، بلند شد نماز بخواند.
دید همه نشستهاند و کسی از جا بلند نمیشود.
از همه مهمانها خواست که آماده شوند
برای نماز جماعت.😍❤️
🌷....همه هاج و واج به هم نگاه میکردند.
نماز جماعت در مجلس عروسی؟😳
عجیب بود. سابقه نداشت.
کمکم همه آماده نماز شدند.
گفتند: «به شرط اینکه خود داماد امام جماعت بشه.» با اصرار همه، نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛ 😢🖤
نمازی که هیچ وقت از حافظهمان پاک نمیشود
🌹خاطره ای به یاد
شهید معزز سید مسعود طاهری
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#مریم(دختریکه به اجبار زن پسرعموش میشه ولی اتفاقات غیرقابل باوری در زندگیش پیش میاد.....)#درد_دل_اعض
نظر شما برای مریم
❣❣❣❣❣
دوباره نظرم رو مطرح میکنم درباره سرکار خانوم مریم
😂😂😂😂😂بخدا خندم میگیره💔💔
😏😏فکرشو نمیکردم این کارو بکنید خانوم مریم!!😏💔😔
حس بی کسی؟؟؟؟ نادیده گرفته شدن از طرف همسرتون؟؟؟؟ بعلاوه خونواده شوهر و خونواده خودتون؟ همین؟!؟.
یک: اینکه خدا کافی نبود. برای پناه بردن. برای کمک خواستن، برای درد و دل کردن و...؟؟
دو: شما ب اینا میگی درد ؟؟ میگی رنج؟ کسایی وجود دارن ک ده ها برابر شما مشکل داشتن و دارن و خدا براشون کافی بوده و هست.
ببخشید اما این کار شما جاهلیت محض بود
انگار شما بخاطر نفرت از همسرتون این کارو کردید
ولی باید این رو میفهمیدید اگرم میخواستید انتقام بگیرید یا دلتون رو خنک کنید حداقل باید کاری میکردید ک ضربه اش ب خودتون نخوره
راستی نفرت رو منم تجربه کردم... حتی عشق رو🤩😏😐
حتی بی کسی رو... تنهایی... سر ب بیابون زدن رو... ی تایمی از دوران کودکی ک با سختی گذشت... خوب یادمه حتی جایی برای گریه کردن نداشتم...اره بخاطر دارم صدای ناله هایی ک شنیده نمیشد
الانم ک دارم گذشتم رو یادآوری میکنم دلم میخواد ب حال غربت خودم گریه کنم😏💔
راستی شما تنها کسی نبودید ک وقتی ب اسمون نگا میکردید، اون رو بی ستاره میدید...!
یادمه من هم ب اسمون نگا ميکردم و میدیدم چقدر سیاه و تاریک و بی ستاره ست و غم زده.... درست مثل دل پر درد من...
خلاصه حرفم درداتون اونقدر نبود ک بخاید.....😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔بگذریم
اوه راستی با توجه ب تعاریفی ک از همسرتون کردید بنظر میاد ایشون ب مرور زمان درست میشدن شاید هم علاقمند بهتون این احتمالشم میتونست وجود داشته باشه
و اما حرف اخر
هر انسانی اگر بزرگترین گناه ممکن رو هم انجام بده باز راه بازگشت ب خدا وجود داره
تنها با پشیمانی و توبه از اون کار
وقتی شما حتی بزرگترین گناه ممکنه رو انجام میدی و برمیگردی سمت خدا
داری بهش میگی
تو بزرگتر از گناه منی
و بالاتر از هر گنایی ناامیدی از خدا است
امیدوارم ک از من ناراحت نشده باشید
فقط میخاستم بگم همیشه راه بازگشتی هست
حالا ک درمورد خودمم گفتم
بزارید کمی بیشتر بگم
ولی چی بگم از این دنیای پر درد... ؟!
از کی بگم...*) از کسایی ک دلم میخاد ازشون فرسخ ها و کیلومتر ها باشم باشم؟
از کسایی ک دلم نمیخاد ب چهرشون نگا کنم؟
از کسایی ک نمیدونم شکایتشون رو ب کی ببرم؟...
ب کی بگم** همیشه ب خدا حسن ظن دارم و میدونم پایان این ناخوشی ها
خوشی هاست
خدا پناه روزهای بی پناهیم، همه کس روزهای بیکسیم، انیس و مونس روز ا
های تنهاییم
_دختری با نام مستعار طوبی از فارس_
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک خواستگاری جالب👇
مامانم توروستا بودن یه روز یه خواستگار از شهر براش میاد
مامان منم سنش کم بوده میره تو تاقچه دم در ورودی قایم میشه ، یهو خواستگارا که میان میپره از رو تاقچه میگه
پپپپخخخخخ👻👻👻👻👻
میگه همشون زدن زیر خنده 😂😂😂
داماد که سرخ شده از بس خندیده😂😂😂
هیچی دیگه بیخیال شدن گفتن هنوز خیلی بچس😆😆🤣🤣🤣
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#مریم(دختریکه به اجبار زن پسرعموش میشه ولی اتفاقات غیرقابل باوری در زندگیش پیش میاد.....)#درد_دل_اعض
#ادمین:❣
دوستان درددل مریم که اعضای کاناله دختریکه اتفاقات غیرقابل پیش بینی در زندگیش اتفاق می افته رو بخونید و نظراتتون رو برامون ارسال کنید...
دختریکه بعد عروسیش دچار یک وسوسه میشه و....
ممکنه برای هر کدوم از ما اتفاق بیفته....
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#مریم(دختریکه به اجبار زن پسرعموش میشه ولی اتفاقات غیرقابل باوری در زندگیش پیش میاد.....)#درد_دل_اعضا
دنیای بانوان❤️
#مریم(دختریکه به اجبار زن پسرعموش میشه ولی اتفاقات غیرقابل باوری در زندگیش پیش میاد.....)#درد_دل_اعض
محمد سرش گرم کارش بود و سعی میکرد هرچه زودتر کار و کاسبیش رو راه بندازه.دوسالی از عروسیمون گذشته بود و هنوز قضیه ی سفته ها و بدهی بابا به عمو پابرجا بود و هر بار بخاطرش دعوا و کتک کاری میکردیم اما آخرش هیچی و بی نتیجه بود.منم دیگه پیشگیری نمیکردم و میخواستم باردار بشم شاید اینطوری شرایط زندگیم تغیر کنه و زن عمو و دختر عموهام بهتر بشن باهام.رابطم با احسان عمیق تر شده بود طوریکه ی لحظم نمیتونستم ازش دور باشم و هر روز و همیشه کنارش بودم هر وقت میتونستم میبردمش خونه تا باهم باشیم و خوش بگذرونیم.تا بالاخره اونروز صبح....چندروزی بود حال درستی نداشتم و صبح تصمیم گرفتم برم آزمایشگاه تا ببینم باردارم یا نه.به احسان زنگ زدمو بهش گفتم میخوام برم آزمایشگاه و همراهم بیاد.اما نمیدونم چرا اصلا خوشش نیومد و گفت من کار دارم نمیتونم بیام.تلفن رو قطع کردم و حرفی نزدم.به محمد زنگ زدم و گفتم میرم آزمایشگاه.خیلی خوشحال شد و گفت: یعنی بارداری؟؟گفتم : نمیدونم.قبل از رفتن تلفن زنگ زد.زنعمو بود با اکراه جواب دادم.حوصله حرف زدن نداشتم مخصوصا اینکه چند وقتی بود مدام سراغ بچه میگرفت و بهم میگفت اگه باردار نمیشی و مشکلی داری برای محمد یه فکری بکنم بچم دلش بچه میخواد.تلفن رو برداشتم و گفتم : سلام خوبید؟ گفت: سلام. کجا بودی؟؟ چقد ر دیر جواب دادی؟؟گفتم: دستم بند بود.بفرمایین.همه خوبید؟گفت: خوبیم،محمد کجاست؟؟ رفته؟؟ دیشب تلفن کردم خونه نبودید؟؟دوباره بازجویی شروع شد.مجبور بودم جوابش رو بدم همش فک میکردم اگه این زن میفهمید دارم به پسرش خیانت میکنم چه به روزگارم میاورد.حرفاش که تموم شد گفتم: کاری ندارید من دارم میرم بیرون.گفت: کجا؟ گفتم: دکتر.گفت: بهش بگو بچت نمیشه شاید دوا درمون کردی و بچه منم از چشم انتظاری در بیاد.بالاخره دوساله خبری نیست حتما عیبی ایرادی داری. خدحافظ.اینا رو گفت و گوشی رو گذاشت.این زن با زخم زبون زدن روح خودش رو آروم میکرد.چطوری میتونست اینقد راحت به من حرف بزنه و آزارم بده.ازش بیذار بودم از خودش و پسر احمقش که حرفهای مادرش رو تکرار میکرد و ازش دفاع میکرد.تلفن رو برداشتم که به محمد زنگ بزنم و بگم مادرت بهم چی گفت اما بی خیال شدم قبلا گفته بودم و محمد گفته بود حق داره نوه میخواد ما هم تحقیق نکرده دختر گرفتیم .نمیدونم واقعا سالمی یا ایرادی داری؟؟بالاخره اگه بچه دار نشی من بچه میخوام . مامانم باید به فکر باشه با یاد آوری حرفاش بیشتر عصبی شدم وگوشی روگذاشتم. لعنت به همتون.از تون متنفرم.چقدر خوب بود که احسان رو داشتم.از خونه رفتم بیرون و آزمایش دادم و منتظر جوابش موندم.
ادامه دارد..
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک شهید👇
در نامه نوشته بود از روزی که ازت جدا شدم، یک ساعت هم وقت ندارم که برایت تلفن که هیچ نامه بنویسم هجده گردان به ما مربوط است؛منظورم آموزش آنهاست؛هم اکنون که برایت نامه مینویسم، ساعت ۸ شب است و از ساعت ۱۰ الی ۶ صبح پنج گردان را به مانور خواهیم برد
خیلی برای تو و خانواده و خانه نگرانم نمیدانم وضعتان در چه حالی است؟ باور کن خیلی ناراحت هستم که آیا گرسنه ماندهاید؟ نفت دارید؟ مریض نیستید؟ پول دارید؟ خدایا خدایا فقط تو میدانی و بس که در جیبم فقط ده تومان پول دارم که نمیشود کاری کرد
ازت خواهش میکنم مقاومت کن خدا بزرگ است؛باور کن نمیدانی در چه وضعی هستم خواهش میکنم از وضعیت خودتان برایم بنویس آیا عذرا گرسنه میماند، شیر دارد یا نه؟ محمد چه کار میکند؟ بگو بابا میگوید، شرمندهات هستم خداحافظ به امید پیروزی
همسر شهید شاپور برزگر
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک داستان جالب👇
امروز در فیسبوک داستان جالبی رو خوندم که نکات زیبایی رو گوشزد میکرد:
یک ماه از ازدواجم گذشته بود و در تخت خوابم و کنار همسرم خوابیده بودم و مشغول نگاه کردن به تلویزیون بودم که ناگهان پیامی برای فیسبوکم اومد و یک نفرم ازم درخواست دوستی کرده بود و ظاهرا یک خانم بود و منم کنجکاو شدم که بدونم کی هست ...
با دوستیش موافقت کردم و پیامی رو براش فرستادم که : شما؟!
اون هم بی درنگ گفت : من فلانی ام شنیدم که ازدواج کردی و لی من هنوز مشتاق توم و به فکرتم.
بله یک رابطه دوستی نامشروع قدیمی بود با دختری زیبا و شیک ...
یه لحظه گوشیم رو خاموش کردم تا مطمئن بشم خانمم خوابیده ...
بهش نگاه نکردم و دیدم بخاطر خستگی کارهای روزانه خانه ، در خواب عمیقیه ...
کمی بهش نگاه کردم و با خودم گفتم :
این آرامش و امنیت رو چه کسی بهش داده که در یک خونه جدید و آن هم فقط بعد از گذشت یک ماه از ازدواجمان راحت خوابیده و انگار سالهای سال است با این جای خواب آشنا بوده و مثل خانه پدریش است و بلکه آْسوده تر و مطمئن تر؟ ...
دور از خانه ای که 24 سال از دوران زندگیش رو درش سپری کرده بود و دور از خانواده ای که در میانشان بزرگ شده و فقط با یک اشاره هر چی رو که میخواست براش تهیه میکردن و اگر ناراحت و عصبانی میشد بدنبالش میدویدن و با تملق و قربان صدقه رفتن راضی و خوشحالش میکردن ...
پدرش هر چیزی رو میخواست براش میخرید و برادرش همیشه براش هدیه تهیه میکرد بدون اینکه اصلا خودش بخواد یا خبر داشته باشه ...
دختری دردانه پدر و مادر و خانواده ا ش ...
چه چیزی باعث شده آن خوشی و نعمت و شادی رو ترک کنه و به خونه مردی بیاد که مدت کمیه اون رو میشناسه و بهش اعتماد کرده و به خونه ش اومده وبراش آشپزی میکنه و لباس میشوره و بلکه مهمتر از این خیلی راحت پیش این مرد میخوابه و هیچ ترسی نداره و دوستش داره و با علاقه زندگیش جدیدش رو شروع کرده در حالیکه در خونه پدریش خجالت میکشید که جلوی برادرش روسریش رو برداره ...
تمامی این افکار در ذهنم میامد ومیرفت و نفس عمیقی کشیدم و گوشیم رو خاموش کردم و طرف مقابل رو بلاک کردم و به همسرم نگاه کردم و دو باره در کنارش خوابیدم ...
من مردی هستم که به همسرم خیانت نمیکنم و زندگیم رو نابود نمیکنم و قبل از اینکه از اون بترسم از خدا میترسم..)
واقعا اگر هر کدام از زوجین با این دید به زندگی نگاه بکنن خیلی مشکلات حل میشه ...
در زندگی چیزهای خیلی زیباتری از مجرد مسائل جنسی وجود داره ...
اصلا شاید یکی از مسائل حاشیه ای همین مسئله رابطه جنسی باشه در زندگی دو طرف که خیلی سریع در روزها و هفته های اول اثرش گمرنگ میشه..
زیبایی ظاهری زن اگه همراه با زیبایی اخلاق و رفتارش نباشه زندگی به کام هر دو تلخ میشه و انیق و شیک بودن مرد هم اگر همراه با وفاداری و عطوفت و مهربانیش با همسرش نباشه طعم خوش زندگی را از بین میبره ...
زیبایی باطنی و اخلاقی و رفتاری ، امروزه در جوامع ما و در میان بشر بطور عام و بطور اخص در جوامع غربی در زیر لایه های ضخیمی از مواد آرایشی و زندگی تجملاتی و لوکس و زرق و برق های دنیوی و فرهنگهای غلط دخیل بر ما ، پنهان شده و خفه شده ...
بسیاری از مردان توجه اول و آخرشان به زیبایی زنان است که در اغلب اوقات واقعی نیست و کاذبه و چه زود این زیبایی و شکیل بودن تبدیل به یک غول و دیو میشه اگر در کنارش وفا و عطوفت و مشورت و قناعت و ساده زیستی و محبت و مهربانی و مهمتر از همه ایمان نباشه ...
و در آخر این رو اضافه کنم :
نفر اول این داستان رو بجای اینکه یک مرد باشه میتونیم یک زن در نظر بگیریم و تمامی حرفا یا بیشترشون در مورد یک زن برابر شوهرش صدق میکنه.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿