من سه ساله با پسر عموم نامزد کردم اوایل خیلی دعوا میکردیم چند بار خواستم به هم بزنم ولی الان دعوا رو گذاشتیم کنار خدا رو شکر راضیم خیلی مرد خوبیه گاهی دعوا مون میشه ولی همو خیلی دوست داریم و دعوا رو ندید میگیرم و نمیزاریم بیشتر از ۱ روز بشه. امروز میخوام خاطره روزی که خواستیم بریم آزمایش خون و بعدش عقد کنیم رو تعریف کنم . یه روز صب زمستونی و کمی یخ و برف رفتیم واسه آزمایش😬❄️☃️ همسرم( آقا دوماد)با سرما خوردگی شدید انقد استرس داشت که شب اصلا نخوابیده بود بعد از آزمایش جواب اومد آزمایش معتادی آقا دوماد مثبته😳😂 ( اصلا معتاد نبود به خاطر دارو های سرما خوردگی و آمپول که زده بود آزمایش معتاد نشون داد) خلاصه آقا دوماد داشت سکته می‌کرد گفت اشتباه شده من معتاد نیستم 😢 یه آقایی جواب رو آورد گفت با خانوم برین طبقه پایین و یه جایی رو امضا کنین منو آقا دوماد(نامزدم) رفتیم و گفتن دوباره باید برین بالا یه برگه جا گذاشتین😂 خلاصه من گفتم نیازی نیست بیام شما برو آقا دوماد هم انقد پله ها رو رفت بالا و پایین تا رفت بالا موندگار شد منم پایین منتظر😕 انقد طولش داد که مجبور شدم خودم برم چن تا پله رفتم بالا دیدم اقادوماد با استرس زیاد که منو بهش ندن با اون هیکلش بدو بدو کرد پاش سُر خورد و داشت با کله پله ها رو میومد پایین تا ثابت کنه معتاد نیست 🤣🤣🤣 قیافه نامزدم 😵‍💫🤕 قیافه من🤣🤣🤣 شده برامون یه خاطره و هر وقت جایی که پله باشه بخوایم با هم بریم میگم آقا دوماد مواظب باش نیوفتی😆 ببخشید حرفم طولانی شد از خدا میخوام همه جوان ها خوشبخت و عاقبت بخیر بشن . #اَللّهُم‌صَل‌عَلی‌مُحَمَد‌وَآل‌مُحَمَد🌺 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿