#خاطره_عقد_کنون:
🌿🌿🌿🌿🌿
عقد کنون خواهر شوهرم قرار بود تو خونه باشه. مادر شوهر جان گفتن خونه در و دیوارش خیلی قدیمی و رنگاشم داغون.خلاصه شوهری که همیشه عاشق کارای فنی و نقاشی و این حرفاست رفت رنگ و بتونه و اینا خرید و افتاد به رنگ کردن.از اونجایی که قرار بو مردونه خونه ما باشه( ما طبقه بالای ساختمون کلنگی منزل پدری شون مینشستیم و مادر شوهر گرام پایین) و زنونه پایین، نقاشی دو طبقه هم وقت و نیروی کار بیشتری میخواست پس من و عروس خانوم هم آستین بالا زدیم و مشغول شدیم. تا زمانی که اتاقا رو رنگ می کردیم همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه از بالا یعنی مادرشوهر دستور رسید راه پله ها رو هم رنگ کنیم.اون موقع هم غلتک نقاشی نبود و همه جا روبا قلمو رنگ می کردیم.بخاطر همین مجبور بودیم از نردبون استفاده کنیم.خلاصه شوهرم داشت رنگ میکرد خسته شد .به من گفت بیا تو رنگ کن یکم.منم سطل به یه دست و قلمو به یه دست از پله های نردبون اومدم برم بالا که چشمتون روز بد نبینه از این ور رفتم بالا و از اون ور با سر اومدم پایین.حالا تصور کنید مثل این فیلمای کمدی سطل رنگ روی سرم خالی شده بود و لای موهام همینطور رنگ شره کرده بود و خلاصه چشمتون روز بد نبینه.هم دردم گرفته بود هم خنده ام😂😭😂😭😂 شوهرم هم که دلشو گرفته بود و غش کرده بود از خنده .مادر شوهرم درو باز کرد و منو تو اون وضع دید بیچاره هول کرده بود و دعواش میکرد که دختر مردمو کشتی.
تازه وقتی نقاشی تموم شد دیدیم چه بلایی سر راه پله ها اومده.سنگاش کامل کثیف شده بود و مجبور شدیم سنگ ساب بیاریم.سنگ سابه اومده بود کار کنه همینطوری که داشت کار میکرد برگشت به شوهرم گفت عجب نقاش کثافت کاری بوده ها.بعد یهو چشمش خورد به لباسهای شوهرم که لکه رنگ بهش بود.زد زیر خنده و گفت خودت رنگ کردی🤣🤣🤣🤣
از اون بهبعد هر کی تو فامیل نقاشی داره شوهرم میگه میخواید ما بیایم براتون رنگ کنیم😬😬😬😬
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿