#خاطره_نو_جوانی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
من تو نوجوانی عاشق نیما نکیسا بودم
و تو دفتر خاطرات بچه ها که آخر سال دست به دست رد می شد ،نوشتم که دعا کنید من به عشقم برسم
خلاصه دفتر رسیده بود به دست ناظم مدرسه
اونم سریع بابام و خبر کرده بود
بابامم که حسابی با بچه هاش رفیق بود یه رو زاومد خونه گفت شنیدم دوستش داری منم گفتم آره
اونم یه شماره ای و گرفت گفت خونه نیما نکیساست بیا کارت داره😊
اونطرف خط یه آقایی بود که خیلی دوستانه باهام حرف زدو گفت که من نامزد دارم تو باید درس بخونییی.......خلاصه یه هفته ای حالم بد بود اما از سرم افتاد
بعدا تو دبیرستان که عاقل شدم بابام گفت اون پسره ،پسر عمت بود😐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿