دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#خاطرھ🧁
راستش روز پدر مراسم بله برون پسر
خاله بنده بود، بعد من با ماشین دخترخالم
اینا رفتم اونجا خالمم بود، هیچی دیگه
جونم براتون بگه که، همسر دختر خالم
پژو پارس سفید داره، دقیقااا مارو جلوی
در خانه عروس پیاده کرد، هیچی دیگه
بعد از مراسم اومدیم پایین تا سوار ما
شین بشیم، منتظر همسر دختر خالم
بودیم ولی هنوز نیومده بود، ک ماشین
دقیقا شکل ماشین ما جلوی در پارک بود
من گفتم ماشینش اینجاس الاناست که
بیاد، بعد یکدفعه ینفر قفل ماشین رو زد
(توی کوچه خیلی شلوغ بود 😅) منم
گفتم بیاااااا درو زد بیاین تو ماشین تا
خودشم بیاد همزمان که داشتیم سوار
ماشین میشدیم یک آقایی از پشت با
لبخند بهم گفت اگه میشه یجوری بشینین
تا ماها هم جا بشیم همزمان همسر دختر
خالم اومد گفت اینجا چکار میکنین ما
شینو سرکوچه پارک کردم 😵😂
هیچی دیگه نگم براتون که چقدررررر
خندیدن بهمون
من: 😱😱
خالم: 😓😓
صاحب ماشین: 🤣🤣
همسر دخترخالم: 😵😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#خاطرھ
یکی از بستگان فوت کرده بود ، ما دخترای مجرد مسئولیت اشپزخونه رو گرفتیم، مراسم خیلی شلوغ بود، یک پسره16، 17 ساله ای هم بود شیرین عقل بود😔
اقا این اومد اشپزخونه، دیدم دخترا جیغ ،داد هر کدوم یک طرف فرار میکردند، منم تو دلم فحش میدادم مرگ، لوس بازیا چیه 😢
اقا رفتم بلوز پسره رو گرفتم گفتم مهدی برو بیرون اینجا زنانه است، تا جلوی دره ورودی رفتیم دیدم میگه یک چیز بگم 😳 گفتم بگو دستشو بلند کرد زد تو صورتم😳😭
اقا درد داشت گوشم صوت میزد، یک نگاه دور بر کردم ،دیدم فقط دختر عمه نکبتم شاهد این ماجرا بود، که از شدت خنده پهن زمین شده😂 منم چشام پر اشک😭 رفتم مسجد پیش صاحب عزا، اون جیغ میزد من گریه میکردم😭😭
وقتی سبک شدم اومدم اشپزخونه بقیه گفتن کجا رفتی🤔، گفتم رفتم مسجد دلم خیلی به فلانی سوخت گریه کردم😜 لو ندادم کتک خوردم، ولی دختر عمم که داشت چایی میریخت هر لحظه که منو میدید نیشش وا میشد😂
خلاصه از فرداش که مهدی میومد منم جیغ میزدم فرار میکردم😂😂😂#سوتی 😁
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#خاطرھ🧁
سلام دوستان عزیز من سه سال پیش
پیام فرستادمبعدشففط خواننده شدم
دوستمون از ترشی ریخته شده گفت یاد
اولین آشپزی خودم افتادم سوم ابتدای
بودم ظهر داشتم میرفتم مدرسه مامانم
گفت من. ستم بنده برا خودت نیمرو درست
کن داشت توضیح میداد منم پشتش بهش
بود اجرا میکردم، مامان :روغنبریز
من:ریختم مامان:تخم مرغ رو بزن کنار
تابه کمی شکست بریز تو ماهیتابه من:زدم
کنار تابه شکست، ریخت رو فرش آشپز
خونه از ترس مامانم نبینه سریع خم شدم
با قاشق جمع کردم ریختم تو ماهی تابه
مامان:دومی رو هم آروم بزن ترک خورد
بریز تو تابه من:بله بعدی هم ریخت رو
فرش دوباره، من:مامان داره سرخ میشه
با کلی پرز ،کثیفی با حالت چندش از ترس
اینکه دعوام کنه تا ته خوردم آخه مادر من
من که تو زندگیم فقط فقط خوردم تو اون
سن بلدم نیمرو درست کنم دیگه میدونید
چقدر چندش بود😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#خاطرھ🧁
سلام دوستان عزیز من سه سال پیش
پیام فرستادمبعدشففط خواننده شدم
دوستمون از ترشی ریخته شده گفت یاد
اولین آشپزی خودم افتادم سوم ابتدای
بودم ظهر داشتم میرفتم مدرسه مامانم
گفت من. ستم بنده برا خودت نیمرو درست
کن داشت توضیح میداد منم پشتش بهش
بود اجرا میکردم، مامان :روغنبریز
من:ریختم مامان:تخم مرغ رو بزن کنار
تابه کمی شکست بریز تو ماهیتابه من:زدم
کنار تابه شکست، ریخت رو فرش آشپز
خونه از ترس مامانم نبینه سریع خم شدم
با قاشق جمع کردم ریختم تو ماهی تابه
مامان:دومی رو هم آروم بزن ترک خورد
بریز تو تابه من:بله بعدی هم ریخت رو
فرش دوباره، من:مامان داره سرخ میشه
با کلی پرز ،کثیفی با حالت چندش از ترس
اینکه دعوام کنه تا ته خوردم آخه مادر من
من که تو زندگیم فقط فقط خوردم تو اون
سن بلدم نیمرو درست کنم دیگه میدونید
چقدر چندش بود😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿