منم یه خاطره سم ازخواستگاری بگم😣
من روز خواستگاری وقتی با اقا پسر رفتیم اتاق حرفامون رو بزنیم ...بعد چند دیقه ازحرف زدنمون متوجه شدم آقا پسر یه لرزی بخودش نشون میده قیافه ش دیدنی بودا داشت خودشو انگار کنترل میکرد 😐 رد نگاهشو گرفتم دیدم یاخدا یکم چادرم کنار رفته شلوارم پیداس ، حالا خوبه شلوار پارچه ای مشکی بود تنگ هم نبود اونجوری خیره شده بود رفته بود تو عالم دیگه😏(پسرا خواهشا جنبه داشته باشید) سریع چادرمو درست کردم 😖 واقعا ناراحت شدم از نوع نگاهش حس بدی بهم دست داد اون لحظه داشتم بغض میکردم .
یکی دیگه هم بود واقعا هنوزم یادم میوفته حرصم میگیره
تو اتاق داشتیم صحبت میکردیم با اقا پسر همون اولا متوجه شدیم بدرد هم نمی خوریم منم احترام اقاپسررو نگهداشتم ولی اقا پسره بی توجه به اینکه دختر خانومی کنارش نشسته اومد کف دستشو چسبوند به دماغش تند تند تکون میداد😐😐😐 چشماشم محکم بسته بود
#دختره_اردیبهشتی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿