دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#چالش_خواب
.
سلام گلبرگ عزیز
خداقوت خسته نباشید🌹🌹🌹
چالش خواب
من چندسال پیش عروسی برادرم بود
وبعدشب که هرکسی رفت خونه خودش
من هم خسته بودم وخوابیدم
یک دفعه نگو توخواب بلند بلند دست میزدم وهی همه روبه دست زدن تشویق می کردم 😄😄😄
که همسرجان از صدای من بیدارشدن ومن رااز خواب خوش بیدارکردن 😉😉
از همون زمان سربه سرم میزارن
کلا اگر هراتفاقی در طول روز بیفته
شب خوابشومیبینم
😇😇
گاهی هم بلند حرف میزنم
ودخترم حدود ۹ سالش بود،،
خونه ۲ طبقه بود وشمالی
طبقه پایین مستاجر داشتیم
یک عروس ودامادجوان ،،،
ازخواب بیدارشدم برم سرویس بهداشتی دیدم دخترم نیست
ورختخوابشم نیست
نگران همسرم روبیدارکردم
این بروبگرد اون برو بگرد
دیدیم نخیرخبری ازش نیست
نگران رفتیم توحیاط دیدیم
خانم رختخوابش روتوحیاط پهن کرده وخواب تشریف دارن 😁😇
وقتی بیدارش کردیم گفت من چراتوحیاط هستم
خودشم متوجه نبوده ،،،،
خدارحم کرده نرفته تو کوچه بخوابه 🤣🤣🤣🤣
من باشم
بانوی مشهدی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#چالش_خواب
سلام گلی جان درباره خواب.منم خیلی خواب میبینم یه روز پدرشوهرم چیزیعنی کلا خانوادگی رفتن کربلافقط منو نبردن که مثلااز بچه های برادر شوهروخواهرشوهرم مراقبت کنم بعداومدنشون یه شرانداختن سرم که توفیلم بد نگاه میکنی وبامردهاراب...طه داری بگذریم یه روزمن پیش پدرشوهرم وبچه هاش که همه جمع بودن گفتم دوست دارم برم کربلاپدرشوهرم گفت خرهارو کربلاراه نمیدن خیلی ناراحت شدم خب ازاول هم ازمن خوششون نمیادشوهرمویاد میدادن که منوکتک بزنه اذیت کنه به هرحال شب خواب دیدم تو راه کربلام اما یه دسته سگ دنبالم افتاده همشون هم سیاه وبزرگ من اونموقع یه دونه پسر داشتم اماتوخواب یه دختر۲ساله هم بغلم بود یه نفراومد یه اسب سفید آورد منوپسرموسوارکرد دخترروهم دادبغلم دست زد به دیوارهای سنگی گفت ازدل اینا برین سگ هانرسن بهتون من ردشدم امااز خواب بیدارشدم نفهمیدم چی شد الان ازاون خواب چهارسال میگذره یه دختر۳ساله دارم اسمشو زهراگذاشتم همه فامیل شوهرم بخاطر تهمت هاشون شرمنده ان من هنوز باپدرشوهر مادرشوهرم زندگی میکنم اما حتی برای زیارت قم هم نتونستم برم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#چالش_خواب
درمورد چالش خواب من حدودا سه سال پیش رفتم مشهد از مشهد که اومدیم قصد بارداری داشتم شب خواب دیدم که تو حرم امام رضا ع نشستم یه بچه هم رو پام بود زیر چادرم چادررو از روصورتش برداشتم به بچه گفتم بگو امام رضا سلام منو دادی به مامان بابام اومدم زیارت از خواب بیدار شدم هنور ده روزی هم به وقت پری.ودم مونده بود به شوهرم گفتم من باردارم باور نکرد گفت الکی نگو گفتم من همچین خوابی دیدم بعد معلوم شد باردارم ولی بارداریم تعبیر خوابم نبود من فکر کردم تعبیرش بارداری هست ولی وقتی بچم دنیا اومد نارس دنیا اومد و تو دستگاه گذاشتنش به شوهرم گفتم امام رضا بچه رو به ما برمیگردونه خواب من تعبیرش اینه خداروشکر بچم هم خداو امام رضا بهم برگردوندن چون دکترا نمیدونستن چشه ولی یه دکتر از شیراز اومد اون فهمید قلبش دریچه اش بسته نشده قبل از اون دکترها ازش نا امید شده بودن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿