eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
624 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 👇 پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد و پشت میز نشست. خدمتکار برای سفارش گرفتن به سراغش رفت. پسر پرسید: بستنی شکلاتی چند است؟ خدمتکار گفت 50 سنت. پسرک پول خردهایش را شمرد بعد پرسید بستی معمولی چند است؟ خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پرشده بود و عده نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودن با بی حوصلگی گفت :35 سنت پسر گفت برای من بستنی معمولی بیاورید. خدمتکار بی حوصله یک بستنی از ته مانده های بستنی های دیگران آورد و صورت حساب را به پسرک دادو رفت، پسر بستنی را تمام کرد صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوق پرداخت کرد و رفت.. هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت ،پسر بچه درروی میز در کنار بشقاب خالی 15سنت انعام گذاشته بود در صورتی که میتوانست بستنی شکلاتی بخرد. 🔻شکسپیر چه زیبا میگوید: بعضی بزرگ زاده می شوند، برخی بزرگی را بدست می آورند، و بعضی بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 📚 وقتی که در رستوران یا اماکن عمومی مقدار زیادی از دستمال کاغذی، يا صابون یا عطر رایگان استفاده می کنید، در حالی که در منزل خودتان این گونه نیستید، بدین معنا است که اگر شرایط اختلاس برای شما فراهم شود مطمئنا اختلاس می کنید! اگر در جشن ها و بوفه ها زیاد غذا می خورید در حالی که می دانید شخص دیگری آن را حساب می کند، بدین معناست که اگر فرصت خوردن مال دیگران را پیدا کنید، این کار را انجام خواهید داد! اگر حقوق در صف ایستادن و در صف بودن را راعایت نمی کنید، پس شما زمینه این را دارید که برای رسیدن به هدف خود از شانه دیگران هم بالا بروید. اگر بر این باور هستید که هر چه را در خیابان پیدا کردید حق شما است ، در حالی که متعلق به شخص دیگری بوده که آن را گم کرده است، پس قابلیت دزدی در شما وجود دارد! هنگامی که به قوانین راهنما و رانندگی توجهی ندارید و به آن اعتنایی نمی کنید، بیانگر این است که شما زمینه تجاوز و سرکشی را دارید حتی اگر قرار باشد اشخاص بی گناهی هم در این بین صدمه ببینند. اگر به حیوانات آزار می‌رسانید - سگها را به آتش میکشید - و برای کسب پول و درآمد از آزار و اذیت و کشتار حیوانات ابایی ندارید پس شما بالقوه - در قبال دستمزد و پول - توان انجام این اعمال و جنایات را با همنوع و انسانهای دیگر دارید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 📚 .
📚 تاجر ثروتمندی 4 زن داشت. زن چهارم را از همه بيشتر دوست داشت و برای او دائما هدایای گرانبها میخرید و بسيار مراقبش بود. زن سومش را هم دوست داشت و به او افتخار ميكرد. اما واقعيت اين است كه او زن دومش را هم بسيار دوست میداشت. او زنی بسيار مهربان بود كه دائما نگران و مراقب مرد بود. اما زن اول مرد، زنی بسيار وفادار و توانا كه در حقيقت عامل اصلی ثروتمند شدن او بود اصلا مورد توجه مرد نبود. با اينكه از صميم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای كه تمام كارهايش با او بود حس میكرد. روزی مرد مريض شد و فهميد كه به زودی خواهد مرد. به دارايی زياد و زندگی مرفه خود انديشيد و با خود گفت: من اكنون 4 زن دارم، ببینم آیا از بین اینها کسی حاضر است در این سفر همراه من باشد. بنابرين تصميم گرفت با زنانش حرف بزند. اول سراغ زن چهارم رفت و گفت: من تو را از همه بيشتر دوست دارم و انواع راحتی را برايت فراهم کردم، حالا در برابر اين همه محبت من آيا در مرگ با من همراه میشوی تا تنها نمانم؟ زن به سرعت گفت: هرگز همين يك كلمه و مرد را رها كرد. ناچار با قلبی شكسته نزد زن سوم رفت و گفت: من در زندگي ترا بسيار دوست داشتم آيا در اين سفر همراه من خواهی آمد؟ زن گفت البته كه نه من جوانم و بعد از تو دوباره ازدواج میكنم, قلب مرد يخ كرد. تاجر سراغ زن دوم رفت و گفت: تو هميشه به من كمك كرده ای و در مخاطرات همراه من بودی میتوانی در مرگ نیز همراه من باشی؟ زن گفت: اين فرق دارد من نهايتا میتوانم تا قبرستان همراه تو باشم اما در مرگ متاسفم, گويي صاعقه ای به قلب مرد آتش زد. در همين حين صدايی او را به خود آورد: من با تو میمانم، هرجا كه بروی تاجر نگاهش كرد، زن اول بود كه پوست و استخوان شده بود، غم سراسر وجودش را تيره و ناخوش كرده بود و زيبايی و نشاطی برايش نمانده بود. تاجر سرش را به زير انداخت و آرام گفت: بايد آن روزهايی كه میتوانستم به تو توجه ميكردم و مراقبت بودم. 🔻در حقيقت همه ما چهار زن داريم! 🔹زن چهارم بدن ماست. مهم نيست چقدر زمان و پول صرف زيبا كردن او بكنيم, وقت مرگ اول از همه او ما را ترک میكند. 🔹زن سوم دارايی هاي ماست. هر چقدر هم برايمان عزيز باشند وقتی بميريم به دست ديگران خواهد افتاد. 🔹زن دوم خانواده و دوستان ما هستند. هر چقدر هم صميمي و عزيز باشند، وقت مردن نهايتا تا سر مزار كنارمان خواهند ماند. 🔹زن اول روح ماست. غالبا به آن بی توجهيم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست می كنيم. او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعيف و درمانده رهايش كرده ايم تا روزی كه قرار است همراه ما باشد اما ديگر هيچ قدرت و توانی برايش باقی نمانده است 😭 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 📚
📚 🔺 اگر مادر شوهر شدم یادم باشد! حتما یادم باشد... 🔸یادم باشد مادر شوهر که شدم آنقدر به عروسم بها بدهم که پسرم احساس رضایت کند. آخر پسرم جگر گوشه من است، نباید آزار ببیند. 🔹یادم باشد مادر شوهر که شدم در مقابل دختری که هم سن دختر خودم هست صبوری به خرج بدهم، آخر او جوانست و هنوز خیلی از مسایل را نمیداند. 🔸یادم باشد مادر شوهر که شدم طوری با دختر دیگران برخورد کنم که دوست دارم دیگران با دختر من برخورد کنند. 🔹یادم باشد مادر شوهر که شدم کاری نکنم پسرم میان عشق مادری و عشق همسری سردرگم شود. نیاز پسرم در زندگی آرامش است نه تنش! 🔸یادم باشد که برای قضاوت عروسم به سخنان دخترم صحه نگذارم چون دخترم هم مثل عروسم بی تجربه است و جهان را از دید خام و ناپختگی مینگرد. 🔹یادم باشد مادر شوهر که شدم از فداکاریهای عروسم تمجید کنم تا یاد بگیرد برای پسرم فداکاری کند. 🔸یادم باشد مادر شوهر که شدم کاری با عروسم نکنم که شکایت مرا نزد پسرم ببرد، آخر میان دو عشق، انتخاب یکی سخت میشود و حتما من شکست خواهم خورد زیرا پسرم پدر میشود و نمیتواند مادر فرزندش را رها کند و در کنار من آرام بگیرد. 🔹یادم باشد مادر شوهر که شدم خوب بفهمم پسرم را روانه زندگی کرده ام و نباید کاری بکنم که او به سوی من بازگردد و دوباره مجرد شود، آخر او متاهل است و متعهد. 🔸یادم باشد مادر شوهر که شدم به پسرم بگویم با همسرش وفاداری کند، متعهد بماند...خیانت نکند! 🔻یادم باشد که یادم نرود که مادر شوهر شدن آسان است و مادر شوهر ماندن سخت. از امروز با هم در بهتر تربیت کردن خودمان و نسل آینده تلاش کنیم🙏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 📚 ‌‌
🍃🍃🍃🌸 📚 مردی میگفت: خانمم همیشه میگفت دوستتدارم. من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم... ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش رانمیدانند.همیشه شیطنت داشت.ابراز علاقه اش هم که نگو... آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم: مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقمند است؟ یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند. میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمی‌شد مفصل صحبت کنم، من برای فرار از حرف گفتم میبینی که وقت ندارم، من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من میچسبی گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی این را که گفت از کوره در رفتم، گفتم خدا کنه تا صبح نباشی بی اختیار این حرف را زدم این را که گفتم خشکش زد، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم، موهای بلندش رها بود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت، در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد نفس عمیقی کشید و خوابیدیم آن شب خوابم عمیق بود، اصلا بیدار نشدم از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام. هزاران سوال ذهنم را میخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام...گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را... مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد ؟ همسرم دیگر بیدار نشد، دچار ایست قلبی شده بود شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش اما در ظاهر ،نه شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم، اما طبق معمول وقتش را نداشتم. بعدها کارهایم روبراه شد، حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت. من اما ،آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت. بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم، کشوی کنار تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود، پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد، خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم. آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد. حالا فهميدم، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که قلبی از تپش می ایستد. بايد بیشتر مواظب حرفها بود.. عروس یکی یدونه🌹 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 🍀 🤐اصل حفظ اسرارِ خانه یکی از مراتب احترام به افراد خانواده، دقت در حفظ اسرار خانه است. از این اصل مهم، معمولا غفلت می‌شود؛ در حالی‌که ریشۀ بسیاری از ناهنجاری‌ها و اختلافات خانوادگی به همین موضوع برمی‌گردد. بازگو کردن بسیاری از مسائل خانوادگی برای دیگران، حکم غیبت را دارد؛ مثلا پرده‌ برداشتن از عیب‌های اهلِ خانه برای سایرین. مشکلات معیشتی نیز، از مسائل درون خانوادگی است. زن و فرزندانی که شیفتۀ محبت مرد خانواده و افزون بر آن، غرق در محبت الهی هستند، با اندک لقمۀ حلالی که با تلاش مرد به خانه می‌آید، به زیبایی می‌سازند. آنها خداوند را برای داشتن این کانون گرم خانوادگی شکر کرده و مرتبا شکر گذارند و از سر محبت مشکلات خود را به بیرون از خانه نکشانده و دست نیاز جز به درگاه بی نیاز بلند نمی‌کنند. دقت کنیم که خوبی‌های حسد برانگیز همسر و فرزندان و نعماتی که خداوند در این زمینه به خانواده داده است نیز از مگوهای خانه به حساب می‌آیند. بیان این واقعیت‌ها ا گرچه گناه به حساب نمی‌آید؛ اما از آنجا که ممکن است باعث قیاس و حسرت دیگران شود، در بیشتر مواقع، مطلوب نیست. اسرار هر خانه و خانواده‌ای، مربوط به خود آنهاست؛ پس حق نداریم اسرار خانوادگی خود را افشا کرده و در معرض دید همگان قرار دهیم؛ همچنین حق نداریم در اسرار حریم خصوصی دیگران که به دلیل بی‌مبالاتی افشا شده است، سرک کشیده و اظهار نظر کنیم . @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿