eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
624 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
واقعا نمی فهمم چرا یک سری خانودها چرا این مدلین یک سری از این ور بوم می افتن یه سری از ان طرف بوم بعضی از بی بند باری زیاد یک سریم از گرفت گیرهای الکی اخه یعنی چی که نمی زان شما همو زیاد ببینید ویا حرف بزنید شما حرف بزن وبگو من حد حدود خودم می فهمم والل ... که من دوتا مرغ عشقم می بینم کنار هم لذت می برم چه برسه دوتا حلال خدا را ، البته دختر م ،به جای که زندگی می کنید هم بستگی داره به سطح فرهنگشون ومحیط زندگیشون به نظرمن اشتباه، زمان نامزدی برای شناخت و شما پسر خالت تا حدود زیادی شناخت دارید وسعی کنید باهاش حرف بزنید، دل خور نشه این نیز بگذرد وما شهرستانی ها نامزدیمون همان عقد کرده است ولی زمانه عوض شده ما هم نامزد بودیم شمال رفتیم باهم بودیم کسی با خودمون نبردیم با اینکه دوره عقدمون یک ماه بود عروسی گرفتیم زیاد نامزد نبودیم بهترین کار این که شما زودتر برید سر زندگیتون و اجازه دخالت به کسی ندهید چه شما چه همسرتون، حتی خرید عروسیم می رفتم چون می خواستیم حلقه( ست ) کنیم مادر خواهرام مادر شوهرم امدن بعد خواستیم ارزانتر باشه می چرخیدیم تا مناسب تر پیدا کنیم مادر شوهر سریع گفت ادم یه جا رفت خرید می کنه ما هم هیچی نگفتیم 😉بعد با همسرم قرار گذاشتیم 😜خرید هیچ کس نبریم 🥰 این جور بود همه می افتادن دنبال هم عروس خرید کنه🤭 انشا الله عروسمم راحت می زارم راحت باشن البته پسرم سنش کمه انشا الله عروس خوب نصیب همه بشه البته دیشب رفتم یه تیکه طلا بخرم یه دفعه امد سر زبانم گفتم کی بشه بیام برای عروسم بخرم بعد خودم تلنگر زدم عروست باید خودش انتخاب کنه 😍😍😍😍 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دوتا کافی نیست
هدایت شده از آرشیو دنیای بانوان
۱۰۷۳ من خودم از یک خانواده نسبتن کم جمعیت هستم😁 دوتا برادر و یه خواهر بزرگتر دارم. خودم ۱۸ ساله هستم. اینم بگم مادرم قرار نبوده منو بدنیا بیاره و میگفته بسه اما بابام می گفته نه یه دختر دیگه میخوام و من اومدم و شدم چراغ خونه شون🤪 سال ۹۹ عقد کردیم، یک ماه بعدش عروسی تو دوران کرونا بود و سریع وسایل و خریدیم رفتیم خونه خودمون. من ۱۴ساله بودم (ولی بخاطر قد بلندم و جثه ام، کسی باور نمیکرد😂) من علاقه ی بسیاارررر زیادی به بچه داشتم یعنی بچه های همسایه هارو خودم بزرگ کردم😆 سه ماه بعد عروسی من رفتم دکتر برا چکاب کامل و اقدامات قبل از بارداری اول کلی غر زد بچه ای هنوز و نمیخوای و... گفتم من از پسش برمیام😌البته با کمک مادرم😉😁 پنج ماه بعد از اینکه رفتم، دکتر گفت اگر سه روز گذشت از موعد برگرد همون شب با مادرشوهرم رفتم دکتر تست زد، گفت بارداری گفتم الکی میگی دکترم گفت بخدا😂 بارداری نه سخت و نه آسونی داشتم. خداروشکر ویار نداشتم اصلا فقط از اولش درد داشتم و استراحت مطلق😢 خدا مادرمو حفظ کنه، از اولش کنارم بود تا وقتی دختر خوشگل من ۳۱/۶/۱۴٠٠بدنیا اومد😍 من از هفته ها قبل ورزش میکردم دکتر گرفتم بعد هرچی پیادروی کردم دردم نمی‌ گرفت، گفتن باید بستری بشی، یک ساعت نشد ضربان قلب بچه کند شد. سریع بردن اتاق عمل ولی دکترم نذاشت گفت سنت کمه نمی ذارم عمل بشی. خداخیرشون بده با کمک دکتر زایمانم راحت شد تقریبا در ۳۸ هفته، بعد اومدن آیه خانوم، زندگی ما تغییر کرد. این کوچولوی ناز چراغ خونه ما شد رزق و روزی مالی و معنوی زیادی با خودش آورد. با اومدنش پدرش یه زمین خرید و ماشین مون رو عوض کردیم. بعد از یکسال همسرم همش میگفت یکی دیگه بیاریم، میگفتم هنوز زوده من اصلا استراحت نکردم. آیه خانوم یکسال و هفت ماهه بودن تقریبا که من دوره ام عقب افتاده بود ولی چون ماه های قبلم همین اتفاق میوفتاد زیاد فکرمو درگیر نکردم گفتم نه بابا باردار نیستم. ۱۴روز گذشت و من کمردرد و پادردم شروع شد از بوی پیاز و مرغ و خیلی چیزای دیگه حالم بهم می‌خورد، بعد از ۱۵روز تست زدم همون موقع دوخط پررنگ افتاد وای چقدر خوشحال شدم چنان جیغ زدم به همسرم گفتم باردارم 😂هردو خوشحال همون موقع منو بردن شهر بابام اینا تحویل مادر دادن😂همه خوشحال پدرم بیشتر از اونا دخترم خیلی کوچیک بود ولی چون وابسته به مادرم بود کاری به من نداشت اصلا سر فاطمه ثنا خانوم هم من باز گفتن استراحت مطلق، هر دوهفته سونو، یه بار میگفتن داخل کلیه اش یه چیزی هست، یه بار میگفتن سرش بزرگه، دوهفته بعد باز میرفتم میگفتن دور شکمش کوچیکه من از اول بارداری تا آخرش هر دوهفته میرفتم سونو 😐 هر سونو کمتر از دوتومن نمیگرفت فقط برا پول انقدر آدمو نگران میکنن من همش گریه از اول تا آخر بارداری دخترم ۳۸هفته و ۲روز بدنیا اومد. سر ایشون هم درد نداشتم باز بستری کردن و آمپول فشار بعد سه ساعت با کمک ماما بدنیا اومد. زایمانم خیلی سخت بود اما وقتی دخترمو دیدم، درد یادم رفت یه دختر ناز با چال گونه ی خوشگل😍 چون سن دخترم کم بود و حسادت میکرد خیلی اذیت شدم و هستم هنوز😁با جنگ و دعوا و زدن همدیگه گذروندن، الانم آیه خانوم ما ده روز دیگه میشه ۳ ساله، فاطمه ثناخانوم ۱٠ماهه ... با اومدن فاطمه ثناخانوم یه ماشین دیگه گرفتیم، همسرم در کارشون خیلی پیشرفت کردن خداروشکر، خداروهزار مرتبه شکر خودم مدرکم رو گرفتم با وجود بچه ها مدرسه رفتم، کنکور دادم انشاالله امسال هم دانشگاه میرم. اگر خدا بخواد فاطمه ثنا خانوم بزرگتر بشن، بازم دلمون میخواد خدابهمون اولاد صالح و سالم بده. خودم که بیش از حد دلم دوقلو میخواد😁تا خدا چه بخواهد، اگر دخالت اطرافیان نباشه و غر نزنن 😂انگار اونا میخوان بزرگشون کنن، بچه نیار دیگه بسه، سنت کمه و.... 😂 من فقط اینطور مواقع میخندم میگم باشه😉 الان من یه مادر ۱۸ساله هستم که دو فرزند دارم خداروشکر😍 انشاالله خدا به همه اونایی که چشم انتظار هستن هم فرزند سالم بده عاقبت بخیری همه جوان ها برای ظهور آقامون مولامون صاحب الزمان صلوات ❤️ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خواهش میکنم راهنمایی کنید 😔😔😔من پنج ساله ازدواج کردم ازدواجمون سنتی نبود عاشقانه بود چون شرایط مالی برای ازدواج نداشت عروسی نگرفتیم زیارت رفتیم ‌‌
طلا و جهاز کم گرفتیم خیلی کم درست از همون هفته اول دعوا هامون اختلاف هامون شروع شد بعد از چندماه ازدواج تو گوشیش کلی فیلم ه ای پ دیدم ک دلیل اصلی ناراحتی و دلشکستگی من شد تا الان بعد اون همیشه موقع راب....طه یادم میاد و حس بدی دارم خلاصه بگم همیشه مشکل و مقصر اون بود و من شاکی بعد چند وقت روم دست بلند کرد بارها قهر کردم رفتم و دوباره با پادرمیانی و تعهد و التماس های برگشتم ناخواسته بچه دار شدم س قط نکردم شاید خوب بشه ولی نشد حتا تو بارداری منو کتک زد بارداری و زایمان بشدت بدی داشتم همیشه اختلاف داریم و طرز تفکر اون بچه گونه و طرز تفکر من یکم مذهبی و خانومانه و مسولیت پذیر هستم درعین حال همیشه به خودم میرسم و ب خونه زندگیم و خودم و همسرم کم نمیزارم از همون اول همیشه گوشی میزد منو میرد خودشو میزد رفیق باز نیست معتاد نیست خونوادش دخالت کمی دارن کار همیشه می‌کنه خرج کم‌و‌زیاد بالخره میده بشدت فحاشی می‌کنه موقع دعوا فحش های بشدت ناموسی میده بارها منو خفه کرده یبار چاقو گذاشت زیر گلوم و تاخد مرگ کتک می‌زنه تو سرم زیاد میزنه ک الان دیگه منم عصبی شدم طاقت فحش ندارم توروش جواب پس میدم اونم میزنه کوتاه نمیاد بارها شکایت کردم پیگیری نکردم بخاطر ابرو عشق و وابستگی و آینده پسرمون غیر دعوا ادعا می‌کنه عاشقمه و دست خودش نیست منم احساسی هستم می‌بخشم دفعه بعد سواستفاده می‌کنه می‌دونه با چندتا حرف و یه رفتار عاشقانه کوتاه میام ازم دریغ میکنه منم که گله یا قهر کنم به دعوا ختم میشه ازش خی انتی به چشم ندیدم ولی زرنگتر ازین حرفاست که من بفهمم بنظر خودم بیشتر بخاطر اعصاب و روانش هست که دکتر نمیره مشاوره نمیره دارو نمیخوره بشدت فیلمی هست و سرش تو گوشی همیشه از ترس ک من قهر نکنم بهم محبت می‌کنه من زنم میفهمم راست و دروغ و ته دل بودن نبودن خوب بلده ولی انجام نمیده منم همیشه مثل گداها بهش آویزون هستم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام منم مادری۴۷ساله با سه دختر هستم که همه دم بخت هستند کار من تشک دوزی توی روستا و روستاهای اطرافه صبح تا شب کار میکنم دست تنها..همسرم از جوانی رفت سراغ زنی دیگه از شهری دیگه و خوش و خرم زندگی می‌کنه..زندگی مرفه و خوبی دارند ولی دریغ از ذره ای کمک مالی به من. خلاصه دخترامو دست تنها بزرگ کردم یکیشون معلم شده و خدایی خیلی بی آزار و مهربونه ولی امان از دو دختر دیگه م گلی جان خسته شدم..خسته😔😔 من مادرم با شوق و ذوق برای جهیزیه شون کار میکنم ولی توقع آنچنانی از من دارند مثلا میگن باید مارک یخچال و وسایل برقی مون بوش باشه که جلو خانواده شوهر سرافراز باشیم بخدا با این قیمت‌ها حساب کردم جهیزیه شون بالای۲میلیارد میشه آخه من از کجا بیارم😔😔 دارم داغون میشم دوتا زمین پدری بهم ارث رسیده که گذاشتم برای فروش ولی مگه پولش چقدر میشه هنوز مانتو ده سال پیشم رو می‌پوشم اصلا کاری به خستگی و دلشوره های من ندارند من براشون مهم نیستم داغونم داغون @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii روےسخنــم‌باخانمهاست🌹 آسان‌ترین راه قدردانی، یک تشکر ساده است. به شرطی که خالص و صمیمانه باشد! ✍ اگه نمی‌تونی به زبون بیاری، روی کاغذ برای همسرت بنویس..یک جمله بنویس ممنون که دیروز مریض بودم هوامو داشتی😊همون طور که وقتی بهت توهین میکنه زود جوش میاری و میخای خودتو خالی کنی و اعتراض میکنی..خوبی همسرت رو هم با سرعت بهش یادور شو😊😊😊نکنه پشت گوش بندازی و بگی نیازی نبود تشکر کنم😊 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
الیاس نگاهی پر از خششم بهم کرد و گفت _:این و زدم تا بفهمی نباید تو خونه من دست رو ز.نم بلند میکردی ! لیلا زن بد ذااتیه ولی زنه منه ..مادر بچه های منه. نباید میزدیش شراره ! نباید. دستمو از رو صورتم برداشتم بدون اینکه چیزی بگم ..پیاده شدم. .ساک رو هم از پشت ماشین برداشتم و با قدم های بلندی حتی بدون اینکه برگردم و از الیاس خدا حافظی کنم رفتم سمت ماشین .تا نزدیک ماشین شدم راننده که یه مرد میانسالی بود پیاده شد و در رو برام باز کرد ..نشستم ..شاه رخ وقت شیرش بود با گریه شروع کردم به شیر دادنش..هنوز حای دستش رو صورتم دررد میکرد کلی تو دلم بد و بیراه بهش گفتم ! نباید منو میززد. نباید ! راننده رفت پیش الیاس. .دلم میخواست پیاده بشم و از،همینجا برم پیش پپلیس ..بگم که شوهرم زندس برام پیدا کنن ..و بگم که الیاس و بابک و اسکندر کارشون چیه ..ولی اگه نتونستم ثابت کنم چی ؟ نهه نهه..اینا آدم های خطر .ناکی بودن نمیشد باهاشون در افتاد ! تررسم هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد ! من رو حساب الیاس داشتم راهی کشور غریب میشدم اونم تک و تنها ! اگه مادرم راست گفته باشه و گولم زده باشن چی؟وای خدا نه راه پس داشتم نه راه پیش اگه نمیرفتم حتما بلا.یی سرم می اوردن چون من خیلی چیزها میدونستم ازشون اگه هم میرفتم شاید به بلای دیگه. دلم به حال پسرک معصومم میسوخت که بدون اینکه از چیزی خبر داشته باشه آروم شیر میخورد ! کاش خدا به خاطر این طفل راه نجاتی پیش پایم میگذاشت !درمونده بودم. درمونده و نالان ! راننده اومد ..دگمه مانتومو سریع بستم ..روسریمو رو مرتب کردم ! راننده از آینه نگاهی بهم انداخت _:خب خانوم بریم ؟ چند لحظه تامل کردمو ..آه عمیقی کشیدمو با بغض گفتم بریم کل راه گریه میکردم ! هوا کم کم تاریک شد سه ساعتی میشد راه افتاده بودیم ..نگه داشت ..و کمی بعد با لقمه بزرگ کباب برگشت. _:بفرمایید از ش تشکر کردم و لقمه رو گرفتم و خوردم. مرد خوبی بنظر میرسبد حداقلش این بود چشم پاک بود! دیگه استرس ه..یززیش رو نداشتم ! دوباره راه افتاد ..کم کم خوابم گرفت شاهرخ رو تو عالم خواب و بیداری شیر دادمو چشمهامو بستم ..نمیدونم ساعت چند بود نمیدونم چقدر خوابیده بودم که با صدای راننده از جام پریدم. _:بیدار شین خانوم رسیدیم دستپاچه از خواب پریدم. _:کجاایمم ؟ ساعت چنده _:ساعت ۴ صبحه. .لب مررزیم ..بفرمایید پایین ..تا دیر نشده منتظر شما هستن راه بیافتن اروم ساکمو برداشتم و راه افتادم. _:کجا برم ؟ _:دنبال من راه بیافتید ...
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii تجربه ی کراتین مو : ‌‌
سلام به دوستان عزیزم  منم میخواستم تجربمو در مورد کراتین مو بگم  من موهای خیلی پر پشتی داشتم به حدی که با کلیبس  نمیشد بزنم پشت موهام  چون موهامو نمیگرفت  یعنی میگفتن ما ریزش مو داریم من میگفتم یه تار از موهام نمیریزه  ولی یه اشکال که داشت موهام  وز بود پف میکرد منم فامیلمون  کراتین کار  بود تو سالن خیلی معروف شهرمون کار میکرد   رفتم پیشش دادم موهامو کراتین کرد تازه  با اشنا بازی  برام از ریشه  موادشو نزد که به ریشه بخوره و ریزش بگیره  وای از ساعت ۹ صبح تا ۱۱ شب با موهای من ور رفت مواد گرفت و اتو کرد البته موهای منم خیلی بود خودشم ۱۱ شب دیگه جنازه شده بود  وقتی اتو میکشید بوی مواد چشمامو خیلی اذیت میکرد  وقتی کراتینو انجام داد و تموم شد  گفت تا ۳ روز موهات باز باشه  و حموم نرو  و ماسک مو داخل حمام حتمااااااا بزن و شامپو مخصوص کراتین  و گرنه خراب میشه    بعد از حمام حتما  سشوار بکش    خیلی خیلی موهام خشگل شده بود لخت شلاقی  دم به دیقه جلوی اینه بودم    خیلی هم درسر داشت سشوار کشیدن موهام نیم ساعت طول میکشید خشک بشه  منم باید یک روز در میون حموم میرفتم   خیلی رو مخم بود بعد از ۶ ماه موهام  شروع به ریزش کرد  هی بیشتر و بیشتر  زنگ زدم به فامیلمون گفت  تا موقعی که مواد رو موهاته میریزه باید کوتاه کنی  خلاصه نه با کوتاه نه با دکتر دیگه اون موی اولم نشد موهام نصف شد  کف سرم مشخص شد انقد ریخت هنوزم بعد از یک سالو نیم داره میریزه   حالا بگذریم که چقد هزینه ی ماسک مو   و شامپو کراتین  دادم هفته ای یه ماسک مو وشامپو میخواستم اگه بزرگترشم میگرفتم نهایت دوهفته زود تموم میشد حالا اونا همه هیچ موهام داغون شد کسی که موهاش کم پشته اصلا این کارو نکنه  گول چرب زبونی این ارایشگاه دارا  رو نخورید اونا همش واسه اینه که پول به جیب بزنن ببخشید زیاد شد گفتم شاید به درد تون بخوره مادر دوقلوها💚 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دوتا کافی نیست... .