دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#تجربه_اعضا
سلام.خوبی؟وای امروز ی اتفاقی واسه خودم افتاد خیلی بد بود ولی دختر خالم به دادم رسید.میگم شاید بدرد دوستانهم بخوره.
پودر موبر خورد به انگشتر نقرم کلا سیاه شد😕هر کارش کردم خوب نمیشد با خمیر دندون افتادم بجونش،گذاشتمش تو آبجوش و تاید ولی فایده نداشت، بدتر میشد.تا اینکه دختر خالم از راه رسید.بهم خندید و انگشتر رو گرفت و شروع کرد رو پُرزای قالی سابیدن ایقد برق افتاد که نگو.سفید سفید شد مثل روز اولش😍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام عزیزای دلم
من مادرشوهرم خاله ام هستن مثل یه تیکه ماه🌝 میمونن،....
ازبس که مهربونن🌸الان که تو دوران عقدهستیم وقتی خونشون هستم خیلی هوامو دارن وجلوی همسرم طرفداری میکنن😋👍🏻 ومن به همسری پزشون میدم😎،خیلی عشقه من مبینا خالی صدا میکنن وبعضی وقتا میگن«خاله» وقتی حرف میزنم چون سرزبون دارم میگن «دخترِامیر» راست میگه ،دختر امیره خوبه....ودخترامیر فلان وبهمان این اصطلاح خیلی دوست دارم چون عاشق بابام هستم😻من یه زنداداش دارم *نفس* همسن خودمه یه دانشگاهم میریم به مامانم میگه مامان.مامان منم خیلی دوستش دارن وکلی هم قبولش دارن واسمش تک صدامیکنن فاطمه بعضی وقتا فاطمه خانم ولی دلیل بی احترامی نیست چون مثل دخترخودشون میدونن😸مامان بزرگم نگم که فکرکنم عروس هاشون بیشتر دوست دارن(این یه شوخیه🤗)ما اهل یزدیم وشعرای باحالی درمورد عاروس ومادرشوهر داریم مانا باشد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#تجربه_من ۱۰۸۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#تحصیل
#قسمت_اول
من متولد ۸۳ هستم، با دوتا خواهر و یه برادر بزرگتر، پدرم هم روحانی هستن.
وقتی سال ۸۱ میشه خدا به مادر و پدرم یه آقا پسر میده و میگن دیگه بچه بسه
خب اون زمان، زمان فرزند کمتر زندگی بهتر بود.
بعد از یک سال و اندی مامانم متوجه میشه بارداره و خدا خواسته من بودم. سال ۸۳ به دنیا میام ولی بهم بیمه تامین اجتماعی تعلق نمیگرفت، فرزند اضافی بودم😅
ریا نباشه ولی با به دنیا اومدن من مادر و پدرم هم ماشین گرفتن و پدرم دکتری گرفت😌
خواهر بزرگم تو ۱۶ سالگی که من یک سالم بود ازدواج میکنه و من رو به جای اون میذارن و بعد از یه سال و خوردهای منم جزء مردم حساب میشم و بیمه دار😄
هردوخواهرم تو ۲۰ سالگی مامان شدن و تا الان هرکدوم سه تا بچه دارن، منم خالهی ۶ تا دسته گل بودم و اینطوری بود که بچههای زیادی رو دیدم.
مادر و پدرم میگفتن ما تو رو شوهر نمیدیم باید درستو بخونی، بابامم استاد حوزهست و ازونجایی که طلبهها آمار استادارو درمیارن خب میدونستن دختر داره.
منم خب بچه درسخونی بودم و حتی خواستگارارو بهم نمیگفتن چه برسه به اینکه تو خونه راه بدن.
گذشت و گذشت تا اینکه کنکوری شدم و ۱۷ ساله، یکی از اساتید حوزه که یه شهر دیگه بودن ولی تو بچگی با دخترشون دوست صمیمی بودم و روابط همسایگی داشتیم میان خونه یکی مهمونی که ماهم از قضا اونجا بودیم.
خانومش منو میبینه و یادش میوفته که بلهههه یه زمانی اینا یه دختر داشتن چرا یادم رفته بود و به یکی از طلبههایی که شاگرد همسرشون هم بودن، معرفی میکنن.
مادرم اونجا گفت میخواد درس بخونه و ازدواج نمیخواد بکنه و خودمم واقعا تو فاز ازدواج و اینا اصلا نبودم. ولی اینا خیلی پافشاری میکنن تا اینکه پدر و مادر همسرمو میفرسته بیان خونه ما...
همچنان ما (خودم و پدر و مادرم) نمیخواستیم ولی خب مهمون فرستاده بود و رسم مهمون نوازی ایجاب میکرد که من تو اتاق خودمو حبس نکنم.
حتی تو همون روز مادرو پدر همسرم گفتن دختر و پسر برن باهم صحبت کنن که پدرم اجاره نداد.
تا اینکه معرف خیلی اصرار میکنه بابامم مطمئن میشه پسر خوبیه به منم گفت قبول کنم ولی خب همچنان میگفتم نه ولی پدرم گفت آدم خوبیه قبول کن گفتم آدم خوب همیشه هست فقط این نیست که. گفت نه همیشه آدم خوب پیدا نمیشه. منم دیدم اینطوری گفتن، به پدرم اعتماد کردم و باخودم گفتم مطمئنا چندتا پیرهن بیشتر از من پاره کرده و خب حرفش حقه!
بعد از یه هفته همسرم اومد صحبت کنیم، خلاصه منی که اصلا قصد ازدواج نداشتم یهویی تو کمتر از یه ماه از دنیای مجردی وارد دنیای شیرین متاهلی شدم با یه طلبه بسیار درسخوان، دغدغهمند و بسیار با ایمان...
ادامه👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۸۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#تحصیل
#قسمت_دوم
این یهویی وارد شدن، خیلی عجیب بود.
کاشکی معرف مون اینقدر واسه زود مراسم گرفتن اصرار نمیکرد.
مشاوره هم رفتیم و همه چی خوب بود ولی خب باعث شد من با خجالت تمام این مراحل رو پشت سر بذارم و شیرینی اون زمان رو نچشم ولی خب الان که فکر میکنم اون شرم و حیا از یه آقا پسر نامحرمی که دو هفته بعد، یک هفته بعد، فردا قراره بشه همه زندگیت شیرینی خودش رو داره.
آبان سال ۱۴۰۰ عقد کردیم و تا ۷ ماه حتی صمیمی ترین دوستم نمیدونست من ازدواج کردم.
نزدیک ۴،۵ ماه طول کشید به روال عادی زندگی برگردم و مثل قبل غذا بخورم و از همسرم خجالت نکشم.
تو ۱۸ سالگی با شروع سال تحصیلی و دانشگاه و حوزه یه عروسی ساده طلبگی گرفتیم و اومدیم قم که اونم هزینههاشو مامان و بابام خودشون تقبل کردن و نذاشتن همسرم وام و اینا برداره برای عروسی
از همون اوایل همسرم میگفت بچه دار بشیم، منم واقعیتش میگفتم الان من ۱۸ ساله مامان بشم؟
تازه ترم یک دانشگاهم، اون وقت درسمو چیکار کنم و از این قبیل حرفا تا اینکه راضی شدم ترم سه بچه بیاریم.
سال ۱۴۰۲ قسمت شد رفتیم کربلا و اونجا از امام حسین و حضرت ابوالفضل دوتا چیز خواستم، یکی اینکه تا سال بعد یه بچهای که سرباز امام زمان باشه و سالم و صالح یکی هم تا سال بعد داداشم ازدواج کنه و با خانومش بیاد کربلا
اولی خداروشکر با دعای این دو برادر مستجاب شد و دخترم ۷ شهریور تو دلم لونه کرد و دومیشم که داداش ۲۱ سالهم قصد تشکیل خانواده کرد ولی تا الان که ۲۲ سالشه حتی یه خواستگاری هم نرفتیم دخترا میخوان درس بخونن😅
هفت ماهه دخترمو باردار بودم که به لطف خدا ماشین دار شدیم، هرچند کار کردهست ولی باز لطف خدا و پا قدم دخترمون بود.
تو همون هفت ماهگی نیمه شعبان از حرم تا عمود ۹۴ جمکران پیاده رفتم و اونجا نیتم رو محکم تر بستم و دخترم رسما شد سرباز امام زمان و همچنین مادر سربازای امام زمان ان شاء الله
خلاصه که ترم سه و چهار باردار بودم و با اون حال با اتوبوس دانشگاه میرفتم، نه ماه تمام تو دانشگاه از آسانسور استفاده نمیکردم یکی از دوستان خبر داشت و بهم میگفت ماشالا چه فرزی ولی با آسانسور برو و من تا خود ۴ روز قبل زایمان با پله میرفتم کلاسا
خیلی نگران درسام بودم و نمیخواستم مرخصی بگیرم و به خاطر همین با خدا و امامم درد دل میکردم و میگفتم من به نیت سربازی امام زمان راضی به آوردن این دخترکوچولو شدم و به خاطر خودم نبوده پس شما کمکم کنید تا از درسم عقب نیوفتم و بشه غیرحضوری ادامه بدم که خداروشکر شد.
و دخترم فاطمه خانوم ساعت ۱:۵ بامداد جمعه روز ۰۳.۰۳.۰۴ به دنیا اومد.... اگه یه ساعت زودتر بود میشد ۰۳.۰۳.۰۳😒 که خب اشکال نداره اینم لاکچریه😂
ان شاء الله تو دوسالگی فاطمه خانوم هم که من کارشناسیم تموم میشه قصد بچه دوم داریم و هر دوسال یا هرسه سال اگه خدا بخواد یه سرباز به سربازای امام زمان اضافه کنیم.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
امور مادي ومعنوي بسیارمجرب ❤️🔥
✍🏻جهت امور مادي ومعنوي مرحوم
شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی دستوري
فرموده اند که بارهابنده ودیگران تجربه
نمودیم ونتایج بسیارعالی گرفتیم :
🔰دستوراینست:
شبهاي جمعه (پنج شنبه شب) بعدازنماز
عشا بلافاصله یک بار سوره یاسین خوانده
وسپس 110صلوات فرستاده و ثواب این
عمل رابه روح مومنین وادي السلام نجف
هدیه کنید که اثري عظیم دارد.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام اون دوستمون که شوهرشان خوابشون میبره
تومهمانی و دوستی جواب دادن
اعتیاد داره ما نمیتوانیم مستقیم قضاوت کنیم گاهی دلیلش این نیست داماد خودمون سی ساله دامادمون هست از روز اول تو مهمانی خوابش میبرد هنوز که هنوزه عادتش همینه عاشق خوابه اوایل ما ناراحت میشدیم اما دیدیم نه خواهراشم همینطورن دکترم رفته خونش غلیظ هست اما من یک چیزی میدونم ادم بی خیالیه دنیا دنیا همه چیز خراب بشه غصه نمیخوره که فکری بشه حرص بخوره راحت میخوابه بشدت از مواد مخدر متنفره حتی با کسی که مواد مصرف ام میکنه زیاد رفت آمد نمیکنه یک روز رفتیم بیرون جوان ها قلیون میوه ای بردن خداشاهده پسرش نزدیک قلیون نشسته بود برداشت انداخت اون طرف شکست بعدگفت واسه همتون بدهست نه فقط پسر من ...پس الکی دلهره نندازیم تو دل هم ...درسته دقت بکنه ببینه چی ب چیه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
آرامش خونه ی خانوم خوووونه دار😍🌸
قبول دارین این لحظه فقط با مامان خونه میچسبه ریز ریز حرف زدنا🥰🥰🌸🌸
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام گلی جان من واقعاً خوشبختم....
چون توی ۹ ماه بارداری همسرم کل خونه رو خودش تمیز میکرد
غذا میپخت😍
تازه بعد از زایمان هم هر روز همراه خودش غذا از بیرون میآورد که من کار نکنم و استرسی نداشته باشم🥰🌸
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام گلی جان
.من همسر یه آقا معلم شدم...
زندگی مون خداروشكر خوبه میگذره
ولی اون چیزی که حال منو بد کرده متاسفانه اینه که همسرم خیلی توی نقش شغلش فرو رفته و بیش از اندازه ادای معلم ها رو تو خونه در میاره...😔
البته بگم ناظم مدرسه ی دبستان پسرونه هم هست و به شدت تو خونه به همه مون دستور میده...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خانوم کانالمون میگه....
سلام به گلی جانم...
شب عقدم وقتی مهریه رو تعیین کردیم
فامیل داماد فقط میخواستن قهر کنن و برن...
منم همونحا جواب منفی دادم رفتن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خوشبختی یعنی
هرچی من بگم
همسری توی جمع تایید کنه
هرچی اون بگه منم تایید کنم و حرفمون دوتا نباشه😍😍😍😍🌸
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿