دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
یه خواهش داشتم از خانومایی که تو گروه دختر دم بخت دارم تورو خدا دختراتونو توزندگی که عشق وجود نداره نفرستین
به امید اینکه عشق بعد ازدواج بوجود میاد ،اگه نیاد اگه ،اگه یه بچه ایم اضافه بشه و دیگه حس مسئولیت اجازه خارج شدن از زندگی رو بهشون نده،دخترتون،پاره تنتون،روزی هزار بار میمیره وزنده میشه مگه ما چند بار قراره بدنیا بیایم که همون یبارم اینجور بگذره بخدا ظلمه ،نکنید این کارو من خودم ده ساله دارم تو اتیش این ظلم مامانم میسوزم،مامانم بهترین بوده وهست ولی این کارش منو تو اوج جوونی پیرم کرد همین طور ظلم بزرگیه به همسر دخترتون شاید اگه طرف مقابل با کسی که دوسش داشته ازدواج میکرد تجربه زندگی بهتری رو داشت،
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#سوال_اعضا
سلام وقت بخیر ازخانما و آقایون کانال خواهش میکنم بهم کمک کنن و راهنماییم کنن من دخترم کلاس نهم اصلا دل درس نمیده بیست چهارساعته توگوشیه کلا اصلانمیزاره زمین چندتا گروه و داره یااونجاچت میکنه یاپی وی با دخترا اهل پسرو غیره نیست همش گیرمیدم درس بخونه غرمیزنم بامهربونی بازبون نرم هیچ جوره گوش نمیده گوشیشم نمیده تابخوام بگیرم یه حرفیم میزنی اشکاش میریزه ناراحت میشه توروخدا راهنماییم کنیدازبس حرص میخورم تپش قلب میگیرم بزرگه شبانه روز سرش تو کتابه این سرش توگوشی خسته شدم بعضی وقتابه خودکشی فکرمیکنم ولی میترسم دوتاکوچیکام بمونن مشاوره هم نمیره خیلی درونگراست اصلا نمیشه باهاش حرف زد اشکش دم مشکشه ممنون میشم بی جواب نزارین پیاممو من هردقیقه گروه چک میکنم هرروزپیامارو میخونم گفتم پیام بزارم شاید کسی بدادم رسید راهنماییم کرد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#سوال_اعضا
با سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان.مخموصا گلی جون.
من یک مشکلی داشتم که خواستم از دوستان کمک بگیرم.
و تا بحال خداروشکر هیچکس از دوستان همچین موضوعی رو مطرح نکرده بودن 😬😄
راستش من و همسرم ۴ ساله که ازدواج کردیم و خداروشکر صاحب یک دختر یکساله هم هستیم.
راستش من تنها مشکلی که همسرم داره و خیلی اذیتم میکنه.
ببخشید ها.
اگه توی یک جمعی نشسته باشیم و داخل بینیش شروع کنه به خاریدن. بدون اینکه متوجه شرایط و موقعیت باشه.انگشتش رو داخل بینیش میکنه.
یا حتی شده داخل جمع.وقتی باد معده داشته.مثلا میخواسته خیلی آروم و با احتیاط خارج کنه.ولی خب من متوجه میشم.
گاهی اوقات میفهمم که اطرافیان هم متوجه میشن.ولی خب چیزی نمیگن
خیلی سر این مسائل با هم بحث داشتیم
با خوبی بهش گفتم با دعوا بهش گفتم با تهدید بهش گفتم
که من بدم میاد از این کار.
اگه بخوای تکرار کنی دیگه باهات نمیام مهمونی.
ولی فایده نداره
فقط و فقط توی ذهنش این نقش بسته که خودم اذیت نشم.بقیه رو ولش کن
من چیکارکنم با همچین آدمی
بخدا خجالت میکشم این موضوع رو برا کسی مطرح کنم.
با مشاوره هم که میخوام صحبت کنم روم نمیشه بگم همچین چیزی رو
تورو خدا هر کی راهکاری میدونه بهم بگه.
خسته شدم از این رفتارهاش😞😞
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
حالا که پیشونیش سفید بود و ریگی به کفشش نبود سریع خونه فخری رو برای فروش گذاشت ...
خونه رو فروخت یه خونه کوچیک برای فخری خرید و یه خونه تقریبا بزرگ برای خودمون .و چون قول داده بود خوبی طاهره خانوم رو جبران کنه قبول کرد طاهره خانوم هم بیاد طبقه پایین خونه ما زندگی کنه وقتی جابه جا شدیم تازه میخواستم رنگ آرامش رو ببینیم که شاپور گفت ...خب فقط مونده سهیل وزنش الهام ...وقتشه الهام وسهیل
تقا.ص کارشونو پس بدن .. ازش خواهش کردم التماس کردم ولی فایده ای نداشت خودمو سرکوفت میزدم که ای کاش همه چیزو بهش نمیگفتم ! ولی دیگه کارازکار گذشته بود شاپور تصمیم خودشو گرفته بود ! با پرداخت پو.ل زیادی یه مرد خوش چهره و قدبلندی رو اجیر کرد تا دل الهام رو ببره و عاشق خودش کنه ..مرده خیلی خوب تونست از پس این کار بر بیاد و سر سه ماه الهام عاشق و شیفته مرد شد باهم قرار میذاشتن ..سینما میرفتن و کلی خوش میگذروندن تا اینکه شاپور از مرد خواست الهام رو بکشه تو خونه خالی البته قرار شد حتی دستش بهش نخوره و فقط در حد یه نقش بازی کردن باشه ..و مرد خیلی راحت الهام عاشق رو کشوند به خونش..و وقتی الهام تو اتاق خواب خودشو برای معشووقه در.وغیش آماده میکرد شاپور سهیل رو که تو یه اتاق دیگه از قبل پنهون شده بودرو میفرسته تو اتاق و سهیل همون روز بعد ازاینکه حالش بد میشه میره و درخواست طلا.ق میده!
حالا همه یه جورایی تقا.ص پس داده بودن حبیب هم هرچند اون شب فرار کرده بود ولی بعد ماه ها اونم دستگیر شده بود فکر میکردم دیگه واقعا میتونم با آرامش زندگی کنم یعنی دیگه وقتش بود با آرامش زندگی کنم که یه روز....دم ظهر بود که زنگ دروزدن وقتی در و باز کردم دیدم ابراهیمه !از دیدنش حسابی جا خوردم ... میدونستم به وضوح رنگم پریده با چشمهایی غمزده نگاهم کرد که برای بچه دومم حامله بودم !.
_:مبارکه دخترخاله ! نمیدونستم تو راهی داری
_:ممنون ! کاری داشتی پسر خاله ؟
_:آدم برای دیدن دختر خالش حتما باید کاری داشته باشه ؟تعارفم نمیکنی ؟
_:آخه ...آخه
_:آخه چی ؟؟ آخه شوهرت نیست ؟
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام
راستش من یه خانم ۲۵ ساله هستم که الان یکساله و نیمه ازدواج کردم.
.
خودم محجبه و مذهبی هستم . قبل از ازدواجم خیلی خواستگار داشتم اما جور نمیشد .
تا اینکه شوهرم اومد ب خواستگاریم .
نظامی بود و ظاهرا مذهبی و شهدایی ...
و خانواده به ظاهر مذهبی نما و مومن .
من این چیزا رو قبل ازدواج متاسفانه نتونستم بفهمم .
اوایل عقدمون عاشقانه همو دوست داشتیم و میپرستیدیم همو ...
تا اینکه دخالت های مادرش و حسادت های خواهرش شروع شد و شوهرمم کم کم خود واقعیش رو نشون داد و کلا طرف مادر و خانوادش رو میگرفت .
بدترین نوع بدی ها ، تهمت ها و آبروریزی ها توسط مادرش نسبت ب من انجام شد .
تا جایی رسیدن که دم ب دقیقه میگن طلاقش بده 😭😭😭😭
ما عروسی گرفتیم ، حتی یه قرون خرج نکردن .
اما کادو ها و پول های سر عروسی ما رو مادرش زد به جیب و اصلا ب روی خودشونم نیاوردن 😭😭😭
بخدا خسته شدم.
من ازدواج کردم که به آرامش برسم ، پدرم خیلی خیلی عصبیه و بداخلاقه و همش مادرمو کتک میزنه 😭😭
خودمم الان اینجوری گرفتار شدم .
به خدا همش گلایه میکنم که وقتی میبینه که مادرشوهرم اینقدر بدذات و دروغگو هستن و زندگی منو نابود کردن ، چرا خدا هیچ کاری نمیکنه ... چرا تقاص بدی هاشو پس نمیده؟
مگه نمیگن دنیا دارمکافاته .
یعنی من باید اینقدری صبر کنم که طلاقم بدن .
از شوهرم متنفر شدم ، از بس ب من دروغ گفته و ب ناحق ب شهدا و حضرت زهرا قسم میخورد .... که دوستم داره .
من مجرد بودم با هیچ پسری در ارتباط نبودم ، سعی کردم پاک بمونم .
چرا خدا اینطور شوهر و خانواده قسمتم کرده که حقارت بکشم و عذاب بکشم .
من که دوران مجردیم از دست پدرم عاصی شده بودم😭😭
برام دعا کنید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#خاطره_جذاب_خواستگاری
سلام گلی جون کانالت عاااااالیه☺️☺️
مادرشوهرم پای چای روضه ازم خواستگاری کرد😂🙈🙈
همونجا کل تاریخ ۲۵ساله ی همسرم رو برام بازش کرد😂😂
عاشق مادرشوهرمم خیلی زن ساده و مهربونیه😍❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام گلی جانم
شبی که عروسی کردم با خودم گفتم دارم میرم توی یه خونه ی دیگه که کتکام بیشتر بشه....
آخه من از پدرم خیلی کشیده بودم همینطور مادرم چقدر کتک میخورد😔
ولی وقتی شدم همسر احمد تازه فهمیدم وای خدا مرد میتونه فرشته باشه ،چقدر دوستم داره چقدر بهم احترام میذاره😍😍❤️
الهی همه دخترها خوشبخت بشن من الان ۸ساله خوشبخت ترین زن و دختر دنیام😊🌸
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
قاب دلبراااانه ی بانوی خوونه😍❤️
همینقدر سبز و پر انرژی🥰🌸
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
منم شب عقدیم جدا از طلاهایی که هسمرم باید میخرید ،...
یه دفعه دست کرد توی جیبش و دستبندی که خیلیییی چشمم رو گرفته بود موقع خرید حلقه رو انداخت دستم😍💕
وای نمیدونید چقده خوشحال شدم...
ولی مادرشوهرم بدش اومد که بی اطلاع من شوهرم خریده...
برای همین نذاشت شادی کنیم تا اخر مجلس یه گوشه نشسته بود😐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿